کیانا تصدیق مقدم، خبرنگار:یک سنت قدیمی در شیراز وجود دارد که تعداد زیادی از مردم شبهای پنجشنبه برای زیارت به حرم شاهچراغ میروند. غروب چهارشنبه بود که حمله تروریستی به شاهچراغ اتفاق افتاد. در این ماجرا یک فرد مسلح که مشخص شد عضویت در داعش را داشته است، با ورود به حرم، زائران را به رگبار گلوله بست. به دنبال این حادثه تروریستی سه روز عزای عمومی در استان فارس اعلام شد و رهبر معظم انقلاب با صدور پیام تسلیتی با مردم شیراز ابراز همدردی کردند. در بخشی از پیام تسلیت ایشان آمده است: «همه در مقابله با دست دشمن آتشافروز و عوامل خائن یا جاهل و غافل او وظایفی بر عهده داریم؛ از دستگاههای حافظ امنیت و قوه قضائیه تا فعالان عرصه فکر و تبلیغ و تا آحاد مردم عزیز باید ید واحدهای باشند در مقابل جریانی که به جان مردم و امنیت آنان و مقدسات آنان بیاعتنایی و بیاحترامی روا میدارد. ملت عزیز و دستگاههای مسئول یقیناً بر توطئه خباثتآمیز دشمنان فائق خواهند آمد، انشاءالله.»
رئیس جمهور هم در پیامی نوشت: «ندای مظلومیت و اقتدار ملت ایران، این بار در حرم مطهر حضرت احمدبن موسی علیهالسلام طنین انداز شد و جنایتی دیگر بر سیاهه جنایات دشمنان انقلاب اسلامی ایران افزود. تجربه نشان میدهد دشمنان ایران، انتقام استیصال و به سنگ خوردن تیرهایشان در ایجاد انشقاق در صفوف متحد ملت و پیشرفت کشور را با خشونت و ترور میگیرند. این شرارت، قطعا بیپاسخ نخواهد ماند و دستگاههای امنیتی و انتظامی با شناسایی عقبههای این جنایت کور، به آمران و طراحان آن پاسخ پشیمانکننده و عبرتآموزی خواهند داد.»
بسیاری دیگر از مسئولان از جمله محمدمهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، محمدباقر قالیباف رئیس مجلس، پیمان جبلی رئیس صداوسیما، مهدی رمضانی دبیر کل نهاد کتابخانه های عمومی، سیدمحمد نادری رئیس بنیاد فرهنگی روایت فتح و... پیام تسلیت دادند و با مردم شیراز و بازماندگان این حادثه تروریستی ابراز همدردی کردند. شاعران هم که همیشه سعی کردهاند تا در کنار مردم باشند، از زبان شعر برای همدردی با مردم استفاده کردند. سعی کردیم تا در این صفحه بخشی از این شعرها را منتشر کنیم.
محمدجواد پرچمی
هر آنچه بنا بود ببینید همه
در فاجعهای که بود، دیدید همه
با فتنهگری و آتش افروزیتان
در خون شهیدها شریکید همه
از غربت روزگار اسلام بگو
از بیخردی تلخ ایام بگو
امروز برای هر که کور است هنوز
از کودک یکساله بی نام بگو
مرضیه عاطفی
تا قلب زائر را تبِ میخانهای برداشت
رزق شهادت آمد و پیمانهای برداشت
حال و هوای پر کشیدن داشت در سجده
از مُهرِ تربت بوسه جانانهای برداشت
زائر زمین خورد و سلامی داد بر ارباب
فرش حرم را خونِ مظلومانهای برداشت
شیراز شد لبریز از عطر گل لاله
لبخند را اشک از گلِ ریحانهای برداشت
رفت و پدر بعدِ نمازش تیرباران شد
داغی سرآسیه ستون از خانهای برداشت
یک مادر و فرزند عاشقانه جان دادند
پیمانه آماده را دردانهای برداشت
دست قضا محض تبرک خواستن آمد
از چادری غرقِ به خون پروانهای برداشت
بر شانهاش دست خدا حس میکند امروز
با هر زبان هر که غمی از شانهای برداشت
لعنت به هر که بر حماقتها فراخوان داد
لعنت بر آنکه بیرقِ بیگانهای برداشت!
