در همایش بین‌المللی «قرن 21 و جهان عاری از سلطه آمریکا» در دانشگاه تربیت‌مدرس به مساله تاریخ تحول در نظام بین‌الملل و تغییر در ساختار این نظام اشاره کرد و گفت: «تغییر آرایش قدرت‌های بزرگ برمبنای توزیع توانمندی آنها، طی سده‌های اخیر بارها اتفاق افتاده و متعاقب آن محیط جهانی شاهد افول برخی کنش‌گران و جایگزینی آنها با کنش‌گران دیگر بوده است.»
  • ۱۴۰۱-۰۸-۱۵ - ۰۰:۰۰
  • 00
قدرت نرم ایران بزرگ‌ترین چالش غرب است

حمیدرضا مقدم‌‌فر، تحلیلگر حوزه بین‌الملل و مدرس دانشگاه، روز گذشته در همایش بین‌المللی «قرن 21 و جهان عاری از سلطه آمریکا» در دانشگاه تربیت‌مدرس به مساله تاریخ تحول در نظام بین‌الملل و تغییر در ساختار این نظام اشاره کرد و گفت: «تغییر آرایش قدرت‌های بزرگ برمبنای توزیع توانمندی آنها، طی سده‌های اخیر بارها اتفاق افتاده و متعاقب آن محیط جهانی شاهد افول برخی کنش‌گران و جایگزینی آنها با کنش‌گران دیگر بوده است.»
مشاور فرهنگی رئیس هیات‌موسس و هیات‌امنای دانشگاه آزاد اسلامی با بیان اینکه از قرن شانزدهم تاکنون به ترتیب کشورهای پرتغال در قرن 16، هلند در قرن 17 و انگلستان در قرن 19 به جایگاه هژمونی ارتقا یافته‌اند اما در ادامه و در نتیجه تغییر و تحولات در رقابت با سایرین دچار افول شده‌اند، گفت: «پس از شکل‌گیری و استقرار نظام وستفالیایی در 1648 در نظام بین‌الملل اروپایی، ساختار نظم بر پایه موازنه قوا میان پنج قدرت اصلی جهان شامل انگلستان، فرانسه، روسیه، پروس و اتریش شکل گرفت.» مقدم‌فر با بیان اینکه در این میان ناپلئون بناپارت کوشید تا با برهم زدن موازنه سلطه خود را بر دیگران تحمیل کند اما با شکست او و تشکیل کنگره وین در 1815، بار دیگر موازنه قوا حاصل شد و تا جنگ جهانی اول تداوم یافت، اظهار داشت: «وقوع دو جنگ جهانی اول و دوم به‌عنوان خونین‌ترین و مخرب‌ترین جنگ‌های تاریخ بشر، تغییری جدی در آرایش قدرت‌های بزرگ و ساختار نظام بین‌الملل ایجاد کرد، به‌گونه‌ای که چه‌بسا برای همیشه اروپا را از معادلات کلان قدرت جهانی خارج ساخت و ساختار از موازنه قوا به دوقطبی تغییر یافت.» این تحلیلگر مسائل بین‌المللی با اشاره به اینکه در ادامه، آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی به‌عنوان سردمداران دو اردوگاه لیبرال سرمایه‌داری و کمونیسم، قدرت جهانی را میان خود تقسیم کردند و جنگ سرد در عرصه‌ رقابت تسلیحاتی با محوریت سلاح اتمی شکل گرفت، گفت: «پس از 1945 و پایان جنگ جهانی دوم بود که آمریکا به‌عنوان قدرتمندترین اقتصاد جهان با استفاده از ضعف و ورشکستگی اروپای جنگ‌زده، رهبری و نظم‌دهی به اقتصاد جهانی را برعهده گرفت و با ایجاد نهادهایی مانند نظام مالی برتون وودز، ایجاد مبادلات ارزی جهانی بر پایه دلار-طلا، ایجاد صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی، مدیریت و هدایت کلان اقتصاد، تجارت و مالیه جهانی را برعهده گرفت و قدرت هژمون شد.»
وی با یادآوری این مساله که موقعیت هژمونی آمریکا دیری نپایید و از آغاز دهه 1970 اوضاع دگرگون شد، خاطرنشان کرد: «وقوع جنگ پرهزینه ویتنام و نیز انجام برنامه خدمات رفاهی دولت لیندون جانسون موسوم به جامعه بزرگ که هزینه‌های دولت‌ آمریکا را بسیار افزایش داد از یک سو و رشد رقبای اقتصادی آمریکا در اروپا و شرق آسیا از سوی دیگر موجب ابتلای این کشور به کسری تجاری در برابر رقبا شد و مقامات واشنگتن را به اتخاذ مواضع انفعالی و دفاعی مانند برچیدن نظام مالی برتون وودز و وضع 10 درصد تعرفه بر کالاهای وارداتی به آمریکا واداشت؛ سیاست‌های حمایت‌گرایانه‌ای که عملا به معنای پشت‌پا زدن به ادعاهای تجارت آزاد جهانی و تکروی در این عرصه بود و آمریکا را به هژمون غارتگر ملقب کرد.» مقدم‌فر در ادامه تصریح کرد: «از‌ آن زمان بود که زمزمه‌های افول آمریکا از جایگاه هژمونی میان نظریه‌پردازان روابط بین‌الملل شنیده شد. اقتصاد بین‌الملل به سمت چندجانبه‌گرایی و چندقطبی پیش می‌رفت و آمریکا علی‌رغم همه توان بالای اقتصادی‌اش ناگزیر از رقابت با رقبای توانمند بود.»
این مدرس دانشگاه با بیان اینکه در دهه‌های اواخر قرن بیستم اوضاع بر وفق مراد آمریکا پیش رفت و افول قدرت اتحاد شوروی و سپس فروپاشی ناگهانی آن در 1991 بار دیگر منجر به تغییر ساختاری شد، ادامه داد: «با فروپاشی اتحاد شوروی و حاشیه‌نشین شدن مکتب مارکسیسم به نظر می‌رسید هیچ قدرتی یارای مقاومت دربرابر آمریکا و موازنه‌سازی قدرت او را ندارد و مرام لیبرال سرمایه‌داری هم در حکم نرم‌افزار حکمرانی نظام جهانی تثبت شده است. این وضعیت در سراسر دهه 1990 چه در عرصه عملی نظام جهانی و چه در عرصه نظری و فکری جریان داشت تا جایی که برخی صاحب‌نظران پشت‌پرده جهانی شدن را «آمریکایی شدن» می‌دانستند.» وی با اشاره به اینکه از اواخر دهه 1990 تحلیل برخی تحلیلگران آمریکایی این بود که آمریکا برای تداوم سیطره خود بر نظام جهانی با برخی چالش‌ها مواجه است که درصورت عدم تدبیر آنها در قرن 21 دچار مشکل خواهد شد، یادآور شد: «نظام جهانی به سوی گسترش همکاری‌های اقتصادی و کاهش جنگ به‌ویژه میان قدرت‌های بزرگ پیش می‌رفت و این مشکل جدی برای آمریکایی بود که برتری آن در قیاس با رقبایش بر توانمندی‌های نظامی اتکا داشت لذا مقامات آمریکایی مصمم بودند تا تغییرات مشخصی را در برخی نقاط جهان به‌ویژه غرب آسیا که مرکز تجمع نیروهای چالش‌گر آمریکا بود صورت دهند. طراحی پروژه موسوم به پروژه قرن نوین آمریکایی انعکاس این تدابیر بود که حوادث یازدهم سپتامبر 2001 و تلاش برای امنیتی کردن جهان برای توجیه حمله به برخی کشورها مانند افغانستان و عراق را می‌توان در راستای اجرای این طرح تحلیل کرد.»

