فوتبال فراتر از یک ورزش حرفه‌ای بزرگ‌ترین تابلوی وحدت ملی است، شادی و غمِ نتیجه آن حاشیه‌ای بر حفظ هویت ملی است
فکر می‌کنم حالا و بعد از گذشتن حدود یک‌هفته از حضور در قطر، هم افکار و شناخت من و هم وضعیت نوشته‌ها و گزارش‌ها، قوام بیشتر و بهتری به خود گرفته باشد و آنچه از جام‌جهانی 2022 در دوحه می‌نویسم، چه من و چه باقی دوستان رسانه‌ای حاضر در قطر، به واقعیت نزدیک‌تر و از هیجان دورتر باشد.
  • ۱۴۰۱-۰۹-۰۸ - ۰۰:۱۵
  • 00
فوتبال فراتر از یک ورزش حرفه‌ای بزرگ‌ترین تابلوی وحدت ملی است، شادی و غمِ نتیجه آن حاشیه‌ای بر حفظ هویت ملی است
یک تیم، یک ملت، یک پرچم
یک تیم، یک ملت، یک پرچم

ابوالقاسم رحمانی ، خبرنگار: فکر می‌کنم حالا و بعد از گذشتن حدود یک‌هفته از حضور در قطر، هم افکار و شناخت من و هم وضعیت نوشته‌ها و گزارش‌ها، قوام بیشتر و بهتری به خود گرفته باشد و آنچه از جام‌جهانی 2022 در دوحه می‌نویسم، چه من و چه باقی دوستان رسانه‌ای حاضر در قطر، به واقعیت نزدیک‌تر و از هیجان دورتر باشد. در یک جمله، حالا جام‌جهانی و قطر، هر دو پدیده‌ای شناخته‌شده‌تر، ملموس‌تر و قابل‌روایت‌ترند. حالا که من این کلمات را پشت سر هم قطار می‌کنم بیش از 24 ساعت تا بازی سرنوشت‌ساز ایران و آمریکا در جام‌جهانی باقی‌مانده و وقتی شما آن را می‌خوانید، احتمالا کمتر از چند ساعت، منتها هردوی ما، چه من که وظیفه نوشتن از احوال حالا و چه شما، یک دغدغه داریم و برای یک خواسته مشترک دعا می‌کنیم و آن هم صعود به مرحله بعدی جام‌جهانی برای اولین‌بار است. آرزویی که شاید کمتر ایرانی آن هم در این وضعیت سخت و بغرنج، از صد فرسخی آن رد می‌شد و فکرش را می‌کرد که این مقدار دست‌یافتنی باشد. خصوصا بعد از آن باخت تلخ اما تلنگر لازم جلوی انگلستان که کام همه‌مان را تلخ کرد. این نوشته مثل آن گزارش تصویری که در صفحه مجازی روزنامه منتشر شد، می‌خواهد دیده‌ها و تجربیات یک هفته‌ای زندگی با مردم سایر ملل در کشور قطر را روایت کند و فاقد هر نوع خواسته‌ای جز دعا و امیدواری برای صعود تیم ملی ایران به جمع برترین تیم‌های حاضر در جام‌جهانی در مرحله دوم این رقابت‌هاست. جایی که حالا و بعد از آن برد دراماتیک برابر ولز، شیرینی به‌دست آوردنش، از هر چیزی بیشتر است. 

