گفت‌وگوی «فرهیختگان» با شریف لک‌زایی درباره آزادی و اعتراض- بخش نخست
 در طول سالیان اخیر همواره بحث از اعتراض و نهادینه کردن آن در جامعه به رتوریک مسئولان تبدیل شده است، اما بررسی نظری مناسبی درباره امکان تحقق یک اعتراض معقول و سازوکاری برای شنیده شدن آن صورت نگرفته است.
  • ۱۴۰۱-۰۸-۲۴ - ۰۰:۱۵
  • 00
گفت‌وگوی «فرهیختگان» با شریف لک‌زایی درباره آزادی و اعتراض- بخش نخست
تصور معقولی از اعتراض نداریم
تصور معقولی از اعتراض نداریم

 در طول سالیان اخیر همواره بحث از اعتراض و نهادینه کردن آن در جامعه به رتوریک مسئولان تبدیل شده است، اما بررسی نظری مناسبی درباره امکان تحقق یک اعتراض معقول و سازوکاری برای شنیده شدن آن صورت نگرفته است. از سوی دیگر به‌نظر می‌رسد میان بحث آزادی و سخن از اعتراض شاهد نوعی پارادوکس هستیم که از سویی آزادی و حق اعتراض مجاز شمرده می‌شود، اما از سوی دیگر امکان تحقق عملی آن وجود ندارد. در گفت‌وگو با شریف لک‌زایی، عضو هیات‌علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی درباره آزادی و اعتراض به گفت‌وگو نشستیم که مشروح بخش نخست آن را از نظر می‌گذرانید. 

یکی از مباحثی که به‌نظر می‌رسد محل چالش باشد این است که در مبانی انقلاب و در تعابیر امامین انقلاب و همچنین قانون اساسی، به حق اعتراض و آزادی در این حیطه تصریح شده است، اما در عمل شاید فضای معقولی برای بیان اعتراض در جامعه فراهم نباشد، سوال ابتدایی ما این است که چگونه می‌توان بین آزادی و اعتراض پیوند برقرار کنیم؟
بحث آزادی و مفهوم آزادی یکی از مسائل بسیار مهمی بوده است که حداقل از مشروطه به این طرف و در 120 سال اخیر با آن مواجهه بسیار مهمی داشته‌ایم و متاسفانه همچنان نیز برای ما حل ناشده باقی مانده است. از این رو نیاز به کار و تاملات بیشتری دارد که ما تکلیف خود را با آن روشن کنیم. این بحث هم در دوره مشروطه یکی از بحث‌های مهمی بوده که مطرح شده است و هم در دوره انقلاب اسلامی یکی از خواسته‌های بسیار اصلی و اساسی بوده است و در کلام و فرمایشات بزرگان انقلاب اسلامی نیز نشانه‌های قوی و قدرتمندی درباره آزادی وجود دارد و در خود قانون اساسی مباحث بسیار مهمی درباره آزادی آمده است و هم راجع‌به گونه‌ها و اقسام آزادی و آنچه اجتماع می‌تواند با آن راه خود را پیش ببرد و هم راجع‌به تضمین آزادی و تامین آن راهکارهایی را ارائه کرده است. 
اما موضوع اعتراض نیز به نظرم یکی از پارادوکس‌هایی است که در مفهوم آزادی وجود دارد. آن‌طوری‌که استاد مطهری در باب تبیین آزادی مطرح کردند، ایشان این موضوع و این نگاه را به آزادی داشتند که در آزادی دو رکن وجود دارد: یک رکن عصیان و تمرد است و یک رکن انقیاد و تسلیم است. دو موضوع متضاد هستند و ما وقتی درباره آزادی صحبت می‌کنیم و با این دو رکن مواجه می‌شویم، دو رکنی هستند که وقتی می‌گوییم آزادی و اعتراض، کاملا خود را نشان می‌دهد. چه جاهایی ما از امکان آزادی برخورداریم و چه مواردی از امکان اعتراض عصیان و تمرد برخورداریم و چه جاهایی از این امکان برخوردار نیستیم و نمی‌توانیم از آزادی بهره‌مند شویم. این صورت مساله است و اینکه ما امکان بحث و گفت‌وگو در این مورد را از این منظر می‌توانیم پیدا کنیم یا خیر مساله‌ای دیگر است. شاید این‌طور بتوان گفت که آزادی در مرز دو مفهوم دیگر قرار گرفته است که یکی هرج و مرج است که امکان استفاده از آزادی را کاملا از بین می‌برد و یکی هم نظم و امنیت است که به بهانه آن ممکن است آزادی‌ها محدود شود و آزادی انسان و آزادی‌های انسانی دچار ضیق شود. بنابراین از یک طرف یک وسعتی وجود دارد و ممکن است به ضد خود در بحث هرج و مرج تبدیل شود و خیلی‌ها ترجیح دهند امکان برخورداری از یک فضای آزاد نظام‌مندی وجود داشته باشد که بتوانند از آن بهره ببرند و به ضد خود تبدیل نشود. به‌هر‌حال این بحث مطرح می‌شود که چه اتفاقی می‌افتد و ما باید چه کنیم که آزادی ما به هرج و مرج منتهی نشود. 
