محمد زعیم زاده، جانشین سردبیر:عادت دارم که برخلاف آموزههای کلاسیک یادداشتنویسی نوشتن را با تیتر زدن شروع کنم، تیتر ذهن را برای نوشتن منسجم میکند و جلوی پراکندهنویسی را میگیرد، اما هرچه فکر کردم نتوانستم برای نوشتن از رویدادهای یک هفته اخیر تیتر یکخطی پیدا کنم، یکخطی وزندار و ضریبداری که همه یا بیشتر ابعاد مساله را پوشش دهد؛ مسالهای چندوجهی و عمیق، که هم فرهنگی است و هم امنیتی، هم سیاسی است و هم جامعهشناسی، هم غافلگیرکننده است، هم قابلپیشبینی و... کدامیک از اینها باید جان مطلب باشد؟ کدام باید اولویت باشد؟... موضوع پراکنده است و چندوجهی، نخ تسبیح پیدا کردن سخت است اما شاید میشد روی نتیجه و انگیزهها به جمعبندی رسید نه روی توصیف وضع موجود. آنها ایرانستان میخواهند، ایران را تکهتکه میخواهند، ایران را حتی اگر مرزهایش همین باشد از درون دوپاره میخواهند. اما اینها چه کسانی هستند؟
نوشتن از رویدادهایی از جنس آنچه در پایان شهریور و آغاز مهر هزار و چهارصدویک در ایران رخ داد در بطن ماجرا و درحالیکه هنوز ادامه دارد کاری پرریسک است، چون از یکسو هم سیر تحولات سریع است و اطلاعات کامل نیست و از سوی دیگر فضای احساسی و غلبه اکنونزدگی هم جلوی پیشرونده بودن تحلیل را در قیاس با خبر میگیرد، اما ننوشتن از اینچنین رویدادهایی هم ریسک خود را دارد. مهمترین ریسک ننوشتن، کمک به تثبیت خبر-تحلیلهایی است که تعمیقکننده شکافها و تثبیتکننده دوقطبیهای ترسناک هستند.
کمک به همانها که ایران را ایرانستان میخواهند، همانها که بسان دولبه قیچی وقتی میخواهند ببرند لبه برندهشان ظاهرا با هم فاصله دارد اما در انتها به هم وصلند؛ دوقلوهای ناهمسانی که موتلفند و خواسته یا ناخواسته خوب تقسیم کار میکنند. اما درباره ماجراهای اخیر چه میشود گفت؟
1- آیا ماجرا جنبه امنیتی ندارد؟
حتما ماجرا جنبه امنیتی دارد، حداقل از جایی به بعد جنبه امنیتی تقویت و پررنگ شده است، پیدا کردن ردپای ترامپیستها، دار و دسته رجوی و جداییطلبهای قومیتی سخت نیست، میزان خشونت در اعتراضها بالاست، بنا بر مشاهدات میدانی و آماری کف بیمارستانها تعداد مجروحان مدافعان امنیت از مجروحان معترض بیشتر است و این اتفاقی است که در موارد اعتراضی اینچنینی کمتر شاهد بودهایم، بهوضوح نیروی اغتشاشگر حرفهای مسلح کف میدان حضور دارد، کسانی که میتوانند در جمعهای کوچک در چند دقیقه خیابان بزرگی را ببندند و ترافیک ایجاد کنند، پروژه کشتهسازی جریان دارد و...
اینکه کار جنبه امنیتی دارد قطعی است، فرقی نمیکند مگس روی زخم نشسته یا خودش زخم را به وجود آورده اما فراموش کردن این جنبه حتما تحلیل را به بیراهه میبرد و یکسویه میکند.
