ایمان گودرزی، مستندساز در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:
ین روزها روایت‌ها به سرعت تغییر می‌کند، انگار در یک پیچ تاریخی عجیب‌و‌غریب گیر کرده‌ایم. البته برای برخی شاید این روزها خیلی هم عجیب و غریب نباشد، کسانی که دهه 60 و اتفاقاتش را دیدند، این روزها را دیده‌اند و درک کرده‌اند.
  • ۱۴۰۱-۰۸-۲۸ - ۰۰:۱۵
  • 00
ایمان گودرزی، مستندساز در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:
کشته‌سازی ابداع سازمان مجاهدین است
کشته‌سازی ابداع سازمان مجاهدین است

عاطفه جعفری ، خبرنگار:این روزها روایت‌ها به سرعت تغییر می‌کند، انگار در یک پیچ تاریخی عجیب‌و‌غریب گیر کرده‌ایم. البته برای برخی شاید این روزها خیلی هم عجیب و غریب نباشد، کسانی که دهه 60 و اتفاقاتش را دیدند، این روزها را دیده‌اند و درک کرده‌اند. برای اینکه شباهت‌های دهه 60 را با اتفاقات این روزها مقایسه‌ای کنیم به سراغ ایمان گودرزی، پژوهشگر حوزه تاریخ رفتیم تا با توجه به مستندی که در این حوزه ساخته است و پژوهش‌هایی که داشته است، برایمان از اتفاقات این روزها بگوید. مستند «به نام خلق» از جمله آثار گودرزی است که این روزها از تلویزیون پخش می‌شود. این مستند به روایت اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق از ابتدای شکل‌گیری تاکنون می‌پردازد.

به‌عنوان سوال اول به سراغ این برویم که سازمان مجاهدین چطور شکل گرفت و از چه جایی ماهیت‌شان مشخص شد؟
سازمان مجاهدین سابقا خود را یک سازمان کاملا انقلابی و علیه رژیم پهلوی به مردم معرفی کرد. متشکل از افرادی که عموما دانشجوهای رشته‌های فنی بودند و آنچه مشخص است شناخت درستی از مسائل دینی و فقهی نداشتند. این سازمان خیلی زود در مسائل ایدئولوژی که داشتند نتوانستند مسیر صحیح را طی کنند و گم شدند. به یک فضای ایدئولوژیک رسیدند که روبنای اسلامی داشت ولی درون آن مارکسیستی و کمونیستی بود. این شکل این سازمان بود تا اینکه به سمت جریانات مسلحانه و خشن علیه پهلوی رفتند. ترور می‌کردند، یک سری از دربار را ترور کردند. 
در رژیم گذشته ارتباطات زیادی با آمریکا وجود داشت و اینها سعی می‌کردند افرادی را ترور کنند که این پیام صادر شود که آمریکایی‌ها در ایران امنیت لازم را ندارند. این اتفاقات بود و فضاهایی را همراه با بمب‌گذاری، ترور، ایجاد خانه‌های تیمی و آموزش در خارج از کشور تشکیل دادند. ولی هر زمان می‌خواستند نزد امام (ره) بروند و بگویند این سازمان را تایید کنید، امام هیچ‌گاه این جریان را تایید نکرد و همیشه به اینها گوشزد می‌کرد که جریانات مسلح محکوم به شکست است و هیچ‌گاه نمی‌توانید با رژیم پهلوی با نگاه مسلحانه طرف شوید. سازمان مجاهدین بعد از انقلاب سعی بر این داشت که خود را بیرون‌آمده از دود، شکنجه و مبارزه به مردم معرفی کنند اما وقتی تاریخ را مطالعه می‌کنید می‌بینید سال 52 یک‌سری از افراد این سازمان، دستگیر شدند و اعترافات زیادی کردند. آن اعترافات باعث شد بدنه، ساختار و رهبری این سازمان کامل زیر ذره‌بین ساواک برود و همه در همان سال 52 دستگیر شدند. عملا از سال 52 به بعد جریانی به نام سازمان مجاهدین در بحث مبارزات انقلابی به آن معنا که اینها اشاره می‌کنند نداریم. از سال 52 به بعد اینها در زندان بودند. بخشی اعدام شدند و بخشی پرونده‌هایی داشتند که بعد از انقلاب 57 توسط مردم از زندان‌ها بیرون آمدند. 
