آغاز مرحله جدید عملیات قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) علیه مواضع، مقرها و پادگانهای گروهکهای ضدانقلاب واقع در اقلیم کردستان عراق خبری بود که چهارشنبه هفته قبل روابطعمومی نیروی زمینی سپاه طی اطلاعیهای به آن پرداخت. در این اطلاعیه آمده است: «پس از هشدارهای لازم به مقامات اقلیم شمال عراق از طریق مبادی مربوطه مبنیبر برچیدن بساط فعالیتهای گروههای تروریستی ضد ایرانی وابسته به استکبار جهانی در منطقه خود و بیاعتنایی نسبت به این خواسته مشروع و قانونی که با استمرار حضور گروهکهای تروریستی و تعرض به مناطق مرزی جمهوری اسلامی ایران و مورد حمله قرار دادن برخی پایگاهها و پاسگاههای مرزی کشورمان و همچنین پشتیبانی از آشوبهای اخیر همراه بوده است، رزمندگان قرارگاه حمزه سیدالشهدا علیهالسلام نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی عملیات آتشباری و حملات توپخانهای خود را نسبت به مقرها و مراکز استقرار آنها در بخشهایی از اقلیم آغاز کرد.» در اطلاعیه سپاه همچنین تاکید شده است: «این عملیات تا دفع موثر تهدید و برچیدهشدن مقرهای گروهکهای تروریستی و اقدام مقامات اقلیم به تعهدات و مسئولیتهای خود، با قاطعیت ادامه خواهد داشت.» عملیات سپاه علیه مواضع تروریستها در اقلیم کردستان بعد از آن آغاز شد که گروهکهای تروریستی حاضر در این اقلیم قصد داشتند با سوءاستفاده از فضای ملتهب داخلی ایران دامنه اقدامات تروریستی خود را به داخل ایران کشانده و فضای ملتهبتری را در داخل کشور ایجاد کنند. این اولین بار نیست که گروههای کرد اقدام علیه امنیت ملی ایران را در دستورکار قرار میدهند. مردم ایران از ابتدای انقلاب تاکنون تیغ جنایت فجیع این گروهکها را بارها تجربه کرده و خیلی قبلتر از پیدایش داعش بریده شدن سرهای عزیزانشان را توسط این گروهکها دیده بودند. در ادامه ضمن بازخوانی ریشههای شکلگیری گروهکهای تروریستی کردی به بازخوانی سابقه تاریخی اقدامات این گروهها علیه مردم ایران پرداختهایم.
پدرخواندههای «کومهله»
روزهای پایانی پاییز 1357 بود که تعدادی از کردهای فارغالتحصیل دانشگاههای تهران و تبریز گردهم آمدند و سازمانی به نام «کومهله شورشگیری زه حمه تکیشانی کوردستانی ئیران» (سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران) را تاسیس کردند. این بنیانگذاران کومله پیش از این دو سه سالی را در زندانهای ساواک (به جرم خواندن چند جزوه مارکسیستی) سپری کرده بودند، میانگین سنیشان 30 سال و عموما از طبقه متوسط و فئودال بودند و هیچکدام پیشینه طبقاتی کارگری و زحمتکشی نداشتند. محمدفواد مصطفی سلطانی، محمدحسین کریمی، محمدطیب عباس روحاللهی، عبدالله مهتدی، ابراهیم علیزاده، حسین مرادبیگی بوکانی، ایرج فرزاد، عمر ایلخانیزاده، محسن رحیمی و ساعد وطندوست اسامی این بنیانگذاران هسته اولیه سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران است. این سازمان کمی بعد بهعنوان «کومله» قناعت کرد تا یادآور اولین سازمان سیاسی کردستان ایران، کومهله ژیانی کرد، باشد.
