سیدباقر میرعبداللهی، پژوهشگر و نویسنده :1 _این «سرانه مطالعه» دقیقا چی هست؟
آمار ارائهشده برای سرانه مطالعه در ایران، اختلاف بسامد عجیب و غریبی (بین ۲ تا ۱۲۰ دقیقه در سال) دارند. این اختلاف نگرانکننده و معنادار، نشاندهنده ناهماهنگی مراجع آماری یا بیاعتنایی آنها به تفاوت شاخصها، متغیرها و تفسیرهای متناقض از مفهوم «مطالعه» و «سرانه مطالعه» است. یکی دیگر از دلایل این اختلاف، نبود تعریف واحد از خود سرانه مطالعه است. تعریف دمدستی از سرانه مطالعه، که حتی مدیران کتابنخوان هم از آن سردرمیآورند، «میانگین زمان مطالعه یک نفر در یک روز» است. اما اگر به جای شاخص «زمان»، شاخصهای دیگری مثل «تعداد عنوان» یا «تعداد صفحات» خوانده شده از هر کتاب را ملاک قرار دهیم، آنگاه اعداد هم تغییر میکنند. در هر صورت، در چنین وضعی نمیتوانیم به اعداد اعتماد کنیم؛ چراکه «سرانه» فقط یک مفهوم کمّی نیست و بدون توجه به آزمون، توصیف و تحلیل، فقط در حد دادهای خام و خاموش است. برای آنکه بتوانیم قاطعانه و دقیق در باب سرانه مطالعه در ایران سخن بگوییم باید یک کار آماری علمی، یکپارچه، رسمی و جامع و مانع (کاری که احتمالا از مرکز آمار ایران برمیآید) به همراه تنقیح علمی و روشمند سویههای مفهومی و شناختی آن (کاری که حتما از مرکز آمار ایران برنمیآید) انجام شود. منظور از «سویههای مفهومی»، تبیین عالمانه و مبتنیبر واقعیتهای بومی مفاهیمی چون «خواندن»، «مطالعه»، «مخاطب عام»، «مخاطب خاص» و «ملاکهای سرانه کتاب» است. خود این تبیین هم متوقف بر توجه به الگوی بومی شناخت و سنجش فرهنگ سازمانی آن مجموعهای است که میخواهیم درباره آن کار آماری انجام بدهیم. با وجود اینهمه کارهای نکرده، چگونه میتوانیم به اعداد و ارقام رایج دلخوش و خاطرجمع باشیم؟
در این یادداشت فرصت تبیین تفصیلی این مفاهیم نیست. کوتاه اینکه بین «خواندن» و «مطالعه» تفاوت تصدیقی و زیباییشناختی هست. خواندن (reading)، کاری فردی، درونی و لزوما خلاقانه است؛ حال آنکه مطالعه (studying)، عمدتا به قصد ارزیابی، پژوهش و تسکین علایق علمی و فنی انجام میشود. ادراک برخاسته از «مطالعه»، ادراکی غیرشهودی و مبتنیبر نوعی تمرکز _ به جای شیفتگی _ است، اما «خواندن» بیشتر شهودی است تا منطقی. اختلاف در فهم معنای «عمومیت» (مخاطب خاص یا عام) هم از همین قبیل است. اگر «فرهنگ عمومی» را «شبکه درهمتنیدهای از روشها، دانشها و گرایشهای موجود و گسترده» میدانیم، حضور ابهامآمیز و نامرئی آن را در جامعه با چه سنجهای ارزیابی میکنیم؟ با قدرت؟ کدام معنای قدرت؟ قدرت سیستم یا قدرت خیابان؟ قدرت برخاسته از نقش سیاسی یا برخاسته از مفهوم خام طبقه یا قدرت برخاسته از رابطه روانی میان آحاد و سیستم؟ آیا منظور از عمومیت، فقط فرهنگ غالب و مسلط است؟ این غلبه و تسلط را فرهنگ به معنای عام آن تزریق میکند یا ایدئولوژی؟ مثلا آیا منظور از «عمومی» در «کتاب عمومی»، کتابی است که همه میتوانند آن را بخوانند اگرچه محتوای آن تخصصی باشد («عمومیت» صفت کاربر است) یا کتابی است که مشتمل بر وصف «کتاب بودن» است («عمومیت» صفت کتاب است)؟ برخی کار خود را راحت کرده و گفتهاند دایره عمومیت، سرتاسر زندگی است؛ چراکه شمول فرهنگ چنان است که هیچ مرتبهای از مراتب تاثیر عمومی را فروگذار نمیکند و تفاوت هر چه هست در حد و اندازه تاثیرگذاری و تاثیرپذیری است و نه در اصل آن. پیداست که تبیین نکردن این مفاهیم، آمار و اعداد پیشنهادی ما را در معرض تفسیرهای متعارض قرار میدهد و وضعی را پیش میآورد که مواجهه با رمان و کتاب دعا و نشریه و پیامک و زیرنویس فیلم و متنهای توییتری و اینستاگرامی و نامه و آگهی و احتمالا مستراحنوشته و اعلامیه ترحیم و شعار روی دیوار را هم _ به یک معنا _ «خواندن» به شمار بیاوریم! افراد و دستگاههایی که اینطور با صلابت از سرانه مطالعه در ایران و از کتابخوان بودن یا نبودن ایرانیان میگویند کجا به این تفاوتهای مفهومی توجه کردهاند؟
2 _کتابخانه عمومی: جورکش آمارهایی که نیست
