پوریا پرندوش، دکترای جامعه شناسی سیاسی:هرچه که اوضاع جهان بدتر و هر اندازه که بحرانها بیشتر میشود ابرقهرمانان مارول نیز تکثیر میشوند. روزگاری شاید تنها شخصیتهایی که در این دنیای ابرقهرمانی خود را نشان میداد بتمن و سوپرمنی بودند که نشانی از ابرمردی داشتند که از غرب ظهور میکرد. این ابرقهرمانان بیشتر در دنیای کتابهای مصور (کمیک بوک) حضور داشتند و کمتر بر پردههای سینما نمود مییافتند. ابرقهرمانانی که اکنون از ثور گرفته و آیرونمن تا مرد عنکبوتی و ایکسمن در کنار بتمن و سوپرمن تا هلبوی و دارک فینکس و... بیش از هرچیز به یک تیم و یک مافیا تبدیل شدهاند. در این میان اما آنچه که شاید جای خالیاش بسیار حس میشد نبود عنصری تحت عنوان انتقاد بود یا به تعبیری پرسش از اقتصاد سیاسی پشت این ابرقهرمانان. پرسش از چرایی افزایش کاراکترهای مختلف ابرقهرمانی و ارتباط آن با افزایش بحرانهای چندگانه اجتماعی، امنیتی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی چیزی است که شاید بتوان بهطور جدی در سریال «پسران» (The Boys) آن را سراغ گرفت.
سریال پسران اگرچه پر است از ابرقهرمانان دروغین اما خود سریال همان ابرقهرمانی است که با شنا کردن خلاف جریان آب و روایت از مسیری ضدجریان اصلی سعی دارد که ما را از انحصار روایت جهان مارول و دیسی نجات دهد. این سریال در زمانه انحصار دیکتاتورمآبانه فیلمها و سریالهای متعدد ابرقهرمانی مارول بر حوزه رسانه و سرگرمی حکم شهروندی دارد که از آنچه به خوردش میدهند امتناع میکند. دورانی که پر از اقتباسهای عجیب کامیکبوک و استودیوهایی است که از نتفلیکس گرفته تا شبکه سی دابلیویِ دی سی را به مرکز درآمدزایی این روایتهـــای متنوع در باکس آفیسها تبدیل کرده است.
شاید بتوانیم جرات کنیم و حکم دهیم که هر ژانری که برای مدتی طولانی تجاری باقی میماند دیر یا زود محکوم به ابتذال و تکرار میشود و عملا تاثیرگذاری خود را فارغ از سطح فروش این فیلمها از دست میدهد. دنیای سینمایی مارول در پیوند با هالیوود پروسهای از دیزنیسازی را طی میکنند. دیزنیسازیای که بیش از هرچیز اسم رمز دنیای بیمحتوای مارولی و حکمرانی مارول یا به تعبیری مارولیزه شدن دنیای سرگرمی است. این مارولیزاسیون همان اسم رمزی است که مخاطب را پشت در سینماها به خط میکند تا به او در به جای آوردن مناسک جدید که تبدیل به نوعی فرهنگ جدید شدهاند کمک کند. فیلمهایی بهشدت مصنوعی، از نظر بصری رنگارنگ و از نظر محتوایی سطح پایین که هیچ چالشی برای بیننده ایجاد نمیکنند. فیلمی مانند «کاپیتان مارول» در این فضای دیزنیسازی هالیوودی بیش از یک میلیارد دلار میفروشد درحالیکه کارگردانهای مولف و نمایندگان سینمای مستقل آمریکا مانند لینچ، جارموش یا استون حتی با بحران سرمایهگذار در کارهایشان مواجه بودهاند. این البته در حالی است که حتی دیگر از سه گانههای مهیج و قدرتمند بتمن به کارگردانی نولان هم خبری نیست. این فیلمها اکثرا در یک دنیای خیالی بهسر میبرند که در این فانتزیهای خلاقانه حقایق ملموس دنیای بیرونی جایی ندارد مگر در خدمت بزرگ کردن و باد کردن شخصیتهای اصلی ابرقهرمان داستانهای مارول و دی سی. مرضی که به دنبال سینمای کمدی/رمانتیک دامن سینمای هالیوود را گرفته و این بار با کمیک خود را نشان میدهد. جایی که عدهای ابرقهرمان به دنبال نجات یک شهر از شر موجودی پلید هستند. یک دوگانه کلاسیک کهنه که در نهایت با نبردی پایانی پر از جلوههای ویژه این موجودات بیگانه و پلید از بین میروند.