کومهله ژیانی کرد [جمعیت احیای کردستان] اولین سازمان سیاسی کرد در ایران بود که در روزهای داغ تابستان 1321 توسط گروهی از کردهای طبقه متوسط شهری در مهاباد تشکیل شد. کومله ژیانی کرد تحت تاثیر حزب هیوا بود که سه سال پیش از آن در سلیمانیه بهوسیله تعدادی از روشنفکران کرد تاسیس شده بود. کومله ژیانی کرد در آشوب بهار 1322 در مهاباد در اعتراض به نحوه توزیع قند و شکر، دست داشت و علاوهبر آن، چندفقره اقدام تروریستی نیز داشت که قتل رئیس آمار مهاباد نمونه این موارد است. هدف از این ترورها، ترساندن سایر ماموران دولتی بهدستور نماز علیاف، افسر اطلاعاتی ارتش سرخ بود تا منطقه را خالی کنند و زمینه را برای اعلام استقلال فراهم سازند. استقلال و خودمختاری مناطق کردنشین دال مرکزی سوگندنامه اعضای کومله ژیانی کرد بود؛ چراکه هر عضو کومله باید سوگند یاد میکرد تا برای خودمختاری کردها فعالیت کند؛ اسرار جمعیت را فاش نسازد؛ همه مردان و زنان کرد را برادر و خواهر خود بداند و بدون اجازه کومله به هیچحزب یا گروه دیگر نپیوندد. در همین راستا پیش از شهریور 1320 هنگامی که صفحات شمالغرب کشور در تصرف ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی بود، کومله ژیانی کرد روابط گرمی با آن داشت و درپیوند با این ارتش مایل بود هرچه سریعتر منطقه را از افراد غیربومی تخلیه و دولت سوسیالیستی برپا کند. در 21 شهریور 1324 قاضی محمد همراه چندتن از رهبران کومله بهدعوت میرجعفر باقراوف، دبیر حزب کمونیست جمهوری آذربایجان مخفیانه به باکو سفر کردند. در این سفر میرجعفر باقراوف به رهبران کومله ژیانی کرد امر کرد که نام خود را به حزب دموکرات تغییر دهند. بنابراین در پاییز 1324 کومله ژیانی کرد به حزب دموکرات کردستان ایران تغییر نام داد.
گذشته از اینکه نام سازمان کومله از نام پیشین حزب دموکرات نشات گرفته، این دو در علقههای فکری خود اشتراکات بسیاری دارند. موسسان سازمان کومله (سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران) به مائوئیسم گرایش داشتند. در آن سالها اتحادجماهیرشوروی بهعنوان کشوری شناخته میشد که در اصول مارکسیسم-لنینیسم تجدیدنظر کرده و مبارزه طبقاتی را بهحالت تعلیق درآورده و همزیستی مسالمتآمیز با امپریالیسم را جایگزین مبارزه کرده بود. این رویه شوروی از سوی بسیاری از انقلابیون آن زمان طرد شد و آموزههای مائوتسهدون، رهبر انقلاب چین جایگزین اصول مارکسیسم-لینیسم در آن عصر شد. کومله که از هواداران مائو بود جامعه ایران را نیمهمستعمره-نیمهفئودالی بهحساب میآورد و راه گشایش را انقلاب دهقانی از طریق ایجاد مناطق سرخ در روستاها و بهراه انداختن جنگ تودهای و محاصره شهرها میدانست تا از این طریق به قدرت سیاسی رسیده و جامعه دموکراتیک نوین را برپا کند.
مواجهه کومله با انقلاب اسلامی
بنیانگذاران کومله مائوئیست بودند و درنظرشان دهقانان در غیاب کارگر نیروی اصلی انقلاب بهحساب میآمدند. بنیانگذاران کومله درانتظار بودند چنانکه مائوتسهدون گفته بود جرقه کنشی انقلابی از روستا زده شود. در کنگره اول این سازمان، عبدالله مهتدی در این باره میگوید: «فکر میکنم باید در دهات پایگاه انقلابی بهوجود بیاید اما شهر هم نسبت به گذشته اهمیت بیشتری پیدا کرده است.» حسین مرادبیگی هم صحبت مهتدی را تایید میکند: «بهنظر من هم ده مهمتر از شهر است و بهخصوص در جنگ مسلحانه ده اهمیت اساسی دارد.» در این دو نظر و کنگره اول کموله، صحبتی از انقلاب نبود اما در پایان پاییز 57 مصطفی سلطانی از موسسان کومله ذیل سخنان خود به نظر این سازمان درباره انقلاب اسلامی که امامخمینی(ره) هدایت میکردند، اشاره میکند. او میگوید: «مبارزهای که هماکنون درگیر است، خصلتی مرحلهای دارد تا به انقلاب سوسیالیستی برسد(سرنگونی رژیم شاه، آمدن دولتی نیمه ملی یا ملی) درعین حال انقلاب واقعی ایران امری طولانی است و امپریالیسم غرب بهسادگی دست از ایران نمیکشد... رهبری آن هرچند ایدهآل نیست، لیکن با مرحله فعلی مبارزه تناسب دارد. به همین لحاظ ما نمیتوانیم کاری کنیم که طبقات دیگر رهبری را بهدست بیاورند؛ چراکه تغییر رهبری نیز امری مرحلهای و متناسب با امکانات واقعی ما میباشد.»