2- آیا ماجرا جنبه اجتماعی ندارد؟
نکته نخست درخصوص بحث اجتماعی ماجرای اخیر این است که برخلاف بسیاری از تحلیلهای پیشینی گفتمان آزادی هنوز کار میکند و هنوز مساله است، فراموش نکنیم بستر یا حتی بهانه اعتراض اخیر ماجرای سبک زندگی و حجاب بود که دال مرکزی آن شکاف آزادی اجتماعی است؛ شکافی که عدهای بهغلط گمان میکردند با مساله شدن معیشت به حاشیه میرود و امکان بازتولید ندارد.
نکته بعد درباره ترکیب جمعیتی اعتراض است. اگر خوب صحنه را ببینیم، اتفاقا زخم همینجاست، آنچه خود نگارنده در کف میدان دیده است و مشاهدات دوستان دیگری هم آن را تایید میکند تیپولوژی معترضان است؛ جمعی جوان و نوجوان 18 تا نهایتا 25ساله طیف اصلی اعتراض را تشکیل میدهند- فکر نمیکنم که نیاز به توضیح بیشتر باشد که الان با پشتصحنه اعتراض کاری ندارم و بحث کف میدان با پشتصحنه فرق دارد- بارها در همین روزنامه از جوانان 15 تا 25 سالهای گفتهایم که نه کار دارند، نه درس میخوانند و نه درحال مهارتآموزی هستند؛ جمعیتی که در ادبیات اقتصاد سیاسی به آنها neet گفته میشود و در خوشبینانهترین آمارهای رسمی یکسوم این رِنج سنی را تشکیل میدهند.
جمع شدن اعتراضات از کف خیابان در روزهای آتی مهم است اما مهمتر از آن شناختن جنس حدود و ابعاد اعتراض است، بنابر برخی آمارها مجموع افراد حاضر در کف خیابان بین 50 تا 70 هزار نفر تخمین زده میشود، اما آیا تعداد افراد معترض فقط همین است؟ اگر بخواهیم خیال خودمان را راحت و صورتمساله را پاک کنیم یا تخفیف دهیم بله. آیا این اعتراض را میتوان به همه یا اکثریت جامعه ایرانی تعمیم داد؟ حتما نه.
دقت کنید یکهفته قبل از این اعتراض، سهمیلیون و 800 هزار ایرانی به راهپیمایی اربعین رفتهاند، آن هم به سفری که در گرمای 50 درجه عراق حتما سخت است. از کنار هم قرار دادن این دو عدد چه نتیجهای میتوان گرفت؟ اکثریت جامعه ایرانی در حد پیادهروی اربعین متدین هستند؟ اکثریت ایرانیها در حد اعتراضهای شهریور امسال معترض و رادیکال هستند؟ خیر، هر دوی اینها دقیق نیست. از این دو عدد صرفا میشود نتیجه گرفت با یک جامعه متکثر از نظر علایق و سلایق سیاسی و زیست اجتماعی طرف هستیم. جامعهای متکثر که عدهای میخواهند اجزای مختلف آن را رودرروی هم قرار دهند، کارکرد رادیکالیسم در ماجرای اخیر اتفاقا همینجاست، انتشار فیلمهای یکسویه از تند شدنها در اعتراض و خشونت، کارکردش نفرتپراکنی حداکثری بین مردم است، آنها از کف خیابان بالاخره جمع میشوند، مثل 88 و 96 و 98 و... اما میخواهند با زخم کاری جمع شوند؛ با نفرت حداکثری، با به جان هم انداختن مردم.
3- آیا ماجرا جنبه رسانهای ندارد؟
در میان بخش اعتراضی جامعه در ماجرای اخیر سه طیف داریم؛ طیفی که اعتراض دارد اما به کف خیابان نیامده، طیفی که اعتراض دارد اما معتقد به اغتشاش نیست و طیفی که کف میدان است و دنبال پیش بردن پروژه خشن سیاسی خود است.
حداقل برای طیف سوم رسانه کارکردی متفاوت از اعتراضات قبلی دارد. اگر در اعتراضات قبلی رسانه در خدمت اعتراض بود، این بار اساسا اعتراض انجام میشود برای بازنمایی رسانهای، رسانه اینجا خودش بخشی از پروژه است. بسیاری از صحنهها که وایرال میشود دکوپاژ شده است و اساسا اعتراض کارگردانی میشود برای برساخت رسانهای.