عملا مجاهدین بازوی نظامی و بازویی که از آن یاد می‌کند در انقلاب بوده و در سال 52 از دست داد که همه اینها به استناد اسناد ساواک است. سازمان مجاهدین بعد از انقلاب خود را داعیه‌دار انقلاب و مبارزه می‌دانستند و خودشان را این‌طور به مردم معرفی می‌کردند که برای انقلاب بسیار خون دادند و مردم این جریان را نمی‌شناختند چون قبل از انقلاب جریانات زیرزمینی و مخفی بودند و برای مردم شناخته‌شده نبودند.

چرا مردم آنها را نمی‌شناختند؟
یک نگاه التقاطی نسبت به ایدئولوژی خود داشتند و مارکسیستی و کمونیستی بودند. مردم ایران هم در سال 57 زیر بیرق روحانیت مسائل مبارزاتی خود را جلو می‌بردند و هیچ سنخیتی با مسائل مارکسیستی و کمونیستی نداشتند. این سازمان همان‌طور کژدار و مریز جلو آمد اما به‌خاطر اینکه پایگاه اجتماعی نداشت و برای بقای خود مجبور بود به سمت قدرت برود و در سیستم‌هایی نفوذ کند که اسم آن را قدرت می‌گذارند. در این مساله هم شکست خورد و توانست یک‌سری نفوذی‌ها را در ارگان‌ها و نهادها داشته باشد که به کشور ضربات زیادی به کشور زدند، ازجمله کشمیری که دفتر نخست‌وزیری را منفجر کرد یا مشابه این افراد که می‌توان اسم برد.  این اتفاقات از بعد 30 خرداد 60 برای مردم مشخص شد که اینها چه جریانی هستند. این سازمان قبل از اینکه بنی‌صدر رای عدم کفایت سیاسی‌اش را بگیرد برای اینکه نفوذ در بدنه قدرت سیاسی داشته باشند، سمت بنی‌صدر رفتند و تقریبا بنی‌صدر در مشت‌شان بود. یعنی قدرت خیابانی آقای بنی‌صدر از سازمان مجاهدین است. هرجا می‌خواست سخنرانی کند سازمان مجاهدین برای او آنجا را از هر لحاظی مهیا می‌کردند که اوج فضای نفوذ در قدرت در کنار بنی‌صدر سخنرانی معروف بنی‌صدر در دانشگاه تهران به مناسبت 14 اسفند بود. آنجا دست به خشونت زدند و چهره علنی بنی‌صدر مشخص شد تا رای به عدم کفایت سیاسی‌اش دادند. همان‌جا بود که مجاهدین به حمایت از بنی‌صدر اعلامیه رسمی دادند که از این به بعد مسلحانه روبه‌روی حکومت جمهوری اسلامی می‌ایستیم. 30 خرداد سال 60 همزمان با اینکه آقای بنی‌صدر عزل شد و از سیستم قدرت کنار رفت سازمان مجاهدین خود را در حاکمیت قابل نفوذ نمی‌دیدند، سعی کردند بازی را تغییر دهند و روبه‌روی حکومت ایستادند. از 30 خرداد 60 مسلحانه اقدام کردند که این امر موجبات 12 هزار شهید شد. از 17 هزار شهید 12 هزار شهید را سازمان مجاهدین انجام داد و در نشریات خود اینها را اعلام می‌کردند. قدری که جلوتر می‌رویم اینها خیانت‌های عجیبی در جنگ انجام دادند که انتهای این خیانت‌ها که بحث شنود و موشک‌هایی که صدام شلیک می‌کرد را راهبری می‌کردند و گرای آن را به صدام می‌دادند. حتی اگر اسیری در زمان جنگ داشتیم استخبارات عراق تیمی را متشکل از بهترین عناصر سازمان مجاهدین که فارسی مسلط بودند را جمع می‌کردند و اسرای ما را بازجویی و شکنجه می‌کردند.  