 روسیه، اروپای واحد، چین و ژاپن در حال کاهش فاصله خود با آمریکا هستند 
مقدم‌فر به این نکته اشاره کرد که گذر سالیان نشان داد آمریکا در راهبردش برای امنیتی کردن محیط جهانی و کشاندن رقابت به عرصه نظامی‌گری که خود در آن دست برتر را داشت ناکام ماند و ادامه داد: «شکست پروژه‌های افغانستان و عراق و طرح خاورمیانه بزرگ به وضوح حاکی از آن بود که تغییرات محیط جهانی عمیق‌تر از آن است که حتی قدرتی مانند ایالات متحده نیز قادر به کنترل آن باشد. اکنون که 22 سال از آغاز هزاره جدید میلادی می‌گذرد، تقریبا قاطبه صاحب‌نظران معتقدند که ساختار نظام بین‌الملل از تک‌قطبی آمریکا محور به تک-چند قطبی تغییر یافته است به‌گونه‌ای که آمریکا همچنان ابرقدرت اصلی نظام محسوب می‌شود لکن با فاصله‌ای از آن، چند قدرت بزرگ شامل روسیه، اروپای واحد، چین و ژاپن قرار دارند که در حال کاهش فاصله خود هستند.»
این تحلیلگر حوزه بین‌الملل تصریح کرد: «در میان آنها هماوردی چین با آمریکا بسیار جدی‌تر است و بسیاری از تحلیلگران این کشور را تنها رقیبی می‌دانند که در آینده قادر به موازنه قدرت‌ آمریکا است و هم‌اکنون توجه اصلی و راهبردی آمریکا به مهار این اژدهای شرقی معطوف شده است. در سطوح منطقه‌ای نیز قدرت‌های نوظهوری مانند برزیل در آمریکای جنوبی یا ایران در غرب آسیا در حال چالشگری و موازنه‌گری با قدرت آمریکا هستند؛ برمبنای این تغییر و تحولات به نظر می‌رسد ساختار نظام جهانی در حال حرکت از تک-چند قطبی به چندقطبی است و قدرت‌های رقیب و چالشگر آمریکا چه به‌صورت انفرادی و چه در قالب بلوک‌بندی‌های جدید مانند سازمان شانگهای یا گروه بریکس قدرت آمریکا را موازنه می‌کنند.»

