سیدمهدی موسوی تبار، دبیرگروه ضمائم:اگر مخاطب ثابت شبکه نمایش خانگی باشید میدانید که چه سریالهایی در حال پخش است و پخش کدام سریالها بهاتمام رسیده. براساس آمار منتشرشده اکثرا یکی از ژانرهای پرطرفدار تلویزیون و سینما و شبکه نمایش خانگی، کمدی و طنز است که معنی این دو با هم تفاوت دارد و البته در این گزارش قرار نیست به تفاوت این دو کلمه بپردازیم. دیده شدن و موفقیت برنامهها و سریاهایی مانند «جوکر»، «نیسان آبی» و «خوب، بد، جلف» در شبکه نمایش خانگی، نمونههای موفقی از اقبال عمومی به این ژانر در یکی دو سال اخیر است. آثاری که براساس نیاز مخاطب و جامعه تولید شدند و توانستند با قرار دادن وجه سرگرمی در کنار پیام (بنا به اقتضائات در هر اثر متغیر بود) تعداد بینندگان قابل توجهی را پای برنامههای خود بنشانند. بینندگانی که برای دیدن این برنامهها، اتفاقا رقبای قوی داخلی و خارجی داشتند و میتوانستند وقتشان را پای آثار دیگری بگذرانند.
حالا و در بررسی تولیدات شبکه نمایش خانگی و سه پلتفرم اصلی به نتایج قابل توجهی میرسیم. سریالهای پرمخاطب و اصلی سه پلتفرم فعال یعنی «فیلیمو»، «نماوا» و «فیلمنت» کمدی نیستند و «بیگناه»، «شبکه مخفی زنان» و «پوست شیر» سه سریال پربیننده آنهاست. در این بین البته گروهی برای شبکه مخفی زنان هم وجه کمدی قائل هستند اما بدیهی است که آن را نمیتوان بهعنوان یک اثر صرفا کمدی معرفی کرد. سریالهای کمدی که درحالحاضر از این سه پلتفرم اصلی پخش میشوند عبارتند از «آفتابپرست» از فیلمنت، «روزی روزگاری مریخ» بهطور مشترک از فیلیمو و نماوا و «آنتن» از نماوا.
البته گفتنی است که در این فهرست، پخش «راز بقا» از فیلمنت تابستان به پایان رسیده و اثر عروسکی «کلیله و دمنه» هم پس از چند بار توقف، پخشش ناتمام ماند. نکته جالب درباره سریالهای کمدی درحال پخش حضور زوج موفق پژمان جمشیدی و سام درخشانی بهطور جداگانه در آنهاست. جمشیدی در آفتابپرست و آنتن نقش اصلی را برعهده دارد و درخشانی هم در روزی روزگاری مریخ، همین جایگاه را دارد. هرقدر این دو بازیگر در سینما در کنار هم توانستند پولساز باشند اما به صورت تکی و در شبکه نمایش خانگی نتوانستند به موفقیت قابل توجهی دست پیدا کنند. نکته دیگر درباره آثار کمدی در این روزهای شبکه نمایش خانگی، تعداد اندک آنها و همچنین وجود یک اثر مشترک برای فیلیمو و نماواست. تجربه یکی دو سال اخیر نشان میدهد هر اثری که احتمال دیده شدنش را پایین درنظر میگیرند، بهطور مشترک پخش میکنند تا ضررش تا حدودی کمتر شود.
نگاهی به آثار شاخص سینما، تلویزیون و شبکه نمایش خانگی در یک دهه اخیر نشان میدهد که کمدی جایگاه قابل اعتنایی دارد و حتما یکی از سه رتبه اول را دارد و یکی از ژانرهای محبوب مخاطبان است. ژانری که فارغ از محبوبیت، نیاز افراد و جامعه است و بیتوجهی به این نیاز و همچنین توجه سطحی یا افراطی به آن میتواند منجر به خطرات اثرگذار و عمیقی بشود. خطراتی که میتوان نتایجش را روی رفتار فردی یا اجتماعی انسانها دید و در نسلهای مختلف هم این خطرات، متفاوت است.