در مشروطه اتفاقی که می‌افتد از همین منظر است و این اتفاق باعث می‌شود نظم و امنیت اهمیت پیدا کند و جامعه به دلیل هرج و مرجی که به وجود آمد و بعدا ناامنی‌های گسترده‌ای که در حوزه اجتماعی به وجود آمد و حتی نظام اجتماعی و اقتصادی و نظام سیاسی و فرهنگی ما را تحت تاثیر قرار داد، از این عبور شود و به امنیت تن داده شود و به فقدان آزادی تن داده شود و به محاق رفتن آزادی، مقبولیت پیدا کند. این تجربه‌ای است که ما از دوره مشروطه داریم و از این منظر اگر به این دوره نگاه کنیم همواره جای کار و تأمل زیادی دارد. اهمیت مساله از همین رو است و جامعه ما در همین 120 سال اخیر گرفتار همین بوده است که نتوانسته این موضوع را محقق کند. به این معنا که عصیان و تمرد به تعبیر استاد مطهری از یک طرف و انقیاد و تسلیم از طرف دیگر نتوانسته به یک پایگاه ثابت و استواری برسد و بتواند جامعه را از هر دو بهره‌مند کند. 
عصیان در مقابل چه چیزی است، بی‌قانونی ظلم و ستم و به تعبیری که در قانون اساسی آمده است، ستمگری و اینها می‌تواند در اینجا مورد توجه باشد؛ خود استبداد و در سطح دیگری دیکتاتوری، عصیان در برابر اینهاست. عصیان نوعی حرکت و پویایی و ناایستایی است. اما در سویه مقابل انقیاد و تسلیم در‌برابر چیست؟ در مقابل نظم و قانون و به تعبیر شهید مطهری اصولی بودن است، یعنی وقتی من دارم یک کار اصولی می‌کنم و براساس یک مبنایی کارم استوار است باید بر همان اساس هم عمل و اقدام کنم که طبیعتا در آنجا مبانی انسان‌شناسی و هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی و فرجام‌شناسی می‌تواند مطرح شود و مورد توجه قرار گیرد. بنابراین اصولی بودن از آن منظر می‌تواند کمک کند که انقیاد و تسلیم در‌برابر ظلم نیست و در‌برابر ظلم باید عصیان داشته و تمرد کنم. 
با یک تعبیر دیگری هم استاد مطهری این مطلب را توضیح داده‌اند که چه اتفاقی می‌افتد. فرمودند آزادی بدون عصیان و تمرد، رکود است و اسارت را به همراه دارد. شما اگر بخواهید در یک جامعه حرکت کنید همین اعتراضات، اگر بخواهد وجود داشته باشد و به‌نظرم در خیلی از موارد اعتراضات به‌صورت نهادی باید وجود داشته باشد به‌خاطر این است که جامعه را به پیش ببرد و به‌خاطر این هدف است که جامعه را از اسارت و رکود نجات دهد. اما آزادی بدون تسلیم و انقیاد هم ایشان فرمودند که هرج و مرج است و شاید از این منظر بتوانیم نگاه دیگری به این قضیه داشته باشیم و آن سوالی است که شما در ابتدای بحث فرمودید که چگونه می‌توانیم بین آزادی و اعتراض پیوند برقرار کنیم. این مستلزم این است که اتفاقات دیگری رقم بخورد. آنچه باید اتفاق بیفتد پذیرش و مدارا و تساهل در برابر اعتراضات و عصیان و تمرد است که این تمرد هم ممکن است در بسیاری از موارد بحق باشد. برای مثال درباره سیاستی باشد که به نظر مردم از اساس اشتباه باشد. خب راجع‌به آن باید در سطح نخبگانی صحبت شود، اما در سطح همگانی نیازمند حجمی از مدارا و تساهل است و از طرف دیگر آنچه می‌تواند این را تکمیل کند، وجود اعتماد عمومی یا برقراری عدالت و فقدان تبعیض است و اگر این موارد باشد به ضدخود می‌تواند منتهی شود و اعتراض می‌تواند منشأ حرکت رو به پیشرفت جامعه باشد. 
