«عدم حمایت علنی آمریکا از جنبش سبز در سال 88 اشتباه بود.» این جمله را باراک اوباما، رئیسجمهور اسبق آمریکا در هفتههای اخیر گفته. در هفتههایی که ایران در بحبوحه فضایی ملتهب است. تا پیش از این جمله اوباما، اگر برخی از تحلیلگران کوچکترین تردیدی در حمایت آمریکا و نقش او در التهابات فضای ایران داشتند، همان هم برطرف شد؛ چراکه اکنون دست داشتن آمریکا در اغتشاشات ایران و ناآرام کردن فضای داخلی ایران بر همه محرز شده؛ چراکه نهتنها اوباما بلکه بایدن هم حمایت خود از ناامنیهای ایران را بهطور علنی اعلام کرده است. دیاکو حسینی، کارشناس مسائل بینالملل دراینباره معتقد است آمریکا در ابعاد و سطوح مختلف این ناامنیهای درونمرزی ایران دست داشته است. او تاکید میکند: «آمریکاییها طبق شواهدی که بهوضوح وجود دارد، در این ماجراها در سطوح و لایههای مختلف دخالت داشتند و درنتیجه طبیعی است که آنها این آشوبها و ناامنیها را بهعنوان یک اهرم فشار بهرخ ایران بکشند تا اگر توافقی رخ نداد و رفع تحریمی صورت نگرفت ایران با فشارهای اقتصادی زیادی مواجه شود. بنابراین این آشوبها در خدمت فشار حداکثری آمریکا به ایران قرار دارد.» او درباره ارتباط این فشار آمریکا به ایران در اغتشاشات اخیر و مذاکرات احیای برجام نیز توضیح میدهد: «این آشوبها وجه دیگری هم دارد که باعث شده است آمریکاییها بهسمت توافق و مذاکره حرکت نکنند و بهجای مذاکره، فشارهای سیاسی و اجتماعی را بهعنوان یک اهرم علیه ایران بیش از پیش فعال کنند به این امید که بعد از انتخابات میاندورهای کنگره آمریکا، ایران نرمش بیشتری در برابر مطالبات خودش نشان دهد.»
حسینی همچنین درباره فرجام برجام میگوید: «آمریکاییها امیدوارند این فشارها و ناآرامیهای داخلی منجر به تعهد سیاسی بشود یا موضع ایران را در مذاکرات ضعیفتر کند، بنابراین تا زمانی که انتخابات درجریان است و در مرتبه بعدی تا زمانی که ناآرامیها ادامه دارد من گمانم این است که آمریکاییها وارد مذاکره با ایران نخواهند شد، اما این معنیاش این نیست که آنها دارند به گزینه دیگری فکر میکنند چون گزینه دیگری وجود ندارد.» در ادامه مشروح گفتوگوی دیاکو حسینی با «فرهیختگان» را میخوانید.
به نظر شما چرا مسیر مذاکرات بین ایران و طرفهای غربی متوقف مانده است؟ آیا میتوانیم اغتشاشات ایران را دلیل توقف مذاکرات بدانیم یا اینکه آمریکا پیش از اغتشاشات نیز برای توقف مذاکرات برنامه داشته است؟
آنطور که در رسانههای ما و طرف مقابل منتشر میشد، تا قبل از این اتفاقات اخیر در ایران، مذاکرات به یک بنبست نزدیک شده بود. علتش هم فکر میکنم در ظاهر امر این بود که مصالحهای که لازم بود برای عبور از این مرحله امکانش فراهم نبود. از نگاه طرف آمریکایی مطالبات طرف ایرانی خارج از دستورکار برجام بود و از نگاه طرف ایرانی هم بدون تحقق این مطالبات امکان احیای برجام وجود نداشت و توافق ضعیف باقی میماند. این تفاوت تفسیر که در رابطه با این مطالبات وجود داشت، مذاکرات را به بنبست رسانده بود. در یک نگاه عمیقتر نزدیک شدن آمریکا به انتخابات میاندورهای کنگره نیز در توقف مذاکرات موثر بود. برای اینکه دولت بایدن در ابتدای به قدرت رسیدن وعده داده بود که توافق با ایران توافقی طولانیتر و قویتر شود. ولی آنچه در افق دیده میشد تا چند ماه گذشته این بود که آمریکا به هیچکدام از این دو مفهوم برای توافق موردنظر حتی نزدیک هم نشده بود، بنابراین فروش توافق