احسان زیورعالم، خبرنگار:شاید از زمانی که دریافتم چیزی به نام سفر خارجی هم وجود دارد و سفر صرفا آن جادهنوردیها در کمرکش و کفهها نیست، خیال نمیکردم روزی سفر خارجی جایی باشد در آفریقا، آن هم نه آن آفریقای ذهنی، آفریقای جنگلی یا آفریقای بیابانی، سفر به یک آفریقای متفاوت، آفریقای ترکیبی و تمزیجی، آفریقای هزارویک شبی، به تونس که برای ما در ایران به دو چیز معروف بود. نخست انقلاب ٢٠١١ و پیامدهایش و دوم لطیفه نسبتا بیمزه، یکی رفت تونس و یکی نتونس. حالا گویا این منم که رفت تونس، در برابر میلیونها آدمی که نتوانستند.
قراری برای رفتن تونس وجود نداشت. همهچیز محصول اتفاق بود. از بیان این بخش معذورم. باید پرشی کنم از زمان، گفتن این پرسش که آیا حاضری عازم تونس بشوی تا لحظه گرفتن بلیتها. فاصله خرید بلیت تا پرواز یک روز بود و توشه سفر محدود. این نخستین بار بود که عزم سفر خارج کرده بودم، هرچند ده سال پیش حج نصیبم شده بود، اما حج سفر نبود. جهان دیگر بود و به قول معروف نصیب و قسمت بود. تونس اما محصول اختیار بود و به دور از قضا و قدر. انتخابی که یک هدفش نوشتن سفرنامه بود به یاد ابنبطوطه، مردی از دیار مغرب عربی. مغرب عربی اصطلاحی جغرافیایی و سیاسی است معطوف به پنج کشور عربزبان شمال آفریقا شامل لیبی، تونس، الجزایر، مراکش یا مغرب و موریتانی. کشورهای مسلمانی که در نژاد عرب سامی نیستند و در زبان عربی را به گویش محلی سخن میگویند. عربی اهالی مغرب عربی آنقدر خاصی است که عرب خاورمیانه هم از فهم کاملش عاجز است. فرهنگ مردم هم با فرهنگ عربی ذهنی ما در تضاد است. این سفر برایم محل کشف این تضادهاست. همچون ابنبطوطه که چون از مراکش به شرق عالم سفر کرد آنچه یافت سرشار از شگفتی بود.
نام کتاب ابنبطوطه «رحله» است و زمانی گوشههایی از آن در کتب فارسی دبیرستان آمده بود، آنجا که او در سفر به چین _ در گذشته قسمت غربی چین یا همان سینکیانگ را چین میگفتند و به قسمت شرقی ماچین _ از فرغانه و کاشغر دیدن میکند که مردمانش پارسی را زیبا سخن میگفتند و شعر دری ورد زبانش بود. کتاب را در دهه شصت استاد محمدعلی موحد به فارسی برمیگرداند و در بازار نسخه نفیسی از کتاب هم موجود است اما جالب آنجاست که ابنبطوطه سفرش را از تونس مدون کرده است. منزل نخست این رحلت «تونس الخضرا» بود:
«عید فطر آن سال را در تونس گذراندیم و برای نماز عید به مصلی رفتم. مردم جشن گرفته و لباسهای فاخر بر تن کرده بودند. سلطان ابویحیی سواره و نزدیکان پس از انجام نماز و خطبه متفرق شده و به منازل خود مراجعت کردند.»
جملات ابنبطوطه ساده است و با خودم حساب کردم چه خوب که عید فطر در تونس خواهم بود، در تونس بدون سلطان که میگویند سکولارترین کشور اسلامی است. با خودم فکر میکنم عید فطر تونس سکولار چه خواهد بود، از همان ابتدایش تونسیها «متفرق»اند؟
برای رفتن به تونس پرواز مستقیمی وجود ندارد. در گذشته نهچندان دور هر از گاهی از تهران پروازی بود و این روزها نه. سه گزینه روی میز است؛ پروازهای دوگانه با وساطت استانبول و دوحه و دبی. شانس ما با میزبان جامجهانی بود. طولانیتر از پرواز هواپیمای ترکی و گرمتر از حد تصور. سفری 10ساعته برای دیدن کشوری خارج از تصور. قبل از سفر به لطف قابلیتStreet view گوگلمپ در عالم مجاز قدمهایی زده بودم. تونس شهری بود بهسان جنوب خودمان، خانههای سفیدرنگ و دیوارهای کوتاهقامت. خیابانهای باریک و آسمان آبی. اینها خیالبافیهای یکدست به قلم کنجکاو بود و واقعیت چیز دیگر.
