هومن جعفری، خبرنگار: مجلس ختم ملکه است. همه درحال گریهکردن هستند. دو تا عروس خاندان سلطنتی برای هم پشت چشم نازک میکنند. کینگ چارلز که بعد از عمری انتظار، سرانجام به آرزویش رسیده، همه فامیل را دورهم جمع کرده، تا برایشان سخنرانی کند.
خواجه دربار همه را صدا میکند: یه دو دقیقه سکوت کنین «علضرد» میخواد نطق کنه.
چارلز گلویش را صاف میکند و میگوید: مرسی از همتون که خودتون رو رسوندین. دیشب ملکه اومد به خوابم. گفتم خانمجون بذار دستتو ببوسم. گفت نمیخواد! گفتم خانمجون منو با این همه مسئولیت تنها گذاشتی! گفت چارلز تو لیاقتت خیلی بالاست!
کاترین درحالی که زور میزند گریه کند: جاشون سبز باشه آقاجون! درمورد شما درست گفتن!
مگان «ایشی» میگوید و شوهرش چشمغره میرود!
چارلز: خانومجان لباس سفید پوشیده بود. خیلی بهش میومد. جوون شده بود. خیلی هم حالش خوب بود. اصلا نور از وجودش میبارید. انگار تو آتیش بود اونقدر نور داشت. منرو که دید لبخند زد. گفتم خانومجان بذار دستترو ببوسم. خندید. حواسش اصلا نبود. همش با آدمایی که همراهش بودن حرف میزد. خلاصه سرش که خلوت شد رفتم پیشش. گفتم منو اینجا با این همه رعیت تنها گذاشتین خانومجون. گفت چارلز تو خیلی خاصی! تو از پسش برمیای. تو بهترین شاه تاریخ انگلیس میشی!
کاترین گفت: حتما همینطوره آقاجون! راستی میتونم مثل سابق بهتون بگم آقاجون؟ دیگه الان شاه شدین.
چارلز لبخندی میزند و میگوید: توی جمع نه عزیزم! جلوی دربار خوبیت نداره. بعضیا حسودی میکنن!
پرنس هری با بیصبری گفت: خانومجون چیزی درمورد بقیه نگفت؟
کاترین زن ویلیام گفت: وا! چه حرفا میزنین هریخان؟! شما که از خاندان سلطنتی اومدین بیرون. دیگه منتظر چی هستین؟
مگان پشت چشمی نازک کرد و گفت: شوهرم با آقاش حرف زد نه با بعضیا!
چارلز با اعتراض گفت: بذارین نطقم تموم بشه! من دیگه ولیعهد نیستم کسی برام تره خورد نکنه! شاهم! کسی بپره وسط حرفم، میدم امآیسیکس شکنجش کنه!
وزیر تشریفات پرید وسط حرفش و فرمود: علضرد روم به دیوار پریدم وسط حرفتون! ما همهمون خادم شماییم ولی امآیسیکس مسئولیت ظریفکاریهای خارج از مرز رو برعهده داره. برای این قبیل امور، باید به امآیفایو دستور بدین! درضمن شکنجه خاندان سلطنتی شگون نداره. فقط میتونین مستمریشون رو قطع کنین. پول توجیبی بهشون ندین، منوی ناهار شامشون رو گیاهی رژیمی کنین. شکنجه رو توصیه نمیکنم. خبرش درز کنه بیرون، رسوایی بار میاد. ما داخل جزیره از شکنجه فقط برای ایرلندیا استفاده میکنیم فداتونشم.
چارلز گفت: خودم میدونستم! فقط میخواستم امتحان کنم ببینم بین این همه مفتخور که ننهجان دور خودش جمع کرده بود، کسی عقلش کار میکنه یا نه!
کاترین درحالی که عشوه میآمد، گفت: آقاجون! این خروسای بیمحلرو فراموش کنین. از ننهجون برامون بگین. حالشون خوب بود؟!
چارلز گفت: نمیذارن آدم خوابشو تعریف کنه! بله اتفاقا وقتی اومد به خوابم، گفتم خانومجون بذار دستتو ببوسم. گفت نمیخواد چارلز. الان باید بقیه بیان دست تو رو ببوسن. ازش پرسیدم: خانومجون اونجا حالتون خوبه؟ اوکی هستین؟ خانومجون هم لبخند زد و گفت: یکم داغه ولی برای رماتیسمم خوبه. درد زانوم خیلی بهتر شده!