در داخل آمریکا بسیار سختتر بود، چه برسد به اینکه در نزدیکی انتخابات میاندورهای کنگره باشد و در آنجا جمهوریخواهان بهراحتی میتوانستند دولت دموکراتها را متهم کنند به اینکه نتوانستند به توافقی طولانیتر یا قویتر با ایران دست پیدا بکنند و طبق همان تبلیغاتی که در آمریکا رایج است، ایران بهدستیابی سلاح هستهای نزدیکتر شده، درنتیجه آمریکا وضعیت نامطلوبی در این توافق دارد. پس از این انتقادات، انتخابات میاندورهای آمریکا اشتیاق دولت بایدن را برای دستیابی به توافق تا قبل از انتخابات ضعیفتر کرد. بهانهای که آمریکا برای سرپوش گذاشتن روی این نیت اصلی ارائه کرد این بود که مطالبات ایران خارج از برجام است. اختلافات پادمانی بین ایران و آژانس نیز به تسهیلگر این اشتیاق آمریکا برای عدمتوافق تبدیل شد. این وضعیت قبل از جریانات اخیر است. در جریانات اخیری هم که در ایران بهوجود آمد، ما داریم میبینیم فشار لابیهای ضدجمهوری اسلامی در آمریکا بسیار بالاست و میشود آن را با دوران ترامپ و اوج فشار حداکثری علیه ایران مقایسه کرد. این فشارها حتی در شرایط غیرانتخاباتی و عادی نیز در آمریکا موثر است.
این خودبهخود یک فشار رسانهای روی دولت آمریکا ایجاد میکند. امروز که ما نزدیک به انتخابات میاندورهای آمریکا هستیم طبیعتا اهمیت این لابیها و فشارها بیشتر احساس میشود و آقای بایدن ناگزیر است وانمود کند این صداها را شنیده است و در نتیجه به آن اهمیت میدهد. این یک بعد ماجرا است. بعد دیگر ماجرا این است که آمریکاییها طبق شواهدی که بهوضوح وجود دارد در این ماجراها در سطوح و لایههای مختلف دخالت داشتند و درنتیجه طبیعی است که آنها این آشوبها و ناامنیها را به عنوان یک اهرم فشار بهرخ ایران بکشند تا اگر توافقی رخ نداد و رفع تحریمی صورت نگرفت ایران با فشارهای اقتصادی زیادی مواجه شود. بنابراین این آشوبها در خدمت فشار حداکثری آمریکا به ایران قرار دارد و وجه دوم ماجرا است که باعث شده است آمریکاییها بهسمت توافق و مذاکره حرکت نکنند و بهجای مذاکره فشارهای سیاسی و اجتماعی را به عنوان یک اهرم علیه ایران بیش از پیش فعال کنند به این امید که بعد از انتخابات میاندورهای آمریکا ایران نرمش بیشتری در برابر مطالبات خودش نشان دهد.
در گذشته به طور مثال در سال 88 آمریکا به قدرت الان ابزارهای رسانهای یعنی شبکههای اجتماعی را دراختیار نداشت و جنس اعمال فشار بر ایران را نیز روی بعد سیاسی متمرکز کرده بود. بهمرور از 88 بهبعد این فشار از جامعه سیاسی بهسمت جامعه مدنی سوق پیدا کرده و از این جنبه نیز نمود حداکثری دارد باتوجه به این مساله این گزاره که الان بیشترین فشار به ایران وارد شده، زیر سوال نمیرود؟ چون تنها بعد مدنی فشارها افزایش پیدا کرده و این به معنی فشار حداکثری نیست. آیا میتوانیم همین کاهش بعد سیاسی و افزایش بعد مدنی فشارها را یکی از مهمترین دلایلی عنوان کنیم که ایران توانست در اثر آن تا حد بسیاری این فشارها را خنثی کند؟