محور مقاومت برنامه‌های راهبردی نظام سلطه را بر هم زد
وی یکی دیگر از مظاهر دنیای جدید را نقش‌آفرینی گسترده طیف وسیعی از کنشگران غیردولتی از جمله سازمان‌های بین‌‌دولتی، سازمان‌های غیردولتی، شرکت‌های فراملی، گروه‌های شبه‌نظامی، جنبش‌های اجتماعی و حتی برخی افراد دانست و گفت: «به قول جوزف نای در این سطح از روابط فراملی هیچ‌گونه قطب‌بندی معنا ندارد بلکه قدرت به‌صورت آشوبه‌گونه‌ای میان انبوه کنشگران دولتی و غیردولتی توزیع شده است؛ در همین راستا تنها نیم‌نگاهی به تحولات سال‌های اخیر منطقه غرب آسیا کافی است تا نشان دهد چگونه شبکه سازمان‌یافته گروه‌های غیردولتی شبه‌نظامی مرتبط با جمهوری اسلامی ایران تحت عنوان محور مقاومت توانستند تمامی برنامه‌های راهبردی نظام سلطه را در این منطقه استراتژیک جهان برهم بزنند.»
مقدم‌فر با بیان اینکه تردیدی نیست در جهان جدید آرایش کنشگران یا همان ساختار نظام جهانی با گذشته بسیار متفاوت خواهد بود و ما احتمالا جهانی چندقطبی، چندمرکزی یا چندبلوکی را مشاهده خواهیم کرد، اظهار داشت: «جمهوری اسلامی ایران در این ساختار جدید به‌عنوان یک قدرت نوظهور منطقه‌ای در غرب آسیا چه از طریق موازنه داخلی یعنی افزایش قدرت ملی خود و چه از طریق موازنه خارجی یعنی پیوستن به اتحادها و ائتلاف‌ها و بلوک‌بندی‌های کشورهای همسو با خود مانند شانگهای یا بریکس، در قامت یک قدرت منطقه‌ای پیشرفته و توانمند در حوزه‌های مختلف نظامی، اقتصادی، فرهنگی و فناوری جایگاه نفوذ خود را ارتقا خواهد داد.»
این مدرس دانشگاه با بیان اینکه تا قرن بیستم تقریبا در سراسر جهان این اجماع حاصل شد که در عرصه سیاسی، مرام لیبرال دموکراسی، در عرصه اقتصادی، مدل سرمایه‌داری و در عرصه فرهنگی، سبک زندگی انسان سفیدپوست آنگلوساکسون باید وجهه و اعتبار جهانی بیابد و مورد متابعت همگان قرار گیرد و در فرآیند جهانی شدن، یک همگونی کامل را میان جوامع بشری رقم بزند، گفت: «فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و افول مرام کمونیستی نیز مزید بر علت شد تا سیاسیون و متفکران غربی را به این باور قطعی برساند که تنها نرم‌افزار معنایی سزاوار متابعت در جهان، همان لیبرال سرمایه‌داری آمریکایی است اما وقوع دو جریان موجب شد تا سلطه غرب در سطح معنایی نیز عمیقا به چالش کشیده شود.»