او در ادامه تاکید میکند: «این نظر اشتباه است که گویا روی کار آمدن جمهوری اسلامی بدتر از وضع فعلی است. هر رژیم و دستگاهی به جای سلطنت شاه روی کار بیاید در هر حال بهنفع انقلاب است... سرنگونی شاه قطعی است، اما جنبش بهخصوص در کردستان ضعفی دارد و آن هم کمتوجهی به زحمتکشان است و رژیم هم نمیتواند به آن برسد. حتی اگر پس از سقوط شاه، خمینی هم سر کار بیاید زیاد طول نمیکشد که اپوزیسیونی قوی علیه آن هم در شهر و هم در روستا به وجود بیاید. در هر صورت سرانجام کار، مبارزه مسلحانه است که اگر هم در شهر شروع شود بههرحال چارهای جز اینکه به دهات کشانده شود، ندارد. بهعلاوه چون مبارزه امری طولانی است و با چندین قیام شهری به سرانجام نمیرسد بهخصوص که به نظر نمیآید خود توده زحمتکشان در شهرهای مختلف دست به قیام مسلحانه بزنند، نتیجه میگیرم که سنگینی کار ما باید در میان زحمتکشان دهات باشد. این کار در ابتدا ممکن است برایمان سخت باشد و جاذبه مبارز شهری ما را بهسوی خود بکشد. گو اینکه رفتن به میان زحمتکشان دهات هم ممکن است از انگیزه ناسالم ترسیدن از مبارزه ناشی شود.»
درحالی که دو ماه از این صحبتها نگذشته بود و اعضای محفل کموله هنوز مشغول بحث بودند که بر ترس خود برای مقابله با رژیم شاهنشاهی غلبه کنند یا نکنند، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
جرقه جنگ مسلحانه
شاید بسیاری گمان کنند مبارزه مسلحانه و کردستان از همان ابتدای شکلگیری کردستان با هم عجین شده بودند، اما اینطور نیست و مبارزه مسلحانه در کردستان ایران قدمت چندانی ندارد. حتی قاضی محمد، رئیس دولت خودخوانده جمهوری مهاباد تسلیم شدن دربرابر ارتش را به دفاع مسلحانه از حکومت خود ترجیح داد و بعد از اینکه جمهوری مهاباد در 26 آذر 1325 برافتاد و قاضی محمد به دار مجازات آویخته شد، هیچ اقدام مسلحانهای از سوی حزب دموکرات رخ نداد.
کوبیدن بر دهل جنگ
همانطور که اشاره کردیم، ماهها پیش از انقلاب اسلامی مصطفی سلطانی در نشست محفلی کومله از تدارک مبارزه با انقلاب اسلامی سخن میگفت. اما این سازمان برای جرقه ابتدایی این مبارزه نیاز به یک بهانه داشت، به همینجهت کومله سعی کرد تسلیم ارتش شاهنشاهی دربرابر پیروزی انقلاب را دستاویز جرقه جنگ مسلحانه خود کند. در 22 بهمن 1357 فرماندهان ارتش شاهنشاهی که مقاومت برای حفظ حکومت پهلوی را بیثمر میدانستند طی اعلامیهای خود را تسلیم انقلاب اسلامی کردند. کومله اما این تسلیم را باور نداشت و پس از اعلامیه ارتش، طی اعلامیهای واکنش نشان داد: «اگر دولت(حکومت) جدید به تغییراتی بنیادی در روابط اجتماعی و سیاسی جامعه دست نزند و بر این اساس ارتش فعلی را متلاشی و ارتش نوین ملی انقلابی بهوجود نیاورد دیر یا زود بهوسیله همین ارتش سرنگون خواهد شد.»