بحث مهم دیگری استاد مطهری دارد که می‌خواهم در اینجا از آن استفاده کنم و آن هم در باب دلایل ضرورت استفاده از آزادی است. آزادی از اقتضائات جامعه جدید و مدرن تلقی می‌شود و البته من در نوشته‌هایی در این باره توضیح داده و نوشته‌ام، آزادی از بدو تشکیل اجتماع بوده است اما طبیعتا گونه‌های آن متفاوت شده و آن نگاه‌های اجتماعی که ما از آزادی داریم سعه و ضیق یافته است و خب در دوران قدیم خیلی از این ابزارها وجود نداشته است که ما درباره آنها صحبت کنیم. امروز هر‌کدام در منزل خود صحبت می‌کنیم و از ابزارهایی استفاده می‌کنیم که در یکی دو دهه قبل نبوده است، چه برسد به اینکه بگوییم در سده‌های گذشته بوده است. اما ایشان در باب دلایل ضرورت آزادی، سه بحث مهم را مطرح می‌کند و من از یک بحث برای تبیین مساله خودم که به اصطلاح آزادی و اعتراض و نهادینه کردن آن است، استفاده می‌کنم. اولا اصلا بروز و ظهور استعدادهای آدمی نیازمند فضای آزاد است و اگر فضای آزادی وجود نداشته باشد انسان نمی‌تواند رشد و حرکت کند و در‌واقع استعدادهایش شکوفا نمی‌شود. دلیل دیگرشان این است که قابلیت کمال‌گرایی انسان، در فضایی ارزشمند است که آزادانه صورت گیرد. مثلا کسب دین و اخلاق و فضایل و حتی یک حکومت و هر ارزشی بسته به اختیاری است که فرد دارد و لذا اختیار ارزش اصلی و اساسی است. دلیل سوم که در بحثم می‌توانم از آن استفاده کنم اینکه بسیاری از امور اساسا قابلیت تحمیل به انسان را ندارد. ایشان مثال می‌زند به دین، اخلاق و فضایل اخلاقی و محبت و دوستی. مواردی از این دست، مباحثی هستند که امکان تحمیل ندارند و حتما اینها نیازمند آزادی است و انجام بسیاری از امور در این راستا باید با دلیل و منطق و قانع کردن جامعه رخ دهد. این نکته بسیار مهمی است، نکته‌ای که در اینجا قابلیت بحث دارد همین است که ما از آزادی هم به لحاظ ارزش و هم به‌لحاظ روش دفاع می‌کنیم و آزادی به‌طور همزمان می‌تواند به انسان در حوزه عمومی کمک کند تا به ارتقای خودش و جامعه‌اش بیندیشد و بتواند آن را پیش ببرد. 
بحث دیگری که اینجا رخ می‌دهد بحث رضایت و اقناع عمومی است. ما نیازمند این هستیم تدبیرها و سیاست‌هایی که در حوزه عمومی راجع‌به آنها بحث و تصمیم‌گیری می‌شود که به آنها عمل شود، مبتنی‌بر رضایت و اقناع عمومی باشد. مثلا حوادثی که در مساله افزایش بهای بنزین رخ داد، ما می‌بینیم که در این تصمیم نه رضایت رخ داده و نه اقناع عمومی صورت گرفته است، بنابراین ایراد به وجود می‌آید اما این رضایت و اقناع عمومی به یک معنا در واقع در حوزه مسئولیت‌ها و در حوزه‌ای است که هم مردم احساس مسئولیت اجتماعی دارند و هم دولتمردان و سیاست‌هایی که اتخاذ می‌شود باید این نگاه و مسئولیت اجتماعی را داشته باشد. ما چگونه در عین اینکه به یک مکتب اعتقاد داریم به یک مسئولیت اجتماعی برسیم. یک مفهوم دیگر هم اینجا اهمیت دارد و آن بحث بی‌طرفی دولت است که دولت‌ها بتوانند بیشترین میزان برابری را برای شهروندان خود صرف‌نظر از مکاتب فکری و اعتقادی که وجود دارد، فراهم سازند. در کشور ما همه وابستگی اعتقادی یکسانی ندارند، لذا اهمیت دارد که دولت بتواند در تصمیماتش رضایت جمعی و هم اقناع عمومی را در دستورکار خود قرار دهد و این می‌تواند به ابعاد آزادی و اعتراض عمق ببخشد و به‌نوعی آن را نهادی کند. لذا فهم رضایت و پذیرش دیگری یکی از نکات مهم و کلیدی است که می‌تواند رخ دهد. 