 چین جدی‌ترین رقیب لیبرالیسم آمریکایی است
وی یکی از‌ آنها را ظهور جریان توفنده پست‌مدرنیسم و انتقادی در اواخر قرن بیستم در قلب اروپا و آمریکا دانست که در واکنش به لایه‌های سیاه مدرنیته، تمامی شالوده‌های فلسفه و علمی و اندیشه‌ای آن را زیر سوال برد و اظهار داشت: «جریان دوم، ظهور بدیل‌هایی جدی و عمیق برای جهان نگرش غربی از بستر جهان غیرغرب بود که سلطه و سیادت آن را به چالش کشید؛ ازجمله الگوی چین که جدی‌ترین رقیب لیبرالیسم آمریکایی محسوب می‌شود و طی سال‌های اخیر در مواردی مانند بحران مالی 2008 یا همه‌گیری کرونا برتری خود را در میان رقابت به رخ کشید.»
مقدم‌فر با اشاره به اسلام سیاسی که جمهوری اسلامی طلایه‌دار‌ آن بود و ‌طی چهار دهه گذشته ظرفیت بسیار چشمگیری از خود نشان داد، بیان کرد: «امروزه الهام‌بخشی انقلاب اسلامی در جوامع مستقل و آزادی‌خواه منطقه و جهان بر کسی پوشیده نیست تا جایی که اسلام‌هراسی خصوصا در اروپا واکنشی منفعلانه به افزایش چشمگیر قدرت فرهنگی و اجتماعی اسلام در بستر جوامع غربی است؛ بنابراین وجه دیگر سیمای متحول جهان جدید این است که سلطه فکری، فرهنگی و معنایی غرب و آمریکا به پایان رسیده و ما با بدیل‌های متعدد و متکثری برای تفسیر و تبیین جهان و پدیده‌های آن مواجهیم که در رقابت با یکدیگر قرار دارند.»

 جایگاه ایران به‌عنوان طلایه‌دار اسلام سیاسی جایگاه الهام‌بخشی است
وی با اشاره به اینکه جایگاه جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان طلایه‌دار اسلام سیاسی جایگاه الهام‌بخشی است که باید ظرفیت معنایی خود را در عرصه نظریه‌پردازی، گفتمان‌سازی، تولید متن و ادبیات علمی و محصولات فرهنگی از وضعیت بالقوه به بالفعل بدل سازد، گفت: «در سال 1393 رهبر انقلاب نامه‌ای به جوانان اروپا و آمریکای شمالی نوشتند و در سال 1394 نامه‌ دوم را نوشتند؛ بسیاری در آن زمان که رهبری این نامه‌ها را نوشتند متوجه منظور رهبر انقلاب از این حرکت و چالش نرم‌افزاری لیبرال دموکراسی نبودند. ایشان در بحث پیچ تاریخی چندین بار تکرار فرمودند که دنیا در حال تغییر است و انقلاب اسلامی در نوک پیکان این تغییر قرار دارد.»

 تمام پروژه‌های آمریکا در منطقه دچار شکست شده است
به گزارش تسنیم، این تحلیلگر حوزه بین‌الملل با بیان اینکه آمریکا در غرب آسیا قادر نیست هیچ تصمیمی را بدون نظر ایران پیش ببرد، خاطرنشان کرد: «امروز تمام پروژه‌های آمریکا در منطقه به واسطه ایران دچار هزیمت و شکست شده است یا در حال شکست است؛ از بزرگ‌ترین پروژه که خاورمیانه بزرگ و ژاندارمی اسرائیل در منطقه بود تا پروژه داعش و سلطه بر افغانستان و عراق شکست خورده است.»
مقدم‌فر نظریه اسلامی و قدرت نرم ایران را بزرگ‌ترین چالش برای لیبرال دموکراسی و نفوذ جهانی غرب دانست و یادآور شد: «اینکه ایالات متحده در سند راهبردی امنیت ملی خود، ایران را تهدید خویش می‌داند ناشی از ترس از این قدرت است.»

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