علیرغم این اعلامیه، اما کومله منتظر نماند تا دولت (حکومت) جدید دیر یا زود بهوسیله همین ارتش سرنگون شود بلکه خود سرنگونی دولت را در دستورکارش قرارداد. رهبران کومله که در جریان انقلاب نتوانسته بودند خودی نشان بدهند و قهرمانی کنند، تصور میکردند فقط با چند روز نبرد، ارتش شاهنشاهی متلاشی و ارتش خلق تشکیل میشود. بر پایه این راهبرد کومله خیال میکرد بهزودی با ارتش درگیر خواهد شد تا آن را متلاشی کند و خودی نشان بدهد. محمدفواد مصطفیسلطانی تئوریپرداز این محفل بود. مصطفیسلطانی اعتقاد داشت که رهبری انقلاب اسلامی برخلاف قاطعیتی که از خود در برابر شاه نشان داد در برابر وابستگی ایران به امپریالیسم روحیه سازشکارانه خواهد داشت، برهمین مبنا کومله در همان روزهای ابتدایی برای آنکه خودی در برابر انقلاب اسلامی نشان دهد، در بیانیه خود اعلام کرد: «کاکفواد درباره ماهیت رژیم بعد از سرنگونی رژیم سلطنتی هیچ تردیدی بهخود راه نداد. زیرا مدتها قبل از روی کار آمدن خمینی ماهیت او و پایگاه طبقاتیاش را بررسی کرده بود و در تحلیل اختلاف شاه و خمینی بهخصوص بعد از مطرحشدن اصلاحات ارضی تشخیص داده بود که پایگاه طبقاتی خمینی وابسته به نظام فئودالی است و بنابراین دولتی که او تعیین میکند و رژیمش، ارتجاعی و ضدانقلابی خواهد بود. کاکفواد در استدلالهای خود و با مطالعه و بررسی اکثر بیانیهها و سخنرانیهای خمینی به این نتیجه قاطع رسیده و درباره ماهیت رژیم جمهوری اسلامی کوچکترین تردیدی بهخود روا نداشت.» با این نگاهی که کومله به پایگاه طبقاتی رژیم جدید داشت، جنگ برای متلاشی کردن ارتش و برپایی انقلاب دموکراتیک اجتنابناپذیر بود. در این بین، تهیه سلاح مهمترین دغدغه رهبران کومله بود. کومله در فاصله کوتاهی قبل یا بعد از انتشار بیانیه فوق (23 بهمن 1357) سعی کرد حزب دموکرات کردستان ایران را برای حمله به پادگان مهاباد و غارت سلاحهای آن با خود همراه کند. اما رهبران حزب دموکرات در جمعبندی خود مخالف این حمله بودند. با اینحال، کومله برای بهدست آوردن سلاح مستقلا به پادگان مهاباد حملهور شد ولی با مقاومت پادگان کاری ازپیش نبرد. شاید این پیشدستی نافرجام کومله بود که حزب دموکرات را برای تصرف پادگان و به یغما بردن سلاحهای موجود بهصرافت انداخت. نهایتا حزب دموکرات کردستان و کومله پس از چند روز در 30 بهمن پادگان مهاباد را اشغال و سلاحهای آن را بهغارت بردند. همان روزی که این پادگان بهتصرف حزب درآمد، نمایندگانی از شهرهای مختلف کردستان در مهاباد گردهم آمدند و قطعنامهای هشت مادهای صادرکردند. نکته مهم در این قطعنامه ماده 8 آن بود مبنیبر اینکه «ملامصطفی بارزانی و گروه موسوم به «قیاده موقت» را عامل سیا، ساواک و سازمان اطلاعاتی ترکیه معرفی و اخراج آنان از ایران را خواسته بود.» ملامصطفی بارزانی فرمانده ارتش جمهوری خودخوانده قاضی محمد در مهاباد بود که با برافتادن آن دولت با حدود 500 نفر از افراد خود به شوروی پناه برد. اما از سال 1343 روابطی بین ساواک و بارزانی آغاز شد و روزبهروز این رابطه عمیقتر میشد. تاجایی که ساواک نیازهای مالی ملامصطفی بارزانی را تامین میکرد و متقابلا بارزانی هم مانع تحرک کردهای ایرانی که در کردستان عراق بر ضد حکومت ایران در تحرک بودند میشد. حتی بارزانی برخی از اعضای حزب دموکرات کردستان ایران مانند منتقمقاضی و سوارهسکر را دستگیر و تحویل دولت ایران داد و برخی مانند سلیمان معینی را بهقتل رساند و جسدشان