علت تاکید رهبر انقلاب بر مساله ثبات سیاسی چیست؟
دشمن سعی دارد تا همه شکاف‌های اجتماعی را هم‌زمان فعال کند تا هم بتواند مناطق قومی و مذهبی را به آتش بکشد هم بتواند شهرهای پرجمعیت و متکثر به لحاظ اجتماعی را منفجر کند.
  • ۱۴۰۱-۰۷-۱۲ - ۰۰:۳۰
  • 00
علت تاکید رهبر انقلاب بر مساله ثبات سیاسی چیست؟
عدالت و آزادی از مسیر ناامنی نمی‌گذرد
عدالت و آزادی از مسیر ناامنی نمی‌گذرد

 برای اینکه بتوانیم حوادث چند روز اخیر را با نگاه دقیق‌تری ارزیابی کنیم بهتر است کمی از وسط اتفاقات فاصله بگیریم و از نمای بالاتری به تقویم حوادث نگاه کنیم. وقتی اتفاقات پیشینی و نتایج پسینی هم در زاویه دید قرار می‌گیرد آن‌وقت روایت کامل‌تر و نتیجه‌گیری دقیق‌تری از ریشه رخدادها خواهیم داشت. 
ایران در میز مذاکره از مطالبات منطقی خود عقب ننشسته و طرف‌ غربی نیز تحت فشار ناشی از بحران انرژی چاره‌ای جز مذاکره با ایران ندارد تا بلکه بتواند تورم انرژی را التیام داده و فضای آشوب‌زده خیابان‌های اروپا را مدیریت کند. ایران همچنین از طریق پیداکردن راه‌های بیشتری برای تعامل با دنیا وضعیت تجارت خارجی خود را بهبود داده و اخیرا نیز با عضویت دائم در سازمان همکاری شانگهای دروازه بزرگ‌تری به سوی اقتصاد دنیا را روی خود گشوده است. رفته‌رفته رئیس‌جمهور خود را برای حضور در اجلاس سازمان ملل آماده می‌کرد. این اولین حضور رئیس دولت سیزدهم در این اجلاس بود و رسانه‌های غربی نیز از پیش طراحی برای به حاشیه بردن صحبت‌های رئیسی را آغاز کرده بودند. راه‌اندازی کمپین‌های توئیتری علیه رئیس‌جمهور توسط تروریست‌های گروهک منافقین و بازنشر این کمپین‌ها در رسانه‌های فارسی‌زبان خارج‌نشین بخشی از همین سناریوی رسانه‌ای تعریف می‌شد. در چنین فضایی ایجاد آشوب در فضای داخلی ایران دو کارکرد برای طرف غربی داشت. اولا دست دولت‌های استکباری برای بهانه‌جویی و طرح اتهامات بی‌اساس حقوق بشری علیه ایران در حاشیه اجلاس سازمان ملل را باز می‌گذاشت و ثانیا این امید را در جبهه غربی به وجود می‌آورد که با ایجاد فضای تنش‌آمیزی مشابه آنچه در اروپا و آمریکا درحال رخ دادن است بتواند اهرم فشاری به دست آورده و مذاکرات وین را به نفع خویش جلو ببرد. به نمایش در آمدن بیلبورد‌های ضدایرانی با محتوای کشته‌شدن مهسا امینی در نیویورک حداقل کاری بود که طرف غربی برای کم‌تاثیر کردن اقدام رئیس‌جمهور کشورمان، یعنی نشان‌دادن تصویر حاج قاسم و اثبات هرچه بیشتر چهره تروریستی دولت آمریکا توان اجرای آن را داشت. در فضای داخلی نیز اعتراضات و اغتشاشات با یکدیگر تلفیق شده و فضایی کاملا متناقض شکل گرفته است. مرگ مهسا امینی، بهانه و آزادی، شعاری بود که در ابتدا مطرح شد. حال اما در انبوه شعارهای هیجان‌زده و رادیکال، مهسا امینی کاملا به حاشیه رفته و اقدامات آشوب‌طلبانه نظیر بستن خیابان‌ها، تعرض به نیروی انتظامی و آتش‌زدن آمبولانس نیز رنگ‌وبویی از شعار ادعایی آزادی ندارد، هم باعث سلب امنیت مردم شده و فضای وحشت را بر افکار عمومی حاکم کرده است. فضای آشوب شکل‌گرفته نه‌تنها فرصت گفت‌وگو برای اصلاح ساختارها را سلب کرده