در این گزارش نگاهی داریم به آثار درحال پخش کمدی از سه پلتفرم اصلی در شبکه نمایش خانگی؛ سریالهایی که با وجود کارنامه موفق سازندگان و عواملش اما نتوانستهاند خودشان را بهعنوان یک اثر پرمخاطب تثبیت کنند.
به هرحال سریالهای این روزهای شبکه نمایش خانگی نشان دادند که استفاده از کلیشههای مرسوم و فرمولهای امتحان پسداده، همیشه به موفقیت ختم نمیشود و برای خنداندن مردم نیاز به چیزی فراتر از جمشیدی و درخشانی و شوخیهای قدیمی است. دیگر همان همیشگی جواب نمیدهد و به خلاقیت و ایدههای نو بیشتر از چهرهها نیاز است.
روزی روزگاری مریخ، بیخیالِ برره
پیمان قاسمخانی، مهراب قاسمخانی و امیرمهدی ژوله. این مثلث تاکنون آثار جذاب و پربیننده زیادی نوشته و ساختهاند که سهم نوشتنشان بیشتر است. در دهه هشتاد و نود، مهران مدیری یکی دیگر از اضلاع آنها بود و کارهای ماندگاری هم توسط این جمع ساخته شد. «شبهای برره» یکی از همین تولیدات موفق بود. سریالی که ماجراهایش در یک زمان و مکان ساختگی میگذشت و حالا روزی روزگاری در مریخ هم از همان فرمول استفاده میکند؛ مکانش که مریخ است و زمانش هم در حدود 370 سال آینده است. شخصیتهای ساختگی که روی زمین، کسی آنها را نمایندگی نمیکند تا خطر شکایت یا اعتراض تهدیدشان کند. هرچند که روزگاری مریخ، گاهی موقعیتهایی را بهوجود میآورد که تازه است و خندهآور اما اکثر موقعیهایش را پیش از این و در نمونههای قبلی دیدهایم و دست نویسندگان برای مخاطبان رو شده است. تناقضهای بین زندگی روی زمین و مریخ و حضور یک فرد زمینی (با بازی سام درخشانی) بهعنوان پدربزرگ در آینده، هرچند حاوی پیامهایی درباره خطرات پیش روی زمینیان است اما میزان ابتذال شوخیها و لوس بودن و پایین بودن سطح برخی از شوخیهای دیگر، مانع از ارتباطگیری بینندهها با این پیامها میشود. تقریبا قسمتی از این سریال بدون شوخیهای بیدلیل جنسی نمیگذرد و همین باعث میشود که شوخیهای درست دیگرشان چندان به چشم نیاید و کارکرد خودش را ازدست بدهد. استفاده از کلیشههای برعکس مانند خانهدار بودن مردان و در اقلیت بودن کارکنان مرد و موارد اینچنینی، فضا را برای نقدهای اجتماعی یا حتی سیاسی برای نویسندگان ایجاد کرده که به دلایل مختلف از تمام آن استفاده نمیشود.
روزی روزگاری مریخ با وجود استفاده از دکور و لباسهای سنگین و متفاوت و احتمالا پرهزینه و همچنین ترکیب بازیگرانی که در کارنامهشان، آثار کمدی موفقی وجود دارد اما نتوانسته حتی موفقیتهای سریال «خوب، بد، جلف» را تکرار کند. زوج پیمان قاسمخانی و محسن چگینی، اینبار نتوانست توفیق قبلی را تکرار کند و عوامل مختلفی مانند فضای ناآشنا برای مخاطب یا تکیه بیش از حد بر شوخیهای جنسی از دلایل آن است. روزی روزگاری مریخ میتوانست یک برره دیگر باشد اما حتی به آن نزدیک هم نشده تا یک اثر متوسط دیگر به فهرست آثار متوسط تولیدی در شبکه نمایش خانگی اضافه شود. آثاری که انگار صرفا ساخته میشوند تا فقط دستشان خالی نباشد و از رویای هر روز یک اثر تولیدی برای مخاطب، زیاد فاصله نگرفته باشند و با توجه به اینکه درباره کیفیت این تولیدات هرروزه هم تعهدی ندادهاند، با وجدانی راحت هراثری را در کنداکتور پخش خودشان میگذارند. روزی روزگاری مریخ در کارنامه برادران قاسم خانی، حتما یک گام رو به عقب است و در کارنامه فیلیمو و نماوا هم همین جایگاه را دارد.
