سیاست خارجی در واشنگتن براساس واکنش به پکن طراحی می‌شود
دوماهنامه فارن‌افرز در مقاله‌ای به قلم جسیکا چن‌وایس استاد مطالعات چین و آسیا-اقیانوسیه دانشگاه کورنل ایالات‌متحده آمریکا به بررسی تاثیرات تمرکز بیش‌از‌حد سیاست خارجی آمریکا بر چین و خطرات مترتب بر آن پرداخته است.
  • ۱۴۰۱-۰۷-۰۸ - ۲۱:۴۰
  • 20
سیاست خارجی در واشنگتن براساس واکنش به پکن طراحی می‌شود
دام چین
دام چین

سجاد عطارزاده، مترجم:دوماهنامه فارن‌افرز در مقاله‌ای به قلم جسیکا چن‌وایس استاد مطالعات چین و آسیا-اقیانوسیه دانشگاه کورنل ایالات‌متحده آمریکا به بررسی تاثیرات تمرکز بیش‌از‌حد سیاست خارجی آمریکا بر چین و خطرات مترتب بر آن پرداخته است. ترجمه این متن را که تحت عنوان « دام چین» منتشر شده است را در ادامه می‌خوانید. 

رقابت با چین تمامی سیاست خارجی ایالات‌متحده را در خود بلعیده است. سیاستمداران و سیاستگذاران آمریکایی که با چالش یک رقیب نزدیک به همتا که منافع و ارزش‌هایش به‌شدت با منافع ایالات‌متحده تفاوت دارد روبه‌رو هستند، آنقدر روی مقابله با چین متمرکزشده‌اند که خطر از‌دست رفتن منافع و ارزش‌های ایجابی که باید زیربنای راهبرد ایالات‌متحده باشد، به‌شدت احساس می‌شود. روند فعلی نه‌تنها بدترشدن شدید روابط ایالات‌متحده و چین و خطر فزاینده درگیری فاجعه‌بار را به‌همراه دارد، بلکه تهدیدی برای تضعیف پایداری رهبری آمریکا در جهان و حیات جامعه آمریکا و دموکراسی داخلی این کشور نیز هست. 
البته دلیل خوبی وجود دارد که چرا چین قدرتمندتر به دغدغه اصلی سیاستگذاران و استراتژیست‌ها در واشنگتن (و بسیاری از پایتخت‌های دیگر) تبدیل شده است. با این‌حال ممکن است این نگرانی کاملا موجه، به ترسی تبدیل شود که تاثیراتی غیرمولد و مضر بر سیاست و جامعه آمریکا داشته باشد. واشنگتن در تلاش برای ایجاد یک راهبرد ملی مناسب برای مقابله با چینی قوی‌تر و قاطع‌تر، تلاش کرده است تا موفقیت را به‌گونه‌ای تعریف کند که برای هر دوطرف مقبول باشد اما سیاست خارجی این کشور براثر عدم‌ تعیین هدف و فقدان اجماع داخلی درباره نحوه ارتباط این کشور با جهان، حالتی واکنشی به‌خود گرفته است که به‌جای حرکت به سمت مقصد موردنظر، در حلقه‌های دایره‌ای شکل به دورخود می‌چرخد. 
دولت بایدن اذعان کرده است که ایالات‌متحده و شرکای آن باید جایگزین جذابی برای آنچه چین ارائه می‌دهد داشته باشند و گام‌هایی درست نیز در این مسیر برداشته است، مانند ابتکارات چندجانبه درباره آب‌وهوا یا گرسنگی. با این‌حال، غریزه مقابله با هر ابتکار، پروژه و تحریک چینی همچنان بر سیاست خارجی آمریکا غالب است و تلاش‌ها برای احیای یک سیستم بین‌المللی فراگیر را که از منافع و ارزش‌های ایالات‌متحده محافظت کند، نادیده می‌گیرد. حتی در جنگ اوکراین نیز که توجه و منابع قابل‌توجه ایالات‌متحده را به خود جذب کرده است، تاثیر گسترده‌تر، تشدید تمرکز بر رقابت ژئوپلیتیکی بوده است که با همگرایی چین و روسیه تقویت شده است. 
