نوشتن از قصه و داستان در فیلم و سریال‌های ایرانی، برای منتقدان سینمایی همیشه فرصتی بوده تا گلایه‌های خود را بیان کنند خاصه نسبت به این موضوع که چرا در ایران با داشتن این همه سنت قصه‌گویی، بلد نیستیم روایتگر زندگی باشیم و قصه‌ها همیشه نقطه‌ضعف کار به حساب می‌آیند. 
  • ۱۴۰۱-۰۸-۲۴ - ۰۰:۱۵
  • 00
تا چقدر بتوانی قصه‌ات را «ورز» بدهی!
تا چقدر بتوانی قصه‌ات را «ورز» بدهی!

 هومن جعفری، خبرنگار:نوشتن از قصه و داستان در فیلم و سریال‌های ایرانی، برای منتقدان سینمایی همیشه فرصتی بوده تا گلایه‌های خود را بیان کنند خاصه نسبت به این موضوع که چرا در ایران با داشتن این همه سنت قصه‌گویی، بلد نیستیم روایتگر زندگی باشیم و قصه‌ها همیشه نقطه‌ضعف کار به حساب می‌آیند. 
نیازی به مثال زدن هم نیست. در دنیای امروز اصلا عجیب نیست اگر آمریکایی‌ها از روی دست تایلندی‌ها و کره‌ای‌ها و ژاپنی‌ها و هنگ‌کنگی‌ها کپی کنند و به بازروایت فیلمی بپردازند که خالقش شرقی‌ها هستند. نمونه بازسازی فیلم‌هایی چون مردگان یا جدا افتادگان (از روی نسخه هنگ‌کنگی) توسط اسکورسیزی بزرگ و بازسازی فیلم همشاگردی قدیمی یا اولدبوی معروف، از روی نسخه کره‌ای، تنها بخشی از ارزش و اهمیت جذابیت داستان را بیان می‌کند. داستان که جذاب و بدیع و منحصربه‌فرد باشد، همه به بازروایتش متمایل می‌شوند. 
اما بحث امروز ما این نیست. امروز بحث بر سر تفاوت‌های داستان‌نویسی یا قصه‌گویی در فیلم و سریال است. طبیعتا فیلم می‌تواند فیلم سینمایی یا تلویزیونی باشد و از این منظر برای ما تفاوتی ندارد. بحث تعریف کردن یک قصه در یک بازه زمانی کوتاه در قیاس با تعریف کردن همین قصه در یک بازه زمانی بلند‌تر است. 
این مطلب را با ذکر نکته جالبی از _اگر اشتباه نکرده باشم_کوئنتین تارانتینو پیش می‌برم که چندی پیش گفته بود: «شاید مردم حوصله یک فیلم چهارساعته را نداشته باشند اما با کمال میل حاضرند یک مینی‌سریال چهارساعته چهارقسمتی را پشت‌سرهم نگاه کنند!»
این نکته بسیار عجیبی است که کارگردان هالیوودی روی آن دست گذاشته. تفاوت فیلم و سریال در زمان آنهاست. اگر قرار باشد زمان این دو یکسان باشد، چرا مخاطب باید راضی به تماشای چهار قسمت باشد؟
دلیلی که به ذهن من می‌رسد این است که در سریال، شما می‌توانید در پایان هر قسمت، به خودتان یک وقفه لذتبخش بدهید. چیزی بخورید، خودتان را راحت کنید و اگر لازم است تلفنی بزنید. در فیلم چهارساعته این اتفاق رخ نمی‌دهد. طبیعی است که شما مجازید در سینمای خانگی فیلم یا سریال را در هر لحظه‌ای متوقف کنید و دوباره به آن برگردید. منتها به این فکر کنید که در خلوت خود نیستید، در یک جمع خانوادگی مشغول به تماشایید و کنترلی روی توقف فیلم ندارید. در چنین شرایطی مطلوب‌تر این است که در پایان هر قسمت از سریال، یک وقفه چند دقیقه‌ای گذاشته شود تا حضار بتوانند به کارهای ضروری خود برسند و برای تماشای قسمت بعدی آماده شوند. 
این البته در شرایط برابری زمان پخش دو محصول است و عمدتا این‌گونه نیست. عمدتا فیلم‌ها چهار ساعت طول نمی‌کشند اگر‌چه مینی‌سریال‌های چهار قسمتی داریم که جذاب و تماشایی هستند.  بیایید به عناصری فکر کنیم که روی تبدیل شدن قصه به فیلم یا سریال اثر می‌گذارند. 