در سالهای اخیر نهتنها در ایران بلکه در گوشهوکنار دنیا بهواسطه گوشیهای موبایل و سایر وسایل رایج ارتباط از راه دور دسترسی مردم به اینترنت تقویت شده است و این موضوع در کنار چند مولفه دیگر باید مورد توجه قرار گیرد. از جمله اینکه مرزهای ستاد داخلی و ستاد خارجی همه کشورها مخدوش شده است. در سند استراتژی امنیت ملی آمریکا که اخیرا توسط کاخ سفید منتشر شد نیز این گزاره آمده است که مرز ستاد داخلی و خارجی ازبین رفته است. در نتیجه از یک بعد به این معنی است که کشورها در برابر مداخلات کشورهای خارجی آسیبپذیرتر هستند و از یکبعد نیز به این معنی است که کشورهای مختلف امکان مداخله در امور داخلی دولتهای خودشان را دارند پس در عین حال هم میتواند تهدیدی برای کشورهایی باشد که در موضع دفاع هستند و هم میتواند یک فرصت باشد برای دولتهایی که از این فضا برای موضع آفندی خود بهره میبرند. این موضوعات در شرایطی است که دسترسی مردم جهان به اینترنت و فضای شبکههای اجتماعی و موبایل در مقایسه با دهههای اخیر به طرز قابل توجهی افزایش پیدا کرده است. همزمان واقعیت سومی نیز وجود دارد که میگوید ابزارهایی که در گذشته مورد استفاده وسیعتر قرار میگرفتند مثل استفاده از ابزارهای نظامی و تحریمهای اقتصادی کارآمدی خود را به طور نسبی ازدست دادهاند چون جنگها پرهزینه است و با عدمقطعیتهایی در نتایج نهایی خود همراه است. در این شرایط ابزارهای دیگر میتواند خیلی مفید و جذاب به نظر برسد. از جمله این ابزارها دستکاری در افکار عمومی کشورها، خرابکاری و سایر اشکال مداخلاتی است که ظاهری نامحسوس و نامرئی دارد. یکی از آنها نیز مربوط به همین حوزه رسانهها و شبکههای اجتماعی است که من اسمش را گذاشتهام نیوز پلیتیک. یعنی دستکاری اخبار و روایتها از طریق قدرتهای رقیب با هدف ایجاد تسلط سیاسی. میتوان گفت در این دوره این ابزار بهصورت حداکثری توسط آمریکاییها استفاده میشود. اینکه آیا حداکثر فشارها اعمال میشود من نمیدانم اما این را میدانم که تلاش برای ارتباط گرفتن با افکار عمومی و استفاده از روشهای مختلف برای جهت دادن به افکار عمومی گسترش یافته است. بهویژه در عصری که میتوان عنوان انفجار فیکنیوزها و اخبار جعلی بر آن نهاد. باید دقت کرد که در اینجا فقط ایران نیست که در موضع قربانی قرار دارد. خود آمریکاییها هم این ادعا را داشتهاند که توسط کشورهای دشمن خودشان هدف حملات سایبری قرار گرفتهاند. بهخاطر این وضعیت جدید یک مفهومی اخیرا در کنار مفاهیمی همچون Soft power (قدرت نرم) و Hard power (قدرت سخت) ابداع شده است به نام sharp power (قدرت تیز- قدرت برنده) قدرتی که ناشی از همین نوع خرابکاریها از طریق هک در فضای سایبری، انتشار فیکنیوزها و دستکاری روایتها و اخبار با هدف تاثیرگذاری در سیاست داخلی کشورها است. این یکی از ابعاد تازه قدرت است که دارد مورد استفاده قرار میگیرد و ما هم در این مقطع شاهد هستیم که علیه ایران بهشکل آشکاری مورد استفاده قرار میگیرد.
همانطور که شما نیز اشاره کردید آمریکا در اغتشاشات اخیر ایران نقش ایفا کرده است و یکی از اهداف این امر نیز تضعیف موضع ایران در مذاکرات است. در یکهفته اخیر چندین نفر از مقامات ایران از جمله امیر عبداللهیان، وزیر خارجه کشورمان اعلام کردند که آمریکا درحال تبادل پیام با ایران برای ادامه توافق است. اما شما اشاره کردید آمریکا قبل از انتخابات میاندورهای کنگره تن به توافق با ایران نخواهد داد. این تناقض رفتاری را ناشی از چه عاملی میدانید؟