بیسیم‌های ما را در زمان جنگ شنود می‌کردند و اسناد مفیدی را در اختیار رژیم بعث قرار می‌دادند. این همین‌طور ادامه داشت تا به سال 67 و عملیاتی که به نام فروغ جاویدان رقم خورد که آنقدر حماقت‌وار این نقشه عملیات نظامی اجرا شد که منجر به هلاکت پنج هزار نفر از این افراد در این منطقه عملیاتی شد. یعنی بازوی نظامی سازمان مجاهدین در سال 67 در عملیات مرصاد کاملا از بین رفت. از سال 67 به بعد بازوی نظامی ارتشی یا شبیه ارتش کلاسیک نداشتند. تصمیم گرفتند کارهای ایذایی انجام دهند، خمپاره‌اندازی در سال 70 در کشور انجام می‌دادند که آن هم کور بود. خمپاره‌اندازی‌هایی که کورکورانه در شهر می‌انداختند و موجب فوت مردم عادی می‌شد. آخرین ترور اینها شهید صیاد شیرازی بود. این اتفاق رقم خورد و بعد از آن اگر سازمان مجاهدین تروری داشت نمی‌توانست با اسم و رسم خود و با علامت خود مسئولیت قبول کند کمااینکه حتی بعد از این وقایع تا امروز ردپای سازمان مجاهدین را در هرجایی‌که به جمهوری اسلامی ضربه وارد شده می‌بینید. در هر اغتشاش، در هر تجمع و در هر فتنه اینها حضور دارند اما با اسم خود کار نمی‌کنند. چون با یک چهره جدید در دنیا خود را معرفی کردند و با یک فضای حقوق‌بشرانه وارد شدند و نمی‌توانند اقدام مسلحانه را تیتر روزنامه کنند و با ماهیت فعلی آنها منافات دارد. 

تصور عمومی درباره سازمان مجاهدین وجود دارد که گمان می‌کنند اعضای آن پیر و فرتوت هستند، چقدر این موضوع با واقعیت امروز این سازمان همخوانی دارد؟
سازمان مجاهدین در کمپ اشرف حدود سه هزار و خرده‌ای نفر بودند. بعد از اینکه عراق به اینها فشار آورد مجبور شدند از عراق به اروپا بروند و از همان لحظه که به آلبانی در شهر تیرانا رفتند، به محض اینکه هواپیما نشست 700 نفر از اعضای اینها پناهنده شدند یعنی فرار کردند و فرار را بر قرار ترجیح دادند و در اروپا چون فضای باز رسانه‌ای وجود داشت نمی‌توانستند اعضا را همانند عراق ایزوله کنند و نتوانستند جلوی اینها را بگیرند. الان حدود سه هزار نفر از سازمان مجاهدین که میانگین سنی اینها تا 50 سال است در شهر تیرانا شهرکی دارند و زندگی می‌کنند. بیشتر در فضای مجازی کار می‌کنند. سن و سالی از اینها گذشته و عموما پیر هستند و بیماری‌های زیادی دارند. هفته‌ای نیست که یک نفر از اینها سکته نکند یا به دلیل مسائلی که دارند از بین نروند. چون به‌صورت تخصصی این حوزه را دنبال می‌کنم هفته‌ای نیست مرگ‌ومیر عادی و غیرعادی در کمپ تیرانا نداشته باشیم. این دقیقا همان جریان به‌جامانده از دهه 60 است که الان تقریبا سه هزار نفر هستند و همگی پیر و فرتوت هستند و کاری نمی‌توانند انجام دهند. تهدید فیزیکی نیستند و صرفا در فضای مجازی کار می‌کنند.  