باید پذیرفت که همه اعتراضات رخ داده در دو ماه اخیر عنوان اغتشاش نداشته و بخشی از آن ریشه در مسائل اجتماعی و اقتصادی دارد. مسائلی که فروکش کردن آتش اعتراضات در گرو ارائه راهحلهایی منطقی به آنهاست و اگر مورد بیتوجهی قرار گیرند چون آتش زیر خاکستر هر آن امکان شعلهور شدن دارند. در گفتوگویی که با محمدصالح مفتاح، کارشناس مسائل سیاسی داشتهایم به بررسی ابعادی از اعتراضات اخیر پرداختهایم که دغدغه بخش زیادی از جامعه بوده و نباید با برچسب اغتشاش آنها را بدون راهحل رها کرد. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
اگرچه فوت مهسا امینی دستمایه اغتشاشات قرار گرفت اما آیا باید ریشههای دیگری را نیز برای شکلگیری اعتراضات در نظر بگیریم؟ این ریشهها از نظر شما در چه حوزههایی است؟
علیرغم اینکه مساله فوت مهسا امینی بهانه اعتراضات و به تدریج اغتشاشات قرار گرفت اما واقعیت این است که ادامه این اغتشاشات به خاطر فوت ایشان نبود. به همین دلیل زمانی هم که علت مرگ وی مشخص شد تاثیر چندانی در ادامه ماجرا نداشت. افرادی که از بیرون درحال طرحریزی بودن که خب جزو دشمنان هستند و باید برای مقابله با آنها چارهجویی کرد. اعتراضاتی نیز در داخل شکل گرفت که لزوما همه آنها از جانب وابستگان به دشمنان نبود؛ و در برابر این اعتراضات ما با چندین چالش مواجهیم. ما اساسا برای شنیده شدن اعتراض برنامه روشنی نداریم. اینکه اعتراض یعنی چه و تا چه اندازه اعتراض پذیرفته است؟ با پاسخ شفافی مواجه نشده است. بالاخره در قانون اساسی ما چند جا با این مساله مواجه هستیم. از جمله در اصل هشتم قانون اساسی که اشاره به بحث امر به معروف دولت توسط مردم دارد. یا در اصل 27 که مساله آزادی تجمعات در آن طرح میشود. اما آنچه در عمل رخ داده این است که ظرفیت روشنی برای این موضوع تدارک دیده نشده است. نکته دیگر عدم اثرگذاری احزاب در کشور است. برای اینکه به صورت مستمر حرفها زده شده و مردم متناسب با ایدههایشان دور هم جمع شده و قدرتمند شوند امر تحزب ضروری است. مثلا اگر افرادی با گرایشهای چپ یا لیبرال در مورد مدیریت فضای اقتصادی طرح ایده میکنند باید جایی وجود داشته باشد تا دور هم جمع شوند و در مورد اداره و آینده کشور فکر و تجمع برگزار کنند. این امر باعث میشود در اعتراضات اینچنینی مطالبه مردم مشخص شده و قابل درک باشد در نتیجه دشمن نیز کمتر فرصت سوءاستفاده پیدا خواهد کرد. زمانی که مطالبات گروهای مردمی شناسنامهدار بوده و به صورت دقیق و مشخص مطرح شود میتوان به آن پاسخ موثری نیز داد. اما زمانی که چنین بستری وجود نداشته باشد جنبشهای بیسر و هدفی را شاهد خواهیم بود که نتیجهای جز نابودی و از بین رفتن ظرفیتهای عمومی کشور است. ضربهای که این تجمعات به این شکل و با این شعارها به فرهنگ، اخلاق و همبستگی مردم زده است آسیب زیادی در پی دارد. اهمیت این امر کمتر از بینظمی در خیابانها نیست. نکته بعدی در مورد محتوای اعتراضات است. در حوزه اجتماعی ما با مباحثی مواجهیم که باید شجاعانه در مورد آن گفتوگو کنیم. یکی از این موضوعات حجاب است. به نظر میرسد بعضی از متولیان این حوزهها میترسند از اینکه گفتوگو کنند. زمانی که مسائل تا این حد به چالش تبدیل شده و دشمن نیز از آن سوءاستفاده میکند شجاعانه باید در مورد آنها حرف بزنیم و از موضع خودمان دفاع کنیم. شهیدمطهری تعبیری دارد که میگوید: «اندیشه اسلامی در زمانهایی تقویت شده است که مورد حمله قرار گرفته است.» در موضع حجاب یکی از بهترین کتابها را شهیدبهشتی در