کاترین درحالی که برای مگان ابرویی بالا میانداخت، گفت: آقاجون! بذارین من و ویلیام اولین نفراتی باشیم که به وصیت خانومجون عمل کنیم و دستتون رو ببوسیم.
چارلز که یک عمر منتظر این لحظه بود، گفت: حالا که اصرار دارین، بیاین! شاه هیچوقت مردمشو ناامید نمیکنه!
کاترین درحالی که پوزخندی به مگان میزند، دست استخوانی چارلز را یک ماچ آبدار میکند و میگوید: واووو! پاپای تاجدار! باباجون بهت خیلی افتخار میکنم. چقدر شاهی بهتون میاد! امشب اگر اجازه بدین خودم براتون از همون کوفتهقلقلیا که دوست دارین درست کنم!
هری که با ناراحتی ویلیام را نگاه میکرد تظاهر به خونسردی کرد و گفت: آقاجون تبریک! اگر بعضیا اجازه بدن ما هم دست شما رو ببوسیم و رفعزحمت کنیم. برای ساعت شیش بلیت داریم برای الای!
چارلز گفت: برای عزاداری نمیمونین؟
هری گفت: داش ویلیام و شیرینخانوم هستن دیگه! مام که ظاهرا اینجا کاری نداریم!
کاترین درحالی که جیغ میزد به ویلیام گفت: اجازه میدی داداش کوچیکت با اون زن نکبتش با من اینطوری صحبت کنه؟
ویلیام که نمیخواست دعوا راه بیندازد به داداشش نگاه کرد و گفت: داداش کوچیکه روح خانومبزرگ اینجاست. رعایت کن.
مگان درحالی که با صدای بلند گفت «انترخانوم»، دست شوهرش را گرفت و گفت: ما میریم الای! اگر ارثی چیزی برای ما گذاشته بودن، بدین خیریه! ما خودمون دستوبالمون بازه!
کاترین: با اون پولی که مفتی از فروش اسرار سلطنتی به شبکههای آمریکایی به جیب زدین، خودتون یه پا دربارین! ویلیام من هیچوقت از این کارها نمیکنه. بره اسرار دربار رو بفروشه به اون زنیکه سیاهپوست اوپرا! حداقل مجری سفیدپوست انتخاب میکردین! چطوری تحمل کردی دو ساعت بشینی پیشروش! البته خودتم سیاهی! تعجبی نداره!
مگان خواست چیزی بگه که هری دستش رو کشید و گفت: بریم پرواز دیر میشه.
چارلز درحالی که دنبالشون میدوید، گفت: مگانجان! عروس عزیزم! بذار پسرم یه روز دیگه اینجا بمونه! برای خاندان سلطنت زشته که همه تو عکس مراسم تدفین نباشن!
مگان که منتظر این فرصت بود یه دفعه پرید بغل چارلز و گریهکنان گفت: آقا جون خدا شاهده من چقدر حاجخانوم رو دوست داشتم! خودشون از من خوششون نمیومد وگرنه من از همون برخورد اول، آرزوم بود سر قبرشون... ببخشین تو مراسمشون چایی پخش کنم و خدمتی بکنم. چون شما دستور میدین چشم!
چارلز درحالی که لبخند میزد، گفت: بشینین من بقیه موارد رو براتون تعریف کنم. خانومجون کلی وصیت کرد توی خواب!
ویلیام با تعجب پرسید: مگه وصیت نباید مکتوب باشه؟
هری با خنده گفت: نترس داداش! برای شما نوشته! به تو قصر و عنوان و کلی اسب میرسه! مام دو تا موز برمیداریم برمیگردیم الای سر بیزینس خودمون!
چارلز گفت: پسرا سر ارث و میراث دعوا نکنین. اجداد ما اونقدر از اینور و اونور دزدیدن که تا ابد برامون هست. چند دقیقه با هم مهربون باشین. جلوی دربار خوبیت نداره. خانومجون کلی حرفای مهم زد.
مگان: بفرمایین «باباتاجی»! گوش میکنیم.
کاترین درحالی که با صدای بلند ادای مگان رو درمیاورد گفت: باباتاجی! تا دو دقیقه پیش پرواز داشتن الان شب خودشون رو برای شام چترکردن!