 البته عدالت و احقاق حقوق هم در اینجا خود را به ما نشان می‌دهد و می‌تواند بحث ما را تعمیق ببخشد. آنچه به صورت اجمالی راجع‌به این پرسش بخواهم اشاره کنم اینکه در طول 120 سال بعد از نهضت مشروطیت و در طول 43 سال بعد از انقلاب اسلامی، برای نهادی کردن آزادی کار چندان در خوری انجام نگرفته است. همه کسانی که در این جامعه زندگی می‌کنند به‌خصوص کسانی که در حوزه قانونگذاری و نظارت‌های اجتماعی وظیفه بیشتری دارند مسئولیت بیشتری داشتند و آنهایی که در حوزه تعلیم و تربیت کار می‌کنند به‌نظرم کار سترگی در پیش داشتند که باید این اتفاق رقم می‌خورد که اینچنین نشده است و ما نتوانستیم عواملی را در جامعه محقق کنیم که براساس آن بقای جامعه و زندگی اجتماعی ما بر مدار یک توازنی شکل بگیرد و براساس آن پیش برود. اینکه ما در اینجا کاری نکردیم تاکیدم بیشتر روی حوزه تعلیم و تربیت است و اگر بخواهد تحولی اساسی رخ دهد و اصلاحی در رفتارها صورت بگیرد نیاز است که در آموزش‌و‌پرورش ما و در دوره‌های کودکی یک اتفاقاتی بیفتد تا این اتفاقات، ثمراتش در بزرگسالی افراد جلوه کند. 
نکته دوم این است که آزادی باید نهادینه شود. تعبیر رهبر معظم انقلاب این بود که از آزادی نترسیم و از آزادی نگریزیم. این تعبیر بسیار مهمی است که ما هیچ‌گاه نباید از وجود آزادی وحشت کنیم. آزادی می‌تواند سرنوشت جامعه ما را رقم بزند، می‌تواند حرکت ما را جهت دهد و به‌نوعی ما را از این مهم بهره‌مند می‌کند که با آن تعبیری که استاد مطهری داشتند یعنی عصیان و تمرد و انقیاد و تسلیم بتوانیم با تسلیم و یک جهت‌گیری صحیح به‌سمت اهدافی که در انقلاب فریاد برآمد حرکت کنیم. لذا بحث بسیار مهمی است. برای نهادینه کردن این آزادی هم اتفاقی رقم نخورده و راجع‌به آن بیشتر می‌توان صحبت کرد، اینکه نهادینه شود یعنی ما به اجماعی درباره آزادی برسیم که آزادی خواست همه ما در جامعه باشد و همه کسانی که در این جامعه زندگی می‌کنند یک تصور معقولی از آزادی داشته باشند. بنابراین در این میان گریزی از آزادی نیست. 