را به دولت ایران تحویل داد. رفتار بارزانی درقبال کردهای ایرانی و سرنوشت وی، او را بهفردی منفور بین کردهای ایرانی تبدیل کرده بود. اکنون زمان انتقامکشی از بارزانی فرارسیده بود. اخراج آنان حداقل خواست سازمانهای کرد ایرانی بود. حتی شاید بیراه نباشد اگر گفته شود رفتارهای بارزانی بهانهای برای حزبهای کرد شد تا بر دهل تجزیهطلبی بکوبند. در اینباره جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب که از سازمانهای اقماری کومله بود، در اطلاعیهای ادعا کرد که ملامصطفی بارزانی عامل اجرای توطئه تجزیه کردستان است که تصمیم دارد با کمک قبایل شمال عراق، کردستان ایران را جدا کند. احزاب کرد پا را از این فراتر گذاشته و در مصاحبهای اعلام کرد: «درخواستهای هشتگانه ما از دولت مرکزی باید بهطور جدی مورد مذاکره قرار بگیرد. اگر دولت با پیشنهاد اعطای خودمختاری به کردستان موافقت ننماید، ما با هیچچیز دیگر موافقت نخواهیم کرد.» این نفرت از بارزانی و خاندانش حتی بعد از مرگ او نیز ادامه داشت، تاجایی که کومله بعد از مرگ او بیانیهای صادر کرد و اعلام کرد: «مرگ بارزانی موجب نابودی دارودستهاش به رهبری پسرانش تحت عنوان قیاده موقت نشده است.» در چنین شرایطی مرگ بارزانی هم حتی موضع گروهکهای کرد را تغییر نداد و آنها با لحن و ادبیات تندتری در مصاحبهای اعلام کردند: «اگر به درخواستهای ما که در قطعنامه هشتمادهای منتشر شده است توجه نشود، ما هرطور صلاح بدانیم مبارزه خواهیم کرد.» طبق این اعلامیه، گروههای کرد، دست به مبارزه زدند. بعد از پادگان مهاباد که توسط حزب دموکرات تصرف شد، نوبت به کومله رسید و آنها پادگان سنندج را بهتصرف خود درآوردند. اما با مقاومتی که پادگان سنندج از خود نشان داد، تصرف آن ناممکن شد. در این میان، هنوز آرامش به سنندج برنگشته بود که نقده (یکی از شهرستانهای آذربایجان غربی که نیمی از جمعیت آن کرد و نیم دیگر ترک بودند) شاهد یک درگیری مسلحانه شد. هم حزب دموکرات و هم کومله توامان در ناامن کردن اوضاع مناطق ایران میکوشیدند، یکی بر طبل ناسیونالیسم کردی میکوبید و دیگری مبارزه طبقاتی را ساز میکرد. مبارزهطلبی و ناامن کردن مناطق مختلف کردنشین ایران توسط کومله و حزب دموکرات کردستان ایران به اینجا ختم نمیشود و به پاوه (شهرستانی در کرمانشاه) نیز کشانده میشود. در جنگ پاوه و جنگهای بعد از آن، رژیم عراق نقش بهسزایی در تامین سلاحهای کومله و حزب دموکرات داشت.
اعلام جنگ مجدد گروههای کردی علیه ایران
در بهار سال1359، پس از به بنبست رسیدن کامل مذاکرات هیات نمایندگی کرد با هیات حسننیت، از شمال و جنوب کردستان جنگ مجددی به جمهوری اسلامی تحمیل شد. در شمال، حزب دموکرات به نیروهای ارتش و سپاه حمله کرد و جنگ سختی درگرفت. در جنوب نیز گروهکها راه را بر ستون نظامی بزرگی که از مسیر کامیاران آمده بود و قصد ورود به پادگان سنندج را داشت، سد کردند. هرچند طی مذاکراتی قرار شد این نیروها از راهی فرعی به پادگان دسترسی یابند، اما در بین راه، عوامل گروهکها به نیروهای ارتش حمله و عدهای را کشته و زخمی کردند. همزمان در بانه و مریوان جنگ آغاز شد و حزبهای کومله و دموکرات دو پایگاه را در نزدیکی سردشت خلع سلاح کردند. از آنجا که گروهکها فکر میکردند توان مقاومت در شهرها را دارند، بهویژه در سنندج همه مناطق را سنگربندی کردند و بدینترتیب، جنگ سختی آغاز شد که 24 روز طول کشید و طی آن، عده زیادی از مردم کشته و مجروح شدند.
