شکاف بیشتر بین نسل جدید و تریبون‌های رسمی فرهنگی که سینما برجسته‌ترین آنهاست رفته‌رفته می‌تواند منجر به سوق دادن این نسل به ورطه‌های غیرقابل بازگشتی بشود که پیش‌لرزه‌های آن این روز‌ها در خیابان و فضای مجازی قابل مشاهده است.
  • ۱۴۰۱-۰۷-۱۷ - ۰۰:۳۰
  • 00
این «غیاب» رنگ از رخسار شما نمی‌رباید؟
این «غیاب» رنگ از رخسار شما نمی‌رباید؟

آراز مطلب زاده، خبرنگار:از منظر مطالعات فرهنگی، هر پدیده فرهنگی یا به‌طور جزئی‌تر، هر محصول فرهنگی واجد کارکردی معنابخش در فهم مناسبات نظم اجتماعی است. به این معنا که اساسا مطالعه محصولات فرهنگی یک دوران و تفسیر آنها از مناظر گوناگون می‌تواند ما را در فهم اتمسفر سیاسی، اجتماعی و روانی حاکم بر آن دوران یاری رساند. لذا از همین روست که همیشه هنر و ادبیات نقش موثری در مطالعات علوم انسانی دارند و غالبا به مدد آنها می‌توان سیر تطور «اندیشه» را ردیابی و وارسی کرد. سینما به واسطه فراگیری آن در قرن اخیر و همچنین داشتن ابعاد گوناگون که می‌توان آن ابعاد را تحت عنوان سه ساحت هنر، رسانه و صنعت صورت‌بندی کرد، حائز اهمیتی دوچندان در این مطالعات است. بنابراین سینما همیشه از منظر مطالعات علوم انسانی به غایت مهم بوده است و متفکران مهم و بزرگی از نظرگاه‌های متفاوت از روانکاوی گرفته تا مارکسیسم، محصولات سینمایی را تفسیر کرده‌اند. برای فهم احوال تلخ و پریشانِ ایران امروزِ ما هم بررسی سینمای ایران می‌تواند راه مناسبی باشد. سینمای امروز ایران چه نسبتی با جامعه امروز ایران دارد؟ در طول این چند دهه آیا نسل‌های مختلف جامعه ایران، رنگ و نشانی از خود بر پرده سینما دیده‌اند؟ و سوال مهم‌تر سینمای ایران چه نسبتی با دهه هشتادی‌ها، نسلی که این روزها سروصدایشان همه‌جا را پر کرده، دارد؟ 
حقیقت امر به آنجا بازمی‌گردد در طول دهه‌های پیشین سینمای ایران علی‌رغم تمام محدودیت‌ها و ملاحظات، کم‌وبیش واجد نسبتی کم‌رنگ اما غیرقابل انکار با نسلی بوده که جوانی‌شان در دهه هفتاد و هشتاد و حتی اوایل دهه 90 گذشت. هر کدام ازین نسل‌ها سینماگر خاص خودشان را داشته‌اند. در سال‌های پسا دوم خرداد، سینمای موسوم به سینمای اجتماعی جریان غالب سینمای ایران شد و آثار فیلمسازانی از قبیل رخشان بنی‌اعتماد و رسول صدرعاملی عمدتا به‌عنوان آثاری نام برده می‌شد که بازتاب‌دهنده مطالبات روزِ جوانان ایران بود. در دهه 80 هم برآمدن فیلمسازهایی از قبیل پرویز شهبازی، حمید نعمت‌الله و حتی اصغرفرهادی، حاکی از ظهور نسلی در سینمای ایران بود که آثارشان بیگانه با نسل جوان و معضلات آنها نبود. می توان گفت حتی تا سال‌های ابتدایی دهه نود هم ما شاهد آثاری در سینمای ایران بودیم که بازتاب‌دهنده نسل جوان باشند. اما اگر بررسی این روند را ادامه بدهیم، گویی از سال‌هایی به بعد رفته‌رفته نسبت نسل جوان جامعه ایران با سینمای ایران، کمرنگ و کمرنگ‌تر شده و درنهایت به یک انقطاع می‌رسد. طوری که امروز در سال 1401 به ندرت می‌توان آثاری را برشمرد که حاکی از حضور دهه هشتادی‌ها بر پرده سینمای ایران باشد. این انقطاع از کجا و به چه دلیل آغاز می‌شود؟ برای پاسخ به این پرسش بسیار می‌توان تامل کرد. اما علی‌الحساب در نخستین مواجهه به نظر نمی‌آید که این امر بی‌ربط به تحولات سیاسی و اجتماعی روز باشد. گویی نسبت سینمای ایران با نسل جوان در طول تمام این دهه‌ها تابعی از اتمسفر سیاسی و اجتماعی حاکم بر کشور بوده است. در هر زمانی که نسل جدید توانسته در ابعادی کلان‌تر در نظم سیاسی حاکم صدای خود را بلند کند، بازنمود آن در سینما و روی پرده ظاهر شده است. به‌طور مثال دوقطبی که در هنگام اکران نوروزی سال ۹۰ بر سر دو فیلم اخراجی‌ها و جدایی نادر از سیمین حاصل شد، خود ادامه نزاعی بود که در کف جامعه بین دو بخش از نسل جوان در سال‌های پساهشتادوهشت در جریان بود. به یک معنا سینما کم‌وبیش بستری بوده است که ما احوالات این نسل را از طریق آن توانسته‌ایم پیگیری کنیم اما در این چند سال اخیر ما با غیاب این نسل جدید بر پرده سینما مواجه بوده‌ایم! تحلیل این غیاب جز از طریق فهم رخدادهای سیاسی سال‌های اخیر قابل فهم نیست. پس از سال ۹۶ و گذر بخش‌هایی از جامعه از دوگانه اصلاح‌طلبی و اصول‌گرایی، نسل جدید هم در بازیابی نماینده سیاسی خود سردرگرم شده است. این واقعیتی انکارناپذیر است که تبعات آن در عرصه فرهنگ هم بازنمود پیدا می‌کند. عرصه رسمی فرهنگ از فقدانِ رنگ و بوی نسل جدید رنج می‌برد. 
سینمای امروز ایران بنا بر بعضی اقتضائات، گویی تهی از ظرفیت سابق خود برای بازنمایی معضلات این نسل جدید شده است. محصولات سینمای ایران در بسیاری از مواقع اساسا مورد توجه این نسل قرار نمی‌گیرد. اگرچه پیش‌تر هم بنابر ملاحظاتی همیشه این بحث که سینمای ایران به واسطه سانسور و محدودیت‌ها قادر به بازنمایی کامل واقعیت جاری در خیابان نیست، مطرح بوده است اما ناگفته پیداست که در سال‌های اخیر شمایل زیست نسل جدید، نگرش‌ها، ارتباطات و سبک زندگی نوین آن در یک طرف و وضعیت تدافعی و دفعی کارگزاران فرهنگی در برابر آنها از طرف دیگر، منجر به پدیدآمدن وضعیت فعلی سینمای ایران شده است. 
 در این میان اما مسئولیت اصلی با کیست؟ مدیران فرهنگی باید توجه داشته باشند که شکاف بیشتر بین نسل جدید و تریبون‌های رسمی فرهنگی که سینما برجسته‌ترین آنهاست رفته‌رفته می‌تواند منجر به سوق دادن این نسل به ورطه‌های غیرقابل بازگشتی بشود که پیش‌لرزه‌های آن این روز‌ها در خیابان و فضای مجازی قابل مشاهده است. سینمای ایران از جهات گوناگون در سال‌های اخیر به یک وضعیت احتضارگون رسیده است. اما هیچ‌یک از این موارد به اندازه انقطاع نسل جدید یک سرزمین با سینمای آن نگران‌کننده نیست. ای کاش عقلانیتی در مدیریت فرهنگی باشد و بدون هیچ‌گونه رویکرد بخشنامه‌ای و دستوری که غالبا بی‌نتیجه هم می‌مانند، اهمیت فهم زبان این نسل را درک کند و با اتخاذ تدابیری مسالمت‌جویانه فضایی فراهم آورد که این نسل هم رنگی از خود بر سینما ببینند. 

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۱