زمانی نوشت که حجاب بهشدت مورد هجمه قرار گرفته بود. نباید از گفتوگو ترسید. مساله بعدی که باید مورد توجه قرار گیرد این است که ما شاهد نوعی سیاستزدایی از همه چیز هستیم، انگار که ما از مساله سیاست میترسیم درحالی که ما هم قدرت مستقر قویای در کشور داریم و هم در منطقه به یک قدرت بلامنازع تبدیل شدهایم. در عرصه داخلی به نظر میرسد ما دچار یک ضعف اعتمادبهنفس هستیم و انگار عمدا تلاش میکنیم که از مسائل سیاستزدایی کنیم. خیلی از این اعتراضات سیاسی بوده و باید به آن توجه شود. نباید گمان کنیم اگر مساله حجاب حل شد مساله سیاست حل میشود. مساله سیاست یک موضوعی است که در جامعه باید به نحو طبیعی و پر قدرتی درباره آن بحث شود. در کشور گفتار سیاسی روشنی چه از جانب مخالفان و چه از جانب موافقان جمهوری اسلامی تولید نمیشود. انگار که همه به توافقی رسیدهاند که موضوعات غیرقابل گفتوگو است. درحالی که خیلی پر قدرت میشود در این مباحث شرکت کرد. ما پشتوانه علمی و گفتارهای خیلی قویای برای مباحثه داریم. رهبری در جلسه تنفیذ حکم ریاستجمهوری آقای رئیسی اشاره کردند که در زمان شاه مردم به صورت توده بوده و انتظام سیاسی نداشتند. به یک معنا ما واجد امر ملی نبودیم. به همین دلیل هم از آنها سوءاستفاده میشد. اگر مردم در نظام سیاسی حضور داشته باشند خودشان از نظام دفاع میکنند اما وقتی که برای این مساله برنامهای نداشته باشیم روزبهروز دچار ضعف حکمرانی خواهیم شد.
در صحبتهایتان اشاره کردید که نباید از مسائل سیاستزدایی کرد. در اعتراضات اخیر شاهد بودیم که دانشگاه نیز دچار آشوب شده و خود به مسالهای برای حکمرانی تبدیل شد. آیا میتوانیم اتفاقات درون دانشگاه را نیز ناشی از همین آسیب یعنی سیاستزدایی از دانشگاه ارزیابی کنیم؟
اگر قرار است سیاست را اصلاح کنیم به یک پشتوانه علمی و نظری نیاز داریم که قاعدتا دانشگاه باید برگردد و نقش خودش را در عرصه سیاسی به عهده بگیرد. دانشگاه بهعنوان نهاد علم باید نقش خودش را در عرصه سیاست مشخص کند و بگوید که چگونه میخواهد به اصلاح سیاست کمک کند. از جهت دیگر نقش دانشجوها خیلی مهم است. چراکه از ابتدای انقلاب تاکنون نسل جوان بهعنوان پیشران حرکتهای اجتماعی یک جریان پرقدرت در کشور محسوب میشود. اما متاسفانه اتفاقاتی که رخ داد نشان داد که دانشگاه ما بسیار ضعیف است. از جهت اینکه فاقد گفتمان و منطق است. فحاشیهای رکیک فضای دانشجویی نشان میدهد که سطح مطالبات جوان دانشجو بهشدت کاهش پیدا کرده و به موضوعات سطح پایینی تنزل یافته است. حتما باید برای بازگرداندن سیاست به فضای دانشگاه چارهجویی کرد. کرسیهای آزاداندیشی راهکاری بوده است که رهبر انقلاب گفتهاند و متاسفانه به آن توجه نشده است. بهترین راهبرد برای بازگرداندن بحثهای جدی به دانشگاه همین امر است. شاید رسانه نتواند این نقش را به صورت کامل برعهده بگیرد اما دانشگاه حتما میتواند به بستری برای شکلگیری مناظرات جدی تبدیل شود.
ممکن است در شروع شکلگیری مناظرات بحثها شعاری و شتابزده باشد و افراد بیانیهخوانی کنند اما کمکم عیار حرفهای منطقی و توهین آمیز مشخص میشود. کنار هم قرار گرفتن این گفتمانها میتواند نسل آینده کشور ما را پیش ببرد. دانشجوها باید متوجه شوند که باید برای مسائل اساسی فکر کنند. اگر مسائلی همچون آزادیهای اجتماعی، استقلال، امنیت به موضوعات مورد بحث حکمرانی تبدیل شده است نسل جوان باید به این موضوعات به صورت عمیق و مستمر اندیشیده و پاسخ دهد. دانشجو و دانشگاه را باید به میدان بازگردانیم.