در شهریور سال 1359، ستونی از نیروهای ارتش با هدف رفتن به مناطق مرزی برای جلوگیری از اشغال منطقه توسط ارتش عراق، از بانه بهسمت سردشت حرکت کرد، اما در تمام طول مسیر، همزمان با حمله نیروهای متجاوز عراق، گروههای کردی نیز به این نیروها حمله کردند. چند روز بعد درحالیکه ارتش بعثی از طریق مرزهای پیرانشهر میکوشید این منطقه را اشغال کند، نیروهای حزب دموکرات، در هماهنگی با آنها، به پادگانهای پیرانشهر و پاوه حمله کردند تا این مراکز را خلع سلاح کنند اما بر اثر مقاومت رزمندگان ارتش و سپاه، سرانجام شکست خورده و از پیرانشهر خارج شدند. در همان زمان، حزب دموکرات نیروهایی را برای اشغال ارومیه اعزام کرد. این اقدام پس از کشته شدن 200نفر از نیروهای حزب، به شکست انجامید. بمباران زندان دولهتو، یکی دیگر از جنایاتی بود که با همکاری حزب دموکرات و رژیم بعث انجام شد. در هفدهم اردیبهشت سال 1360 براساس توافقی بین حزب بعث عراق و حزب دموکرات کردستان زندان دولهتو که عدهای از نیروهای سپاه، کمیته، ارتش و جهادسازندگی در آن محبوس بودند بمباران شد. براساس این توافق زندانیان برخلاف هر روز که به بیگاری برده میشدند، در حیاط زندان نگه داشته شدند و نگهبانان زندان نیز از 50 نفر به 12 نفر کاهش یافتند، حتی افراد مختلف حزب دموکرات از این زندان به محلهای دیگری منتقل شدند و بدینترتیب همهچیز برای بمباران زندان آماده بود.
اتحاد حزب دموکرات با شورای ملی مقاومت (منافقین)
شورای ملی مقاومت با تلاش ابوالحسن بنیصدر و مسعود رجوی سیام تیرماه 1360 بنیان گذاشته شد و از همان آغاز، احزاب، گروهها و شخصیتهای مختلف ضدانقلاب به این شورا پیوستند. یکی از اعضای این شورا حزب دموکرات کردستان بود. پیوستن حزب دموکرات کردستان به شورای ملی مقاومت برای شورا بسیار حیاتی محسوب میشد؛ چراکه به شورا این امکان را میداد که بخشی از عملیاتهای خود را از منطقه کردستان سازماندهی کند. حزب دموکرات درقبال این پیوستن بهعنوان مبارزات حقطلبانه مردم کردستان در اسناد شورا بسنده نکرد و خودمختاری کردستان را خواستار شد. شورای ملی مقاومت طرح خودمختاری کردستان را تصویب کرد تا حزب دموکرات کردستان بهدلیل همکاری با شورا، درمقابل رقیب کمونیست خود (حزب کومله) تحت فشار نباشد. بهدنبال آن، سازمان مجاهدین بخشی از نیروهای خود را به کردستان فرستاد و درکنار نیروهای حزب دموکرات مقرهایی را دایر کرد. درنهایت اینگونه دسیسههای عناصر ضدانقلاب نیز نتیجهای نداد. در سال 1361 نیروهای جمهوری اسلامی در کردستان به پیروزیهای چشمگیری دست یافتند. در این سال، جاده استراتژیک پیرانشهر به سردشت آزاد و بخشهای مهمی از محور مهاباد به سردشت و روستاهای اطراف پاکسازی شد. احزاب دموکرات و کومله، درپی رانده شدن به کردستان عراق، در آن کشور نیز در مواردی، هدف حمله گروهکهای کرد عراقی قرار گرفتند. بهتدریج نفوذ و فعالیت حزب دموکرات در کردستان ایران کاهش یافت و به تلاشهای سیاسی برای جلبنظر جمهوری اسلامی ایران بیش از پیش توجه شد.