برای فرد ملالزده از تکرار زندگی بدون حادثه چه چیزی بهتر از دنیای پر اتفاق مارول؟ دوگانههای تکراری ژانر ابرقهرمانان در سینما البته در یک پارادوکس جدی قرار دارند. از یک سو گیشهها را فتح میکنند و سودآورند و از سوی دیگر از نظر هنری مُردهاند. این جذابیت عامهپسند البته در وضعیت کنونی جهان چیزی عادی به نظر میرسد چه اینکه برای فردی درگیر چرخه کسالت و ملال زندگی روزمره حجمی از هیجان و نمایش آنچه که آرزو میداشت کمی از آن هیجان را با خود به خانه میبرد جذابیتهای خود را دارد. سوژه به این ترتیب خود را در کسوت همذاتپندارانه با ابرقهرمانی میبیند که حضورش نشان از پیروزی خیر بر شر یا به تعبیری نور بر تاریکی دارد چیزی که شاید در دنیای واقعی بعید و دستنیافتنی باشد.
درست در چنین شرایطی اما همزمان با آیین مراسم رونمایی از دنباله برنامههای اَوِنجرز، یا به تعبیری «پسا-اونجرز» در سندیگو کامیککان و همایش طبق معمول انحصاری دیزنی است که سریال پسران از راه میرسد. پسران مجموعه تلویزیونی آمریکایی است که توسط اریک کریپک برای سرویس استریم آمازون پرایمویدیو ساخته شد. این مجموعه البته خود ریشه در کمیکبوکی به همین نام نوشته گارث انیس و دریک رابرتسون ساخته شده است که ابتدا از طریق دی سی کامیکس منتشر شد. سریالی که تاکنون سه فصل آن از سال 2019 و به فاصله یک سال تا سال 2022 بیرون آمده است و به تمدید فصل چهارم رسیده است. در این مدت هم توانسته است که نامزد دریافت شش جایزه اِمی شود که خب به نوبه خود موفقیتی برای سازندگان آن محسوب میشود.
پسران بیش از هرچیز نقدی است به روایت انحصارطلبانه و تمامیتطلبانه مارول و مارولیزه شدن هالیوود. آمده است که کلیشههای کمیکبوکی را به کلی نقض کند و فرمانروایی دیزنی و دنیای سینمای مارول را به چالش بکشد. واچمن ترکیبی است از نقد کاپیتالیسم موجود که در سریال «مستر رُبات» میتوانستیم به تمامی شاهد آن باشیم و رویکرد روانشناسانه واچمن که دنیای فانتزی ابرقهرمانی را با روانشناسی شخصیت و اضمحلال در گذر زمان پیوند میزند. سریالی که رویکردهای تنانه، روانشناسانه و جامعهشناسانه را با اقتصاد سیاسی ابرقهرمانی گره میزند و روایتی از پشت صحنه خیزش ابرقهرمانها و چرایی وجود یا به تعبیر هایدگری هستن آنها _ پرتاب شدگیشان به زمان حال _ ارائه میدهد.