رهبران واشنگتن و پکن مدعی هستند که می‌خواهند از یک جنگ سرد جدید اجتناب کنند. اما واقعیت این است که کشورهای آنها در حال‌حاضر درگیر یک مبارزه جهانی هستند. ایالات‌متحده به‌دنبال تداوم برتری خود و نظام بین‌المللی است که به منافع و ارزش‌های آن امتیاز می‌دهد. چین معتقد است که رهبری ایالات‌متحده به‌دلیل ریاکاری و غفلت تضعیف شده و این امر فرصتی مناسب برای وادارکردن دیگران به پذیرش نفوذ و مشروعیت چین فراهم کرده است. هر دوطرف، گرفتار جبرگرایی فزاینده‌ای هستند که بحرانی اجتناب‌ناپذیر و شاید حتی ضروری است؛ قوانین پذیرفته‌شده مبتنی‌بر بازی جوانمردانه و همزیستی تنها پس از آن نوع تقابل رودررو که مشخصه سال‌های اولیه جنگ سرد بود، به‌وجود می‌آیند. 
حتی در نبود بحران نیز موضعی واکنشی راهنمای طیفی از سیاست‌های ایالات‌متحده بوده است. واشنگتن اغلب در دام تلاش برای مقابله با تلاش‌های چین در سراسر جهان می‌افتد، بدون اینکه متوجه خواسته‌های دولت‌ها و مردم محلی باشد. آمریکا بدون برخورداری از چشم‌اندازی آینده‌نگر و ارزیابی واقع‌بینانه از منابعی که دراختیار دارد، در اولویت‌بندی در حوزه‌ها و مناطق تلاش می‌کند. خطر درازمدت این است که ایالات‌متحده قادر نخواهد بود بدون افتادن به ورطه عدم‌تسامح در داخل و افراط و زیاده‌روی در خارج، این رقابت را برای چندین دهه مدیریت کند. ایالات‌متحده در تلاش برای کنارزدن چین، ممکن است نقاط قوت خود را تضعیف کند و چشم‌اندازی را که باید مبنایی برای رهبری پایدار آمریکا باشد، مخدوش کند. 
جزء اصلی یک رویکرد بهتر، باید جهانی باشد که ایالات‌متحده به‌دنبال آن است و آن را می‌خواهد؛ آنچه می‌خواهد، نه آنچه از آن بیم دارد. تحریم‌ها، تعرفه‌ها، تحرکات نظامی و سیاست‌ها را باید براساس اینکه آیا آنها حرکت به‌سمت این جهان را تسهیل می‌کنند، مورد ارزیابی قرار گیرند، نه براساس تضعیف چین یا ایجاد مزیت رقابتی علیه آن. این اقدامات باید قدرت ایالات‌متحده را در بهترین حالت خود نشان دهند نه اینکه رفتاری را که واشنگتن قصد دارد از آن جلوگیری کند، منعکس سازند. واشنگتن به‌جای نگاه نوستالژیک به برتری گذشته خود باید با اقدامات و اظهارات خود متعهد به یک چشم‌انداز مثبت از یک نظام بین‌المللی اصلاح شده باشد که شامل چین نیز می‌شود و نیاز وجودی برای مقابله با چالش‌های مشترک را برآورده می‌کند. 
ذکر این نکته ضروری است که این توصیه به معنای دست‌کشیدن از تلاش برای جلوگیری از تهاجم چین، افزایش تاب‌آوری در برابر اجبار چین و تقویت اتحادهای ایالات‌متحده نیست. اما این موارد باید با گفت‌وگوهای معنادار با پکن همراه شود؛ گفت‌وگوهایی که موضوع آنها علاوه‌بر ارتباط در مواقع بحران و کاهش ریسک باید همزیستی و آینده نظام بین‌المللی نیز باشد؛ آینده‌ای که پکن لزوما در شکل‌دادن به آن نقش خواهد داشت. بینش جهانی ایجابی و جامع، هم رقابت را منضبط می‌کند و هم آنچه را که پکن باید از‌دست بدهد روشن می‌سازد. در غیر این‌صورت، با بدترشدن روابط و افزایش احساس تهدید، منطق رقابت حاصل صفر است که بیش‌ازپیش فراگیر خواهد شد و منافع و ارزش‌های آمریکا تضعیف خواهند شد. به‌علاوه در اولویت‌های جهانی نیز انحراف ایجاد خواهد شد و نظام بین‌المللی ازبین خواهد رفت. این اتفاقات به ناامنی فراگیر دامن‌زده و به کثرت‌گرایی و فراگیری مدنی که بستر لیبرال‌دموکراسی است، آسیب خواهد رساند و اگر تغییر نکند، فاجعه به بار خواهد‌آورد. 