اما اینکه بگوییم با یک جریان پیر و فرتوت و به‌دردنخور و از رده خارج طرف هستیم؟ خیر. این‌طور نیست و یک بخش دیگر از سازمان مجاهدین توانسته‌اند خود را به‌روز کنند البته کل کار اینها تعداد نفرات زیادی نیستند. در فرانسه عموما مشغول کار هستند و به مزدورانی تبدیل شده‌اند که اطلاعاتی‌اند. یعنی پرونده‌ای را از دستگاه‌های امنیتی مخالف جمهوری اسلامی می‌گیرند مثلا پرونده هسته‌ای، روی این پرونده جاسوسی می‌کنند و اطلاعات جمع‌آوری می‌کنند و این اطلاعات را در اختیار سرویس‌های بیگانه قرار می‌دهند. همان کاری که برای صدام انجام می‌دادند الان برای سرویس‌های اروپایی و آمریکایی انجام می‌دهند. یعنی اینکه بگوییم سازمان مجاهدین یک بازوی نظامی دارد و اگر اتفاقی بیفتد با تیم‌های ترور و جریاناتی که دهه 60 با آن مواجه بودیم، نیست و این خلاف واقع و بزرگنمایی است که سازمان مجاهدین دوست دارد از آنها شود.  اینها صرفا در مسائل جاسوسی ذوب شدند و بسیار قوی در این حوزه‌ها کار می‌کنند. حتی می‌توان گفت بهترین شگرد اینها که تا به امروز موفق بودند بحث شنود، بحث تخلیه تلفنی است که با اماکن مختلف و نهادهای مختلف تماس می‌گیرند حتی خانواده‌ها و افرادی که عموم مردم هستند ولی مورد هدف و سوژه قرار می‌گیرند و اینها را تخلیه تلفنی می‌کنند و جمع‌آوری این اخبار و اطلاعات تبدیل به تحلیل می‌شود و اینها را در مسائل مختلف استفاده می‌کنند.

در دهه 60 آشوب‌های خیابانی زیادی از سوی این سازمان تروریستی طراحی می‌شد و شگردهایی برای این آشوب‌ها داشتند، می‌توان اتفاقات اخیر را با آن آشوب‌ها مقایسه کرد و شباهت‌هایش را بررسی کرد؟
دقیقا شگردهایی که سازمان مجاهدین داشتند، همین چیزهایی است که الان می‌بینیم. همان شبی که بنی‌صدر توسط مجلس و رهبری وقت عزل شد و از سیستم فرماندهی کنار رفت، مجاهدین تیتر یک روزنامه خود این را زد که از پشت‌بام خانه‌های خود علیه جمهوری اسلامی شعار بدهید. یعنی ابداع شعار دادن از پشت‌بام خانه ابداع مجاهدین در دهه 60 بود که به حمایت از بنی‌صدر و علیه جمهوری اسلامی انجام شد. این اتفاقی که الان شاهد آن هستیم از آن زمان ابداع شد. همین ترورهای کور و تجمعات این تیپی و کشته‌سازی‌ها از ابداع سازمان مجاهدین بود. مثلا به دفعات مختلف در تاریخ داریم که سازمان مجاهدین تجمعی را فراخوان می‌دادند و پلیس وقت یک حصار امنیتی دور آنها می‌کشید که به خشونت کشیده نشود و فردا تیتر یک این بود که زن 19 ساله باردار توسط مزدوران جمهوری اسلامی به قتل رسید!

دقیقا اتفاقی که الان رقم می‌خورد. 