برای رسیدن به تونس هم باید از دریای سرخ گذشت و هم مدیترانه. نوار جنوبی مدیترانه زیر پای مسافران است. طی 12 سال گذشته این نوار ساحلی شاهد رویدادهای عجیبی بوده که هنوز مفسران سیاسی و محققان اجتماعی دربارهاش میگویند و مینویسند. پیش از سفر کتابی خواندم با عنوان «مرگ ملت و آینده انقلاب عربی» نوشته ویجی پراشاد نویسنده هندی درباره رخدادهای یک دهه اخیر در شمال آفریقا و خاورمیانه که منجر به سرنگونی بن علی، حسنی مبارک و معمر قذافی و اصلاحات گسترده در مغرب شد. حالا من در حال عبور هوایی از این منطقه هستم. کتاب پراشاد توضیح میدهد چگونه انقلاب عربهای مغرب عربی به سه پایان متفاوت دچار شد. مصر به چنگ یک دیکتاتور دیگر افتاد، لیبی تجزیه شد و تونس سکولار. من از میان سه پیامد متفاوت عبور میکنم تا در فرودگاه تونس یا مطار قرطاج فرود آییم. قرطاج معرب واژه کارتاژ، تمدن درخشان فنیقی قرون نهم تا دوم پیش از میلاد است. کارتاژ واژه لاتینی است به معنای «شهر نو» بود اما رومیان لاتینزبان ساکنان جنوبی مدیترانه را نه انسانهای نوگرا که بربر مینامیدند. هرچند بربرها یا غیریونانیان پیش از آمدن فنیقیها ساکن سرزمین جنوبی بودند و خودشان را آمازیغ میدانستند به معنای «آزادمردان» و چه عجیب تاریخ 15 سده اخیر این ناحیه همواره با اسارت همراه بوده است.
طیاره بر زمین مطار هبوط میکند. خلبان به انگلیسی و عربی بدرود میگوید و این پایانی برای یک آغاز است. حالا این ماییم که هبوط میکنیم از پلکان طیاره. چشمها به اولین سازههای تونسی روشن میشود. تونس چقدر قدیمی است. فرودگاه و فضایش هیچ شباهتی با فرودگاه ایران ندارد. ساختمان قدیمی ترمینال ورودی را که وارد میشوی آدم به یاد مهرآباد فیلمهای دهه 60 میاندازد، حتی قدیمیتر. برخلاف تصور که آدمی خیال میکند زبان بینالمللی انگلیسی است و پس همهجا با انگلیسی میفهمی چه باید بکنی، اینجا انگلستان و زبانش خریداری ندارد. آفتاب استعمار فراتر از تصور بر فرهنگ عمومی سایه افکنده و از در و دیوار فرودگاه واژگان فرانسوی فرومیریزد. چشمها را که بیشتر باز میکنی خیالت از تصاویر پیش رو نه کشوری عربی که جایی است در جنوب اروپا. تونس برایم حالا کشوری است شترگاوپلنگ. اینجا محل تداخل دهها فرهنگ است. تونس محل تعامد سه قاره است نه در جغرافیا که در فرهنگ.
میگویند فرانسه زبان سختی است و پیش از سفر تلاش کردم چیزی بیاموزم. عربی تونسیها آن چیزی نیست که تصور میکنیم. حداقل برای آموختن فرانسوی ابزار و امکانات بسیار است. روی کاغذ نزدیک 50 درصد واژهها شباهت دارند و بماند واژههای هندواروپایی همریشه. روی کاغذ میتوان فهمید اوضاع بر چه سبیلی است. البته خدا پدر گوگلترنسلیت را هم بیامرزد که با دوربین هم نوشتهها را ترجمه میکند و حتی قابلیت conversation هم دارد برای مکالمات در زمان زباننفهمی. به محض ورود دو سیمکارت هم به ما هدیه میدهند. از آن رسمها که در ایران مرسوم نیست. هر سیمکارت دو گیگ اینترنت دیتا دارد و برای یک ماه فعال است. سیمکارت هم رایگان است. البته این هدیه ارزشش یک ماه است، قصد ماندن کنی باید بروی و گوشی را ریجستر کنی وگرنه قید تماس تلفنی را باید بزنید. البته اینترنت قطع نمیشود. خدمات تلفن در تونس عجیب گران است. تازه در تونس است که میفهمی اینترنت ایران چقدر ارزان است اما یک جایی هم به خودت میگویی ارزانی خودش. در تونس محدودیت چندانی روی شبکه اینترنت وجود ندارد و من اینها را در صف طویل بررسی گذرنامه درمییابم.
فرودگاه به هیچ عنوان شیک و پیک نیست. یک سازه کاربردی است با انبوهی از فضاهای رمپگونه. خیلی خبری از پلهبرقی و آسانسور نیست. سقف کوتاه و هوای شرجی همه از دنیای شهری ساحلی خبر میدهد. تیپ و ظاهر آدمها هم چنین است. عموم مردها با شلوارک و آستینکوتاه میآیند و میروند، حتی شرطههای سورمهایپوش که با آن عینکهای دودی و رنگ پوست آدم را یاد بعثیهای فیلمهای جنگی میاندازد. با شلوار جین و پیراهن نسبتا راحت در میان حاضران انگشتنما به نظر میآیم. تونس از این لحاظ آدم را به یاد جزیره کیش میاندازد. جولان هاواییپوشی ایرانیها و آزادیهای ساحلی.
با کسی همصحبت نمیشوم. امور فرودگاهی بهراحتی انجام میشود و از میان شلوغی سالن خروجی و دیدن صدها توریست اروپایی، به زیر آسمان نیمهابری تونس میروم. اهلاً و سهلاً. اینجا نقطه شروع یک تجربه متفاوت است.
ادامه دارد...