دلیل مرسوم در واشنگتن برای بدترشدن روابط آمریکا و چین این است که در یکی دو دهه گذشته، پکن از «اطاعت از زمان خود» دست کشیده است، در داخل کشور بسته تر و در خارج از کشور قاطعانه‌تر شده است، درحالی که به استفاده از مزیت‌ها و روابط و نهادهایی که باعث رشد اقتصادی این کشور شده است، ادامه می‌دهد.
 شکی نیست که این تغییر قطعا بخشی از داستان است و به همان اندازه باید به افزایش نفوذ چین و استفاده شی‌جین‌پینگ از این نفوذ اشاره کرد. اما در یک روایت کامل باید به تغییرات متناظر در سیاست ایالات‌متحده و واکنش آن به تحولات چین هم اشاره نمود. واشنگتن با تحولات و اقدامات چین با مجموعه‌ای از تدابیر حفاظتی و تنبیهی برخورد کرده است مانند تعرفه، تحریم و محدودیت در مبادلات تجاری و علمی. در این مسیر آمریکا همچنین از اصولی مانند عدم‌تبعیض نیز فاصله گرفته و درعین‌حال این باور را در پکن تقویت کرده است که ایالات‌متحده هرگز چین قدرتمندتر را تحمل نخواهد کرد. به‌علاوه آمریکا در حمایت خود از نهادها و توافق‌های بین‌المللی که مدت‌ها وابستگی متقابل جهانی را تشکیل می‌دادند، متزلزل شده است؛ امری که تا حدی ناشی از حیرت از نفوذ فزاینده چین در نظام بین‌المللی است. 
در نتیجه پکن بر این باور است که تنها از طریق مبارزه طولانی، آمریکایی‌ها متقاعد می‌شوند که با چین قوی همزیستی کنند و واشنگتن نیز معتقد است که باید قدرت و نفوذ چین را برای دفاع از تفوق ایالات‌متحده محدود کند. نتیجه یک مارپیچ روبه‌پایین است؛ تلاش هر یک از طرفین برای افزایش امنیت خود، طرف دیگر را وادار می‌کند تا گام‌های بیشتری برای ارتقای امنیت خود بردارد. 
در توضیح تنش‌های فزاینده آمریکا و چین، برخی از محققان به تغییرات ساختاری در موازنه قدرت اشاره می‌کنند. گراهام آلیسون درباره «تله توسیدید» نوشته است: «این تصور که وقتی یک دولت درحال‌ظهور یک قدرت مستقر را به‌چالش می‌کشد، نتیجه آن اغلب به‌وجودآمدن یک جنگ برای هژمونی است.» بااین‌حال، تمرکز بر قابلیت‌ها به‌تنهایی در توضیح پیچش‌ها و چرخش‌های واقع‌شده در روابط ایالات‌متحده و چین، که همچنین ناشی از تغییر ادراک از تهدید، فرصت و هدف است، مشکل دارد. پس از سفر رئیس‌جمهور ریچارد نیکسون به پکن در سال 1972، واشنگتن چین را به‌عنوان یک شریک راهبردی برای مهار اتحادجماهیرشوروی درنظر گرفت و با آغاز دوران پس از جنگ سرد، سیاستگذاران ایالات‌متحده شروع به تحدید قدرت نظامی روبه‌رشد چین کردند؛ آن هم درحالی که به‌دنبال تشویق آزادسازی اقتصادی و سیاسی این کشور از طریق یکپارچگی بیشتر بودند. 
در این دوره، رهبران چین یک فرصت راهبردی برای اولویت دادن به توسعه چین در یک محیط بین‌المللی باثبات را دیدند. آنها درهای کشور را به روی سرمایه‌گذاری خارجی و رویه‌های سرمایه‌دارانه بازکردند و به‌دنبال آموختن از تخصص خارجی بودند و در عین‌حال به‌طور متناوب علیه «آلودگی معنوی» و «لیبرال‌سازی بورژوایی» مبارزه می‌کردند. علی‌رغم تلاش‌های گاه‌به‌گاه برای نشان دادن عزم، ازجمله در طول بحران تنگه تایوان در سال‌های 1996-1995 و پس از بمباران سفارت چین در یوگسلاوی در سال 1999 توسط ناتو، رهبران چین تا حد زیادی به استراتژی سربه‌زیرانه دنگ شیائوپینگ برای جلوگیری از تحریک احساسات پایبند بودند. 