ما ناامیدهای همیشه امیدوار

از دو بازی قبلی ایران زیاد نوشته شد. امسال رسانه ای‌ها حضور فعال‌تری در مسابقات دارند و هرکدام از دریچه نگاه خود، به تحلیل و بررسی و روایت آنچه در دوبازی قبلی ایران در جام‌جهانی رخ داد، پرداختند و روایت‌هایی خاص از آن دو بازی تولید و منتشر شد. اتفاق خوبی که شاید کمتر نظیرش را در ادوار گذشته جام‌جهانی شاهد بودیم. دوستانی که خیلی از آنها شاید کارشناسان ورزشی متبحری نبوده‌اند اما برای ایران هم ورزشی نوشته‌اند و هم حاشیه‌هایی را که گاهی مهم‌تر از متن بوده‌اند، تصویر کرده‌اند. کاستی‌هایی هم بود، که بررسی چرایی آن، بماند برای بعدها. ورزشگاه خلیفه میزبان بازی اول ایران در جام‌جهانی و حضور پررنگ هواداران ایرانی که لیدرهای فوتبالی کشورمان، با حضورشان در قطر، به آنها نظم می‌بخشید و صدای ایران بلندتر و منظم‌تر شنیده می‌شد. مسابقه‌ای که با هر متر و معیاری، حتی ناامیدترین هواداران ایران هم پیش‌بینی 6‌تایی شدن‌مان را از آن نداشتند. نوشتن از آن ناکامی برای من که فاصله‌ام با تیم شکست خورده و دروازه 6 تایی شده و هواداران سرخورده، چندمتر بیشتر نبود، الان سخت‌ترین کار دنیاست. اما خب از خدا که پنهان نیست و از شما چه پنهان، تقریبا همه می‌دانستند تیم ملی ایران، قبل از آن مسابقه، قبل از حضور در زمین و خیلی مانده تا سوت آغاز و پایان بازی، 6 تایی شده بودند، آن هم صدقه سر بی‌وطن‌های مدعی! این هم فقط حرف من نیست، حتی آن هواداران غیرایرانی تیم‌های دیگر هم اذعان می‌کردند وقتی بعد از بازی بین‌شان قدم برمی‌داشتیم و همه خجالت‌زده بودیم. بیشترش را هم بعد از بازی با ولز و آن برد شیرین شنیدیم که ایرانی‌ها، در بازی اول تمرکز نداشتند و آنچه از ایران در زمین دیدیم، شباهتی با تیم کارلوس کی‌روش در بازی ولز نداشت. راست هم می‌گفتند، بیش از دوماه حملات سنگین رسانه‌ای، دوماه فحاشی و تهدید و بازی روانی، بالاخره یک‌جایی باید بیرون می‌زد و خب چه جایی بدتر از نظر ما و بهتر از نظر بی‌وطن‌ها، در بازی ایران مقابل انگلیس در جام‌جهانی. سختی و شرم نشسته بر چهره فقط آن 6 گلی نبود که تیر و تور دروازه ایران را به‌لرزه انداخت، شرم ما هوادارها، ما ایرانی‌های وطن‌دوست حاضر در ورزشگاه، آن اقلیتی بودند که کنار ما نشسته بودند، بعضا پرچم کشور عزیزمان را هم به‌دست داشتند، اما برای تیم حریف آرزوی موفقیت می‌کردند. شرم ما آن همزبان‌هایی بودند که لباس تیم ملی فوتبال انگلستان را به تن کرده بودند و 6 بار دربرابر ما بالا و پایین پریدند و چشم دیدن دوبار خوشحالی ما را هم نداشتند. اما خب آنها نمی‌دانستند، ولی ما می‌دانستیم این تیم، این وضعیت و این ماجرا، پایان تلخ حضور ایران در جام‌جهانی نیست. بعد از بازی، همان جایی که یکی از لیدرهای تیم ملی رو به هواداران ایرانی کرد و با صدای گرفته و احوال نابسامان و تن خسته گفت، این تیم رو باید تشویق کرد یا آنجایی که سرمربی تیم ملی نوید آغاز کار ما در جام‌جهانی را داد، می‌شد فهمید هنوز تا پایان مسیر راه زیادی هست و خوشبختی در خانه ما ایرانی‌ها را هم خواهد زد و سه روز فرصت لازم بود تا ما هم خوشحال باشیم. 

