وقایع و ناآرامیهای اخیر در کشور فارغ از تمامی علتهای درست و نادرستی که برای ادامه یافتن دارند، ادامه حیات خود را بیش از همه مدیون عناصری به نام «خشم» و «کینه» هستند. این عناصر در آتش شکافهای اجتماعی موجود دمیده و تمامی راههای گفتوگو میان اجزای مختلف جامعه را بستهاند. خشم و کینهای که این روزها پیوند نامبارکی با «خون» پیدا کرده است. یکباره اعلام میشود که فلانشخص در فلانواقعه به دست نیروهای امنیتی کشته شد و درپی آن آتش ناآرامیها مجددا فوران میکند. اما بعدتر معلوم میشود که شخص متوفی درواقع قبلتر مرتکب خودکشی شده و فوت او ارتباطی با ناآرامیها نداشته است. اینکه کدام روایت درست است و کدام غلط در اینجا موضوع بحث ما نیست، موضوع ما در این گزارش این است که چرا اطلاعات دقیقی درباره علت فوت متوفی بهخصوص آنهایی که در اثر ارتکاب خودکشی در کشور ما فوت میشوند، وجود ندارد؟ چرا سالهاست رسانهها از دسترسی به آمار، اطلاعات و جزئیات موارد خودکشی محرومند و چرا از هیچ سامانه و مرجع مشخصی نمیتوان به اطلاعات دقیق موارد خودکشی در کشور دست یافت و کسب اطلاع کرد؟ سازوکاری که اگر وجود داشت، امروز میان روایتهای «کشتند» و «خودکشی کرده» حیران نمیماندیم و پیش از دامن زدن به آتش ناآرامیها، تعهد خود به حقیقت و واقعیت را در نظر میگرفتیم. در این گزارش سعی داریم ضمن پاسخ به سوالات فوق، موضوع مطالبه شفافیت و واقعیت پیرامون دادههای مربوط به خودکشی در ایران را به دستگاههای مربوط یادآوری کنیم.
چرا در آمار، اطلاعات و جزئیات موارد خودکشی شفافیت وجود ندارد؟
در این گزارش بیش از آن که بخواهیم به آمار، ارقام و فکتهای موجود پیرامون معضل خودکشی در ایران بپردازیم، و پیش از آنکه بخواهیم درباره آمار چیزی بگوییم، قصد داریم به یک سوال کلیتر و بسیار مهم پاسخ دهیم؛ «چرا آمار دقیق و شفافی از خودکشی در دست نیست؟» این پرسش البته تنها محدود به داخل مرزهای فرهنگی خودمان نمیشود. سوال و ابهام فوق در بسیاری از کشورهای دنیا مطرح است و در پاسخ به آن مقالهها نوشته شده است. این مشکل که در نقاط مختلف دنیا آمارهای خودکشی دقیقی در دسترس نیست علل مختلفی دارد، از پنهان کاریهای آگاهانه و تعمدی گرفته تا لاپوشانیهای ناآگاهانه و خارج از نظام تصمیمگیری، همهوهمه منطق خاص خود را برای کمتر پرداختن به آمار خودکشی دارند، منطقی که اکثرا برخاسته از مناسبات فرهنگی و اجتماعی است. چنانچه در ادامه خواهیم گفت با لحاظ کردن برخی از اصول فرهنگی و اجتماعی ممکن است تعمد رسانهها در مخفی کردن آمار شفاف و دقیق خودکشی ناشی از یک دیدگاه منطقی و قابل قبول باشد. دیدگاهی که معتقد است میان بازنشر آمار، محتوا و اطلاعات مربوط به خودکشی و معضل افزایش موارد خودکشی در جوامع، رابطهای مستقیم وجود دارد. بهعنوان مثال رضا لاریپور، پزشک و سخنگوی سازمان نظام پزشکی که از فعالان حوزه پزشکی اجتماعی بهشمار میرود در همین مورد به «فرهیختگان» میگوید: «به دلایل فرهنگی ممکن است در برخی موارد خودکشی، علت تامه فوت، خودکشی ذکر نشود بلکه ایست قلبی ریوی و فشارهایی که به مغز میآید و به هر ترتیب علت دیگری بهعنوان علت تامه فوت نوشته شود. این اقدام البته خلاف واقعیت نیست. علت تامه مرگ اتفاق آخری است که رخ داده، گواهی فوتها را نگاه کنید تا 4 عامل ممکن است برای فوت نوشته شود ولی درنهایت علت تامه است که اهمیت دارد. در برخی موارد خودکشی وقتی به کسی فشار وارد میشود دچار ایست تنفسی و ایست قلبی میشود که البته بستگی به نوع خودکشی فرد دارد اما درنهایت علت نهایی مرگ اینگونه نوشته میشود و اینکه متوفی خودکشی کرده است، بهنوعی بهحاشیه میرود. در این مواقع در گواهی فوت نمینویسند وی خودکشی کرد بلکه مینویسند مثلا فوت ناشی از ایست قلبی، ریوی و عارضههای دیگر است.»