اولا من فکر میکنم قبل از انتخابات آمریکا ما مذاکرهای نخواهیم داشت. تا زمانی که ناآرامیها در ایران ادامه دارد و فعالیت لابیهای ضدتوافق و اساسا ضد جمهوری اسلامی نیز شدت گرفته است حتی اگر انتخابات کنگره به پایان برسد ما مذاکرهای نخواهیم داشت. به این دلیل که بایدن فشار افکار عمومی را احساس کرده و نمیتواند در شرایطی که لابیها درحال فعالیت هستند مذاکره با ایران را در داخل آمریکا توجیه بکند. دوم اینکه آمریکاییها امیدوارند این فشارها و ناآرامیهای داخلی منجر به تعهد سیاسی بشود یا موضع ایران را در مذاکرات ضعیفتر کند بنابراین تا زمانی که انتخابات درجریان است و در مرتبه بعدی تا زمانی که ناآرامیها ادامه دارد من گمانم این است که آمریکاییها وارد مذاکره با ایران نخواهند شد اما این معنیاش این نیست که آنها دارند به گزینه دیگری فکر میکنند چون گزینه دیگری وجود ندارد. به همین دلیل هم هست که احتمال دارد پیامهایی ردوبدل شده باشد. بهاینخاطر که آنها میخواهند ایران را تشویق کنند تا دست به اقداماتی نزند که در نتیجه آن اقدامات، تنشها بیشتر شده و امکان رسیدن به توافق از دید ایران ناممکن بهنظر برسد. برای همین ضمن حمایتهایشان از ناآرامیها، ممکن است پیامهای متناقضی با این مضمون بدهند که آمریکا هنوز تمایل دارد تا با ایران وارد دور جدید مذاکرات شود. دلیلش هم آن است که اگر این گفتوگوها به شکست منجر شود، آمریکاییها ناگزیر هستند که برای چالشی که از طرف ایران در حوزه هستهای احساس میکنند، یک پاسخ جایگزین تهیه کنند. این پاسخ جایگزین هم چیزی نیست جز بالا بردن تنش؛ چه از طریق تحریمها و ایجاد اجماع بینالمللی که امکانپذیر نیست، چه از طریق اقدام نظامی مستقیم علیه ایران، یا حمایت از اقدام نظامی علیه ایران. که البته آنها بهخوبی میدانند این گزینه هم هزینه بسیار بالایی دارد. در تهدید منافع حیاتی آمریکا، نتایج مشخصی خواهد داشت و در نتیجه، بههیچوجه گزینه عاقلانهای نیست. با این محاسبات که از سالها پیش انجام شده و برای همه هم روشن است، فکر میکنم تنها راهی که در عمل برای آمریکا باقی میماند، مذاکره خواهد بود. البته این را هم باتوجه به ملاحظاتی که به آن اشاره کردیم یعنی انتخابات کنگره آمریکا و بازگشت کامل آرامش به فضای امنیتی ایران میتوانیم متصور باشیم چرا که در این حالت، از فشار لابیها کاسته خواهد شد و دولت بایدن مجددا میتواند به میز مذاکرات بازگردد.
با توجه به درپیش بودن انتخابات کنگره و این مساله که نتایج آن تا اواخر پاییز مشخص نخواهد شد، میتوان گفت آنها قصد داشتند در مقطع کنونی و زمانیکه ناآرامیها به اوج خود رسیده بود از ایران امتیاز بگیرند و فشارها بعد از این مقطع از روی ایران برداشته شود؟
الزاما به این معنا نیست که قصد داشته باشند تا ناآرامیها برقرار است از ایران امتیاز بگیرند. اگر تصور و برداشت طرف آمریکایی این باشد که توانسته از طریق این ناآرامیها، افق تیره و تاری را مقابل جمهوری اسلامی باز کند به این معنا که در غیاب توافق نهایی و در غیاب برداشته شدن تحریمها، امکان ظهور مجدد این ناآرامیها در آینده وجود دارد به هدفشان رسیدهاند. اگر موفق شوند این افق را در ذهن تصمیمگیرندگان باز کنند هدفشان محقق شده است. پس الزامی وجود ندارد که حتما بخواهند همزمان با ناامنیها مذاکره کرده و امتیاز بگیرند. بنابراین شاید نتوان بهسادگی گفت فضا چه زمانی برای مذاکره دوباره طرفین مساعد خواهد شد اما برداشتم این است که مذاکرات در نهایت امر، طی دو سه ماه آینده یا حتی زودتر از سر گرفته شود. طبیعتا نخستین کاری هم که طرف مقابل بعد از شروع دوباره مذاکرات خواهد کرد آن است که موضع ایران را ارزیابی کرده و این مساله را میسنجند که آیا بهواسطه این ناآرامیها تغییری در برآورد تیم مذاکرهکننده ایرانی ایجاد شده است یا خیر.