باید در فضای موجود بتوانیم اعتراض را نیز نهادینه کنیم. ما وقتی آزادی را تفکیک و آن را موشکافی می‌کنیم اعتراض، انتقاد و نظارت عمومی اینها همه در یک فضا قرار می‌گیرد و در این بخش هم تأملات نظری مهمی نشده است و بیشتر تصورات و سلایق مطرح شده است. بسیاری از بزرگان در بسیاری از موارد تعابیر مشابهی همچون نظارت عمومی دارند، اینها نشان می‌دهد کاستی‌ها و نقص‌های ما کجاست و در کجاها باید تمرکز بیشتری کنیم یا تمرکز بیشتری از طرف دولتمردان، سیاستمداران و قانونگذاران و مجریان صورت بگیرد تا بتوانند نواقص را لحاظ و برطرف کنند. در این بخش نیز ما تجربه خوبی نداریم و جای کار دارد که از تجارب گذشته درس گرفته شود و این تجارب بتواند به ما کمک کند که مسیر آینده را خیلی بهتر و با گام‌های استوارتری برداریم. زمان می‌گذرد و زمان به نفع ما نیست و این نهادی‌سازی آزادی و اعتراض می‌تواند به جریان اجتماعی و گفت‌وگو کمک کند. همچنین به ایجاد فضایی که امکان گفت‌وگوی بیشتری در بین ما صورت بگیرد و به حل مسائلی که ما راجع‌به آنها صحبت می‌کنیم کمک کند. بنابراین باید تکلیف خود را با اینها روشن کنیم و از فضای دوره‌های هرج‌ومرج و آزادی و امنیت که در طول بیش از ۱۲۰سال اخیر که در جامعه ما وجود داشته است خارج شویم. لذا بازگشت و بازخوانی شعارهای انقلاب می‌تواند مورد توجه باشد و راه برون‌رفت از دل همین گفت‌وگوها به وجود می‌آید. 

شما فرمودید ما از ۱۲۰سال مشروطه به این طرف نتوانسته‌ایم تکلیف‌مان را با آزادی مشخص کنیم و در بحث آزادی دو وجه وجود دارد و گاهی اوقات پارادوکس‌هایی ایجاد می‌‍‌کند. عصیان و تمرد در آزادی و گاهی اوقات هم انقیاد و تسلیم است که انقیاد و تسلیم که درخصوص نظم و قانون است و همچنین عصیان و تمرد درباره بی‌قانونی، استبداد و دیکتاتوری است. حکمرانان زمانی می‌توانند این شکاف‌ها را برطرف کنند که به سمت رضایت و اقناع جمعی پیش بروند. آزادی هم در حوزه ارزش و هم در حوزه روش جزء اولویت‌های اصلی ماست. یکی از راه‌های برون‌رفت از این مساله رفتن به سمت عدالت و احقاق حقوق عامه است. همچنین گفتید ما نتوانستیم کار درخوری برای نهادینه کردن آزادی انجام دهیم و این نیازمند یک اجماعی در آزادی است که اولا خواستی عمومی شود و ثانیا تصور معقولی از آزادی اتفاق بیفتد که این به هرج‌ومرج کشیده نشود. اعتراض هم به‌عنوان بخشی از آزادی فعلا باید به یک خواست همگانی تبدیل شود و هم یک تصور معقول از اعتراض به وجود بیاید؛ چراکه اعتراض و نظارت عمومی جزو آن موارد اصلی تعالی جامعه است و یکی از راه‌هایش هم بازگشت و بازخوانی شعارهای اساسی انقلاب است. حال سوال این است که برای نهادینه شدن اعتراضات چه فرآیندی باید طی شود؟ 
رفتارهای اجتماعی ما نیازمند یک برنامه‌ریزی است که مبتنی‌بر فرآیند معقولی بتواند کار کند و جلو برود. پس تصحیح رفتارهای اجتماعی ما می‌تواند کمک کند. منتها این رفتارهای اجتماعی ما وقتی تصحیح می‌شود که ما تمرین داشته باشیم، در این 4 دهه تمرین اعتراض نداشتیم و حتی به نوعی جریان خودجوش و فعالی هم برای اعتراضات به وجود نیامده و به نوعی خنثی شده و از بین رفته است. 
خیلی از چیزهایی که باید خودجوش توسط دانشگاهیان و فرهنگیان و احزاب برنامه‌ریزی شده و پیش برود، عملی نمی‌شود. پس ما نیاز به این داریم که رفتارهای اجتماع‌ مان مبتنی‌بر تمرین‌های اجتماعی اتفاق بیفتد و تصحیح شود و حضورمان در عرصه‌های اجتماعی از همین منظر گسترده‌تر شود و ما با تعبیری که استادمطهری داشتند به یک نقطه قابل اتکا و به یک عرصه نهادی برسیم که براساس آن بتوانیم حرکت کنیم. استادمطهری فرمودند ما باید اجازه دهیم مردم در حوزه آزادی عمل کنند و اگرچه ممکن است صدبار هم اشتباه کنند. ببنید در انتخابات و اعتراضات همین است و ممکن است آشوبی هم اتفاق بیفتد و تخریبی هم صورت بگیرد و این می‌تواند مقدمه‌ای باشد که ما را به سوی مسیر درست‌تری هدایت کند. اما معمولا از این تجربه‌ها استفاده نکردیم و این تمرین‌ها می‌تواند ما را در این عرصه‌ها پیش ببرد. 

