میلاد جلیل زاده، خبرنگار:حیرتانگیزترین اتفاقی که در این روزها افتاد، گسترش بیسابقه اخبار جعلی بود. این اعتراضاتی که در سطح جامعه نسبت به فوت خانم امینی صورت گرفت اگرچه غافلگیرکننده بود، اما غیرقابل تحلیل نبود. میشد دلیلش را پی گرفت و حتیانگیزههای یک خشم عمومیتیافته را ازانگیزه انواع و اقسام موجسواران تمیز داد. حتی این اتفاقات قابل پیشبینی بود و آنها که در مصدر امور بودند و رفتار مقتضی را نکردند، توسط خیلیها نقد و شماتت شدند. اما هیچ چیز مطلقا هیچ چیز انتشار یا پذیرش این حجم گسترده از اخبار جعلی را توجیه نمیکند. آرامش روحی و روانی جامعه به کنار، اینکه مبنای قضاوت بسیاری از مردم ممکن است همین اخبار جعلی قرار بگیرد به کنار، سوءاستفاده احتمالی دشمنان خارجی از این اخبار هم به کنار، نکته مهمتر این است که اگر در روز روشن انتشار خبرهای دروغی که حتی نیاز به تکذیب ندارند و عقل سلیم با نگاه انداختن به آنها میفهمد دروغ هستند، اینقدر عادی شود، با جامعهای طرف خواهیم شد که سر تا پا در دام ابتذال افتاده و هیچ منطقی برای تفاهم در آن باقی نمانده است. این لمپنیسم هار که سطح شعور مردم را بیاندازه پایین فرض میکند و با بلند کردن صدای هوادارانش اجازه نمیدهد باقی صداها شنیده شوند، برای جامعه خطرناک است. اینکه اخباری جعلی درباره اظهارنظرهای شهردار تهران یا معاون زنان ریاستجمهوری بهصورت گسترده منتشر شوند و خیلیها باورشان کنند، به این دلیل فاجعهبار نیست که موقعیت شهرداری و خانم معاون تضعیف خواهد شد. از این جهت فاجعه است که چرا تا این حد مبتذل شدیم و خبری که با اولین نگاه، دروغ بودنش واضح هست، جدی گرفته میشود. بله هنوز هستند کسانی که قبول ندارند زمین گرد است و برای خودشان دارودستهای هم دارند اما کسی جدیشان نمیگیرد؛ چون هنجار عقلی جامعه هنوز متلاشی نشده، اما جدی گرفته شدن بضعی از اخبار در این روزها نشان میدهد کسانی که از نظر عقلی در ردیف همان تختباوران زمین هستند، صدایی بلندتر از هنجارمندان عقلی جامعه پیدا کردهاند و این یک وضعیت بحرانی و نامتعارف است. بخش عمدهای از این وضع به دلیل سمپاشیهای یک شبکه سعودی به نام ایراناینترنشنال است. این شبکه برخلاف رسانههای ضد جمهوری اسلامی که تا پیش از این فعال بودند، تمرکز اصلیاش را روی طیف لمپن جامعه گذاشته است. تاسیس این شبکه محصول دورانی است که یک ولیعهد نزدیک به دونالد ترامپ در عربستان بر سر قدرت بود و از همان سبک و سیاق لمپنیسم ترامپ، هم در رفتار سیاسی و هم در تبلیغات استفاده میکرد. خود ایالات متحده حتی در زمانی که ترامپ هنوز در کاخ سفید بود، اجازه نداد که این شیوههای مبتذل دروغپردازی، انتظام آن جامعه را به هم بزند و معیارهای فنی سنجش حقیقت را بهطور مطلق نابود کند. ترامپ هنوز در کاخ سفید بود که خودش و تعداد پرشماری از هوادارانش بهطور مطلق از