شفافیت در دادههای خودکشی منجر به افزایش خودکشی در جامعه خواهد شد؟
«اعلام آمار و اطلاعات خودکشیها خود منجربه افزایش خودکشی در جامعه خواهد شد.» سالهاست باوری سنتی در بین جامعهشناسان و مدیران فرهنگی جوامع مختلف وجود دارد که اطلاعرسانی پیرامون موارد خودکشی، رسانهای ساختن جزئیات پروندهها و روشهای ارتکاب خودکشی و همچنین ارائه آمارهای دقیق و شفاف در اینباره خود زمینه افزایش خودکشی در جامعه را تسهیل کرده و به روند افزایش آن شدت میبخشد. باوری که تا حدودی میتواند درست باشد. پژوهشی در دانشگاه ایالتی وین دیترویت در این موضوع نشان میدهد: «درمجموع 293 یافته از 42 مطالعه در مورد تاثیر روایتهای خودکشی عمومی در رسانهها بر بروز خودکشی در دنیای واقعی با تحلیل رگرسیون لجستیک مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفت. روایتهایی که داستان سرگرمی یا خودکشی یک سلبریتی را بازگو میکردند، 14.3 برابر بیشتر از مطالعاتی که اینکار را انجام نمیدادند، بازنشر شدند. مطالعات مبتنیبر یک داستان واقعی بهجای داستان تخیلی، 4.03 برابر بیشتر احتمال داشت که بازنشر شوند. بررسی مجموعه رویدادهای اجتماعی در رسانهها در اتریش و سوئیس نشان میدهد که سازمانهای پیشگیری از خودکشی میتوانند با موفقیت رسانهها را متقاعد کنند که محتواهای خبری خود درباره پوشش موارد خودکشی را در تلاش برای کاهش آثار مخرب در جامعه کاهش دهند.» نویسنده این مقاله توضیح میدهد که مدتها تصور میشد که پوشش گسترده یک خودکشی در رسانهها میتواند منجر به خودکشیهای کپیبرداریشده در عموم مردم شود. در سال 1774، رمان رنجهای ورتر جوان اثر گوته، رمانی که در آن قهرمان بهدلیل یک رابطه عاشقانه شکستخورده، خودکشی میکند در بسیاری از جوامع اروپایی ممنوع شد. این اثر حتی بهعنوان مسئول خودکشیهای تقلیدی در مناطقی مانند، لایپزیگ و کپنهاگ تلقی میشد. تا اینکه تحقیقات علمی سیستماتیک در مورد خودکشی تقلیدی با پژوهشهای دیوید فیلیپس در دهه 1970 آغاز شد. از آن زمان تا یکدهه پیش بیش از 40 مقاله علمی در مورد تاثیر روایتهای خودکشی در رسانهها بر خودکشی در دنیای واقعی منتشر شده است. مهمترین روایت خودکشی که منجربه ارتکاب خودکشیهای تقلیدی گشت، روایت ستاره مشهور سینما «مریلین مونرو» است که این روزها فیلم سینمایی «بلوند» که روایتی از زندگی وی محسوب میشود، جنجالی درمیان منتقدان سینما بهپا کرده است. در ماهی که او مرتکب خودکشی شد یعنی در آگوست 1962، 303 مورد خودکشی دیگر رخ داد که افزایشی 12 درصدی را نسبت به ماههای قبل از آن نشان میداد.