بلکه همه آنچه وجود دارد را نیز به سمت تخریب می‌برد. همین امر باعث می‌شود تا دانشجویی که شعار آزادی سر می‌دهد کمی آن‌طرف‌تر همکلاسی خود را صرفا به جرم حضور در کلاس درس تهدید کند. مطالبه شکل‌گیری آزادی و فضای نخبگانی و هم‌زمان تلاش برای بستن نهاد نخبگانی دانشگاه دستاورد همین بی‌امنی است که فرصت هر اصلاحی را سلب می‌کند. نمونه پرورش‌یافته تخریبی که دولت‌های غربی برای ایران آرزو دارند را می‌توان در افغانستان، لیبی، عراق و سوریه دید. وضعیت فعلی این کشورها تصویر آینده ایران نا‌امن را با کیفیت بالا در اختیارمان قرار می‌دهد. جبهه غربی خوب یادش مانده که چطور موفق شد در سوریه برادر را در مقابل برادر قرار داده و از یک کشور تاریخی تلی از خاک برجای بگذارد و حال بدش نمی‌آید که این مسیر را برای چندقطبی ‌کردن ایران نیز مجددا طی کند. برای همین سعی دارد تا همه شکاف‌های اجتماعی را هم‌زمان فعال کند تا هم بتواند مناطق قومی و مذهبی را به آتش بکشد هم بتواند شهرهای پرجمعیت و متکثر به لحاظ اجتماعی را منفجر کند. در ادامه بد نیست مروری گذرا بر سرگذشت چند نمونه از کشورهایی داشته باشیم که تشدید اختلافات قومی و مذهبی در آنها منجر شد تا ناامنی و نتایج آن را از نزدیک درک کنند. 

تلاش برای به آتش کشیدن سوریه از درون
«آخرین راهکار درخصوص سوریه به آتش کشیدن این کشور از درون است و این اتفاق در حال جریان است عشق مردم به رئیس‌جمهورشان تعجب برانگیز است. ارتش این کشور کاملا متحد است و تنها 1500 سرباز از میان 500 هزار تن از ارتش این کشور جدا شده است. من بسیار تعجب می‌کنم که چگونه ملت این کشور که متشکل از 40 طایفه است، توانسته‌اند متحد شوند. » این ایده‌‌ای است که هنری کسینجر، وزیر خارجه اسبق و تئوریسین آمریکایی برای از بین بردن سوریه پیشنهاد داده است. خروجی این راهبرد را می‌توان در شهرهای سوخته‌ای که آتش برادر کشی برای مردم سوریه برای جای گذاشت مشاهده کرد. 40 طایفه‌ای که کسینجر در مورد بافت اجتماعی به کار برد را می‌توان رمز آشوب سوریه دانست. رمزی که تمام امکانات و سرمایه‌های جبهه عبری، عربی، غربی را علیه سوریه فعال کرد تا آمریکا بتواند در ازای گشودن مسیری برای خروج نفت از سوریه تروریست داعشی به این کشور وارد کند و هرچه بیشتر بر آتش اختلافات قومی، مذهبی سوریه بدمد تا بلکه بتواند با سرنگونی بشار اسد راهبرد سیاسی خود را به کرسی بنشاند. این راهبرد نهایتا با هوشمندی جبهه مقاومت به شکست انجامید و مردم سوریه نیز یکپارچه با حمایتی بیش از 90 درصدی رئیس‌جمهور خود را حفظ کردند تا پیام این شکست هرچه بیشتر به گوش سلطه‌طلبان غربی برسد. این پیام البته برای سوریه بدون هزینه نبود. سوریه یکپارچه‌ای که کسینجر به آن اشاره کرده بود درنهایت یکپارچه ماند اما مردم سوریه هزینه زیادی برای حفظ این یکپارچگی پرداخت کردند. حال آمریکا قصد دارد تا تجربه سوریه را به ایران نیز تحمیل کند. اگرچه واقعیت‌های ایران و یکپارچگی مردم درنهایت این راهبرد آمریکا را به شکست می‌انجامد اما واشنگتن حتما از دست آوردهای حداقلی ایجاد آشوب در ایران نیز خرسند خواهد شد.