اگر سالی وجود داشته باشد که نقطه عطفی در رویکرد چین به جهان داشته باشد، سال 2012 که شی به قدرت رسید نیست، بلکه سال 2008 است. بحران مالی جهانی، پکن را بر آن داشت تا تصوری را که در حکمرانی اقتصادی چین دانش‌آموز و آمریکای آموزگار است کنار بگذارد. بازی‌های المپیک پکن در آن سال قرار بود ورود چین به صحنه جهانی را نشان دهد، اما بیشتر، جهان به‌جای آن بر شورش‌های تبت متمرکز شده بود که مقامات چینی آن را مداخله خارجی‌ها می‌دانستند. در این شرایط حزب کمونیست چین به‌طور فزاینده‌ای بر این ایده متمرکز شد که نیروهای خارجی قصد دارند جلوی ظهور چین را بگیرند. 
در سال‌های بعد اما حرکت لنگان به سوی لیبرال‌سازی معکوس شد. حزب، آموزش ایده‌های لیبرال و فعالیت‌های سازمان‌های غیردولتی خارجی را سرکوب کرد، اعتراض‌های دموکراسی‌خواهانه را در هنگ‌کنگ سرکوب نمود و یک سیستم نظارتی گسترده ایجاد کرد. در سطح بین‌المللی، چین از هرگونه تواضع استراتژیک چشم‌پوشی کرد. این کشور در دفاع از ادعاهای ارضی و دریایی خود (در امتداد مرز هند، در دریای چین شرقی و جنوبی و در رابطه با تایوان) قاطع‌تر شده است. این کشور با پیشی گرفتن از ژاپن به‌عنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان در سال 2010، شروع به استفاده از قدرت اقتصادی خود برای وادارکردن احترام به منافع حزب کمونیست چین کرد. این امر توسعه قابلیت‌های نظامی این کشور را افزایش داد تا با مداخله ایالات‌متحده در منطقه، ازجمله گسترش زرادخانه هسته‌ای آن که زمانی محدود بود، مقابله کند. تصمیم برای توسعه بسیاری از این قابلیت‌ها قبل از شی‌جین‌پینگ گرفته شده بود اما تحت رهبری او بود که پکن رویکردی زور‌آمیز و غیرقابل‌تحمل‌تر را اتخاذ کرد. 
واشنگتن با مشاهده توانایی‌ها و تمایل روبه‌رشد چین، فعالیت‌های مقابله‌ای خود را افزایش داد. دولت اوباما اعلام کرد که به سمت آسیا «چرخش» خواهد کرد و حتی زمانی که واشنگتن به‌دنبال نقشی سازنده برای چین در نظام بین‌المللی بود، سرعت رشد چین به‌سرعت از تمایل ایالات پیشی گرفت. با انتخاب دونالد ترامپ به‌عنوان رئیس‌جمهور، ارزیابی واشنگتن به‌طور ‌ویژه‌ای افراطی شد. به گفته ترامپ، چین یک رژیم مارکسیست-لنینیست برای «تجاوز» به ایالات‌متحده، تسلط بر جهان و براندازی دموکراسی بود. در پاسخ، دولت ترامپ یک جنگ تجاری را آغاز کرد، شروع به صحبت از «جدا کردن» اقتصاد ایالات‌متحده و چین کرد و یک‌سری ابتکارات را با هدف مقابله با نفوذ چین و تضعیف حزب کمونیست چین آغاز کرد. در سخنرانی‌ها هم مقامات ارشد ایالات‌متحده به تغییر رژیم اشاره کردند و خواستار اقداماتی برای «توانمندسازی مردم چین» برای جست‌وجوی شکلی متفاوت از حکومت شدند و تاکید کردند که «تاریخ چین مسیر دیگری برای مردم این کشور دارد.»