چرا اعتراضات در جامعه ما به سمت اغتشاشات پیش می‌رود؟ 
ما یاد نگرفتیم، یعنی کل جامعه و سیاست‌ورزان و دولتمردان ما، آزادی معقول را یاد نگرفته‌ایم. آزادی اگر با این دو وجهی که استادمطهری فرمودند باشد می‌تواند خیلی کمک کند تا ظرفیت‌های اجتماعی ما را شکوفا کند و به ما کمک کند مشکلات‌مان را در عرصه‌های اجتماعی بهتر و مطلوب‌تر حل کنیم. یکی از مباحثی که در فضای آزاداندیشی قابل طرح است اینکه جریان تضارب‌آرا ایجاد شود. اگر جریان تضارب‌آرا و گفت‌وگو ایجاد شد امکان بهره‌مندی و برخورداری ما از آزادی هم بیشتر می‌شود و ما در آن فضا می‌توانیم مشارکت مفید و موثری داشته باشیم. 
آنچه هم‌اکنون می‌توان مطرح کرد این است که در فضای اجتماعی نگاه‌مان به آزادی، از یک وجه اجماع نخبگانی و عمومی اجتماعی برخوردار نیست؛ یعنی ممکن است بگویم آزادی، شما و دیگران هم این کلمه را بگویید ولی هر کدام از ما معنایی جداگانه از آزادی در ذهن داشته باشیم. الان که درباره آزادی صحبت می‌کنیم درباره آزادی سیاسی، آزادی بیان و اندیشه صحبت می‌کنیم، ما راجع‌به آزادی و بحث و گفت‌وگو سخن می‌گوییم و اینها در فضای آزادی سیاسی معنا پیدا می‌کنند و حالا به آن وجهی که در آزادی منفی و مثبت مطرح می‌کنند بیشتر به نظرم بتوانیم درباره آزادی‌های منفی و سلبی صحبت کنیم. چون در جامعه ما کمتر راجع‌به اینها صحبت می‌کنند و طبیعتا نیاز است که بیشتر گفت‌وگو شود و این عرصه به عرصه‌ای تبدیل شود که وقتی می‌گوییم آزادی، معلوم شود چه آزادی‌ای مد نظر است تا یک معنای مورد نظر اجماعی از دل آن قابل استخراج باشد. 

چگونه ممکن است به تعریف واحدی از آزادی برسیم در صورتی که رسیدن به تعریف واحد نیازمند داشتن مبانی واحد است و خصوصا اینکه در جامعه و در سال‌های اخیر مشخص شده است که جامعه ما یک جامعه چندهویتی است؟
من وارد بحث مفهومی نشدم ولی در بحث مفهومی، استحضار دارید که آیزایا برلین در کتاب چهار مقاله مطرح می‌کند که بیش از 200 تعریف از آزادی وجود دارد و ما نمی‌خواهیم خودمان را درگیر این تعداد تعاریف از آزادی کنیم. تصورم این است که در آنجا نظریه مک کالوم درباره آزادی به ما بیشتر کمک می‌کند. تعبیرش این است که ما یک مفهوم بیشتر درباره آزادی نداریم و تئوری‌اش این است که الف آزاد است تا به یک غایتی و شدنی برسد. این الف که آزاد است عامل آزادی است، من شهروند که در این جامعه زندگی می‌کنم یا من به‌عنوان یک تشکل و حزب و کسی که دارد در این جامعه فعالیت اجتماعی انجام می‌دهد، این عامل آزادی باید از یک‌سری موانع آزاد باشد. مثلا در همین بحث اعتراض اگر ما راجع‌به سیاستی اعتراض داریم و می‌خواهیم بیان کنیم، موانع باید برطرف شود یعنی فرد اجازه داشته باشد از مطبوعات یا رسانه‌ها استفاده کند. البته اینها امروزه به‌شدت متحول شده است و امروز من حتما لازم نیست که اجازه بگیرم و باید موانع پسینی آن به یک معنا روشن باشد که من آزادی پس از بیان داشته باشم؛ زیرا به‌‌هر‌حال امروز هر فردی که یک تلفن همراه هوشمند در دست دارد می‌تواند در شبکه‌های اجتماعی حرفش را بزند. بنابراین یک امکان وسیع و گسترده وجود دارد ولی به‌صورت کلی فکر می‌کنم این تعبیر مهمی است و آنچه