 داستان و کشش داستانی
داستانی داریم درمورد دختری که هر‌ شب برای سلطان قصه می‌گوید و با تمهیداتی پایان قصه را به شب بعد موکول می‌کند تا سلطان او را نکشد. 
این داستان می‌تواند 10 فصل سریال شود! هزار‌و‌یک‌شب هزار قصه دارد و اگر از بین آنها صد قصه هم برگزیده شود، باز هم برای تولید یک سریال چندین و چند فصله جا هست، 
کما اینکه قصه اصلی خود قصه سلطان و داستان خشم‌گرفتنش بر زنان شهر است که آن هم به روایات اضافه می‌شود. این ملات داستانی  می‌تواند دستمایه تولید هر‌چقدر که دل‌تان بخواهد فصل‌های سریال شود. 
حالا به این قصه توجه کنید. داستان شب قوزی که یکی از قصه‌های هزار‌و‌یکشب است، به کار سریال نمی‌آید، باید فیلم شود. اگر‌چه شاید بشود از دلش یک مینی‌سریال درآورد، اما حقیقت اینکه قصه کشش بیشتر از 90 دقیقه را ندارد. حتی مطلوب‌ترش آن‌که یک داستان یک‌ساعته بشود در دل همان اپیزودها!
چرا قصه شهرزاد قصه‌گو می‌تواند سریال 10‌فصله باشد و قصه شب قوزی نه؟ طبیعتا خیلی ساده است. آن یک عالمه داستان، یک عالمه شخصیت، یک عالمه موقعیت و یک عالمه قصه و خرده‌قصه دارد.  میرزا نوروز کشش بالایی ندارد. شهرزاد بسیار کشش زمانی دارد. 

 شخصیت، شخصیت، شخصیت
تیتر این بخش شبیه تبلیغ برای سریال ترکی شخصیت شد که می‌تواند نمونه خوبی برای همین موضوع باشد. 
شخصیت یکی سریال جنایی ترکی است که به‌علت داستانش به‌شدت سرو‌صدا کرد. یک کارمند بازنشسته دادگاه، بعد از اینکه از ابتلای خود به آلزایمر مطلع می‌شود، تصمیم می‌گیرد قبل از آنکه حافظه خود را از دست بدهد، به چندین جنایت دست بزند. او مقتولان خود را از بین گناهکارانی انتخاب می‌کند که در یک پرونده خاص، درگیر بودند. پرونده‌ای که فقط او از آن خبر داشت. 
طبیعتا این داستان می‌تواند هم یک فیلم داستانی بسیار جذاب و اکشن و سریع و دارای ریتم تند 90دقیقه‌ای باشد و هم اینکه می‌تواند یک سریال یک‌فصله باشد. انتخاب ترک‌ها این بود که از این سریال یک فصل در‌بیاورند. برای تبدیل کردن این قصه به یک فصل، نیاز بود تا شخصیت اصلی مدام در زمان عقب و جلو برود و با یادآوری تاریخ و اتفاقات، مخاطب را از دلیل قتل‌ها و زندگی خودش آگاه کند. 
همین مواجهه با قاتل حواس‌پرت و آلزایمری را در فیلم کره‌ای خاطرات آدمکش هم شاهدیم. آنجا کره‌ای‌ها از قاتل زنجیره‌ای قدیمی پیر شده که در شرف آلزایمر گرفتن است، یک فیلم ساختند. همین مورد را بلژیکی‌ها نیز به فیلم تبدیل کرده‌اند که بازسازی آمریکایی‌اش با بازی لیام نیسلون و مونیکا بلوچی به نام خاطره ساخته شد. 
داستان یکی است و کشش تبدیل شدن به هر دو مورد را هم دارد. هر‌کسی بر مبنای شخصیتی که برای بازیگر اول کار یا قهرمان یا ضدقهرمان قصه در‌نظر دارد، آن را بسط می‌دهد. 
بنابراین داستان می‌تواند توسط نویسندگان مختلف ورز داده شود. یک داستان بشود فیلم، همان داستان بشود سریال. بستگی دارد مخاطبان شما از کدام نوعش خوش‌شان بیاید!
یک نمونه دیگر این است که از داستان‌هایی مثل شرلوک هلمز یا نمونه مورد‌علاقه خودم جک ریچر، هم فیلم ساخته شده و هم داستان. مثلا در‌نظر بگیرید که جک ریچر هم فیلم سینمایی شده و هم سریال. همین‌طور قصه‌های رابرت لنگدون، قهرمان کارهای دن براون. از یک قصه او هم فیلم ساخته شده و هم سریال. هر‌دو هم جذاب و تماشایی بوده!

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