بررسی مساله قبح خودکشی در مناسبات فرهنگی و اجتماعی
«فرهنگ جوامع با شفافسازی پیرامون موارد خودکشی همسو نیست.» لازم به توضیح نیست که فرهنگهای مختلف اعم از فرهنگهای برآمده از دین یا سایر ایدئولوژیها همواره از خودکشی بهعنوان عملی ناهنجار یاد کرده و آن را قبیح دانستهاند،.در جوامع دینی اقدام به خودکشی یا حتی فکر به ارتکاب این عمل گناه سنگینی محسوب میشود و همینطور در باورهای عمومی جوامع سکولار، فارغ از درستی و غلطی اینگزاره، اینکه فردی اقدام به خودکشی کند، میتواند نشاندهنده مشکلات روانی یا ضعف شخصیت وی باشد. چه اینکه در جوامع اروپایی قرون وسطی مرسوم بود طبق آموزههای کلیسای کاتولیک در آن زمان، افرادی که بهعلت خودکشی از دنیا رفتهاند را پس از جداکردن سر از جسدشان بهخاک بسپارند، صرفا به این دلیل که متوفی گناهی بزرگ و غیرقابل بخشش مرتکب شده و همگان میبایست بدانند که وی شایسته دعا و آمرزش در جهان پس از مرگ نیست. همانطور که گفتیم اهمیتی ندارد که این باورها درست هستند یا نه. همین که در جوامع افرادی بسیار یا حتی اندک چنین دیدگاههایی داشته باشند، کافی است تا هرشخص به دلایلی از قبیل حفظ آبرو و شأن اجتماعی، اقدام به خودکشی توسط خود، خانواده یا دوستان را همواره از چشم سایرین دور نگهداشته و حتی درمورد علت مرگ عزیزان و آشنایان خود نیز لاپوشانی کند. بسیار دیدهایم که علت مرگ ثبتشده در گواهیهای پزشکی قانونی با علت واقعی مرگ مغایر است. نه اینکه یک رویکرد سیستمی بخواهد درباره این علت خاص مرگ یعنی خودکشی بنا را بر پنهانکاری گذاشته باشد، بلکه ممکن است خانواده، نزدیکان یا اطرافیان متوفی با علم به اینکه علت مرگ عزیز ازدست رفتهشان، خودکشی است، این موضوع را انکار کرده و در این رابطه از ارائه اطلاعات به پلیس و پزشک قانونی خودداری کنند. گفتنی است در فرهنگ کشور ما نیز، چه از حیث هویت دینی و چه از حیث هویت ملی جامعه، خودکشی همواره امری مذموم و ناپسند بهشمار رفته و بحث پیرامون آن همیشه مستلزم ملاحظات خاص خود بوده است. هرکسی ممکن است درصورتیکه علت حقیقی فوت نزدیکانش خودکشی باشد، این موضوع را جهت حفظ آبرو یا جلوگیری از تشویش اذهان آشنایان شخص فوتشده کتمان کند و ترجیح دهد علتهای دیگری بهجز علت واقعی درباره مرگ متوفی روایت شود.
آمارها چه میگویند؟ مواجهه با معضل خودکشی اولویت دارد یا کتمان آن؟
گفتیم که هدف اصلی ما از نوشتن این گزارش پرداختن به آمار خودکشی نبوده و نیست اما از آنجایی که نمیتوان امور اجتماعی را در خلا و خارج از کانتکس تحلیل کرد و همچنین نوشتن بدون توجه به حقایق، ممکن است موجب شکل گرفتن تحلیلهایی به دور از واقعبینی شود لازم است بار دیگر به آخرین آماری که در همین صفحه از معضل خودکشی در کشور منتشر کردیم بازگردیم. همانطور که پیشتر گفتیم، آمار خودکشی در ایران رو به افزایش است اما هنوز نصف میانگین دنیاست؛ «طبق پزشکی قانونی هر روز 15نفر خودکشی موفق میکنند و با توجه به نبود سیستم ثبت فراگیر میتوان تعداد اقدام به خودکشی را 10 تا 20برابر این رقم دانست. طبق آمار منتشرشده، ایران در میانه میانگین آمار خودکشی جهان قرار دارد اما با وجود این، در دهه90 با افزایش 19درصدی خودکشیها روبهرو شده است؛ روندی صعودی که آژیر خطر را بهصدا درآورده است.» البته که با پیگیریهای مجدد مشخص شد که هنوز اطلاعات دقیق و بهروزی از معضل خودکشی در کشور وجود نداشته و آنچه در این مدت در رسانهها اعلام شد یا برآوردهای تجربی کارشناسان است یا مطالعات آماری محدود که طبیعتا نمیتوان در صحت و دقت آنها اطمینان داشت. نکته اینکه منابع مرتبط با سازمان پزشکی قانونی نیز در این باره بهسختی پاسخگو هستند اما در گفتوگویی که با رضا لاریپور، پزشک مدیرکل روابطعمومی و سخنگوی سازمان نظام پزشکی کشور داشتیم، وی بار دیگر صحت گزارش قبلی ما پیرامون آمار خودکشی را تایید کرد. به گفته وی «در رابطه با آمار خودکشی، چیزی که شخصا