آنجا و روی صندلی اتوبوس بین همین لیدرها که برای شور و حال سکوها و انرژی و‌ انگیزه بازیکن‌ها مسافر قطر بودند، جام‌جهانی شروع شد. 
  • ۱۴۰۱-۰۹-۰۱ - ۰۰:۱۵
  • 10
تلخ و شیرین روز اول دوحه

ابوالقاسم رحمانی، خبرنگار فرهیختگان از دوحه:برای من جام‌جهانی از اتوبوس لیدرهای تیم‌ملی شروع شد. همان‌جایی که یکی از لیدرها فریاد می‌کشید برای ایران. برای ایرانی. برای تمام شهدایی که این خاک داده. پیر و جوون! کم نگذارید. 
آنجا و روی صندلی اتوبوس بین همین لیدرها که برای شور و حال سکوها و انرژی و‌ انگیزه بازیکن‌ها مسافر قطر بودند، جام‌جهانی شروع شد. 
توقع این بود از صدای طبل و شیپور عابران توی خیابان هم بفهمند چه کسانی میهمان دوحه هستند، ولی می‌گفتند باید انرژی نگه ‌دارند که استادیوم و جام‌جهانی حسابی انرژی می‌گیرد. 
به ورزشگاه خلیفه رسیدیم و من هم از توصیف حال‌وهوای شهر که همه‌اش بوی جام‌جهانی داشت، گذشتم. بیرون ورزشگاه، وقتی هنوز درست‌وحسابی پیاده نشده بودم صدای فریاد لیدرها بلند شد. انرژی نگه‌داشتن و اینها همه‌اش بهانه بود. لیدر هوادار پای‌ کار می‌خواست که بیرون ورزشگاه تا دل‌تان بخواهد بود. آدم‌های باعشق و معرفت همراه بودند و حسابی شعار می‌دادند. عکس می‌گرفتند، فیلم ضبط می‌کردند و برای هواداران تیم حریف کری می‌خواندند. من هم بین‌شان می‌چرخیدم و چیزهایی ضبط می‌کردم برای رسانه. حاشیه‌ها از قبل قابل‌پیش‌بینی بود. دروغ چرا، خودم هم منتظر بودم که وطن‌فروش‌ها را ببینم. بیرون ورزشگاه خبری ازشان نبود. چند نفری چشم با عینک و صورت با پارچه پوشانده در اقلیت محض، دنبال مثل خودشان بودند. چیزی دست‌شان را نگرفت و زودتر وارد ورزشگاه شدند. 
من اما هنوز بیرون ورزشگاه کار داشتم. با هموطنان خارج‌نشین که این روزها برای حضور در این رویداد بزرگ در دوحه بودند گپ می‌زدم. برای تیم‌ملی آرزوی موفقیت داشتند و لباس سفید به تن کرده بودند و منتظر شروع بازی بودند. خوش‌به‌حال عکاس‌ها، تمام قاب‌هایی که باید را داشتند ثبت می‌کردند و سریع سراغ سوژه بعدی می‌رفتند. چیزی تکرار نمی‌شد. همه‌چیز جذاب و ناب بود و می‌شد تا ساعت‌ها همان‌جا گشت و از این همه شور و هیجان هم لذت برد و هم خوراک برای روایت و تصویر برداشت. ولی خب، هم جمعیت به سمت ورودی ورزشگاه سرازیر شده بود و هم این جذابیت، حول مستطیل سبز بیش از هر جا و زمانی بود. به‌خاطر جمعیت و ازدحامی که بود، نمی‌شود خیلی به بعضی بی‌نظمی‌ها خرده گرفت، اما با این همه هزینه و تبلیغ، جا داشت وضعیت بهتر از اینها باشد که نبود. وارد ورزشگاه شدم. تماشاگر رقابتی بودم که حتما خیلی‌ها حین تماشا از تلویزیون خودشان را داخل ورزشگاه تصور می‌کنند و میل و آرزویش را دارند. 
وضعیت کشور و اتفاقات چند وقت اخیر بیش از هر چیزی ما را چشم‌انتظار حاشیه نگه می‌داشت. حاشیه‌ای که از بعضی چهره‌های حاضر در ورزشگاه انتظار وقوعش را داشتیم. اقلیت وطن‌فروش که مثل ویروس میان هواداران جا خوش کرده بودند و مترصد فرصتی بودند برای عرض‌اندام. اولین فرصت سرود ملی بود. شروع به هو کردن، کردند که البته با عدم همراهی خیلی‌ها به انتهای سرود نکشید. بعدتر سراغ بعضی بازیکنان رفتند اما صدای طبل و شیپور لیدرها و همراهی با وطن‌ها، این یکی را هم خفه کرد. ماند درگیری و جوگیری که باز هم نه هوادارها و باوطن‌ها و نه ماموران حاضر در ورزشگاه پا به این بی‌آبرویی ندادند. کم بودند اما برای همین آمده بودند و همه تلاش‌شان را کردند و البته موفق نشدند. تیشرت‌های مشکی و عینک دودی مشخصه‌ای بود که اکثریت بی‌وطن‌ها را می‌شد از بقیه جدا کرد. حال‌مان از اینها کم به‌هم می‌خورد، کی‌روش هم دست به قمار زد و با ترکیبی که به زمین فرستاد با مصدومیت بدموقع بیرانوند و با بدشانسی تیرک آزمون حال‌مان را بدتر کرد. ولی خب قدم اول بود و هرچقدر تلخ و هرچقدر سخت، هنوز خیلی‌ها به این تیم، به بازیکنان تیم‌ملی ایران و کی‌روش امیدوارند. 
دل و دماغ نوشتن نبود، اما من هم امیدوارم. به امتیاز گرفتن از آمریکا و ولز با این تیم و‌ این هوادارها، منهای آن بی‌شرف‌ها و بی‌وطن‌ها، امیدواریم. 

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۱