رسانهها و فضای مجازی حذف شدند. اما حالا همین وضعیت برای ایران به وجود آمده و ما نتوانستیم اشتباهات آن دسته از چهرههای هنری و ورزشی را مهار یا بیاثر کنیم که بهطور رسمی در ساختار سیاسی موجود مشغول به فعالیت هستند. ظاهرا بخشی از مشکل اینجاست که تعدادی از افراد تاثیرگذار در سیاستهای فرهنگی و اجتماعی، هنوز نمیدانند با چه وضعیت جدیدی مواجه شدهاند و سبک رفتار مخالفان و منتقدان یا دشمنان را مثل گذشته ارزیابی میکنند. در مواجهه با لمپنیسم، باید زمین بازی را عوض کرد. باید به «خنثیسازی تحریک» روی آورد. با میدان دادن به نخبگان میتوان چنین کرد. همانهایی که وجودشان و اظهارنظرشان حتی اگر مخالف باشد، از اظهارنظرهای همسو و همجهت یک سلبریتی برای ما مفیدتر است. نقدها هرقدر کوبنده و بنیانبرافکن باشد، ممکن است بتوان آنها را از موضوع خویشتندارانه قدرت، تحمل کرد یا حتی پذیرفت. اما آنها که عقل جامعه را زائل میکنند و با هیاهوی عقلایی که شاید خودشان هم معترض هستند را منزوی میکنند بر ضد منافع جامعه رفتار کردهاند. در این ایام از جانب شخصیتهای مشهور سینمایی، نهتنها اخباری کذب و مبتذل منتشر شد، بلکه بعضی از آنها در همین سطح مبتذل دست به خبرسازی هم زدند. این هم جلوه دیگری از فرهنگ سلبریتیسم است که پس از مبتذل کردن مشارکت سیاسی و مدتی بعد، مبتذل کردن انتقادات سیاسی و اجتماعی حالا اعتراض کردن را هم با این سبک از لیدری، مبتذل و سخیف کردهاند. چند نمونه از این رفتارها را که توسط چهرههای مشهور سینمایی در ایام اخیر صورت گرفته مرور کنیم تا بتوان نتیجه گرفت که ادامه چنین روندی، به چه سقوط عقلی و تحلیلی فاجعهباری در جامعه منجر خواهد شد. سیاست یک عرصه عمومی است که همه میتوانند در آن حضور داشته باشند. شاید در نظام سلطانی یا حکومتهای نظامی چنین نباشد اما در جمهوریت ما این را داریم و با آن خو کردهایم. این اما به معنای اعطای مجوزی برای فروپاشی انتظام اجتماعی و مبتذل کردن سیاست نیست. نمیتوان ذیل قاعده جمهوریت، به کسانی اجازه داد تا با رفتارهایشان جامعه را از جامعه بودن و هنجارمندی عقلی ساقط کنند و به همان جمهوریت صدمه بزنند.
از ابتدای شروع اعتراضات، پانتهآ بهرام عکسی را در پروفایل صفحه اینستاگرامش قرار داد که با واکنش مخاطبان و برخی رسانهها مواجه شد. عکسی که انتشار آن در وضعیت ملتهب آن روزها به نظر میرساند نشانهای از شکنجه شدن این فرد در بازداشت است. البته در این مدت تکذیبی هم مبنیبر بیارتباط بودن این تصویر و اتفاقات آن روزها ازجانب پانتهآ بهرام مطرح نشد. بالاخره بعد از چند روز حسین لامعی، مشاور رسانهای و خبرنگار حوزه سینما در یک استوری اینستاگرامی از موضوع پرده برداشت و اصل قضیه را گفت. پانتهآ بهرام هیچگاه برایم یک سلبریتی دوزاری موجسوار نبوده... او را همیشه هنرمندی بسیار بزرگ دیدم... به همین دلیل مبهوتم.