فریادی که این‌بار فرونخوردیم

بازی با انگلیس تمام شده بود. آنچه از غم و غصه بود، همانجا و در ورزشگاه خلیفه دفن کردیم و به امید حماسه‌آفرینی در ورزشگاه احمد بن علی الریان به انتظار نشستیم. خیلی‌ها سرخورده بودند. تقریبا هر ایرانی و ایران‌دوستی را دیدم، گپ زدیم و از بازی گفتیم و شنیدیم؛ هم بحث فنی داشتیم و هم تحلیل‌های حاشیه‌ای. یکی در میان یا شاید هم بیشتر، وضعیت داخلی کشور، فضای رسانه‌ای و سرمایه‌گذاری خیلی‌ها برای نتیجه نگرفتن تیم ملی را، باعث و بانی آن نمایش ضعیف و آن نتیجه سخیف می‌دانستند. امیدوارها کمتر از ناامیدها بودیم. می‌گفتند ولز همان انگلستان است و شاید گل‌های کمتری بخوریم اما باخت‌مان با این تیم و این ترکیب، حتمی است. شاید دوربین‌ها و قاب تلویزیون، آن چیزی را که ما در ورزشگاه دیدیم تمام و کمال منتقل نکرد، اما چنان فشاری روی دوش بازیکن‌ها و چنان احوالی کنار زمین و روی سکوها بود که بهترین تیم‌های جهان را هم از پا درمی‌آورد، چه برسد به ایران ما که همین تازگی‌ها سرمربی هم عوض کرده بود و هزار ماجرای دیگر! همه‌چیز با پیروزی عربستان جلوی آرژانتین و ژاپن برابر آلمان سخت‌تر شده بود. بی‌وطن‌های مجازی و حضوری، آنها را مایه فخر آسیا می‌گفتند و ایران را مایه ننگ! از معجزه توسعه در عربستان اراجیف می‌بافتند و از همت و رفاه ژاپن می‌سرودند. دروغ چرا، ما هم زبان درازی نداشتیم. همراه بودیم و به حد وسع و توان جلوی بی‌وطن‌ها ایستادیم، اما جو، بد بود. تنها امیدمان بعد از خدا، کارلوس کی‌روش بود و تدابیری که برای بیرون از زمین تیم داشت. این تیم، داخل زمین چیزی از بقیه کم نداشت، کسی باید قبل و بعد از بازی را مدیریت می‌کرد و چه کسی بهتر از پیرمرد خوش‌تیپ پرتغالی؟! نمی‌دانم چه کسی باعث و بانی حضور کی‌روش در تیم ملی بود، اما به‌قول ایرانی‌های حاضر در قطر، دمش گرم. بازی این‌بار زودتر از مسابقه قبلی بود، ما هم زودتر از بازی قبلی با بی‌خوابی شب قبل از مسابقه راهی ورزشگاه شدیم. جو بیرون ورزشگاه مثل بازی قبلی تماما در اختیار ایرانی‌ها بود. ایرانی‌های باوطن. برخلاف آنها که فقط خودشان را ایرانی می‌دانستند، همان اقلیتی که با لباس مشکی و آرزوی شکست پا در ورزشگاه می‌گذاشتند، ما خودمان را جمع می‌بستیم که جلوی اجنبی اختلافی بروز نکند. این‌بار کنترل ورودی‌های ورزشگاه جدی‌تر شده بود، امکان ورود هر پرچم و وسیله‌ای به ورزشگاه نبود. پیراهن‌ها هم چک می‌شد، حتی زیر پیراهن‌ها! شعار نژادپرستانه یا تفرقه‌انگیز، پرچم‌های بی‌هویت و دست‌نوشته‌های عجیب‌وغریب. همه محدود بودند و اجازه ورود به ورزشگاه نداشتند. البته برای ایرانی‌ها، هیچ محدودیتی، محدودیت نیست. منتها وضعیت داخل ورزشگاه، هم از لحاظ ترکیب جمعیتی، هم پرچم‌ها و المان‌ها و شعارها و... بهتر از بازی قبل بود ولی هیچ‌کدام از اینها به‌اندازه همراهی همان خوشحال‌های از شکست ایران در بازی قبل با ما امیدوارها مهم نبود. با چند نفری از آنها هم گپ زدم. همان پیراهن‌مشکی‌های معترض به وضعیت کشور، همان‌هایی که یکی درمیان شبیه بی‌وطن‌ها شده بودند. احوال روانی خوشی نداشتند. از زمین و زمان گلایه داشتند اما بازی با ولز برای آنها هم تماما ایرانی بود. برای خوشحال شدن به ورزشگاه آمده بودند و خبری از وطن‌فروشی نبود. در بازی دوم هم صدای هو کردن سرود ملی کشورمان از بین تماشاچیان به گوش می‌رسید اما همراهی بازیکن‌ها با سرود و خواندن آن، این را هم کمتر کرده بود. فحشی به گوش نمی‌رسید و خبری از بی‌شرفی بی‌شرف‌ها نبود. بازی با ولز، همه‌چیزش با بازی اول تفاوت داشت؛ هم بیرون زمین، هم روی سکوها و هم داخل زمین. برای بردن آمده بودیم، برای خوشحال شدن کنار هم نشسته بودیم و برای موفقیت دعا می‌کردیم. تیر دروازه بدقلقی می‌کرد و بازی‌اش گرفته بود، اما ما باید کار را تمام می‌کردیم. یک ایران و میلیون‌ها وطن‌دار، منتظر بودند. میلیون‌ها فریاد فروخورده در شرف انفجار بود. باید اتفاقی می‌افتاد. چه کسی؟ چه دقیقه‌ای؟ چطور؟ روزبه چشمی! همان کسی که به‌محض بالا رفتن تابلو تعویض، آه از نهاد همه بلند شد در اعتراض به ورودش به زمین. عزت و ذلت دست خداست! اما چیزی که منتظرش بودیم، میلیون‌ها ایرانی انتظارش را می‌کشیدند، به دست کسی که انتظارش را نداشتیم، اتفاق افتاد، روزبه چشمی، دقیقه 98 و توی دروازه! خوشحال‌ترین آدم‌های روی زمین، بعد از میلیون‌ها ایرانی در تهران و تمام شهرها و روستاهای ایران، ما ایرانی‌های حاضر در ورزشگاه احمد بن علی الریان بودیم. ما خوشبخت‌هایی که حالا و بعد از آن سرخوردگی ورزشگاه خلیفه، در الریان پرواز کرده بودیم و خوشحالی‌مان را فریاد می‌زدیم. ما ایرانی‌هایی که حالا با هر عقیده و آیینی، با هر خواسته و اعتراضی، یک‌صدا «ایران ایران» می‌گفتیم و پز تیم ملی‌مان را به همه دنیا می‌دادیم. مایی که برای خوشحالی، به بیشتر از 90 دقیقه نیاز داشتیم. نمک‌نشناس‌های بی‌وطن، همان بی‌شرف‌های عربده‌کش، البته اینجا و بعد از این بازی هم، پلیدی کردند و گعده‌هایی کوچک، بیرون از ورزشگاه راه انداخته بودند و شعار می‌دادند، اما آنقدر صدای خوشحالی ما بلند بود و نام ایران طنین‌انداز، که هیچ بی‌وطنی سوژه رسانه نشد و نبود. 

نمره قبولی قطر تا اینجای کار

ما خوشحال بودیم، الان هم خوشحالیم، امروز هم خوشحال خواهیم بود و شاید خوشحال‌تر از همیشه. ما نگران بودیم، الان هم نگرانیم و امروز هم نگران خواهیم بود اما شاید تا چند ساعت دیگر! یک بازی سرنوشت‌ساز، یک جنگ تمام‌عیار در چمن سبز ورزشگاه الثمامه دوحه. ایران و آمریکا و چشم‌انتظاری برای تکرار حماسه‌های قدیم. راستش را بخواهید، فشار زیادی داشت حسودی کردن به عربستانی‌ها، حسودی به ژاپنی‌ها، بعد از بازی‌های اول خیابان‌های قطر، دوحه، السد، الریان، در تسخیر اینها بود. خبری از پرچم سه‌رنگ ما نبود. اما قفل این عقده هم در بازی با ولز باز شد. حالا خیابان‌ها برای ما شده بود. شکست عربستانی‌ها و ژاپنی‌ها این جولان را گسترده‌تر هم کرده بود. حالا دوحه برای ما بود و هر‌طرف پرچم سه‌رنگ و مقدس جمهوری اسلامی ایران. به‌نظر روایت بازی‌ها کفایت می‌کند، با یک چشم‌انتظاری و هزاران امید و آرزو می‌نشینم و کلمه‌ها را برای روایت برد ایران برابر آمریکا آماده می‌کنم. برای یک پیروزی دلچسب، برای کارناوالی از شادی از تهران تا دوحه! بعد از این نوبت به اینجا می‌رسد، به حاشیه‌هایی که برای ما خبرنگارهای کمتر ورزشی بلد از نان شب هم واجب‌تر و لعاب تمام نوشته‌هاست. اینجا قطر، کشوری اسلامی و میزبانی از یکی از بزرگ‌ترین رویدادهای ورزشی جهان با تمام اقتضائاتش. اگر از من بپرسند قطری‌ها در این میزبانی موفق بوده‌اند یا قرار بر این باشد نمره‌ای بدهم، 12 عادلانه‌ترین نمره ای‌ است که می‌توان به این میزبانی داد. در فشرده‌ترین حالت روایت باید بگویم قطر به‌عنوان یک کشور اسلامی، میزبان رویدادی است که رعایت کردن حداقل اقتضائات اسلامی در آن شاید به غیرممکن نزدیک باشد. رویدادی که مخاطبان آن از سرتاسر دنیا در بهترین حالت فوتبالدوستان ولی اغلب توریست‌های سرمایه‌داری هستند که در نقطه‌ای جمع می‌شوند و هرکدام به‌دنبال حظ حداکثری است. این کیف