به این نکته اشاره فرمودید که اگر آمریکا ببیند توانش را دارد، باز هم به ایران فشار خواهد آورد. خب همانطور که شاهد بودیم، بخش قابل توجهی از اغتشاشات اخیر، تحت تأثیر دخالتها و حمایتهای گسترده برخی دولتها از جمله عربستان سعودی از رسانههای فارسیزبان ایرانستیز شعلهور نگهداشته شد. فکر میکنید در صورتی که ایران، با پاسخ نظامی یا طرح تهدیدی مستقیم علیه منافع عربستان سعودی، بهدنبال افزایش هزینه آشوبآفرینی توسط این رسانهها برای طرف سعودی باشد، میتوان پیشبینی کرد در آینده، کمتر شاهد تنشزایی از سوی این رسانههای تحت حمایت عربستان سعودی خواهیم بود؟
لازم است در اینخصوص دو موضوع را مورد بررسی قرار دهیم. یک آنکه حتی اگر توافق مطلوب طرفین انجام شده و برجام احیا شود، تغییری در تلاشها برای تداوم فشارها به ایران با هدف تغییر نظام سیاسی کشور ایجاد نخواهد شد. حتی اگر برجام تا امروز احیا شده بود و توافقی صورت میگرفت هم این نوع سیاستها که در چند مدت اخیر از سوی طرف مقابل شاهد آن بودیم تکرار میشد. درست به همین شیوه که امروز داریم میبینیم هم تکرار میشد. باید توجه کنیم که ما با آمریکا و غرب، در یک رابطه خصمانه و دشمنانه قرار داریم. از نظر آنها، این توافقی که دارد صورت میگیرد، بخشی از استراتژی مهار ایران است نه راهی به سوی آشتی و دوستی. معنایش هم آن است که آمریکاییها و غربیها بهطور کلی، همزمان راههای دیگری را هم برای مهار ایران دنبال خواهند کرد. ایدهآلترین حالت ممکن از نگاه آنها تغییر نظام سیاسی در ایران است. این نکته کلیدی است. ما نباید فکر کنیم حالت موجود در غیاب توافق شکل گرفته است. خیر، توافق هم میشد این وضعیت ادامه داشت. توافق بشود هم آمریکاییها درصورت توان این اقدامات را تکرار خواهند کرد. نه فقط آمریکا، غربیها و رقبای منطقهای ایران. نکته دیگری که باید به آن توجه داشت این است که شما فرض کردهاید که اگر ما به عربستان سعودی فشار بیاوریم، رسانههای تحت حمایتشان تغییر جهت داده و اصلاح میشوند، در صورتیکه من فکر میکنم این رابطه مستقیم برقرار نیست و حتی امکان دارد عکس آن صادق باشد. یعنی تنش میان ایران و عربستان سعودی از نگاه کسانی در این منطقه مثل رژیمصهیونیستی مورد استقبال قرار خواهد گرفت. به این دلیل که آنها سالهاست بهدنبال این هستند که ثابت کنند ایران، تهدیدی برای همه کشورهای این منطقه است. در نتیجه، از نگاه آنها، شکلگیری یک ائتلاف رسمی ضدایرانی با حمایت قدرتهای غربی در منطقه ضرورت دارد. این وجه دیگر ماجراست. بنابراین، اگر ما بخواهیم پاسخ به فشارهای تلویزیونهای مستقر در لندن را به روابط سیاسی خود با کشورهای منطقه مثل عربستان سعودی تسری بدهیم، تنها به موفق شدن سناریوی بزرگتری کمک خواهد کرد که سالها مورد استقبال رژیم صهیونیستی بوده است. سناریویی که این رژیم، مدتی هم در سایه توافق ابراهیم با کشورهای منطقه از آن بهرهمند شد و بهدنبال آن است که مجددا این اتفاق بیفتد. قطعا رژیمصهیونیستی، یکی از رژیمهایی است که نگران است مذاکرات موجود میان ایران و عربستان به نتیجه برسد. بنابراین باید با این نوع مباحث، با ظرافت مواجهه کرد. ما اگر میبینیم تلویزیونهای سعودی و یا دیگر شبکههای فارسیزبان تهدیدی علیه ایران محسوب میشوند، باید با متدها و روشهای مناسب خودش با آن برخورد کنیم نه از طریق حملات مستقیم یا غیرمستقیم به کشورهایی که گمان میرود یا شواهدی وجود دارد که از آن شبکهها حمایت مالی و سیاسی میکنند. در نتیجه اگر این ادبیات و ملاحظات مرتبط با آن را درنظر بگیریم و رعایت کنیم بهتر بهنتیجه میرسیم. نتیجهای با هزینه کمتر و منافع بیشتر. بنابراین من روشی که شما به آن اشاره کردید را بههیچوجه توصیه نمیکنم. فکر هم میکنم که میتواند نتیجه عکس داشته باشد. اما تصورم آن است که دامنه اقداماتی وجود دارد که میتوان انجام داد تا اثرگذاری این رسانهها بر جامعه ایرانی به حداقل کاهش پیدا کند.