حسین شکیب راد، کارشناس و پژوهشگر حوزه نوجوان:طبیعتا انسانها را میشود از زوایای مختلفی مورد بررسی قرارداد. همه آن چیزهایی که منجر میشوند بتوانیم رفتارها و عملکردها و عکسالعملهای آنها را در موارد گوناگون تحلیل کنیم. مثلا تفاوت در جنسیت، تفاوت در جغرافیا و فرهنگ و امثال آن. یکی از این رویکردها توجه به ویژگیهای نسلی انسانهاست. اندیشمندان تقریبا انسانهای متولد دهههای مختلف را در یک دستهبندی جداگانه تعریف میکنند که ویژگیهای مشترکی دارند. البته هرچه به گذشته برمیگردیم تغییرات در طول زمان بیشتری اتفاق میافتاده و هرچه پیشتر میرویم، جهان به سمتی میرود که حتی در طول یکدهه هم با تغییرات اساسی در نسل بشر روبهرو میشویم. پس بررسی این ویژگیها و تغییرات، میتواند کمک زیادی به تحلیل درست ما از رفتار و کردار افراد متولد آن دوره نسلی کند.
دوران نوجوانی دوران کشف هویت است. فارغ از ویژگیهای نسلی که گفته شد، در این دوران فرد دچار دگرگونیهایی میشود که اگر بخواهیم با او مواجهه درستی داشته باشیم، حتما باید به این خصوصیات توجه کنیم. از مهمترین ویژگیهای این نسل استقلالطلبی، حرکت بهدنبال آزادی عمل بیشتر، پیداکردن قدرت اعتراض به چیزهایی که به آن علاقه ندارد و همچنین مسائل مربوط به بلوغ است. این ویژگیها در همه نسلها در همین سن نوجوانی که عموما باید آن را از حوالی دوازده، سیزده سالگی تا نزدیک 20سالگی تعریف کنیم، یکسان است. اما اتفاقی که در مورد نسل جدید نسبت به این خصوصیات افتاده است، عمق پیداکردن این ویژگیهاست. یعنی اگر نوجوان نسل دهه 60 استقلال را در این میدید که بتواند پول توجیبیهایش را خرج چیزی کند که خودش دوست دارد، برخی از نوجوانهای دهه هشتادی حتی به فکر زندگی جداگانه از خانواده هم هستند. یا اگر یک دختر نوجوان دهه پنجاهی، ته آزادی را در این میدید که او هم بتواند درس بخواند، یک دختر دهه هشتادی توقع دارد خانواده به او اجازه بدهند تا پاسی از شب هم بهتنهایی در خیابان باشد. یا هرنوع پوششی فارغ از قوانین خانواده، عرف و حتی جامعه داشته باشد و کسی به او چیزی را تحمیل نکند.
بمب هیجانات بودن یکی از مهمترین ویژگیهای نوجوانان نسل جدید است، اینکه احساسات انسانیشان اعم از خشم و شهوت و غضب و هیجان و... همگی در اوج هستند و تقریبا غیرقابل کنترل. حتما اگر سالهای اخیر را مرور کنید با تعداد زیادی از موارد مواجه میشوید که نشانههایی از این احساسات کنترلنشده بهوضوح پیداست. مثلا قمهکشی یک دختر نوجوان در اصفهان، یا برخورد تلخ یک پسر نوجوان با دختری که مدتی با او دوست بوده است. و در مقایسه با اتفاقات اخیر و نمونههای قبلی آن هم میشود به آتشزدن پرچم ایران یا پایینکشیدن تصویر حاج قاسم سلیمانی، هر دو توسط دو نوجوان اشارهکرد. عدهای البته سعی میکنند همهچیز را در هجمه فرهنگی دشمن بدانند و این نوجوان را فریبخورده معرفی کنند. درصورتیکه اتفاقاتی مثل حضور نوجوانها در پارک آبوآتش یا مجتمع کوروش که همین چند سال پیش دیدیم، ربطی به این هجمهها نداشت و صرفا فرصتی بود برای بروز و ظهور احساسات غیرقابل کنترل این نسل.