ماجرا از این قرار است که این عکس را خانم بهرام، در پروفایل پیج خود گذاشت، در اوج متنهای اعتراضی... نه پست کرد نه استوری. فقط پروفایل بیتوضیح... و همه پیجها زدند: «شکنجه پانتهآ بهرام» برق از سرم پرید! مغزم پرس شد! از شدت خشم، دیگر آمدم جد و آبای همه را بیاورم وسط... گفتم فقط قبل نوشتن، دقیق از جزئیات باخبر شوم. چون مطمئن بودم حال خودش بعد شکنجه وخیم است، از بازیگر معتبری که رفیق اوست پرسیدم. بعد چند دقیقه پیام داد پانتهآ میگه: شکنجه چیه؟! کجا گفتم شکنجه؟! از جایی افتادم! گفتم جان؟! دارد از ترس، پنهان میکند؟! گفت نه راست میگه! این عکس رو قبلا هم پروفایل گذاشته. الانم سر همدردی با زنان گذاشت!
خانم بهرام! قربان هنرتان! الان وقت این کارهاست؟! الان وقت این مدل مسخرهبازیهاست؟! وسط اخبار بازداشت و احضارها، دقیقا در ایامی که متن سیاسی میگذارید، این عکس را پروفایل میگذارید بعد انتظار دارید همه بگویند از پله افتادی؟ معلوم است میگویند شکنجه شدی! یعنی نمیدانستی؟! حواست نبود؟! خانم! این کار، اسمش دیگر نه موجسواری؛ که رسما کاسبی احساس است. از احساسات زخمی ما، کاسبی میکنید... این یک مدلش را دیگر توسط سلبریتیهای ایرانی ندیده بودیم؛ که بحمدالله توسط شما قفلش شکسته شد.
علیرضا زاکانی مبتذلترین شایعهای که در این روزها منتشر شده بود، مربوط به علیرضا زاکانی شهردار تهران میشود. عکسنوشتهای تهیه کرده بودند که در آن از قول زاکانی آمده بود «خانه عفاف را برای تخلیه هیجانات این دختران به ظاهر معترض در چند نقطه تهران راهاندازی کنیم تا این غائله ختم شود. هم هیجانشان تخلیه میشود و هم درآمد شرعی کسب میکنند.» روزی که این اتفاقات گذشت و کشور در شرایط آرامتری قرار داشت، میتوان بعضی از موارد اینچنینی را دوباره مرور کرد. آن روز بد نیست به این توجه شود که گروههای مختلف سیاسی، چه تیپ افرادی را با چه سطحی از درک و عقل و شعور میخواستند بهعنوان میانجی خودشان و مردم صاحب تریبون کنند. بابت انتشار این استوری، شهرداری تهران از سمانه پاکدل شکایت کرده است.
تهمینه میلانی سالهاست که فیلمسازی میکند. خودش و همسرش که تهیهکننده تمام کارهای او در سینماست، معمار هم هستند. مدعی این هم هست که نقاشی را خوب بلد است. اما حیرتانگیز است که این نویسنده، کارگردان، معمار و نقاش چنین خبری را که کذب بودن از سر و رویش پیداست، باور کرده و آن را منتشر میکند. این شگفتزدگی در حالی است که فرض بگیریم خانم میلانی برخلاف سازنده این پوستر جعلی از روی عمد و با آگاهی نسبت به جعلی بودن خبر اقدام به انتشار آن نکرده است. سطح هوش و دانش چنین شخصیتهایی را میتوان با توجه به چنین برخوردهایی معدلگیری کرد.
محسن کیایی، بازیگر سینما و تلویزیون نیز مطلبی را به نقل از آیتالله طباطبایی امامجمعه اصفهان استوری کرده است که سال ۹۶ دروغ بودن آن تکذیب شده بود. همان زمان دفتر ایشان انتشار چنین مطلبی آن هم با سوءاستفاده از شمایل یکی از خبرگزاریها را تکذیب کرده بود. اما کیایی خبری را که تکذیب شده بود بدون کموکاست منتشر کرد. مورد کیایی عبرتهای جالبی در پی دارد. چند روز قبل او یک استوری دیگر گذاشته بود که باعث ذوقزدگی عدهای از مخالفان بینظمی شد و همان روز عدهای تذکر میدادند که باید از گذشته عبرت گرفت و به دوگانه سلبریتیهای خوب و بد، آنها که له یا علیه ما موضع میگیرند تن نداد.