
سحردانشور، کارشناس ارشد مطالعات فرهنگی:بیایید به ریشه مفهوم گفتوگو در سپهر سیاسی و سپهر اجتماعی ایران در سالهای اخیر بپردازیم. در دهه 70 با قدرت گرفتن جریان اصلاحات مفهوم گفتوگو در سطح بینالملل با اصطلاح «گفتوگوی تمدنها» در افواه عمومی فراگیر شد. این اصطلاح رواداری ایران و حکومتش که بهتازگی هشت سال جنگ را پشت سر گذاشته بود و دو دهه از انقلاب غربستیزش میگذشت را به رخ غرب میکشید. درحقیقت اصطلاح در پی «توضیح» ایران بود و سعی میکرد تصویری جدید از حکومت ارائه دهد. نکته مهم اینکه «گفتوگوی تمدنها» در نقطه همعرضی گفتوگوکنندگان بسط نمییافت، بلکه در حال توضیح چیزی بود.
مصرف داخلی واژه «گفتوگو» اما شکل دیگری داشت. مخاطب در مصرف داخلی واژه، افکار عمومی، تاریخ و جامعه بود. این واژه در مصرف داخلی واژهای توصیفی بود که سعی داشت بخشهایی از جامعه که «تندرو» و «انقلابی» خوانده میشدند را توصیف کند، به این شکل: «اینها گفتوگوپذیر نیستند!» در این نقطه بهکارگیری واژه گفتوگو دیگر چیزی در شمایل دعوت به طرح ایدهها نبود، بلکه در نقطه سرکوب متولد شده و شکل گرفته بود. سرکوب دیگری و برکشیدن خود با نمایشی در ساحت اندیشه. در فضای بینالملل اما مفهوم در لحظه انفعال شکل میگرفت. نباید فراموش کرد، هردوی این مفاهیم ارادهای جدی برای طرح ایده و بنابر تاکید «گفتوگو» نداشتند، انرژی موجود پشت نیروهای طراح نیز اقتدار لازم برای گفتوگو را دارا نبود، بلکه آنچه وجود داشت چیزی شبیه به خشونت نرم در سطح ملی و استیصال در سطح بینالمللی بود.
این صحنه نشان میدهد گفتوگو در این فضا مفاهیمی دیگر به خود گرفته است و تمایز جدی میان دو مفهومی که این واژه را در دو سطح ملی و بینالمللی دربرگرفته بودند، معانی متفاوتی را به اذهان متبادر میکرد. این فرض مهم که مفهوم گفتوگو را به معنایی مهم در ذهنیت جامعه ایرانی بدل کرده است، در ادامه با تجلی یافتن در تولیدات مختلف فکری، هنری و رسانهای مصادیق مختلفی را نیز به درونیترین لایههای افکار عمومی صادر کرد. دمدستیترین مصداق، تولیدات سینمایی است که با نشانگان ظاهری و فکری مذهبیون و انقلابیها در سالهای گذشته دیده شده و میشود.
در ادامه و با توسعه علوم انسانی در دانشگاه و افزایش توجه به این فضا از سوی علاقهمندان به انقلاب اسلامی، واژه گفتوگو در میان این طیف که نسل و نسلهای بعدی کسانی بودند که در اواخر دهه 60 و دهه 70 گفتوگوناپذیر معرفی میشدند، به سنگری مهم برای توضیح و بسط ایشان بدل شد. نمیتوان انکار کرد که این سنگر ریشه در ضرورتی مهم داشت و دارد، اما نباید فراموش کرد بهتدریج به فضایی بیتصمیم که تنها خود را در نقطه توضیح و سرکوب میفهمید بدل شد.
حالا دیگر گفتوگو کلیدواژه همه شده است. اما سوال اساسی این است که این مفهوم چگونه شکل گرفت و امروز در نسبت با چه چیزی و در غیریت با چه عناصری بر آن تاکید میشود؟ گفتوگو بدون توجه به نقطه تصمیم در نهاد سیاست، بدون میل به فهم تصمیم در لحظه شکلگیری، بلوغ یا مرگ امر سیاسی، بدون توجه به زمینههای تصمیمساز و تصمیمگیری که عناصر نهاد سیاست را وادار به کنش سیاسی و انتخاب میکنند، بدون توجه به گذشته تاریخی که این مفهوم از دل آن برکشیده شده است، در بیتصمیمترین موقعیت ممکن مورد تاکید قرار میگیرد. کدام تصمیم، اراده، قدرت و ایده در اصطلاح گفتوگو که بیتوجه به تاریخ مفهومش بر آن تاکید میکنیم نشسته است؟ شاید بتوان گفت تاکید بر گفتوگو (حتی نمیتوان آن را ایده دانست) غیرسیاسیترین تاکید در شرایط بحران است؛ چراکه فاقد ایدهای سیاسی در نقطه نهاد سیاست و در نسبت با امر سیاسی است. چگونه ممکن است در زمان صلح دم از گفتوگو نزد و به قدرت موثر در شکلگیری فضای گفتوگو نیندیشید و در زمان بحران انتظار داشت این ایده در نقطه تصمیم کارساز باشد؟
طرح ایده گفتوگو در تندترین لحظات یک جامعه در ظاهر اقدامی رادیکال و روبهجلو است، اما واقعیت این است که اگر نگوییم بیخاصیت بلکه باید بگوییم کمخاصیتترین و کندترین امکانی است که میتوان پیشنهاد داد. نکته این است که برش مناسب چاقوی گفتوگو در دوران بحران، در گروی تیز شدن آن در روزگار آرامش است و دستهایی که در روزگار بحران این چاقو را حمل میکنند باید جراحانی باشند که در روزگار صلح کار با آن را تمرین کرده و آن را بهخوبی بشناسند. در غیر اینصورت است که واژه گفتوگو در هر بحران فراگیر شده و بعد از پایان بحران، به لاشهای تبدیل میشود تا دوره بعد و احضار مجدد آن. اما لاشه گفتوگو چندان دیدن ندارد... بدیهی است که این فضا قادر است حتی عمومیترین وضعیت زندگی ما را نیز درگیر کند، معمولیترین و عمومیترین.