آفتابپرست؟ نه برزو
«باخانمان»، «دودکش2»، «دردسرهای عظیم» و... آنقدر مخاطب داشتند که برزو نیکنژاد بتواند خودش را بهعنوان یک سریالساز موفق مطرح کند. نیکنژاد که در سینما هم فیلمهای قابل دفاعی مانند «ناخواسته» و «دوزیست» را ساخته بود حالا شانسش را در شبکه نمایش خانگی جستوجو میکرد. فضایی که هم بازتر از تلویزیون بود و هم میتوانست یک موقعیت تازه برای کسی باشد که بهدنبال تجربیات تازه است. در آفتابپرست برای اولین بار شاهد زوج جمشیدی و حمیدرضا آذرنگ هستیم. آذرنگی که در تاترها و همچنین سریالهای تلویزیونی مانند «نون.خ» نشان داده کمدی را میشناسد. در آفتابپرست با شخصیتها و موقعیتهای آشنایی مواجهیم. عنصر خلاقهای در متن فیلمنامه و آدمها مشاهده نمیکنیم. شخص خلافکاری که او را با یک فرد موجه اشتباه میگیرند و نمونه متعالش را پیش از این در «مارمولک» دیده بودیم. رابطه با خواهر دوست صمیمی و مادری که بیشتر از کمی با مادرهای دیگر متفاوت که گوهر خیراندیش، آن را بارها تکرار کرده است. در یک دهه اخیر کم ندیدهایم فیلمها و سریالهایی که شخصیت اصلیاش یا خودش را جای یک شخصیت معروف و موجه جازده یا مردم و معتمدین او را با آن کاراکتر اشتباه گرفتهاند و زیست تازهای را آغاز کرده است. اینجا هم پژمان جمشیدی بهواسطه شناسنامه جعلی که برایش درست کردهاند فامیلیش «پورشه» میشود و همین میشود آغاز داستانها و ماجراهای تازه. آفتابپرست بهواسطه شوخیهای جمشیدی است که سرپا میشود و هرگاه که کاراکترهای دیگر محور میشوند جان سریال گرفته میشود. ضررهای تکیه بیش از حد روی جمشیدی را در «زیرخاکی» هم دیده بودیم و افت بخشهایی از آن که فاقد جمشیدی بود.
یکی از ضعفهای بزرگ آفتابپرست ارائه یک تصویر مخدوش و نادرست از رسانه است و استفاده بیجا از خبرنگار برای افشای فسادهای اقتصادی است. رسانه و خبرنگار در این سریال در سطحیترین و البته غلطترین حالت ممکن نشان داده میشوند و باران کوثری در نقش یک خبرنگار صرفا کاریکاتوری از یک خبرنگار ضد فساد است. آفتابپرست یکی از آن سریالهایی است که شاید اگر هرشب پخش میشد ارتباط بیشتری با مخاطبان میگرفت و بیشتر و بهتر دیده میشد. دیده شدنی که برای یک پلتفرم متوسط مثل «فیلمنت» اهمیت داشت و دارد و میتوانست آن را بالاتر ببرد و جای خودش را بین مخاطبان دیگر باز کند.