دولت بایدن برخلاف یکجانبه‌گرایی ترامپ هرگونه صحبت درمورد تغییر رژیم در چین را متوقف کرده و رویکرد خود را از نزدیک با متحدان و شرکا هماهنگ کرده است. اما درعین‌حال بسیاری از سیاست‌های سلف‌ خود را ادامه داده و این ارزیابی را تایید کرده است که نفوذ فزاینده چین باید مهار شود. برخی از تلاش‌های «ابتکار چینِ» وزارت دادگستری، که به‌دنبال پیگرد قانونی سرقت مالکیت معنوی و جاسوسی اقتصادی بود، اصلاح شده‌اند. اما برخی دیگر ازجمله تعرفه‌ها، کنترل‌های صادراتی و محدودیت‌های ویزا سر جای خود مانده و برخی مانند تحریم‌ها علیه مقامات و شرکت‌های چینی گسترش یافته‌اند. ابتکار چین در سال 2018 برای رسیدگی به خطرات چین ایجاد شد و موارد جاسوسی، سرقت اسرار تجاری و جرایم سایبری را تحت یک پرچم واحد قرار داد. در همین‌حال، در کنگره، مخالفت شدیدتر با چین ممکن است تنها چیزی باشد که دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان می‌توانند روی آن به توافق برسند. 
طی پنج دهه، ایالات‌متحده ترکیبی از تعامل و بازدارندگی را برای واردکردن چین به یک نظام بین‌المللی که به‌طور گسترده از منافع و ارزش‌های ایالات‌متحده حمایت می‌کند، امتحان کرد. سیاستگذاران آمریکایی به‌خوبی می‌دانستند که همتایان چینی آنها متعهد به دفاع از حاکمیت حزب کمونیست چین هستند، اما واشنگتن محاسبه کرده بود که جهان با چینِ در داخل سیستم خطر کمتری خواهد داشت. این شرایط تا حد زیادی موفق شد و هنوز هم بهتر از گزینه‌های دیگر است. با این‌حال، بسیاری در واشنگتن همیشه امیدوار بودند که تکامل لیبرال چین رخ‌دهد. بنابراین، اقتدارگرایی روبه‌رشد چین، روایت شکست جامع سیاست ایالات‌متحده را تغذیه کرده و تمرکز بر اصلاح این شکست نیز این باور را در پکن تثبیت کرده است که ایالات‌متحده و متحدانش چین را به‌عنوان یک ابرقدرت نمی‌پذیرند. 
اکنون، هر دو کشور قصد دارند هر کاری را که لازم است انجام دهند تا نشان دهند که هر حرکت دیگری بی‌نتیجه نخواهد ماند. تصمیم‌گیرندگان آمریکایی و چینی هر دو معتقدند که طرف مقابل تنها به قدرت احترام می‌گذارد و خویشتن‌‌داری را به‌عنوان ضعف تفسیر می‌کند. ژنرال وی‌فنگه، وزیر دفاع چین، در گفت‌وگوی شانگری-لا امسال در سنگاپور، یک روز پس از دیدار با لوید آستین، وزیر دفاع ایالات‌متحده، متعهد شد که بر سر تایوان «تا آخر بجنگد.»
مقصدی که مسیر کنونی به جهانی خطرناک‌تر و کمتر قابل سکونت منتهی می‌شود که با خطر همیشگی رویارویی و بحران تعریف می‌شود و در آن آمادگی برای درگیری، بر مقابله با چالش‌های مشترک اولویت دارد. اکثر سیاستگذاران، حداقل آنهایی که در واشنگتن هستند، به‌دنبال ایجاد بحران بین ایالات‌متحده و چین نیستند. اما پذیرش فزاینده‌ای وجود دارد که بحران کم‌وبیش اجتناب‌ناپذیر است و پیامدهای آن نیز بی‌شمار خواهد بود. 
تایوان محتمل‌ترین نقطه اشتعال است، زیرا تغییرات در تایپه و پکن این جزیره را به‌طور فزاینده‌ای در مرکز تنش‌های ایالات‌متحده و چین قرار داده است. تغییرات جمعیتی و نسلی در تایوان، همراه با سرکوب چین در هنگ‌کنگ، مقاومت تایوان را دربرابر ایده کنترل پکن افزایش داده و اتحاد مسالمت‌آمیز را بیش‌ازپیش خیالی جلوه داده است. پس‌ از اینکه حزب پیشرو دموکراتیک تایوان که به‌طور سنتی طرفدار استقلال است، در سال 2016 به ریاست‌جمهوری رسید، پکن علی‌رغم تلاش‌های دقیق این حزب برای اجتناب از حرکت به سمت استقلال رسمی، موضع سختی دربرابر رئیس‌جمهور جدید، تسای‌اینگ‌ون اتخاذ کرد. کانال‌های ارتباطی بین‌تنگه‌ای بسته شدند و پکن برای تنبیه و بازدارندگی از آنچه به‌عنوان حرکت‌های تدریجی به سوی جدایی دائمی تایوان می‌پنداشت، به اقدامات اجباری فزاینده‌ای متکی شد. 
