«من و آدمهای خودم. من و رفقای خودم. من و مریدهای خودم. این بیحجاب است، این باحجاب است. این چپ است، آن راست است، این اصلاحطلب است، او اصولگراست، خب پس چه کسی را میخواهید حفظ کنید؟ همان دختر کمحجاب دختر من است. دختر ما و شماست؛ نه دختر خاص من و شما، اما جامعه ماست. دختر ماست. فقط رابطه حزباللهی با حزباللهی معنا ندارد. رابطه حزباللهی با کسی که دینش ضعیفتر است موضوعیت دارد. جامعه ما خانواده ماست. اینها همه مردم ما هستند. اینها بچههای ما هستند.» به یاد گوینده این سخنان مترقی، آن شهیدی که از درس گرفتن در محضرش بینصیب بودیم، لازم است بار دیگر ذرهبین به دست بگیریم و این سخنان را با دقت موشکافی کنیم. پیشتر در این صفحه از نحوه مواجهه با اعتراض نوشتیم، اینکه اعتراض حق طبیعی هر شهروند است و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز در اصل ۲۷ هرگونه تجمع و راهپیمایی را مشروط به مواردی اندک، آزاد میشمارد و چنانچه این اعتراضات مورد سوءاستفاده فرصتطلبان، دشمنان و تجزیهطلبان قرار گرفت هم وظیفه نیروهای امنیتی و انتظامی تفکیک اعتراض از اغتشاش است و همه باید تلاش کنند اعتراض شهروندان به حاشیه نرود و صداهایشان شنیده شود. صداهایی که شنیده شدنشان موضوعیت دارد و مهم است، چون این جامعه ماست، چون رابطه همه اجزای جامعه با یکدیگر همواره موضوعیت داشته و دارد، چون وظیفه ما کاشتن بذر عطوفت در جامعه است نه نفرت، با همه اعضای جامعه، با جوانهایی که در ارتباط گرفتن با آنها ناموفق بودیم، با بدحجابان، بیحجابان و مخالفان، نباید از کثرت و گوناگونی ترسید، بلکه باید بهسوی آن رفت، همانطور که رهبر این انقلاب میگویند: «پذیرای جوانها باشید. با روی خوش هم پذیرا باشید... ممکن است ظاهر زنندهای داشته باشد؛ داشته باشد!... بعضی از همینهایی که در استقبال امروز بودند، خانمهایی بودند که در عرف معمولی به آنها میگویند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد میریزد. حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه! دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباخته به این اهداف و آرمانهاست. او یک نقصی دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقصهای این حقیر باطن است؛ نمیبینند. گفتا شیخا هر آنچه گویی هستم، آیا تو چنانکه مینمایی هستی؟» همین رهبری هستند که امر به معروف در حجاب را زیر نصاب اهمیت و جزء اولویت دهم قرار میدهند و میگویند: «امر به معروف و نهی از منکر حوزههای گوناگونی دارد، مهمترین آن حوزه مسئولین است. یعنی شما باید ما را امر کنید به معروف و نهی کنید از منکر.» حال در این شرایط کشور عدهای که مثلا متولی امر به معروف و نهی از منکر هستند، پیدا میشوند و میگویند: «چندمیلیون راننده تاکسی اینترنتی اگر بدانند که با سوار کردن فرد بیحجاب جریمه میشوند بالای ۵۰ درصد مشکل کشف حجاب در خودروها حل میشود و در این صورت چهارمیلیون آمر به معروف و ناهی از منکر بدون هرگونه تنشی خواهیم داشت.» عدهای که مشخص است نهتنها وقتشناس نیستند و پیش از ایراد سخن، ذرهای نمیاندیشند، بلکه انگار اندک بویی از آموزههای مترقی مکتب آن شهید و خرد رهبری این انقلاب نبردهاند. انگار که قرار نیست خط تولید «کارخانه تولید نفرت» که بذر این تلخیهای اخیر موجود در جامعه است، از حرکت بایستد.