چارلز: خانومجون حالش خوب بود. باهاش که صحبت کردم گفت دقیقا با این امپراتوری باید چی کار کنم. پرسیدم خانومجون انگلیس رو چطوری بچرخونم چپه نشه؟ گفت بده حزب محافظهکار خودش اداره میکنه! هر وقت حزب کارگر نخستوزیر انتخاب کرد، بذار شیش ماه جفتک بندازن، بعد با رئیس اسکاتلندیارد و امآیفایو یه جلسه بذار و بهشون یه اسم رمز بگو. خودشون میدونن باید چیکار کنن. اسم رمزش اینه: «آقاجون با مارلین دیتریش آبگوشت بزباش خوردن!». خودشون میدونن بعدش چطوری باید پدر صاببچهرو دربیارن. اگر حزب محافظهکار بود، خیالت راحت باشه. هماهنگن! نخستوزیرا رو پررو نکن. هفتهای یه بار میان پیشت تو کاخ! یه زری میزنن، یه ناهاری زهرمار میکنن، گورشون رو گم میکنن میرن! یادت باشه قبل از سرو غذا حتما تو بشقابشون تف کنی. اینطوری مستخدما هم متوجه میشن کی رئیسه. نخستوزیرا کشکن، تو فقط جلسات منظمت با سرویسهای اطلاعاتی و جاسوسی و امنیتیرو داشته باش. بقیه مملکت خودش اداره میشه.
ویلیام: خانومجون دیگه چیا گفتن؟
چارلز: من از ایرلند و اسکاتلند پرسیدم. گفت مالیات ایرلندیارو زیادتر کن، بگو مشروب اسکاتلندیارو هم غلیظتر درست کنن. ایرلندیرو گشنه نگهدار، اسکاتلندی رو سیر و مست! تاکید داشتن از انداختن آتیش اختلاف بین ایرلند جنوبی و شمالی کوتاهی نکنیم. هرکی هم از اتحاد دو کشور صحبت کرد، بدین گروههای تندروی اسلامی ترورش کنن. ما استخون لای زخم میخوایم. چی بهتر از تجزیه این دو تا کشور؟! هرچی میتونین به ایرلند شمالی پول و قرارداد برسونین که به ما وفادارن. هرچی هم بیماری و واکسن جدید و نسخه اقتصادیه تو ایرلند جنوبی تست کنین. واکسنای تاریخمصرف گذشته رو بدین اونور. هرچی ازشون بیشتر بمیره به سود ماست. از کلیسا غافل نشو. خوب بهشون بودجه بده. تو مراسم تاجگذاری هم حواست به اسقف اعظم باشه. یکم ازش تعریف کن. قلقش دستم اومده؛ خوشتعریفه. درمورد اتحادیه اروپا حواست باشه، ما الان اومدیم بیرون. الان برنگرد اونجا. بذار این بحران انرژی تموم بشه، بعد اگر مصلحت دربار بود، برگرد تو یورو. خودمون نفت و گاز کم داریم. بذار یکم سرما بکشن، متوجه بشن ما یه عمر چی کشیدیم تو این جزیره رطوبتزده!
ویلیام: واقعا خانومجون در و گوهر فرمودن. حتی بعد از فوتشون هم منشأ خدماتن.
مگان با صدای بلند زد زیر گریه: خانووومجوووون! من نمیتونم تحمل کنم دوریشون رو!
کاترین زیرلبی: ایشالا تو رو هم زودتر کنار اون عفریته دفن کنن! چندش!
چارلز: خیلی صحبتای مفیدی بود. با خانومجون درمورد آمریکا صحبت کردم. فرمودن: بذار اونا بتازونن. فعلا فرمون بخشی از دنیا دست اوناست. هرکاری کردن شمام اسکی برین. جنگی راه انداختن، شما هم شرکت کنین. حواستون باشه این کفتارا بیخودی جایی نمیرن. هرجا جنگ راه انداختن شما صف اول باشین. اینا بدون طمع غنیمت و نفت و گاز و خراج مفتکی، تیرهوایی هم در نمیکنن. خلاصه اینکه فعلا این نکبتا رو بورسن. هرکاری کردن شمام بکنین تا اوضاع بعدا بهتر بشه. اگر از جایی خارج شدن، شک نکنین خبریه. شمام سریع خارج بشین. حواستون باشه با این کلاهبردارا شاخ تو شاخ نشین. تا زمانیکه خودشون خودشون رو نترکوندن، شما پا به پاشون پیش برین. بعد یواشیواش بکشین کنار راه خودتون رو برین. راستی گفتم بورس! حواستون به بورس لندن باشه. بعدا سر وقتش باید دوباره شکوه و عظمت رو به بورس لندن برگردونین! بورس خیلی مهمه. ملت باید دوزاردوزار کار کنن، پنجزارپنجزار پولشون رو بریزن توی بورس.