در پاسخ، ایالات‌متحده گشت‌زنی‌های نظامی را در تنگه تایوان و اطراف آن افزایش داد، دستورالعمل‌های تعامل با مقامات تایوان را تسهیل کرد، سیاست اعلامی ایالات‌متحده را برای تاکید بر حمایت از تایوان گسترش داد و به حمایت از مشارکت معنادار تایوان در سازمان‌های بین‌المللی ازجمله سازمان ملل ادامه داد. با این‌حال، بسیاری از تلاش‌های ایالات‌متحده برای حمایت از جزیره و ایجاد بازدارندگی در برابر چین، درعوض به احساس فوریت پکن برای جلوگیری از رشد پیوسته روابط ایالات‌متحده و تایوان دامن زده است. 
حتی با وجود سیاست رسمی ایالات‌متحده مبنی‌بر «ابهام استراتژیک» درمورد اینکه آیا ایالات‌متحده درصورت حمله به تایوان مداخله خواهد کرد یا خیر، برنامه‌ریزان نظامی چین انتظار دخالت ایالات‌متحده را دارند. درواقع پیش‌بینی وجود دشواری برای کنترل آمریکا همزمان با حمله به تایوان، در ایجاد بازدارندگی برای این جزیره تاثیر گذاشته است. 
اما بسیاری از اقدامات ایالات‌متحده با هدف تقویت توانایی جزیره برای مقاومت در برابر اجبار، نمادین بوده است تا محتوایی و بیشتر به تحریک پکن کمک کرده است تا ایجاد بازدارندگی. به‌عنوان‌ مثال، تلاش‌های دولت ترامپ برای تغییر هنجارها درمورد تعامل ایالات‌متحده با تایوان، در اوت 2020 الکس‌آزار، وزیر بهداشت و خدمات انسانی، عالی‌ترین عضو کابینه شد که از زمان عادی‌سازی کامل روابط آمریکا و چین در سال 1979 به تایوان سفر کرد. این مساله چین را بر آن داشت تا هواپیماهای جنگی خود را از خط مرکزی تنگه تایوان که سال‌ها به‌عنوان یک گاردریل غیررسمی در ارتباطات دو طرف عمل می‌کرد، عبور دهد. نفوذ به منطقه شناسایی دفاع هوایی تایوان به ‌وسیله‌ای برای ابراز نارضایتی پکن از حمایت فزآینده‌ ایالات‌متحده از تایوان تبدیل شده است. در اکتبر 2021، نفوذ چین به منطقه شناسایی دفاع هوایی تایوان، در پاسخ به تمرین‌های نظامی به رهبری ایالات‌متحده به 93 پرواز در طی 3 روز رسید. 
این چرخه اقدام-واکنش، که توسط تحولات تقویت‌کننده متقابل در پکن، تایپه و واشنگتن هدایت می‌شود، وخامت صلح و ثبات در سراسر تنگه تایوان را سرعت می‌بخشد. در ماه‌های اخیر، لفاظی‌های رسمی چین به‌طور فزاینده‌ای تهدیدآمیز شده است و از عباراتی استفاده می‌کند که از لحاظ تاریخی نشان‌دهنده قصد چین برای تشدید است. شی بارها به جو بایدن، رئیس‌جمهور آمریکا گفته است: «هرکس با آتش بازی کند، می‌سوزد». در ماه مه، پس‌ ‌از آنکه بایدن متضمن تعهد بی‌قیدوشرط به دفاع از تایوان شد به‌جای بیان صرف تعهد دیرینه ایالات‌متحده برای ارائه ابزار نظامی به جزیره برای دفاع از خود و حفظ ظرفیت ایالات‌متحده برای مقاومت در برابر هرگونه استفاده از زور، وزارت خارجه چین تاکید کرد که پکن «اقدامات قاطعانه‌ای را برای حفاظت از حاکمیت و منافع امنیتی خود انجام خواهد داد.»