از مسئولان امر و افراد مطلع در این حوزه و همچنین متخصصان اعصاب و روان در کشور، میدانم این است که میانگین آمار خودکشی ما نسبت به دنیا بسیار کمتر است، مثلا در حوزه خودکشی دانشجوها که حرف و حدیث پیرامون آن در کشور زیاد است، اطلاع دارم که شمار خودکشی دانشجوهای ایرانی در قیاس با کشوری مثل کرهجنوبی بسیار کمتر است. دلیل این امر البته ممکن است تفاوتهای فرهنگی، دیدگاههای مذهبی و مسائلی از این نمونه باشد.» لاریپور معتقد است: «جستوجوی اعداد و ارقام در این زمینه فایدهای ندارد. تنها همین اندازه بدانید که موارد خودکشی در ایران نسبت به آمار میانگین جهانی کمتر است اما توجه داشته باشید که این پدیده نسبت به سالهای گذشته رو به افزایش است. این موضوع به ما هشدار میدهد که باید به روند افزایش خودکشیها در سالهای اخیر رسیدگی شود، خودکشیهایی که میتوانند دلایل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، شخصی و خانوادگی داشته باشند.»
معضل خودکشی بیش از هر زمان دیگری نیازمند واقعبینی و رسیدگی است
سخنگوی سازمان نظام پزشکی کشور درباره علت عدم پوشش جزئیات خودکشیها توسط رسانهها در ایران به «فرهیختگان» گفت: «مثلا قرص برنج، یک عامل خودکشی است و تقریبا تمام کسانی که قرص برنج سنتی مصرف میکنند فوت میکنند؛ درحالیکه فرد وقتی به بیمارستان میآید از کرده خود پشیمان است اما متاسفانه بهقدری فرآیندهای بیوشیمیایی در بدن فرد رخ میدهد که بازگرداندن چنین فردی کار دشواری است. پس اگر از جزئیات خودکشیها گفته نمیشود به این خاطر است که ممکن است فردی که تفکر خودکشی دارد آگاهی پیدا کند که فلان دارو برای خودکشی مناسب است و اقدامی مشابه را صورت دهد.» وی در ادامه درباره علل عمده خودکشی در ایران گفت: «نکته اینکه خودکشیهایی که در کشور ما انجام میشود عمدتا اقدام به خودکشی و نمایشی است که الزاما منجر به فوت نمیشود اما در علم روانشناسی میگوییم اگر کسی حتی کلمه خودکشی را به زبان آورد مستعد ارتکاب آن است و باید به وضعیت وی رسیدگی شود، تا این اندازه تفکر خودکشی داشتن مهم است. اینکه دلایل عمده خودکشیها چیست و چطور میتوان آن را مرتفع کرد معمولا مورد توجه دستگاهها و مسئولان مربوطه واقع نمیشود یا نادیده گرفته میشود. یکی از مهمترین عوامل فرهنگ نامناسبی است که در کشور ما در رابطه با مراجعه به روانپزشک یا روانشناس وجود دارد. بهعنوان مثال ممکن است باور داشته باشید چنانچه فرزند شما یا خودتان به روانپزشک و روانشناس مراجعه کنید سوءسابقهای برای شما ایجاد میشود و اگر در جایی خواهان استخدام باشید ممکن است این پرونده روانی برایتان دردسر شود. درحالیکه همه ما نیازمند مشاوره هستیم. البته مشاوره یک امر فردی است یعنی نمیتوان یک نسخه همگانی را به همه داد. مشاوره را باید بهصورت انفرادی تجویز کرد اما افراد از مراجعه به روانپزشک و روانشناس حذر میکنند. نکته بعدی هزینههای بالای مراجعه به روانشناس است. گاهی یک ساعت مشاوره بین 500 هزار تا یک میلیون تومان است. این درحالی است که مشاوره بیشتر گوش کردن صحبتهای فرد است و درنهایت حتما به یک جلسه منجر نمیشود و چندین جلسه نیاز است که فرد در رفتوآمد باشد. از این نکته مهمتر آن است این مشاوران خودشان کیفیت لازم را داشته باشند، یعنی رویکرد آنها مبتنیبر توانایی و ظرفیت و صلاحیت باشد که متاسفانه الزاما کیفیت فارغالتحصیلان ما در رشته روانپزشکی کیفیت خوبی نیست و وزارت بهداشت بهعنوان متولی سلامت باید به این موضوع ورود کند. همچنین در شرایط اقتصادی کنونی جامعه نهتنها وزارت بهداشت که باقی نهادها نیز باید در بهداشت و پیشگیری هزینههای بیشتری کنند. هزینههای از دست دادن حتی فردی که خودکشی میکند برای کشور بسیار زیاد است، یعنی یک نیروی انسانی مولد را از دست میدهید. خودکشی در سنین بیشتر از 50 سال کمتر است و بیشتر در افراد جوان شایع است که نیروی مولد، کارساز و سرمایه محسوب میشوند.»