قاسم صرافان
در دینشان، عشق علی شرک است، سوزاندن اطفال، توحیدست
رحمان کجا؟ شیطان بیرحمی است، ربی که وهابی پرستیدهست
انگار از آیات قرآنش، از آن خدای مثل شیطانش
از سیره و سبک بزرگانش!! جز فتنه و آتش، نفهمیدهست
مفت است پیش مفتیاش جانها، فتوای کشتار مسلمانها
شیخی که رحمت را، ولایت را، از معنی آیات دزدیدهست
سر میبُرد، از هر که سر خم کرد، بر آستان عشقِ وجهالله
سر را ولی مثل سگان هر روز، بر چکمهی ارباب ساییدهست
قرآنِ روی نیزه را خواندهست، سرمستِ تیر حرمله ماندهست
با «هند»، مشروب و جگر خوردهست، با شامیان، تا صبح رقصیدهست
در این جهانی که عمو سامش، دم میزند از صلح، معلوم است
خدمتگزار «لات» هم خود را، خدمتگزار کعبه نامیدهست
هی چنگ میاندازد و انگار با کودکان هم بر سرِ جنگ است
این گرگ اگر وحشیتر از پیش است، یعنی که بیش از پیش ترسیدهست
موجی خروشان از عدن آمد، بوی خوش عشق از یمن آمد
امروز اویسی کز قَرَن آمد، مانند سلمان، سر تراشیدهست
مستضعفان و صالحان بیشک، میراث داران زمین هستند
بگذار این شب بگذرد، فردا از آنِ فرزندان خورشید است
محمود حبیبی کسبی
«خون تو» ای شهید بیگناه
ای شهید مشهد چراغ
ای شهید آستان شاه نور
ناگهان به یک گلوله و به چند قطره خون
پر کشیدهای به بارگاه نور
خون تو لالهایست رسته از میان سنگهای صحن
این سرشت توست، سرنوشت توست
این بهشت توست
خون تو گرچه سرخ بود
از نگاه خصم کوردل ولی
آنقدر نداشت رنگ تا برای تو
خیل بیوطن تظاهرات بیمحل به پا کنند
در محلهی فرنگ رنگ خون دلبخواه لشکر سراب
رنگ دیگریست رنگ سرخ مایلِ به تجزیه
رنگ سرخ مایلِ به ننگ ای شهیدهای بیگناه
از سکوت این جماعت وطن به مزد
نه به نامتان شعارهای آتشین درست میشود
نه از این همه خبرگزاری دروغ
لحظه لحظه صد خبر به مقصد ترور پست میشود
خونتان اگر خبر نشد
بر تن تناور وطن تبر نشد
بیثمر نشد جسم غرق خونتان
روح ما، شکوه ماست
ردّ خونتان شاهراه ما، پناه ماست
محمدمهدی سیار
نقاره میزنند... چه شوری به پا شدهست؟
نقاره میزنند... که حاجتروا شدهست؟
نقاره میزنند... نوای جنون کیست؟
بر سنگفرش صحن حرم خط خون کیست؟
آهنگ دیگریست که نقاره میزند
خون کبوتریست که فواره میزند
هنگامه تقرب حبلالورید شد
آنکس که داشت نذر شهادت شهید شد...
عشاق دوست غسل زیارت به خون کنند
سرمست عطر یار، هوای جنون کنند
چاقوی کفر در کف تکفیر برق زد
جادوی غرب، شعله به دامان شرق زد
گر ابنملجمی به مرادی رسد چه باک؟
حاشا که اوفتد علم «یا علی» به خاک
حاشا که دست تفرقه مسحورمان کند
از گرد آفتاب حرم دورمان کند
همسنگریم و همدم و همراه و همقسم
آری به خون فاطمیون حرم قسم
میلاد عرفانپور
سرتاسر عمرتان به تردید گذشت
عمری که به پوشاندن خورشید گذشت
ای جرات داعش از شما! وایِ شما!