اگرچه پکن همچنان اتحاد مسالمت‌آمیز را ترجیح می‌دهد، اما به این باور رسیده است که اقدامات اجباری ممکن است برای توقف حرکت تایوان به‌سمت جدایی دائمی ضروری باشد؛ به‌ویژه با توجه به این تصور که حمایت واشنگتن از تایوان وسیله‌ای برای مهار چین است. 
هم ایالات‌متحده و هم تایوان به سمت انتخابات ریاست‌جمهوری در سال 2024 می‌روند. روشن نیست که آیا جانشین تسای هم به‌اندازه او در فشارهای طرفداران استقلال ثابت‌قدم خواهد بود یا نه. حتی در دوران تسای، نشانه‌های نگران‌کننده‌ای وجود دارد که نشان می‌دهد رهبران حزب دموکراتیک پیشرو راضی نیستند و مثلا با لابی با واشنگتن، آمریکا را از صدور بیانیه‌های نافی حمایت از استقلال تایوان منصرف کرده‌اند. در ماه مارس، دفتر نمایندگی تایپه در واشنگتن ترتیب سفر افتخاری پرهزینه مایک پمپئو، وزیر امور خارجه سابق، به تایوان را داد، جایی که او از ایالات‌متحده خواست تا این جزیره را «به‌عنوان یک کشور آزاد مستقل به‌صورت دیپلماتیک به رسمیت بشناسد.»
خطر برخورد مرگبار در هوا یا دریا نیز در خارج از تنگه تایوان درحال افزایش است. با توجه به اینکه ارتش چین و ایالات‌متحده در نزدیکی دریاهای چین شرقی و جنوبی عمل می‌کنند، هر دو قصد دارند تمایل خود را برای جنگ نشان دهند، به همین دلیل خلبانان و اپراتورها از تاکتیک‌های خطرناکی استفاده می‌کنند که خطر یک درگیری غیرعمدی را افزایش می‌دهد. در سال 2001، یک جت جنگنده چینی با یک هواپیمای شناسایی آمریکایی بر فراز دریای چین جنوبی برخورد کرد که منجر به کشته‌شدن خلبان چینی و بازداشت 11‌روزه خدمه آمریکایی شد. پس از چند روز چینی‌ها برای جلوگیری از یک بحران تمام‌عیار تلاش کردند، حتی با سرکوب تظاهرات ضدآمریکایی در خیابان‌ها. اما امروزه فضا بسیار خطرناک‌تر است. میل به نمایش قاطعیت و اجتناب از نشان دادن ضعف، خنثی‌کردن یک بن‌بست را بسیار دشوار می‌کند. 
تجدید رهبری ایالات‌متحده مستلزم انجام اقدامات بیشتر برای رسیدگی به این انتقاد است که نظم تحت رهبری ایالات‌متحده به معنای «قوانین برای شما است، اما نه برای من». تصدیق صریح و فروتنانه مواردی که ایالات‌متحده منشورملل‌متحد را نقض کرده است، مانند حمله به عراق، گام مهمی برای غلبه بر این رنجش خواهد بود. به‌علاوه، واشنگتن باید برای ارائه ارزش به شهروندان کشورهای جهان سوم تلاش کند، به‌جای اینکه صرفا از آنها بخواهد با چین کار نکنند. در داخل کشور هم آمریکا باید سعی کند تا حمایت دو حزبی از تعامل ایالات‌متحده با نظام بین‌الملل را ترغیب کند. 
ازآنجایی‌که ایالات‌متحده اهداف داخلی و بین‌المللی خود را دوباره تجسم می‌کند، باید این کار را مطابق با شرایط خود و نه برای برتری یافتن بر چین انجام دهد. اقدامات حفاظتی یا تنبیهی، اعم از نظامی، اقتصادی یا دیپلماتیک، باید نه براساس مقابله با چین، بلکه براساس تاثیرات آنها بر نظام جهانی ارزیابی شوند. اگر پیگیری پیشرفت، صلح و رفاه بشری هدف نهایی باشد، پس ایالات‌متحده برای پیروزی نیازی به شکست چین ندارد.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