همین بحث کشته‌سازی که الان وجود دارد ابداع سازمان مجاهدین بود. اگر روزنامه مجاهد یا هفته‌نامه مجاهد دهه 60 را ورق بزنید الی ماشاءالله از این مساله وجود دارد که این اتفاق همین‌طور آمد و نقشه‌ای بود که تا امروز جواب داده است. آنقدر این کار ادامه یافت که حتی به اعدام‌های سال 67 رسید. کتاب منتشر کردند که چند ده هزار اسم در آن کتاب است. گفته‌اند آنها در سال 67 اعدام شدند. ما که پژوهشگر تاریخ هستیم. ورق می‌زنیم و پیگیری می‌کنیم آن کتابی که آنها منتشر کردند یک‌صدم هم درست نیست. واقعیت ندارد. اسامی که وجود خارجی ندارند. در‌صورتی‌که مجاهدین عمر بیشتر از جمهوری اسلامی دارد! جمهوری اسلامی از سال 57 است و آنها از قبل یعنی دهه 40 شروع به مبارزه کردند و اسم خود را سازمان گذاشتند، یعنی آدم‌هایی بودند که چارت کاری و گروهی و سازمانی را بلد بودند. الان مگر سازمانی وجود دارد که نداند کسی از آن کشته شده است؟ الان در کتاب خود شهلا و منیژه و فلان نوشته‌اند یعنی یک اسم آورده‌اند و بعضا بدون فامیلی است. اینکه کجا کشته شده و چه زمانی بوده اعلام نشده است.  می‌خواهم بگویم کشته‌سازی تکنیک مجاهدین در دهه 60 بود و روزنامه‌های خود مجاهد گواه این صحبت بنده است. الی ماشاءالله جریاناتی داریم که عکس‌ها و اسامی و اسنادی را اعلام کردند که در روزنامه مجاهد منتشر می‌شد که این هفته پنج نفر از مجاهدین کشته شدند. این هفته سه دختر مورد اصابت گلوله جنگی قرار گرفتند. پنج نفر در زندان اوین عصر فلان اعدام شدند. یعنی صرفا همین اطلاعات است. یا در زندان‌ها اعلام می‌شد که فلان‌جا این تعداد شکنجه می‌شدند. اسناد و مدارکی اعلام نمی‌شد. هر زمان کمیته‌های حقوق بشری شکل می‌گرفت و از زندان‌ها سرکشی می‌کردند خلاف این امر ثابت می‌شد.

یک اتفاق دیگری که رقم می‌زدند، دوقطبی شدن جامعه است. کاری که آن زمان می‌کردند یعنی دوقطبی ایجاد می‌کردند که یا باید این‌ور باشید یا با ما نباشید، شما آن طرف هستید!
دقیقا می‌خواستم این را بیان کنم. جالب است که تیتر روزنامه مجاهد بود که یا با مایی یا با آنها! وسط نداشتند. یا با مایید و اگر در خانه هم نشسته باشید با حاکمیت هستید. شما هم جزء ظالمان و مزدوران هستید. جزء کسانی هستید که خون می‌ریزید.  شکل سازمان‌شان را جوری جلوه دادند که داعیه حقوق بشر داشت، داعیه مردم داشت، داعیه این را داشت که جمهوری اسلامی بلد نیست با آمریکا مبارزه کند. مماشات در مبارزه با امپریالیسم دارید. ما مجاهد هستیم و زمان شاه ترور کردیم و آدم کشتیم، مستشار آمریکایی را از بین بردیم. ما الان می‌توانیم احقاق حق کنیم. با امپریالیسم بجنگیم. اما امروزه می‌بینید در دامن امپریالیسم هستند و دادگاه‌ها آنها را از لیست حقوق بشری و ضدتروریسم بیرون می‌آورند و جلد حقوق بشری به اینها می‌دهند.  یک شخصی که کوچک‌ترین سمت حقوقی و قضائی نداشته یعنی حمید نوری! کوچک‌ترین سمت قضائی نداشته است. الان ایشان را در دادگاه بردند و 200-100 نفر از این افراد جلوی در دادگاه تجمع کردند و علیه این آدم شهادت دادند که ایشان ما را شکنجه می‌کرد، بازجویی می‌کرد و دادگاه را مجاب کردند که نوری را حبس ابد بدهند.

کمی هم از مدل ترورهای این سازمان و نوع کسانی که ترور می‌کردند، بگویید. 
الان ترورهایی که در دهه 60 اتفاق افتاد را بررسی کنید و ببینید چند درصد از رجال و مسئولان وقت جمهوری اسلامی است. از این 12 هزار نفر پنج درصد هم مسئولان نیستند. پنج درصد از 12 هزار نفری که سازمان مجاهدین می‌گوید ما زدیم مسئولان جمهوری اسلامی نیستند که بگوییم فلان‌شخص مسئول بود و اینها او را زدند. مسئولان را از 12 هزار نفر بیرون بیاورید مردم عادی می‌شوند. مردم عادی به معنای واقعی کلمه بودند. مردمی که در کوچه‌ها بودند که یکی بقال، قصاب و یکی مکانیکی و پرده‌فروش و دیگری زن خانه‌دار است از بین رفتند. یکی دو نفر هم نبودند، 12 هزار انسان بودند. دقیقا همان شکل را در اتفاقات اخیر شاهد هستیم. دقیقا شناسایی می‌کنند دختری که می‌تواند روح و روان مردم را جریحه‌دار کند قربانی می‌کنند و فردا در تمام رسانه‌های دنیا عکس او منتشر می‌شود و همان را روی دست می‌گیرند. در این 70-60 روز هر سه روز میانگین یک نفر کشته را معرفی کردند یا به طرز مشکوکی از بین رفته یا تصادف کرده یا مثل آخری که در گودالی می‌افتد و فوت می‌کند. از یک ارتفاعی در جایی می‌افتد که اصلا شلوغی در اطراف نیست و نسخه همه اینها پیچیده می‌شود برای اینکه اینها در کف خیابان و اعتراضات کشته شدند.