از این همه خون چگونه خواهید گذشت
ایران عزیز ، استوار است و نجیب
تا چند چنین دروغ و دشنام و فریب؟
بهتان زدهاند گاه و گاهی دشنه
یا شاهچراغ! ما غریبیم غریب
هم دشنه به دوستان میهن زدهاند
هم چشمک تازهای به دشمن زدهاند
در ریختن این همه خوناند شریک
آنانکه به هر دروغ، دامن زدهاند
گیجید هنوز؟ فصل تردید گذشت
هر قصه که گفتید و شنیدید گذشت
داعش به چراغ سبزتان، هار شده
از اینهمه خون چگونه خواهید گذشت
سیده فرشته حسینی
ای دل تو چگونه نشکنی با این داغ؟
آتش زده باز دست دشمن بر باغ
یک زخم دگر به زخممان افزودند
با این خبری که آمد از شاهچراغ
دیدید چه بود عاقبت نیتتان
امروز رسیدید به عافیتتان؟
در شاهچراغ سیل خون جاری شد
ای معترضان کجاست ملیتتان؟
حامد اهور
نشسته است به خون چادر سیاه و سپیدت
رسیده اول پاییز، صبح روشن عیدت
نشسته بودی و چشمت به بارگاه زلالی...
زلال مثل همان اشکهای سرخ و سپیدت
و غرق درددلی ساده بود دخترک تو...
رسید پیک شهادت و بیحساب خریدت
زن شهید! زن زندگی! چه آخر خیری!
تمام معنی آزادی است وصف شهیدت
سلام من به تو! امشب بهشت منتظر توست
بهای چادر خونین توست صبح امیدت
رضا یزدانی
در خون شهیدان حرم نیز شریکاند
آنها که بگویند که «کار خودشان است»
محمد خادم
بعید نیست غمت همچنان شهید بگیرد
بگیرد و همه جا باز بوی عید بگیرد
بعید نیست که چشمش به خاک و خون بنشیند
کسی که خون شهید تو را ندید بگیرد
کسی که دل بدهد به قرار و قولِ غریبه
چه هیچها که از این وعده و وعید بگیرد
اگر که عقل سلیم است غیر پند ز تاریخ
چه میتواند از این ماضی بعید بگیرد؟
حرم کجاست؟ همین کوچه که به نام شهید است
بگو به رهگذرش حاجت و امید بگیرد
بگو به رهگذر چارراه بیطرفیها
همیشه فاصله از دشمن پلید بگیرد
در آزمون غمت مرگ از شروط قبولیست
خوشا که نقش به خون برگهای سفید بگیرد
مهدی جهاندار
روشن کنید بر درِ هر خانه یک چراغ
یعنی برای هر دو سه پروانه یک چراغ
مجنون و ماه، شاپرک و شعله، مست و می
افتاده دست این همه دیوانه یک چراغ
بیچاره عاشقی که به هفتآسمان نداشت
حتی نه یک ستاره و حتی نه یک چراغ
پروانهای به وقت شهادت به خنده گفت
فردا میآورند روی شانه یک چراغ
ساقی! سری به کوچهنشینان خود بزن
هر گوشه روشن است غریبانه یک چراغ...
سیدتکتم حسینی
وطن مصادف غوغای بیامان شده است قیامت است، مگر آخرالزمان شده است؟
وطن که مادر ناباور کهنسالیست که سوگوار غم کشتهی جوان شده است
درنگ ثانیه آبستن چه واقعه ای است؟ که تیر حادثه بسیار در کمان شده است
شب است و تیره و تار است و سرد و طولانی زمان سر زدن صبحِ ناگهان شده است
کجاست آنکه به بانگ بلند خواهد گفت: زمان تمام شده، وقت امتحان شده است
تو ای دوای دل زخمی زمانه بیا که نا نمانده برایش، که ناتوان شده است
به داد دین برس ای وعدهی محقق عشق که نان سفرهی رنگین این و آن شده است
هوای تازه بیاور کمی به همراه تنفس کشیدن هم آرزویمان شده است...