فقط صفحه اینستاگرام شبکه سعودی اینترنشنال 130 پست برای مهسا امینی کار میکند، جالب است بیبیسی فارسی هم تعارف را کنار گذاشته و جنبه حرفهای خود را فراموش کرده و تا روز دهم 90 درصد پستهایش کپی قُل سعودی است، رسانه ملکه با قدمت طولانی و ادعای حرفهایگری مثل مبتذلسازان منوتو فیلمهای سالهای قبل یا هفتههای گذشته را بهجای ویدئوهای روز به مخاطب قالب میکند.
4- حادثه ابعاد سیاست خارجی ندارد؟
اینکه وزیر خارجه یک کشور درجه 2 اروپایی مثل اتریش هم بعد از اتفاقات اخیر علیه توافق هستهای و ایران سخن میگوید یعنی ماجرا حتما پیوست سیاست خارجی و دیپلماتیک دارد، یادتان هست در ماجرای 88 اوباما روند نامهنگاری با ایران را متوقف کرد و سختترین تحریمها را طراحی و اعمال کرد؟ فراموش نکردهاید که پس از دی 96 ترامپ از توافق هستهای خارج شد؟ یادتان میآید پس از وقایع آبان 98 آمریکاییها به خودشان اجازه دادند که فاجعه فرودگاه بغداد را رقم بزنند؟
اینکه پشتسر وقایع اخیر طراحی بینالمللی وجود دارد یا نه با اطلاعات امروز ما قابلقضاوت نیست اما اینکه طرف مقابل آماده سود بردن از چنین فضاهایی است قطعی و قابلتأمل است.
5- بسترهای اعتراضزا موثر نبودهاند؟
اینکه دشمن آماده سوءاستفاده از فضاست قطعی است؛ اینکه شبکه آشوب آماده ضربه زدن به مولفههای قدرت ملی کشور است بر کسی پوشیده نیست. اینکه شبکه رسانهای معارض آماده نفرتپراکنی و تشدید دوقطبیها در داخل است خیلی نیاز به استدلال ندارد و... اما دانستن اینها آیا وظیفه ما برای کاهش بسترهای اعتراضی و بهانهجویی را بیشتر نمیکند؟ آیا اگر آن ماجرای غمبار در خیابان وزرا رخ نمیداد اساسا چنین بهانهای فراهم میشد؟
موارد بالا برخی نکات توصیفی درباره فضایی است که در آن قرار داریم؛ فضایی که برای هیچ فردی که دلسوز ایران و انقلاب باشد مطلوب نیست، در باب اینکه برای برونرفت از این وضع چه میتوان گفت حرف زیاد است و البته باید با بهبود نسبی فضا برای جلوگیری از تکرار رخدادهای مشابه یا حداقل کمهزینهتر شدن آنها بحث و اقدام کرد. اما چند نکته بدیهی است و احتمالا اجماعی هم باشد:
امنیت یک ارزش پایه است
نخست آنکه باید در نظر و عمل اجماع ایجاد شود که امنیت یک ارزش پایه و یک خط قرمز ملی مثل عدالت و آزادی است، حتی کسانی که نظریهپرداز حوزه توسعه و عدالت هم هستند، معتقدند امنیت یک ارزش مبنایی است، البته امنیت و حس امنیت صرفا یک مفهوم سختافزاری و فیزیکی نیست.
بهرسمیت شناختن حق اعتراض را جدی بگیریم
این تنها راه سد کردن سوءاستفاده از اعتراض است، در حکومت مردمسالاری دینی اگر مشارکت در ساخت سیاسی تکلیف مردم است، اعتراض هم یک حق مصرح است، گزاره «مردم حساب خود را از اغتشاشگران جدا کنند» که در حد وزیر و... هم گفته میشود بدون بهرسمیت شناختن حق اعتراض و یافتن سازوکاری برای اعمال آن یک لطیفه بینمک است.