بهار عربی لیبی؛ تعبیر وارونه یک رویا
یکی دیگر از کشورهایی که مردمش با رویای انقلابی عربی-اسلامی و رهایی از دیکتاتوری و استبداد به خیابان‌ها آمدند و در جهت براندازی حکومت خودکامه اقدام کردند لیبی بود. کشوری که معمر قذافی در آن به‌مدت چند دهه با تغییر رویکردهای ناگهانی در مواجهه با قدرت‌های غربی حکومت کرد و سرانجام با اعتماد به آمریکا و همکاری در تکمیل پروژه خلع سلاح لیبی و بعد از آنکه امنیت و بازدارندگی کشورش را به غربی‌ها فروخت، متوجه پروژه برنامه‌ریزی‌شده آنان شد و زمانی فهمید غربی‌ها علیرغم همکاری‌اش به او پشت کرده‌اند که حمایت مردم لیبی را هم از دست داده بود. سقوط معمر قذافی در سال 2011 در ابتدا غیر از قتل قذافی به‌دست معترضان مثل دیگر انقلاب‌های شکل‌گرفته در کشورهای شمال آفریقا در آن مقطع بود. مردم خشمگین طرابلس، پایتخت لیبی را فتح کرده بودند و همه‌چیز مهیای شکل‌گیری یک دولت مردم‌سالار و جدید بود اما اختلاف ریشه‌دار میان مردم مناطق شرقی و مناطق غربی لیبی باعث شد به‌مرور هدف اصلی انقلاب مردم این کشور به‌دست فراموشی سپرده شده و امنیت نسبی‌شان جای خود را به آشوب‌های خیابانی و کشتار و خونریزی داد. با این‌حال و باوجود آنکه قبیله‌های ساکن شرق لیبی خود را عامل پیروزی درمقابل قذافی و ساکنین غرب را قبایل وفادار به دیکتاتور معدوم می‌دانستند، شرایط پایتخت هنوز از کنترل انقلابیون خارج نشده بود. این وضعیت ادامه داشت تا نخستین ورود و مداخله غیرقانونی نیروهای خارجی در سرزمین لیبی رقم خورد. نقطه‌ای که مردم لیبی متوجه شدند مولفه‌ای که با استقرار آن می‌توانستند چهارچوب‌ها و سازوکارهای تشکیل حکومت انقلابی خود را برپا کنند معامله شده است و آن مولفه امنیت بود. تشکیل حکومتی مردم‌سالار در سایه امنیت با مداخله مستقیم نیروهای اشغالگر ناتو برای مردم انقلاب‌کرده لیبی داشت به یک رویای دست‌نیافتنی تبدیل می‌شد. حالا و با حضور نیروهای اشغالگری که امنیت ازدست‌رفته طرابلس را بهانه‌ای برای دخالت خود در این کشور نفت‌خیز می‌دانستند، ثبات و آرامش هم برای جامعه لیبی رنگ باخته بود. اما نتیجه همه این تنش‌ها حال و روز فعلی لیبی‌ست. کشوری دارای ذخایر نفتی نسبتا قابل توجه با مردمی که در ابتدای شکل‌گیری انقلابشان، رویای رسیدن به یک حکومت مردم‌‌سالار و دور از استبداد را در سر می‌پروراندند اما حالا مشغول دست‌وپنجه نرم کردن با اشغالگری دولت‌هایی هستند که از هزاران کیلومتر دورتر از طرابلس به امید مکیدن ذخایر ملی لیبی، این کشور را به انبار باروت شمال آفریقا و کلونی‌ تروریست‌ها تبدیل کرده‌اند. 

آمریکا با وعده دموکراسی افغانستان رابه دامن قبیله‌گرایی هل داد
زمانی که در کشوری امنیت حرف اول را نزند و ثباتی در کار نباشد، آن کشور دیگر رنگ پیشرفت و توسعه را نخواهد دید. مصداق بارز این سخن، «افغانستان» است؛ افغانستانی که بیش از 20 سال نه رنگ آرامش را دید، نه رنگ پیشرفت را. آمریکا که بهانه‌اش ریشه‌کن کردن تروریسم در جهان بود، پروژه اشغال افغانستان را کلید زد و درنهایت نیز دست از پا دراز‌تر از این کشور خارج شد. درنهایت نه‌تنها دموکراسی مورد ادعای واشنگتن به دست آورد این اشغال 20 ساله تبدیل نشد بلکه ناامنی نیز با هویت افغانستان عجین گشت. اگرچه سال 2021 نیروهای نظامی آمریکا افغانستان را برای همیشه ترک کردند اما اقداماتی که طی این بیست سال افغانستان را از درون به فروپاشی کشاند، قابل‌توجه و شایان ذکر است. پس از خروج آمریکا از افغانستان(2021)، دفتر هماهنگی کمک‌های بشردوستانه سازمان ملل متحد گزارش می‌دهد که در حال حاضر نزدیک به 