ارتباط کردها با آمریکا
پس از حملات 11 سپتامبر در سال 2011، آمریکاییها درصدد برآمدند نفوذ خود را در منطقه غرب آسیا گسترش دهند که حمله به عراق، گامی در راستای این راهبرد بود. با اشغال این کشور توسط آمریکاییها، کردها که پیش از این بهعنوان جریانی هممحور با سیاستهای منطقهای آمریکا شناخته میشدند، از پشتیبانی بیشتر این کشور برخوردار شدند. این حمایتها بهویژه پس از طرح و اجرای پروژه «خاورمیانه بزرگ» دوچندان شد. آمریکاییها درصدد بودند با استفاده از این طرح کشورهای منطقه را به کشورهایی کوچک با قومیتها و مذاهب مختلف تقسیم کنند. عراق یکی از کشورهای هدف در این طرح بود. ایجاد شکاف قومی، نژادی و مذهبی در عراق گام اول اجرای طرح خاورمیانه بزرگ در این کشور بود که با استفاده از فدرالیست کردن این کشور کلید میخورد. فدرالیسم در عراق زمینه را برای گسترش قدرت حکومت های محلی نظیر کردها فراهم میکرد، پس از خروج نیروهای آمریکایی مستقر در عراق کردها که پیشتر از اختیارات فرافدرالی در چهارچوب قانون اساسی جدید عراق برخوردار شده بودند از حمایت ویژهتری از سوی آمریکا بهرهمند شدند؛ چراکه ایالات متحده، کردها را بهعنوان ابزاری در جهت مقابله با نقشآفرینی ایران و همپیمانانش در منطقه میدانست که منافع آنها را تهدید میکرد، کردها همچنین میتوانستند امنیت رژیمصهیونیستی را در منطقه بهعنوان مهمترین شریک ایالاتمتحده تامین کنند. به همین جهت تشکیل دولت کردی به یکی از اهداف مشترک آمریکا و رژیمصهیونیستی تبدیل شد. این حمایتها موجب شد کردها فرصت جدیدی را فراروی خویش برای طرح مجدد استقلالخواهی مشاهده کنند.
سابقه همکاری گروهکهای کردی با رژیمصهیونیستی
بعد از تسخیر سفارت آمریکا در تهران یک گزارش سازمان سیا منتشر شد که نشان میداد کردهای عراق متحد نزدیک رژیمصهیونیستی بودند. در جنگ ژوئن ۱۹۶۷ بین کشورهای عرب و رژیمصهیونیستی، کردها برای اینکه از شرکت ارتش عراق در جنگ جلوگیری کنند، دست به یک عملیات گسترده در شمال عراق زدند. در اکتبر ۱۹۸۰ مناخیم بگین، نخستوزیر وقت این رژیم تایید کرد که بین سالهای ۱۹۶۵ و ۱۹۷۵ زمانی که شاه توافقهای الجزایر را با عراق امضا کرد اسرائیل به کردها هم کمکهای انسانی داده بود، هم کمک مالی، و هم اسلحه ولی سرنگونی شاه اسرائیل را از حضور در شمال عراق محروم کرد و در عین حال این کشور و سازمان جاسوسی و اطلاعاتی آن، یعنی موساد را مجبور کرد که توجه خود را به کردهای ایران معطوف کنند. اشغال عراق توسط آمریکا و انگلیس در سال ۲۰۰۳ پای رژیمصهیونیستی را بار دیگر به شمال عراق باز کرد، با این تفاوت که این بار هدف ضربه زدن به ایران و ایجاد بیثباتی در آنجا بود. پس از بازگشت اسرائیل به شمال عراق در سال ۲۰۰۳، میرداگان، رئیس سابق موساد استفاده از گروههای قومی در ایران، از جمله کردها را در دستورکار قرار داد. در فوریه ۲۰۱۰ ایزرئیلنشنالنیوز گزارش داد که ارتش و نیروهای اطلاعاتی اسرائیل جنگجویان کرد را تعلیم نظامی و کماندویی میدهند. مطابق آنچه در این گزارش آمده است مهمترین بخش این آموزش نیز مربوط به آموزش جنگهای چریکی است. نزدیکی روابط گروههای کردی و رژیمصهیونیستی بهقدری مثبت است که در سال 2017 نتانیاهو، نخستوزیر رژیمصهیونیستی و لیبرمن، وزیر امور خارجه وقت این رژیم بهعنوان تنها مقامهای دولتی جهان از برگزاری همهپرسی استقلال در اقلیم کردستان عراق استقبال کردند.
منابع
1) کومله، سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران (محمود نادری، بهار 1401)
2) بررسی زمینههای تاریخی پیدایش حزب دمکرات کردستان و تحولات آن تا انقلاب اسلامی (محمود نادری، زمستان 97)