پرسش محوری سریال پسران این است که این ابرقهرمانها ساخته و پرداخته چه اقتصاد سیاسی و چه دم و دستگاه قدرتیاند، جایگاه کانونی آنها در مرکز توجه از کجا آب میخورد و اساسا نیاز جامعه به ابرقهرمانها چیست. اگرچه برای پاسخگویی به این سوالات مجبور شده است که خود هم وارد ژانر ابرقهرمانی شود تا نگاهی از درون به آن بیندازد و از بیرون گود به نقد آنها اقدام نکند. میشل فوکو فیلسوف فرانسوی جمله معروفی دارد مبنی بر اینکه: فضای خصوصی مُرده است... او در جایی دیگر از تحول در منطق قدرت و تکنولوژیهای جدید قدرت یاد میکند که کار آنها نهتنها اعمال قدرت که شکل دادن به سوژه یا به تعبیری ساخت انسان بهسامانشده مطلوب نظام سرمایهداری است. ابرقهرمانان در این سریال درواقع چیزی نیستند مگر نفوذ شاخ و برگهای قدرت به هر نقطه از زندگیمان، فرهنگ سلبریتی شده و تحت کنترل دنیای مُد و مصرف، سوار شدن شرکتهای بزرگ بر رژیم میل سوژهها و تولید نیاز به جای برآوردن آن. ابرقهرمانان در واقع حتی یک گام بالاتر از این را به سوژهها عرضه میکنند و آن فروش و خرید رویا است! در سریال پسران ابرقهرمانها شخصیتهایی دارای استقلال آنگونه که پیش از آن تصور میکردیم نیستند؛ بلکه کالاهایی هستند بهشدت حساس نسبت به افکار عمومی که برای فروش بلیت و محصولاتی با نام آنها تحت کنترل شدید بنگاههای اقتصادی هستند. آنها فعالیتهای انساندوستانه را نه بهخاطر ذات خیرجویی که در واقع برای افزایش همین اعتبار معادل افزایش ارزش سهام برند خود انجام میدهند. ابرقهرمانها در پسران سلبریتیهایی هستند که از بدبختی مردم ارتزاق میکنند و به رویافروشی مشغولاند. هر حرکت و هر پیشرفت این ابرقهرمانها گامی است که جیب سرمایهداران کلانبنگاههای اقتصادی را از سرمایههای بادآورده پر میکند. پسران نشان میدهد که این ابرقهرمانها چیزی بیش از بازوهای تبلیغاتی شرکتهای بزرگ برای کسب سود نیستند. اگرچه شاید برای مایی که در ایران نشستهایم این ماجرا چندان به چشم نیامده باشد اما واقعیت این است که نفوذِ ابرقهرمانان در جامعه ایالات متحده بسیار جلوتر از سینماها و در بطن جامعه جاری شده است. از حضورِ استن لی در تبلیغات ماشینهای ائودی تا همکاری مارول با شرکتهای تولیدِ غلات صبحانه، چیپس و فستفود. از تبلیغات کمربندهای ایمنی ماشین بهشکل دستهای گرهشده اعضای جاستیس لیگ تا ظرفِ غذای بچهها با عکسِ ابرقهرمانان.
پسران با چرخاندن زاویه دوربین به پسِ پشتِ صحنه این سوال را مطرح میکنند که اگر این ابرقهرمانانی که بهعنوان ناجی مردم معرفی میشوند یک قاتل سریالی یا شخصیتهایی پلید در ظاهری شستهرفته باشند چه؟ چه میشد اگر آن روی دیگر سکه را هم میشد تماشا کرد. جایی که کلیشههای انساندوستی ابرقهرمانی زیر سوال میرود و جای خود را به شرارت و پلیدی میدهد.