25 میلیون نفر در افغانستان در فقر زندگی می‌کنند و ممکن است امسال 900 هزار فرصت شغلی دیگر نیز در بازار کار افغانستان از بین برود. همچنین این نهاد می‌گوید که سطح نیازها در افغانستان بسیار فراتر از ظرفیت‌های پاسخ‌گو در اختیار فعالان بشردوستانه در این کشور است. هماهنگ‌کننده کمک‌های بشری سازمان ملل متحد هم این آمارها را تاکید می‌کند: «امروز واقعیت غم‌انگیز این است که سطح نیازها در افغانستان بسیار فراتر از ظرفیت پاسخگو فعالان بشردوستانه در افغانستان است و بدون احیای یک اقتصاد، سیستم بانکی کارآمد و یک تعامل طولانی مدت و باثبات‌تر که از نو شروع شود، این امر محقق نخواهد شد.» خبرگزاری جمهور افغانستان نیز مردادماه امسال گزارشی به نقل از اداره حفاظت از کودکان سازمان ملل متحد اعلام کرد که براساس پیش‌بینی‌ها بین ماه‌های جولای تا سپتامبر سال جاری دست‌کم 18.9 نفر از جمله 9.2 میلیون کودک با ناامنی غذایی اضطراری یا بحرانی روبه‌رو خواهند شد. همچنین به‌گفته این نهاد، 97 درصد افغان‌ها امسال در خطر سقوط به زیر خط فقر هستند. از سوی دیگر، گزارش اداره حفاظت از کودکان سازمان ملل متحد افزوده است، در حال حاضر 1.1 میلیون کودک زیر پنج سال در افغانستان دچار سوءتغذیه حاد هستند. براساس این گزارش، هشت میلیون کودک برای دسترسی به آموزش در افغانستان، نیاز به حمایت دارند و 10 میلیون کودک هم در صورت پرداخت نکردن حقوق معلمان در معرض خطر ترک آموزش هستند. این آمارها نشان می‌دهد که حضور اشغالگرانه و 20 ساله آمریکا و وابستگانش در افغانستان، نه‌تنها امنیت این کشور را سلب کرده بلکه اکنون حتی با خروج آمریکا از افغانستان هم، آن را به یکی از بحرانی‌ترین کشورهای جهان تبدیل کرده است.

عراق2003؛ کشوری که آمریکا پلیسش‌ را تاسیس کرد اما امنیتش را برد
شاید روزی که مردم عراق با بیم و امید نسبت به آینده کشورشان، در نیمه ابتدایی آوریل سال 2003، شاهد سرنگونی مجسمه صدام در میدان فردوس بغداد بودند، هیچ‌گاه فکر نمی‌کردند حضور آمریکایی‌ها نه‌‌تنها برای آنان امنیتی به‌ارمغان نخواهد آورد، بلکه کوچه‌پس‌کوچه‌های کشورشان را به جولانگاه گروهک‌های تروریستی تبدیل خواهد کرد. عراق پس از دوران دیکتاتوری صدام که تحت اشغال آمریکا قرار گرفته بود، ناگزیرساختارهای دولتی و حاکمیتی‌ خود را تماما وابسته و متکی به آمریکا می‌دانست. در شرایطی که نیروهای اشغالگر با ژست دموکراسی‌خواهی تصمیم به تاسیس نهادهای حاکمیتی برای بغداد گرفتند، جامعه جوان و دانشگاهی عراق شاید تصورش را هم نمی‌کرد آمریکایی‌ها در طول دوران حضورشان در این کشور جز ویرانی و ناامنی آورده دیگری برای ساکنین این سرزمین نخواهند داشت. یادگاری دردناکی که بعد از گذشت نزدیک به دو دهه عراق هنوز آثار آن را در جامعه خود می‌بیند. در سال‌هایی که مردم عراق خود را رها شده از رژیم بعث می‌دیدند، با حضور اشغالگران آمریکایی، امنیت برای مردم این کشور به یک آرزوی دست‌نیافتنی دور و دراز تبدیل شده بود. جامعه‌ای که می‌رفت تا یک حکومت همه‌شمول و مردم‌سالار را تجربه کند، در ابتدای روند رشد خود، با نهادهایی مواجه شد که در مقاطع خطرآفرین برای امنیت ملی عراق نهادی وابسته به کاخ سفید احساس می‌شدند. اتفاقی که یک‌شبه رخ نداد و درنتیجه یک روند این وضعیت را تجربه می‌کرد. روند ناامن‌سازی و به‌تبع آن وابسته‌سازی عراق برای تامین امنیت خود به آمریکا. که البته امنیت این کشور بعد از حدود 20 سال مجاهدت‌ مبارزان بومی، بدون نیاز به اشغالگران آمریکایی بر شهرهای این کشور حاکم شد. 

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