آفتابپرست در بین آثار نیکنژاد یک درجا زدن کامل است و حتی فضای بازتر شبکه نمایش خانگی هم جز در ظاهر بازیگران زن و برخی از شوخیها نتوانسته کمک بیشتری به نویسنده و کارگردان بکند و این فرصت هم ازدست رفته است.
آنتن، سیگنال قطعه...
هرقدر که پژمان جمشیدی و نماوایش آشنا هستند ابراهیم عامریانش در مقام کارگردان ناشناخته است. آنتن با حضور تعداد قابل توجهی بازیگر طنز مانند مرجانه گلچین، بهنام تشکر، هادی کاظمی و الیکا عبدالرزاقی در کنار یک داستان سرراست و قدیمی نتوانسته یک اثر جذاب و دیدنی شود. حضور یک مادربزرگ با بازی رویا افشاری در دانشگاه پس از فوت همسر و ایجاد چالش با پسر ارشد و همچنین برخی دانشجویان و اساتید و مسئولان دانشگاه یک موقعیت شیرین است که داستانهای فرعی و خردهروایتها نتوانستهاند آن را بهطرز درستی همراهی کنند و گاهی داستان از دست کارگردان خارج میشود. آنتن قرار است به مشکلات خانوادهها و موضوع قدیمی سنت و مدرنیته بپردازد و در کنار آن از تفاوت نسلها بگوید و مشکلات دانشگاهها را هم در همین بستر نشان بدهد. هرچند بعضی از سکانسها و دیالوگهای آنتن بهواسطه اتفاقات یکی دوماه اخیر جامعه و دانشگاهها دیده و شنیده شد اما بهطور کلی و در این هفت قسمتی که تاکنون منتشر شده نشانی از یک سریال یکپارچه و مستدام در آن دیده نمیشود. شاید امید سازندگانش هم به وایرال شدن بخشهایی از آن در فضای مجازی باشد و همین، ته آرزوی آنها بوده است. آنتن از آن دست سریالهایی است که با کمی تغییر میتوانست از تلویزیون هم پخش شود و تا حدودی سریال پاستوریزهای است. پرداختن به مسائلی مانند اعتیاد در بین دانشجویان و همچنین تفاوت نسلها از دیگر ویژگیهای مثبت آنتن است. جمشیدی در این سریال هم استانداردهای خودش را حفط کرده و از آن پایینتر نیامده اما انگار متن و دیالوگها در آنتن، جان لازم را برای خنداندن مخاطب ندارد و تماشاگر باید شاهد شوخیهای کهنه و تکراری باشد مثل کتک خوردن زن از شوهر و زمینخوردنهای الکی و حتی تکیه کلامهایی که تاریخ مصرف آنها گذشته است. آنتن قرار بوده که یک سریال لایت و آرام برای خانوادهها باشد و حضور جمشیدی و تعدادی از بازیگران طنز هم ضمانت دیده شدنش اما در عمل و تاکنون آنچه که پاشنه آشیلش است فیلمنامه و کارگردانیاش است. فیلمنامه هرگاه در موقعیت متناقض یا شیرینی قرار میگیرد میتواند از پس خودش بربیاید و هرگاه که از آن خارج میشود شکل یک سریال طنز را ازدست میدهد.
حضور یک مادر یا زن مسن در دانشگاه جذاب است و میتواند چالشهایی را همراه خودش داشته باشد و حضور اقوام مختلف هم به این جذابیت کمک میکند اما قرار گرفتن شیرازی و شمالی و اصفهانی کنار هم، هیچ نتیجهای را بههمراه ندارد و از این جمع، استفاده درستی نمیشود و شوخیها و شناختها از لهجه بیشتر نمیشود و بالاتر نمیرود. با وجود موضوع جالب، شاید اگر روی فیلمنامه آنتن بیشتر کار میشد و کارگردانیاش هم توسط یک فرد امتحان پس داده انجام میشد شاهد یک سریال محبوب و قوی بودیم و تعداد تماشاگرانش بهمراتب بیشتر از اینی باشد که اکنون شاهدش هستیم.