و گذران فراغت هم برای هرکدام معنا و تفسیر متفاوتی دارد و همین شاید آن نقطه‌ای باشد که به اذعان بسیاری از قطری‌ها و دوستان ایرانی ساکن در قطر، محل ایراد برخی از شهروندان به برگزاری چنین رویدادی در این کشور اسلامی است. قطر قبل از برگزاری جام‌جهانی با بعد از آن حتما تفاوت‌های زیادی خواهد داشت اما چیزی که شاید خوشامد کشورهای مشابه و اسلامی باشد، امکان برگزاری چنین مسابقات و رویدادهایی در کشورهای اسلامی است. رویایی که قطر آن را به هر شکل و با هر هزینه‌ای عملی کرد و به قولی قفل این مرحله را باز کرد. کشوری کوچک که در چند ساعت می‌توان حتی با مترو سر و تهش را به‌هم دوخت و هر چیزی که سال‌هاست میلیاردها دلار برای داشتنش هزینه کرده‌اند را دید و بعد هم با بی‌حوصلگی به انتظار روزهای بعد و بازی بعدی تیم محبوب نشست. هزینه‌ها در قطر بالاست. برای ما ایرانی‌ها اعداد انتزاعی است اما برای بقیه هم گران تمام می‌شود. جز آن نقاطی که با برنامه‌ریزی برای هواداران و توریست‌ها آماده شده، چیز جذابی برای دیدن نیست. تماشای مسی و رونالدو در تمام بازی‌ها برای خیلی‌ها جذاب‌تر از قدم زدن در هوای گرم و شرجی قطر است. جز یکی دو بازار قدیمی با بافت سنتی خبری از تاریخ نیست. یعنی آثار خاص تاریخی را نمی‌بینید و مدرنیته و پول‌پاشی قطری‌ها برای ساخت یک اتمسفر تماما گلخانه‌ای، مشهود و موجود است. آنهایی که در هتل‌ها اقامت دارند وضعیت به‌مراتب مناسب‌تری از بقیه‌ای که در ساختمان‌های تازه‌ساز قطری‌ها که برای همین رویداد آماده شده است، دارند. شاید نظم و ترتیب در محدوده ورزشگاه‌ها زبان‌زد باشد، اما کمی دورتر از ورزشگاه‌ها، همه حاضران جزء رضایتمندان نیستند. کوچکی کشور و جانمایی ورزشگاه‌ها دسترسی‌ها را راحت کرده، اما برای گشت و‌ گذاری در شهرها، مسافت‌های نسبتا طولانی آن هم در این آب و هوا آزار‌دهنده است. همان‌طور‌که گفتم هزینه‌ها در قطر بالاست و در این وضعیت بالاتر هم رفته است. به‌طوری‌که قیمت یک بطری آب در بازارهای معروف و اصلی حدودا دو الی سه برابر بیشتر از مغازه‌های محلی و در کوچه‌پس‌کوچه‌هاست. جز همان محدوده‌های مشخص و حوالی ورزشگاه‌ها که محل تردد بیشتر هوادارهاست، خیلی هم همه‌چیز مرتب و پیشرفته نیست. کافی است خارج از محدوده ایستگاه‌های مشخص‌شده مترو در خیابان‌های دور از ورزشگاه‌ها و در محلات متوسط و رو به پایین قطر قدم بزنید، واقعیتی که مشاهده می‌کنید چیزی متفاوت‌تر از تبلیغاتی است که قطری‌ها برایش هزینه می‌کنند. خیلی متفاوت‌تر! نکته جالب‌تر اینکه حداقل در ظاهر خود قطری‌ها خیلی درگیر فوتبال و جام‌جهانی نیستند. یا حداقل چنین برون‌دادی ندارند و اینکه تیم ملی قطر هم با دو شکست اولین تیم حذف شده در جام‌جهانی است احتمالا در این بی‌میلی و کسلی، بی‌تاثیر نباشد و مهم‌تر از آن هم اینکه از چنین کشوری نمی‌توان توقعات بیشتری داشت. جمعیت پایین قطر و درآمد و رفاه بالای قطری‌ها باعث شده تقریبا در مشاغل خدماتی و حتی بازارها خیلی مواجهه‌ای با خودشان نداشته باشید. خدماتی‌ها و فروشندگان، اغلب یا شاید همگی قطری نیستند و از سایر ملت‌ها و ملیت‌ها هستند. آفریقایی‌ها، هندی‌ها، نپالی‌ها، بنگلادشی‌ها و... بیشترین نیروها هستند و مواجهه با آنها بسیار راحت‌تر از خود قطری‌هاست! در‌مجموع شاید همین میزبانی جام‌جهانی توسط یک کشور عربی، یک کشور اسلامی و یک کشور در قد و قواره‌های قطر، مهم‌ترین مزیتی باشد که می‌توان درنظر گرفت. با تمام حواشی و اتفاقاتی که اینجا جریان دارد و به بخشی از آنها هم در ادامه اشاره خواهم کرد. 