می توان گفت مدل اعتراض مدنی سازمان مجاهدین در دوقطبی‌سازی است؟
مدل سازمان مجاهدین در دانشگاه همین بود. ابداع اینها این بود که دانشجوها مقابل هم باشند، اینکه الان در مدارس این کار را می‌کنند و می‌گویند جریانی در مدارس ابتدایی داشتیم و اینها ابداعات دهه 60 سازمان مجاهدین است. سازمان مجاهدین در مدارس بسیار فعال بود یعنی بیشترین اعضای سازمان مجاهدین که در خیابان‌ها دستگیر می‌شدند دانش‌آموزان بودند، در سنی که قدرت تحلیل درستی ندارند و پر از هیجان هستند. به اینها مسئولیت می‌دادند و آنها را مسلح می‌کردند، نه به سلاح جنگی! به اینها ماموریت می‌دادند که کف خیابان بیایند. مدارس چیز جدیدی نیست. ابداع اینها در دهه 60 بود. دانشگاه‌ها و حتی صنف کارگری تسخیر شد. اصناف کارگری ما در دهه 60 طبق اعتراضاتی که سازمان داشت همه را دوقطبی کرد. در کارخانه‌ای می‌رفتید دفتر سازمان مجاهدین و دفتر انجمن اسلامی هم بود. هرجا می‌رفتید این‌طور بود. در هرقشری این یارگیری به‌وضوح دیده می‌شد. این اتفاقات اخیر دقیقا مدل رفتاری سازمان مجاهدین در دهه 60 است. هم در اجرا و هم در سیاستگذاری و هم در قربانی گرفتن و هم در تبلیغات این‌طور است. فقط یک جغرافیا بزرگ‌تر شده و جغرافیای رسانه‌ها نیز وسیع‌تر شده است. آن زمان اگر یک رسانه بود الان صدها رسانه است.
 

یک امر دیگر این است که آن زمان اعلام می‌کردند این کار ما بوده است. برای اینکه بگویند ما وجود داریم اما الان می‌بینیم هراتفاقی که می‌افتد هشتگ کار خودشونه پای همه موارد است. 
اینکه می‌گویند کار خودشونه از آن زمان هم بود. وقتی دفتر حزب جمهوری را زدند هیچ‌گاه سازمان مجاهدین نپذیرفت. جوری در جامعه عنوان کردند که یک فضای جابه‌جایی قدرت و دوئل قدرت در جمهوری اسلامی بود که خود آنها خودشان را زدند. این کار خودشونه از آن زمان بود. مدل خود را قدری الان عوض کرده‌اند. در بخش‌هایی درست است. در دنیا یک زمانی این مدل بود که هرکسی قدرت و سلاح داشت و قتل می‌کرد یعنی زور بیشتری دارم.

 همانند قدرت‌نمایی داعش!
درست است. این قدرت‌نمایی باعث می‌شد صدام به اینها جا بدهد. چطور شد صدام به اینها جا و پناه داد؟ چرا به گروه‌های دیگر جا و پناه نداد؟ به‌خاطر اینکه سازمان مجاهدین کف خیابان آدم می‌کشتند. این توان را در آنها دید و روی آنها سرمایه‌گذاری کرد. آن مقطع در دنیا هرکسی سر کمر خود می‌توانست هفت تیر ببندد و آدم بکشد قدرت داشت و روی او سرمایه‌گذاری می‌کردند. اما الان مدل و پوزیشن دنیا تغییرکرده و به سمت این رفته است که هرکسی که بیشتر تیر خورده و قربانی شده باید حرف بزند. 