حالا که آمار درست و حسابی در اختیار نداریم، بهترین ملاک برای سنجیدن و احیانا قضاوت در باب کتابخوانی ایرانیان (چی میخوانند و چقدر) چیست؟ عجالتا سنجه ما در اینجا نه ناشر است (تیراژ) و نه عرضهکننده (کتابفروش)؛ چراکه به دلیل آنچه آن را «مشکلات نشر» میدانیم (نبود سیاست سنجیده و بلندمدت در نشر کتاب در طول سالیان، مدیریت ناکارآمد و فاقد آیندهنگری، کمبود متخصصان حوزه نشر، نامشخص بودن جایگاه کتاب در سپهر فرهنگی-اجتماعی، نبود یا کمبود سرمایه و مشارکت نکردن بانکها و سرمایهگذاران در بخش نشر، کمبود و فرسودگی امکانات فنی چاپ و نشر، کمبود و گرانی مواد و مصالح نشر و...) ناشران و کتابفروشان نمیتوانند ملاک تام و تمامی برای بررسی موضوع مورد نظر ما باشند. به جز ناشران _ که وصفالحالشان در بالا گذشت _ کتابفروشان هم محصول همان وضعی هستند که ناشران را مبتلا کرده است. تعطیلی برخی کتابفروشیها در تهران (شهرستانها که جای خود دارند) گواه این مطلب است؛ بنابراین، میماند یک ملاک: مصرفکننده عام (کتابخانه). اگرچه کتابخانهها هم، بهطور کلی، برکنار از آسیبهای حوزه نشر کشور نیستند، اما مهمترین ویژگی کتابخانههای عمومی این است که منابع و فضایشان _ هر چه هست _ برای همه مردم بهراحتی و با کمترین هزینه ممکن قابل دسترسی است. امروزه حتی بعضی کتابفروشیها در حال تبدیل ماهیت و درآمدن به شکل پاتوقهای فرهنگیاند (با دایر کردن کافه و فروش محصولات غیرکتابی و برگزاری نشستهای نقد کتاب و جشن امضا و...)، و اینها البته همان کاربردهای مورد انتظار ما از یک «کتابخانه عمومی» بهسامان است. کم بودن تعداد کتابفروشیها _ مثلا در مقایسه با کبابفروشیها _ هم البته مزید بر علت است که از قضا در این یک مورد کتابفروشی و کتابخانه درد مشترک دارند.
3 _در یک ماه گذشته مردم در کتابخانههای عمومی چه خواندهاند؟
«قصههای خوب برای بچههای خوب» (مهدی آذریزدی)، «ده قصه از امام زمان (عج)» (فریبا کلهر)، «قصههای من و بابام» (اریش ازر)، «قصه ما مَثل شد» (محمد میرکیانی)، «آتش، بدون دود» (نادر ابراهیمی)، «کلیدر» (محمود دولت آبادی)، «مجموعه هری پاتر» (جی. کی. رولینگ)، «آبنبات هلدار» (مهرداد صدقی)، «از چیزی نمیترسیدم» (شهید قاسم سلیمانی)، «یک عاشقانه آرام» (نادر ابراهیمی)، «خاطرات یک بچه چلمن» (جف کینی)، «غرور و تعصب» (جین آستین)، «چشمهایش» (بزرگ علوی)، «اتاق» (اِما دون اهو)، «اژدهای کتابخوان» (اماندا دریسکول)، «استینک هی آب میرود!» (مگان مکدونالد)، «سینوهه» (میکا والتاری)، «خانه درختی 78 طبقه» (اندی گریفیتس)، «ما توی کتابیم» (مو ویلمس) و «جانمیجان! یک روز بدون مشق» (هرمن پریش). 20 کتاب از میان 100 کتابی است که اعضای فعال کتابخانهها در نهاد کتابخانههای عمومی کشور در مهرماه امسال خواندهاند (اسامی 30 عنوان در همین صفحه آمده است). قالب روایتی این عناوین، داستان، گروه سنی خوانندگانش غالبا جوانان و نوجوانان و ناشرانشان نیز از هر طیف و سلیقهای هستند. البته مشت همیشه نمونه خروار نیست، اما تکرار نسبی این نوع فهرستها، دستکم، میتواند به این معنا باشد که ملاک استقبال یا عدم استقبال خوانندگان لزوما «عناوین پرفروش» یا «ناشران مشهور» نیست؛ مخصوصا آن ناشرانی که کتاب را «کالا»ی فرهنگی میدانند، به ارتقای سلیقه مخاطب نمیاندیشند، ترجمهزدهاند، به کلاسیکها علاقه ندارند، میانمایهاند، ارزانخر و گرانفروشند، بیمهارتند و کتابساز و شهرتطلب و مخاطبنشناس و رونویس و بیتجربه و کمسواد و بیسواد و حاشیهدوست و سودجو و فارسیندان و آمادهخور و دلال و مدرننما. اینها مسابقه انتشار کتاب گذاشتهاند، به «کیفیتبخشی به خواندن» فکر نمیکنند، برای مبتذلکردن ذائقه مخاطبان با یکدیگر رقابت ناسالم دارند و به اسم آخرین دستاوردهای پسافُلان و پیشابَهمان، انتزاعیات خواننده کماطلاع را فربه میکنند، اما، در واقع، با پرتابکردن ذهن و زبان او به یک فضای فکری «دیگر»، درباره واقعیت فرهنگ «ما» چیزی بر دانشمان نمیافزایند. چاره این شلوغی، نگاه فرهنگی به کتاب است: خلوتکردن با کتاب و خاطره ساختن با آن در خانه و کتابخانه و نه فرو رفتن در انزوای شلوغ کافهکتابها. در این آرامش بهتر میتوانیم بفهمیم این سرانه مطالعه دقیقا چی هست.