در باب اینکه علت ناآرامیهای اخیر در کشور چه بود بسیار نوشتهاند، از سوگ عمومی بخشی از جامعه پس از فوت تراژیک مهسا امینی گرفته که احساسات بسیاری از اعضای جامعه را برانگیخت گرفته تا اعتراض به شیوه اجرای قانون حجاب اجباری یا ماهیت این قانون گفتهاند تا اعتراض به موجودیت نظام جمهوری اسلامی و اصل و اساس حاکمیت. آنچه نگفتهاند اما شاید در اوج ناآرامیها کمتر قابلبیان بوده و حال که بیش از سههفته است از شروع ناآرامیها در ایران میگذرد بهتر بتوان دربارهاش اندیشید. بهعنوان یک خبرنگار ترجیح میدهم آنچه را باید بیان شود در قالب یک روایت بگویم. به یاد میآورم یکی از روزهای ابتدایی شلوغیها را، روزی که هنوز قطعی اینترنت خبر تازهای محسوب میشد، عصر آن روز مطابق معمول از دفتر روزنامه خارج شدم و پای پیاده بهسمت چهارراه ولیعصر شروع به حرکت کردم. هرچه بیشتر به چهارراه و خیابان انقلاب نزدیک میشدم آثار ناآرامیها بیشتر نمایان میشد. از صدای اعتراضات و شعارهای مختلف گرفته تا صدای گاز موتورهای ماموران انتظامی و بوق خودروها، این بوق خودروها را در ذهن داشته باشید که در ادامه روایت به آن بازخواهیم گشت. نکته قابلتوجه درباره جمعیت معترضان در خیابان این بود که پراکنده در خیابانها و کوچهها و پارکهای مختلف شعارهای مختلف سر میدادند. ادبیات و مفاهیم شعارها طیف وسیعی از اعتراضات را در بر میگرفت. جماعتی با پلاکاردهای تسلیت در سوگ مهسا امینی به خیابان آمده بودند، افرادی علیه گشت ارشاد و حجاب اجباری شعار سر میدادند، بعضیها ضدحاکمیت شعار میدادند و عدهای هم از کلیت شرایط موجود ازجمله معیشت و اقتصاد و... شاکی بودند. عده بسیاری نیز بودند که با رویکرد «اعتراض بوقی» را در پیشگرفته بودند، این مدل اعراض را هم به خاطر بسپارید که به آن بازخواهیم گشت.
پلیس و ماموران امنیتی البته سعی داشتند اوضاع را به همین شکل مدیریت کنند تا این اعتراضات گروهی در یک مکان چنان شدت نگیرند که به مرحله بحران و ناآرامی برسند. نمیگفتند شعار ندهید، نمیگفتند حجاب را رعایت کنید، نمیگفتند اعتراض نکنید، تنها سعی داشتند جمعیت در یک مکان عمومی آنقدر تجمع نکنند که فضا را رادیکال کرده و راهها را بند بیاورند، نزدیکی پارک دانشجو بود که بطری آبی که با خود حمل میکردم به زمین افتاد، سعی کردم آن را برداشته و به مسیر ادامه دهم، مامور انتظامی چشمش به من افتاد و گفت: «آقا لطفا حرکت کنید، اینجا جای ایستادن نیست، میبینید که شرایط چطوره!» معترضان هم البته سعی میکردند در راه توقفی نکنند، میرفتند و شعار میدادند، همینطور که راه میرفتند و قدم برمیداشتند، اعتراض هم میکردند. اوضاع درمورد خودروها نیز یکسان بود، به آنها نیز تذکر داده میشد که ترافیک درست نکنند، توقف نکنند و هرچه سریعتر به مسیرشان ادامه دهند. همین شرایط باعث میشد اعتراضات در جریان باشد و در نقطهای خاص متمرکز نشود. میتوان گفت آنچه در این اعتراضات سیار بیش از سایر پدیدهها به چشم میآمد و جلب نظر میکرد همان پدیده «معترضان بوقی» بود. کسانی که دقیقا علت حضورشان در خیابان مشخص نبود، رهگذر بودند یا هدفمند به مرکز شهر آمده بودند اما نه روسری از سر برداشته بودند و نه علیه موضوع خاصی شعار میدادند، چند وقت یک بار مشتی گره میکردند و فریادی سر میدادند که هرچه دقت میکردم معنا و مفهوم خاصی نداشت و من هم تصمیم گرفتم دنبال معنا و مفهوم خاصی برای این نوع از اعتراض نباشم. بوق خودروها در خیابان از جهاتی شبیه به این مدل اعتراض بود، یعنی معنا و مفهوم خاصی را تداعی نمیکرد و انگیزه سرنشینان خودرو برای تجمع را نیز نمیشد از آن بوقها استنباط کرد؛ چراکه شمار بسیاری از خودروها تنها به درآوردن صدای بوق اکتفا کرده و میرفتند، به همین مناسبت مدل اعتراضی فوقالذکر را در اینجا «اعتراض بوقی» نامگذاری میکنیم؛ رویکردی اعتراضی که در روزهای اول شلوغیهای شهر، برخی از معترضان در پیش گرفته بودند.