سریال پسران روایتگر گروهی از ابرقهرمانان است به اسم گروه «سوِن» که در استخدام یک شرکت بزرگ به نام «وات» هستند. آنچه که ماموریت این شرکت عنوان شده است نوعی «جاستیس لیگ» یا به تعبیری گروه برقراری عدالت در جهان و بهطور خاص در آمریکا است. در رأس این گروه شخصیتی وجود دارد به اسم هوملندر (با بازی آنتونی استار) که ترکیبی است از دو کاراکتر کاپیتان آمریکا و سوپرمن که شنلش پرچ آمریکاست، بلوند و چشمآبی است تمام قدرتهای فرابشری را دارد و مظهر وحدت ارزشهای آمریکایی است. سایر اعضای این گروه هرکدام قابلیتهای متنوعی دارند لکن آنچه که از درون مثل خوره به جان گروه میافتد و مسائل گروه را به مای بیننده نشان میدهد ورود شخصیتی به نام استارلایت (اِرین موریارتی) است که توانسته پس از قبولی در آزمونهای مربوطه به گروه راه پیدا کند. پیوند شخصیت استارلایت با هیویی (جک کواید) مرد جوانی که زندگی معمول خود را در مغازه فروش لوازم الکترونیکی دنبال میکرد و کشته شدن نامزدش با خطای انسانی یکی از این هفت قهرمان عملا داستان را به درون وات و مراودات ابرقهرمانها میکشاند. زخمی که با تجاوز به استارلایت در بدو ورودش به گروه ابرقهرمانها عفونیتر میشود. کسی که فکر میکرد ورود به این دنیای ابرقهرمانی به منزله نجات دنیا است اما حتی خودش را هم نمیتواند از مورد تجاوز قرار گرفتن توسط ابرقهرمانها حفظ کند. آنچه که در دنیای مارول برای افراد باید اتفاق بیفتد ذوب شخصیتی و پیوند آن با کیش شخصیت نمادین ابرقهرمانی است. استارلایت متوجه میشود برای باقی ماندن در گروه باید هر روز گوشهای از هویتِ واقعیاش را قربانی کرده و آن را با دروغ و فریب که پای ثابت صنعت سرگرمی است تعویض کند. پسران اما اسم گروهی است که هرکدام به نوعی از این دنیای مارولیسم آسیب دیدهاند، یکی خانوادهاش را از دست داده، دیگری همسرش، یکی نامزدش، یکی زیستش و یکی هم امید به تغییر و باورهایش را. پیوند از دستدادگی و چیزباختگی این شخصیتها را در سریال بهعنوان افرادی که هدفشان لو دادن هویت فاسد واقعی ابرقهرمانان و شکار کردن و به قتل رساندن آنان است در پسران مشاهده میکنیم.
پسران ما را مجبور میکند که آن سوی دوربین را هم که از ما پنهان نگاه داشته شده است ببینیم. اینکه پشت دوربینهایی که بر ابرقهرمانها زوم شدهاند انسانهایی معمولی قرار دارند که حتی بهصورت خسارات جانبی فعالیتهای این ابرقهرمانها کشته میشوند. مورد تعرض قرار میگیرند و کسی از آنها یاد نمیکند. اینکه اقتصاد سیاسی پشتپرده این ابرقهرمانها و پیوند آن با شبکههای مجازی چگونه باعث فراگیرشدن و نیازمند کردن سوژهها به دیدن آنها میشود. پسران نشان میدهد که این ابرقهرمانها اتفاقا نه انسانهایی خارقالعاده که محصولات آزمایشگاهیای هستند که با دارویی به نام «ترکیب وی» از بدو تولد به اینجا رسیدهاند. انسانهایی که برای ابرقهرمان بودن میبایست از انسانیت خود استعفا دهند و بارکد نام و نشان خود را یدک بکشند و مردمانی که با نادانی خود آنها را بزرگشان کردهاند.
پسران درواقع روایت پشتپرده این دنیای ابرقهرمانی است، پشت پرده گروهی آنتاگونیست که به دنبال آنند تا پته این ابرقهرمانیها و بنگاههای اقتصادی پشت سرشان را روی آب بریزند. شاید در فضایی که هر روز قهرمانی تولید میشود و مافیای مارول بدون کوچکترین احساسی برای پاسخ دادن به چرایی وجود این ابرقهرمانها به فعالیت خود ادامه میدهد، پرسش از چیستی و کیستی دنیای مارول در سریال پسران خود اقدامی انقلابی باشد. کنش گروه پسران بهعنوان ضدقهرمانانی که بهواقع خود قهرمانند، درنهایت باعث فروپاشی این بنگاه اقتصادی تولید ابرقهرمانها میشود. جایی که میفهمیم نهتنها این ابرقهرمانها ضدقهرماناند، که در واقع همان افیون تودهای هستند که سعی میکند ناتوانیاش را با دوست داشتن و تمسک به آنها جبران کند. پسران را باید دید و باید گام به گام به مولفههای انتقادی آن از این دنیای مارولیستی فکر کرد.