در نقد تابو انگاری مساله خودکشی و لزوم توجه به عنصر واقعیت
لاریپور در پایان صحبتهایش تاکید داشت که نگاه محافظهکارانه نسبت به موضوع خودکشی علیرغم آثار مثبتی که بهدنبال دارد، وحی منزل نیست و لازم است پیرامون آن اندیشید و درصورت لزوم در برخی سیاستهای مرتبط با موضوع خودکشی بازنگری را در دستور کار قرار داد. وی در بخشی از صحبتهایش به «فرهیختگان» گفت: «ما در یک فرهنگ خاص زندگی میکنیم، هر کشوری در یک کانتکس خاصی زندگی میکند، مثلا در ژاپن پدیده هاراگیری را دارید که نوعی خودکشی تشریفاتی و شرافتمندانه است. در بسیاری از کشورها پدیده اوتانازی یا مرگ خودخواسته را دارید که عمدتا مربوط به بیماران است. در توجیه آن میگویند زندگی بدون کیفیت فایدهای ندارد ولی ما در دین خود قائل به کشتن آدمها نیستیم، از سوی دیگر قائل به رها کردن آنها هم نیستیم و به اوتونومی یا خودمختاری و استقلال فردی بیمار معتقدیم. چهار اصل اساسی اخلاق پزشکی ما عبارتند از: خودمختاری، سودرسانی، عدم ضرررسانی و عدالت. درواقع ما باید به خواسته بیمار احترام بگذاریم و براساس آن کار کنیم. یکی میگوید من نمیخواهم شیمیدرمانی شوم، یکی میگوید من میخواهم جراحی شوم. درست است که صلاح بیمار را از زبان علم برای وی توضیح میدهید و حقایق را میگویید اما اختیار در ید بیمار است.» همانطور که ما معتقدیم میشود در عمل هم شفافسازی بیشتر و بهتری در رابطه با علت فوت افراد ایجاد کرد و هم میتوان سازوکاری اندیشید که حداقل نسبت به قبح پرداختن به آمار خودکشی و اخبار آن در رسانهها بازنگری شده و حداقل رسانههایی با صلاحیت تخصصی امکان دسترسی شفاف به موارد فوتهای در اثر ارتکاب خودکشی داشته باشند. آخرین مقالاتی که در دنیا در نقد تابوانگاری روایتهای خودکشی و محدودیتهای بازتاب آن در رسانه نوشته شدهاند، همگی بر یک نکته مشترک تاکید میورزند: «واقعیت»؛ عنصری که هیچگاه نمیتوان آن را کماهمیت پنداشت. شاید با نگاهی کارکردگرایانه در یک موضوع خاص با فقدان واقعیت مشکلی نداشته باشیم و از نگاهمان پوشیده ماندن واقعیت به کسی ضرری نرساند و بهجایی هم برنخورد اما تجربه ثابت کرده که در اثر گذشت زمان و پیوند وقایع با یکدیگر، واقعیت بالاخره نیاز طبیعی خود به هویدا شدن را فریاد خواهد زد و تنها پس از آشکار شدن حقیقت است رشته امور منظم و باورپذیر میشود.