در چیستی و چرایی این کنش اعتراضی میتوان ورقها سیاه کرد و قصهها گفت اما عجالتا باید بگویم مقصود از توصیف پدیده فوق این بود که این شرایط اخیر کشور میتواند به هیچیک از علتهایی که در ابتدای روایت اشاره کردیم، شکل نگرفته باشد، بهعبارتی شاید علت غایی این شرایط تلخ را نه کاملا بتوان فوت بحثبرانگیز مهسا امینی دانست، نه موضوع حجاب اجباری، نه معیشت، نه سیاست، نه اقتصاد و نه فرهنگ! بله علت غایی این اعتراضات شاید مجموعهای از همه این عوامل باشد، عواملی که درطول سالیان اخیر هریک بهدفعات بحران آفریده و جامعه را ناراحت کردهاند، هریک به سهم خود در عصبانیت این روزهای معترضان موثر بودهاند و شاید تا امروز نمود عینی نداشتند. تلخیهایی که اندکاندک روی هم تلنبار شده و جمع شدند تا در روز دراماتیک فوت مهسا امینی بسان یک جرقه در انبار کاه یکباره انفجاری رقمزده و نمودی عینی همچون خشم و عصبیت موجود در رفتار این روزهای معترضان یافته و خود را در عالم واقع نشان دهند. انگار آنچه در هفتههای گذشته اتفاق افتاد و دردسرهای بسیار برای کشور آفرید، آن وقایع تلخی که فرصت و بهانههای لازم را در اختیار دشمنان، سودجویان و تجزیهطلبان قرار داد، همهاش از یک «اعتراض بوقی» شروع شد. اعتراضی که در آن اشخاص نمیدانستند دقیقا چرا به چه علت، اما ناخودآگاه دستشان روی بوق خودروشان میرفت تا به هر شکل ممکن اعتراضشان را نسبت به همه تلخیهایی که در سالیان اخیر گریبان کشور را گرفته بود، آشکار سازند. حال که هم روایت را نوشتیم و هم توصیف را، نوبت آن است که سوال کنیم، همانطور که پیشتر نیز گفتیم پاسخها و وقایع مهم درطول تاریخ همیشه فرزند سوالهایی بودهاند که بهموقع طرح شدهاند، حال نیز نوبت آن است که یکبار برای همیشه سوال شود، این همه خشم و نفرت و ناراحتی در دل معترضان از کجا سر برآورده است؟
قطعا ناگفتههای بسیاری در پاسخ به سوال فوق وجود دارند، ناگفتههایی که درنهایت نیازمند آن هستند که از پسگرد و غبار اتفاقات تلخ روزهای اخیر کشور بیرون آمده، به قلمرو زبان، کلام و بیان وارد شده و به قفسه اندیشه جمعی گذارده شوند تا در وقایع آینده، نیاز نباشد چرخ را از ابتدا اختراع کرده و هر نوع پدیده را از ابتدا ریشهیابی کنیم. یکی از مهمترین این ناگفتهها، اندر شناخت «کارخانههای تولید نفرت» است. دهانهایی که بیموقع باز میشوند و رسالتی جز نفرتپراکنی ندارند. کارخانههایی که انگار خط تولیدشان بنا ندارد لحظهای از حرکت ایستاده و حتی در بحرانیترین شرایط کشور، زمانی که جامعه درحال دستوپنجه نرم کردن با شکافهای عمیق اجتماعی خود بوده، دست در زخم شکافها و دوقطبیهای جامعه انداخته و این جراحات نیازمند مرهم را میدرند. شکافها و دوقطبیهایی که پمپاژ نفرت بر آنها همچون ریختن بنزین بر شعلههای آتش است تا نهتنها مانع خاموش شدن این شعله خطرناک شوند، بلکه بر آتشهای خاموش زیرخاکستر بدمند و بر ناراحتی، عصبیت و خشم فروخورده اقشار مختلف جامعه و تفکرهای گوناگون مردم بیفزایند. فکرهایی که نه از حال درس میگیرند و نه از گذشته.