بهزعم من و خیلی از کارشناسان، بخش قابل توجهی از این اتفاقات ناشی از همین روحیات است و بهجای برخورد سلبی با نوجوانهایی که خشم و شادی و سایر احساساتشان را به خیابانها میآورند، بهتر است کمی هم به وجوه شخصیتی آنها توجه کرده و در بسترهای مختلف، شرایط منطقی برای تخلیه هیجانات ایشان فراهم کنیم. دنیای بدون مرز یکی دیگر از نکات قابل توجه در ویژگیهای این نسل است و شرایطی فراهم میکند که حضور نوجوانان 16 تا 20ساله را کف خیابانهای کشور در چنین روزهایی توجیه میکند. در چنین مختصاتی به جهت ارتباطات گسترده در فضای مجازی، تقریبا چیزی بهعنوان مرز برای آنها نامفهوم است. وقتی یک نوجوان میتواند از طریق شبکههای اجتماعی، ارتباطات بینالمللی داشته باشد و بینهایت را تجربه کند، اگر بخواهیم او را در یک مرز فیزیکی منحصر کنیم تقریبا غیرممکن میشود. حالا در کنار این روحیه، کمکاریهای فرهنگی خودمان را هم اضافه کنید که باعث میشود مفهوم عِرق و دلبستگی و حتی تعصب به مرزهای کشور در میان گروه زیادی از نوجوانان نسل جدید کمرنگ شود. کافی است در یک جمع، از نوجوان صادقانه بپرسیم که فارغ از مسائل سیاسی، آیا علاقهمند به زندگی در یک کشور دیگر هست یا خیر. و چهبسا بچههای مذهبی هم مثلا از کشورهایی مثل عراق و لبنان برای زندگی نام ببرند و اگر درباره نوجوانها و جوانهایی که مهاجرت کردهاند سوال کنیم، میگویند چطور است که اگر یک نفر از شهر تهران به شهر دیگری برای زندگی سفر کند ایرادی بر او وارد نیست، پس به کسی هم نباید خردهگرفت که یک گوشه دیگر از این زمین خدا را برای زندگیاش انتخاب میکند.
چه باید کرد؟ بیش از هرچیزی شاید این سوال ذهن اهل فن را درگیر کرده است که باید با نوجوانان این نسل چطور برخوردکنیم؟ اصلا این نسل را باید ازدسترفته بدانیم؟ قطعا اینها حرف دقیقی نیست. با فرض اینکه در چند دهه پس از انقلاب کمکاریهای زیادی درخصوص این نسل شده است اما برخی ویژگیهای این نسل، به رشد چندین برابری درک ارزشها در میان ایشان کمک میکند. منتها باید روی همین خصوصیات دست گذاشت و البته سایر تفاوتهای این نسل را هم درنظر گرفت و بهجای ارزشگذاری روی ویژگیهای نسلی، تنها از عنوان تفاوت برایشان استفاده کرد و البته این تفاوت را بهرسمیت شناخت. یکی از ویژگیهای جالب این نسل، اخلاقمداربودن آنهاست. شاید سوال شود که پس چرا با قوانین عرف و شرع چندان ارتباطی برقرار نمیکنند. نکته این است که آنها قانونگریز هستند و طبیعتا وقتی دین را هم صرفا بهعنوان قانون اجباری به او معرفی کنیم، آن را پی میزنند. اما اگر او به چیزی برسد، یعنی آن را باورکند، اتفاقا خیلی محکمتر از قدیمیها روی آن پافشاری خواهد کرد. کافی است بستری را فراهم کنیم که خوبی ارزشها برایش مشخص شود و بهجای تحمیل، قدرت تحلیل او را بالا ببریم. کاری که تقریبا به هیچوجه در سیستم آموزشی ما دیده نمیشود. بهزعم من، نقطه فرار از شرایط موجود، نه آموزش، بلکه پرورش به معنای بسترسازی برای بروز و ظهور استعدادها، توانمندیها و نقاط قوت این نسل است. البته بهتر است که از این بهبعد بهجای آنکه به آنها آیندهساز بگوییم، باور کنیم که آنها از همین امروز هم میتوانند نقش اساسی در رشد کشور داشته باشند و آنها را باور کنیم.