در بعد اجتماعی چه اقداماتی میتواند منجر به امیدآفرینی و کاهش تنشها شود. تصمیماتی که تحت عنوان مدیریت فضای مجازی گرفته میشود چه اثری بر اعتراضات خواهد گذاشت؟
مردم باید نسبت به فضای کسبوکار و زندگی خود یک اطمینان خاطر داشته باشند و بستن شبکههای اجتماعی باعث از بین رفتن امنیت ذهنی و شغلی مرد میشود. فردی که سالها در شبکه اینستاگرام فعالیت کرده، مخاطب و بازاری پیدا کرده است اگر امروز احساس کند که همه مخاطب و حاصل تلاشش را یکشبه از دست میدهد دچار نااطمینانی به فضای کشور شده و ممکن است دیگر وارد فضای سرمایهگذاری اقتصادی نشود. اگر میخواهیم در سالهای آینده سهم جدی در حوزه اقتصاد دیجیتال داشته باشیم باید الان برای آن چارهجویی کنیم و چنین تصمیماتی بهشدت به برنامههای بلندمدت کشور لطمه خواهد زد. بعد از شیوع کرونا در تمام دنیا اقتصاد دیجیتال تاحدودی شاهد رشد بود و ما هم در آستانه همین رشد بودیم اما از سال گذشته با طرح صیانت و امروز با بستن برخی از این پلتفرمها داریم این پالس را به اقتصاد دیجیتال میدهیم که با یک فضای نااطمینانی مواجه است و نمیتواند برای بلندمدت در این فضا برنامهریزی کند. در بخش اجتماعی نیز باید گفت که طیف زیادی از مردم به این موضوعات عادت کردهاند. زمانی که باید برای اینستاگرام فکر میشد این کار را نکردهایم و امروز که زندگی مردم به این ابزارها گره خورده است تصمیم به بستن آن میگیریم. مردم ارتباطات، سرگرمی و کسبوکار خودشان را از دست دادهاند و این بستن فضا اصلا افتخاری ندارد.
همه این موارد یک منظومهای را شکل داده که باید ما را در تصمیمگیری حول موضوعات اجتماعی محتاط کند. اگر این مساله ضرورت هم دارد باید از طریق گفتوگو و اقناع عمومی مردم پیش برود.
در بعد اقتصادی رفع چه چالشهایی باید در اولویت قرار گیرد؟
خیلی از این اعتراضات حتما ریشه اقتصادی دارد. حتما مساله مسکن و بهطور کلی معیشت، مردم را اذیت میکند. خیلی از این موضوعات در دسته مسائلی میگنجد که ما باید خیلی شفاف با آن روبهرو شویم. همانطور که در مقابل مسائل اجتماعی نیاز به گفتوگو داریم باید در مسائل اقتصادی نیز گفتوگو با مردم را در دستور کار قرار دهیم. اما انگار برخی از مسئولان ما برای پاسخ دادن به سوالات اساسی ترس دارند. اگر قرار است مساله مسکن و سایر مسائل اقتصادی را به درستی حل کنیم نیازمند طرح پرسشها و پاسخهای درست هستیم. گفتن عدد و رقمهایی که دست یافتن به آن سخت است و شاید اصلا امکان اجرایی شدن آن نباشد سم مهلکی محسوب میشود. ما هر بار که پیشنهادی را مطرح کرده و دستوری بدهیم که امکان اجرایی کردن آن را نداریم. به جای اینکه به پیش رفته یا حداقل در نقطهای که هستیم بایستیم دچار عقبگرد میشویم. هر قانونی که نوشته شود و به اجرا درنیاید ما را به عقب باز میگرداند. برنامه ششم توسعه که 30 درصد از اهداف آن محقق شده است نشان میدهد که نه سوالات را درست طرح کرده و نه پاسخهای درستی به آن دادهایم و نه توانمندیهای اجرایی خودمان را به درستی تشخیص دادهایم. توجه به این موارد باعث میشود که مردم کمکم آینده مطلوبی را برای خود تصور کرده و امیدوار بشوند. نسل جوان امروز آینده پیشروی خود خیلی مبهم میبیند و مهمترین چیز این است که بتوانیم آینده درستی را پیشروی نسل جوان بگذاریم.