مرجعیت را به رسانهها برگردانیم
نمیشود در موضوعات مهم اعتراضی جامعه، رسانههای رسمی را اخته کنیم و بعد در مواقع بحران انتظار داشته باشیم رسانهها فراواقعیتی بسازند که بحران را جمعوجور کند.
اساسا رسانه در بحرانها معنا پیدا میکند، اگر کسی میگوید مرجعیت رسانه به خارج منتقل شده جوابش این نیست که ببینید مردم اخبار واریز مرحله صدوچندم یارانه را از رسانه رسمی پیگیری میکنند.
بحرانها و نقاطعطف سیاسی و اجتماعی جای افول یا صعود رسانههاست، اگر سالها رسانه را با روابط عمومی اشتباه گرفته باشیم، جوانمردانه نیست که در حوادث بخواهیم معجزه کند.
رسانه و سازوکار اطلاعرسانی شفاف و حرفهای البته میتوانند معجزه کنند، حتی در شرایطی که کار ایجابی کردن از زایمان فیل هم سختتر است، به شرطی که در نظام اطلاعرسانی کشور بازآرایی کنیم.
مطالعه موردی درباره اینکه نباید چه کارهایی بکنیم میتواند همین ماجرای مرحومه مهسا امینی باشد.
گفتوگو را جدی بگیریم
تجمعات و اعتراضهای این روزها در دانشگاه را دیدهاید؟-احتمالا لازم نیست که دوباره پشتصحنه امنیتی و... را که در بالا گفته بودم، توضیح بدهم- گفتوگوهایی را که در روزهای ناپرهیزی صداوسیما در شبکه چهار پخش میشود هم دیدهاید؟ به نظر شما اگر هفتهای یک گفتوگو با این کیفیت در سطح دانشگاههای اصلی کشور داشتیم چقدر فضا عقلانیتر میشد؟ این الگوی مباحثه در سطح جامعه قابلتسری نیست؟ باور کنید حرف زدن و شنیدن یک اقدام سانتیمانتالیستی و بهمثابه آبلیمو و سس سالاد سر سفره نیست که اگر بود خوب است و اگر نبود هم که هیچ- تازه از نگاه برخی اگر نبود که بهتر فشار خون بالا نمیرود- گفتوگو اصل است.
شکافهای اجتماعی را با دستفرمان عقلا درز بگیریم
دیر یا زود کف خیابان جمع میشود، البته با هزینههای سخت و غمبار، از آنجا به بعد دو راه داریم؛ یکی اینکه فرمول گذشته را تکرار کنیم، مسابقه محکوم کردن اغتشاشات که تمام شد بستر اعتراض و آشوب را فراموش کنیم و ظواهر را درست کنیم، شکافهای اجتماعی را رها و حتی تشدید کنیم، داستانneet ها را در سطح گزارشهای محرمانه بخوانیم و احساس تاسف کنیم، مساله را در حد بگیر و ببند در فضای مجازی تقلیل دهیم و... راه دوم هم آن است که بهسمت ترمیم شکافهای اجتماعی برویم، بهسمت حرف زدن و شنیدن برویم، باب گفتوگو درباره اصلاح برخی روندهایی که ممکن است جامعه درباره آن معترض باشد مثل گشت ارشاد را باز بگذاریم، سازوکارهای اطلاعرسانی را بازسازی کنیم، چهره گفتمان انقلاب را عقلایی بسازیم نه با استادان خودخوانده همهچیزدانی که هنرشان ریختن بنزین ِسوپر روی آتش است و بدانیم که حکومت و دولت چون خورشیدی که صبح طلوع میکند باید بر همه مردم بتابد و اینها منافاتی با تقویت باورهای دینی و جریان مومن ندارد و قابلجمع است.