مقاومت، ملت‌های منطقه و مساله فلسطین

بالا با نگاهی خارج از قواعد و مناسبات بین‌المللی و منطقه‌ای، قطر را به‌عنوان میزبان جام‌جهانی فوتبال، مورد نقد و بررسی قرار دادم و آنچه اینجا از مقابل دیدگانم می‌گذرد و آن را تجربه می‌کنم، روایت کردم. منتها فراتر از آن روایت، بخشی دیگر از اتفاقاتی است که در دوحه 2022 جریان دارد. به‌جرات می‌توان ادعا کرد پرتعداد‌ترین و در انظارترین پرچم و نشانه، حتی بیشتر از تیم‌های کشورهای حاضر در جام‌جهانی در قطر، پرچم و نشانه‌هایی از کشور فلسطین است. پرچم‌هایی که اغلب توسط خود فلسطینی‌ها به قطر آورده شده و در خیابان‌ها، در ورزشگاه‌ها و سایر نقاط حمل می‌شود و توسط مردم سایر کشورها مورد توجه و حمایت قرار می‌گیرد. فلسطینی‌هایی که با ایرانی‌ها رابطه خوبی دارند و به‌محض اطلاع طرفین از ملیت یکدیگر، روابط گرمی ایجاد می‌شود. این معرفی، این نمایش و این اقدام در جریان مسابقات جام‌جهانی و در حضور مردم بسیاری از کشورها، شاید یکی از بزرگ‌ترین اقدامات نرمی است که می‌شد برای رساندن صدای مظلومیت فلسطینی‌ها از آن استفاده کرد. در مقابل اما هیچ المان و تصویر و پرچمی از رژیم‌صهیونیستی در قطر وجود ندارد یا حداقل به چشم من و باقی دوستان رسانه‌ای نیامده است. نوع برخورد عرب‌ها و ملت‌های آزادی‌خواه با خبرنگاران و رسانه‌ای‌های اسرائیلی هم در نوع خودش جالب است. برخوردی قهرآمیز، خشن و پس‌زننده که نشان‌دهنده عدم‌توفیق برخی کشورهای عرب در عادی‌سازی روابط با رژیم‌صهیونیستی است. فلسطینی‌ها اما تنها دوستداران ایرانی‌ها نیستند. رابطه خوب عربستانی‌ها، قطری‌ها، آفریقایی‌ها و باقی کشورها خصوصا عرب‌زبانان با ایرانی‌ها هم تصویر جالب دیگری است که اینجا به کرات قابل مشاهده است. برای خرید به یکی از فروشگاه‌های قطری رفتم، هنگام خروج، نگهبان فروشگاه با دست به پرچم ایران نقش بسته روی لباسم اشاره کرد و بعد هم از کمد کوچک کنار مغازه که حتما محل نگهداری وسایل شخصی‌اش بود، یک پرچم ایران بیرون آورد و با هم عکس هم گرفتیم. این مساله بارها و در جاهای مختلفی تکرار شد‌ه و می‌شود. به‌صورت کلی ایرانی‌ها در قطر وضعیت خوبی دارند، یعنی مورد لطف و توجه سایر ملت‌ها هستند و خیلی‌ها برای موفقیت ایران در مسابقات دعا می‌کنند.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