در وصف کارخانههای تولید نفرت متاسفانه تنها مرور برخی از اظهارنظرهای ذیل که اخیرا موجب حیرت و تعجب بسیاری شده، کفایت کرده و نیاز به توضیح بیشتری نیست. محمدصالح هاشمیگلپایگانی، دبیر ستاد امر به معروف و نهی از منکر کشور اخیرا در دومین نشست مسئولان عفاف و حجاب دستگاههای اجرایی کشور گفته است: «تسامح و تساهل مسئولان در بخشهای مختلف ازجمله قانونگذاری عامل اصلی شکلگیری وضع فعلی در حوزه عفاف و حجاب و ایجاد بسترهای مشکل سازی است که دشمن میتواند روی آنها فتنه را شکل دهد. ساماندهی مردمی در درون دستگاهها و استفاده از ظرفیت تشکلها و تودههای مردم راهکارهای اجتماعی ستاد امر به معروف و نهی از منکر کشور برای حل مشکلات عفاف و حجاب است. اکنون سهمیلیون نفر تمایل ورود به عرصههای مختلف عفاف و حجاب را دارند. آیا نمیتوان با ساماندهی این افراد با بیحجابی مقابله کرد؟ استفاده از کمربند ایمنی زمانی فرهنگ شد که پلیس درکنار کار فرهنگی جریمه هم اعمال کرد و اگر بنا باشد مشکلات با فرهنگسازی صرفا حل شود، دولت هم با کار فرهنگی از مردم مالیات بگیرد. چند میلیون راننده تاکسی اینترنتی اگر بدانند که با سوار کردن فرد بیحجاب جریمه میشوند بالای ۵۰ درصد مشکل کشف حجاب در خودروها حل میشود و در این صورت چهارمیلیون آمر به معروف و ناهی از منکر بدون هرگونه تنشی خواهیم داشت.» هاشمیگلپایگانی البته در اظهارنظر بیجا و بیموقع خود تنها نبود. شاید تصور کنید این دست اظهارات نسنجیده از زبان اساتید دانشگاه خارج نمیشود، متاسفانه باید یادآوری کنیم هنوز هفتهای از افاضات عجیب حسن کچویان، استاد جامعهشناسی دانشگاه در برنامه جهانآرا نگذشته است، کچویان گفته بود: «میخواهند جامعه ایران را نابود کنند. غرب ویرانشده آنجا هم جهنم است. اینها را خودشان میگویند. شما نمیدانید آنجا چه خبر است، پدر هم با زنش رابطه دارد و هم به دخترش تجاوز میکند، بعد میخواهند شبیه آنجا شوند. شعارهایشان فاشیستی است. شعار زن، زندگی، آزادیشان، زن، فحشا، هرزگی است و آن یکی شعار مرد، میهن، آبادی هم، مرد، بیناموسی، شهوترانی است که میخواهند. رهبران اینها یکمشت نخود مغز بیمار و بدبخت هستند.» از سوی دیگر حسن عباسی در این شرایط، همزمان با همراهی تنی چند از چهرههای مشهور فوتبالی کشور با اعتراضات اخیر، یکباره کل جامعه فوتبالی کشور را هدف گرفته و گفته بود: «سبک زندگی آنها (فوتبالیستها) سبک زندگی آمریکایی است؛ لذت، شهوت و پول. چرا به فوتبالیستها ۱۵۰ برابر حقوق کف جامعه حقوق میدهید که هار شوند؟ تیم تاج و پرسپولیس که اساس آنها را حکومت پهلوی راه انداخت از اساس آنها آدم دیندار درمیآید؟ بدانید اینها یککدامشان لیاقت ندارند شهید بشوند.»
در ابتدای مطلب گفتیم که این دست اظهارنظرها هیچ مناسبتی با آموزههای رهبر انقلاب نداشته و ندارد، همانطور که مهدی فضائلی، عضو دفتر نشر آثار رهبری پیرو همین موضوع گفته است: «موضع غیراخلاقی حسن عباسی علیه ورزشکاران و سخنان نامعقول هاشمیگلپایگانی درباره برخورد با بدحجابی، بهویژه در این شرایط، خسارتبار است و حضرت آقا نیز در گذشته چنین مواضع و نظراتی را نفی کردهاند.»