به همین خاطر مسعود رجوی خود را کشته پنهانی معرفی کرده است. یکی می‌گوید مرده و یکی می‌گوید کشته شده و نیست. در‌حالی‌که او را پنهان کرده‌اند. مسعود رجوی زنده است و بازی مردن هم کار خودشونه! این کار خودشونه هشتگی است که ما باید به سازمان مجاهدین بگوییم. مسعود رجوی زنده است و اینکه می‌گویند مرده، کار خودشونه! این تکنیکی است که کار خودشونه! دروغ محض است. حتی شعار زن، زندگی و آزادی را می‌توانم بگویم مریم رجوی قربانی این شعار است. در 24 ساعت او را از همسری کسی درآوردند و همسر کس دیگری کردند. این زن، زندگی و آزادی مدل این‌چنینی است. این شخص قربانی این شعار است.  عموما جریاناتی که می‌خواهند حرف‌هایی را بزنند و سردمدار قصه‌ای هستند در تاریخ آن جریانات نگاه می‌کنیم هیچ‌گاه برای آنها احترام نداشته است. همین الان در تلویزیون مجاهدین زن، زندگی، آزادی را روی دست گرفته‌اند، کومله‌ها و پژاک گرفته است، پ‌ک‌ک گرفته است، سلطنت‌طلب‌ها گرفته‌اند اما می‌توانم به صورت مستند بگویم که ده‌ها قتل زن در درون این گروهک‌ها توسط خودشان اتفاق افتاده است. این زن‌ها چه کسانی بودند؟ یا افراد روبه‌روی اینها بودند یا افرادی که درون این سازمان‌ها بودند. خود سازمان مجاهدین بیشترین قتل‌ را انجام داده است که آخرین آمار اسامی 100 زن بود که به‌صورت رسمی منتشر شد. یکی از زنان که در کادر رهبری این سازمان بود و به کشورهای اروپایی فرار کرد و پناهنده شد اسم 100 زن از شورای رهبری این سازمان را منتشر کرد که اینها مجبور شدند عمل کنند و رحم‌های خود را خارج کنند.  این بحث فرقه‌ای است. ازدواج از بعد عملیات مرصاد به‌عنوان انقلاب ایدئولوژیک در سازمان مجاهدین ممنوع شد. یعنی ابتدایی‌ترین حقوق یک زن یا یک مرد توسط همین سازمان از اعضا گرفته شده است. از سال 67 به بعد یک ازدواج در سازمان مجاهدین ثبت نشده و همه طلاق اجباری گرفتند. تمام زنان و مردانی که آنجا هستند اجازه ندارند ازدواج کنند و نکردند. هیچ ازدواجی ثبت نشده است. «زن، زندگی، آزادی» شعار همین‌ها بود. این آدم رئیس پژواک بود و این حرف‌های جمهوری اسلامی نیست بلکه حرف‌های خود آنهاست. در اروپا از همسر خود طلاق گرفت و بعدها منتشر شد از دخترانی که در جریان پژواک می‌آیند و عضو می‌شوند سوءاستفاده جنسی کرده است. اینها حرف‌های خود آنهاست. این حرف کسانی است که «زن، زندگی، آزادی» را ابداع و سر در پژواک این را حک کردند. اگر اسناد پلیس اتحاد اروپا را رصد کنید ده‌ها سند از جریاناتی منتشر شده که شعار آنها «زن، زندگی، آزادی» است که اینها در تجارت دختران در منطقه نقش اول را بازی می‌کنند. اینها اسناد پلیس اروپاست، نه حرف‌های جمهوری اسلامی که بگوییم دشمن‌شان است و برچسب می‌زند. اینها اسناد پلیس اروپاست که جریان سازماندهی‌شده در بحث فروش دختر در کازینو و دیسکوهای منطقه می‌کنند و کسب درآمد جدی دارند و بارها این را در پنل‌های حقوق بشری منتشر کردند. با سرچ کوچکی می‌توانید به این مطالب دسترسی پیدا کنید.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