در اینجا رخ می‌دهد این است که برداشت‌ها از موانع یا رسیدن به آن هدف مهم می‌شود. مبنای انسان‌شناسی، معرفت‌شناسی و هستی‌شناسانه هم اینجا معنا می‌یابد و آن وقت برداشت‌های جداگانه‌ای از آزادی داریم ولی این برداشت‌ها در جامعه‌ای مانند جامعه ما می‌تواند مبتنی‌بر نگاه اجتماعی به اجماع برسد و می‌تواند براساس آن آزادی قانونی و آنچه در قانون اساس به آن توجه شده است مورد بررسی باشد و ما به یک جایی تمسک می‌کنیم که مورد اعتماد و قبول همه باشد وگرنه اگر این نگاه وجود نداشته باشد ما به نوعی سرگردان هستیم. حداقل در این چهار دهه که در جامعه درباره آزادی صحبت می‌کنیم معمولا گرفتار این پیچیدگی‌ها شدیم ولی به نظرم می‌رسد نباید این پیچیدگی‌ها را در عرصه نظر خیلی نگه داریم. آنچه مد نظر ماست در عرصه عمل است و در عرصه عمل باید اعتراض در حوزه اجتماعی تمرین شود و وقتی تمرین نشد ما نمونه و الگویی نداریم که بخواهیم از آن استفاده کنیم. الان در مدارس و نظام تعلیم‌وتربیت ما باید این اتفاق بیفتد که وقتی یک کودکی نسبت به نگاهی که معلم مطرح می‌کند بتواند حرفش را بزند و اعتراض کند و این اعتراض از آنجا نهادینه شود و طبیعتا می‌تواند به ما کمک کند که به این سمت‌وسو برویم. در بحث این سوالی که پرسیدید نیاز نیست که فعلا خیلی خودمان را درگیر بحث‌های نظری کنیم بلکه باید در مرحله عمل بتوانیم با استفاده از این تئوری که یک معنا بیشتر راجع به آزادی وجود ندارد ولی برداشت‌های بسیاری می‌تواند از آن ساطع شود، فعالیت‌مان را در حوزه عمل به‌صورت تمرین‌هایی پیش ببریم. 

نهادی کردن اعتراض پارادوکس نسبت به آزادی نیست؟
عطف به آن صحبتی که در ابتدا داشتم اصلا بحث را من با همین پارادوکس آغاز کردم و گفتم آزادی به تعبیر استادمطهری دارای دو عرصه است؛ از یک طرف اگر بخواهیم از آزادی بهره‌مند شویم باید حرکت کنیم و اعتراض و تمرد و عصیان کنیم ولی این عصیان و تمرد نباید به هرج‌ومرج برسد. این مرز بسیار مهمی است و از طرف دیگر شما به انقیاد و تسلیم دعوت شده‌اید که انقیاد هم نباید به تسلیم و سکوت تبدیل شود و این پارادوکس را باید با تعلیم و تربیت حل کنیم و باید در مرحله علمی و اجتماعی بتوانیم این را تمرین کنیم که به یک نقطه قابل اتکا برسیم. وقتی این اتفاق نمی‌افتد طبیعتا این وضعیت در همین پارادوکس می‌ماند و مرتب به ضدخود تبدیل می‌شود. یعنی ما به جای اینکه اعتراض کنیم، شورش می‌کنیم. به جای اینکه اعتراض نهادی شود به سمت آشوب حرکت می‌کند. از آن طرف هم هست و فقط از جانب معترضان هم نیست و از جانب دولتمردان نیز هست و نحوه برخورد با معترضان هم قابل تامل هست. در آنجا چه اتفاقی می‌افتد که این اعتراض تبدیل به آشوب و شورش می‌شود و کشتار و زخم‌هایی که ممکن است بر پیکر جامعه ما به وجود بیاید و تا سال‌ها نتواند از بین برود. عدم برخورد صحیح با اعتراض هم می‌تواند جامعه را چندپاره کند. لذا دو طرفه است و سهم عمده از طرف قانونگذاران و دولتمردان و سیاستمداران باید اتفاق بیفتد و دولت بتواند مداخله‌اش را در خیلی از امور کم کند و این بتواند به ما در پیدایش اعتراض مسالمت‌آمیز کمک کند. 

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