هری: یانکیارو واقعا راست گفته حاجخانوم! خیلی باید با احتیاط باهاشون برخورد کرد. پول دنیا بیحساب و کتاب دست این جماعته.
ویلیام: آقاجون درمورد بقیه کشورای دنیا هم باهاشون صحبت کردین؟
چارلز: بله! درمورد کانادا پرسیدم که باهاشون چیکار کنم. ایشون خندیدن و فرمودن براشون پپسی و کوکا بفرست! مرحومه هنوز شوخطبعی خودشون رو حفظ کردن.
کاترین با صدای بلند میخندد: خانومجون شوخیای مخصوص به خودشون رو داشتن! خیلی حاضرجواب بودن.
چارلز: درمورد هندیا هم شوخیشون دقیق بود. گفتم خانومجان شما نیستی، هندیا تو توئیتر نوشتن باید الماس کوه نور رو بهشون برگردونیم! کلی خندید و گفت: یه لامپ صد بدین سردر سفارتشون بزنن، پول برقشو نگیرین! بگین قسطی داریم بهتون پس میدیم!
(صدای خنده جمع) کلی درمورد مستعمرات سابق صحبت کردن خانومجون. فقط کانادا و هند نبود. کانادا رو فرمودن نگران نباشم. سیستمشون خوب با ما همراهه. ما هرجا خودمون نخوایم سبکبازی درنیاریم، کانادا رو میندازیم جلو. درمورد هند گفتن کاری نداشته باشیم بهشون. فقط نخبههاشون رو با ویزای دانشجویی بیاریم سمت خودمون. گلهداشتن از جریان مهاجرت نخبههای دنیا که رفته سمت آمریکا و کانادا! خیلی گله داشتن. میگفتن یه مدتیه «سیستم نخبهگیری» و از اون مهمتر «آقازادهگیری دنیا» رفته سمت کانادا و آمریکا. تاکید داشتن ویزا رو برای آقازادهها سبکتر کنیم. میگفت استعمار نوین همینه. خودشون جیب خودشون رو خالی میکنن، میریزن تو جیب ما! میگفت نه شلیک گلوله میخواد، نه جنگ میخواد، نه دزدی میخواد، نه بدنامی داره! میگفت هر وقت خواستین مال یه کشور رو تاراج کنین، آقازادهها و خانومزادههای سیاسی کشورشون رو بکشونین سمت خودتون. خودشون میان، پولم میارن، شرکت دانشبنیان هم تاسیس میکنن، جیب همه رو هم خالی میکنن، قوانین کشور خودشون رو هم میشکونن، اصلا نگران نباشین. بگین یه مقدار رسانهها درمورد اینایی که رفتن آمریکا و کانادا افشاگری کنن، مسیر انگلیس دوباره باز بشه. تخفیف مالیاتی هم بهشون بدین. هرچقدر خواستن تخفیف بدین. کل خزانه کشورشون رو بار میزنن میارن اینجا!
کاترین: عجب راهکار حکیمانهای فرمودن. نکتههای دیگهای هم هست پاپا تاجدار؟
چارلز: بله عروس گلم. با دقت گوش کن یه روزی تو هم ملکه میشی باید با شوهرتون دوتایی برای تاراج دنیا از این نقشهها بکشین. درمورد مستعمرات سابق در آفریقا صحبت کردم. خیلی تاکید داشتن که مراقب باشیم تو آفریقا دست زیاد نشه. تاکید داشتن حواسمون به تاسیس و حمایت مالی گروههای تندروی اسلامگرای اونجا باشه که هم جلوی حضور رقبارو بگیرن هم زمینهساز دخالتهای نظامی و اقتصادی بشن به وقت لزوم. تاکید داشتن حواستون باشه این فرانسویهای قورباغهخور نرن اون سمت! خانومجون خیلی دل خوشی از فرانسویها نداشتن. تاکید داشتن تا میتونیم با ماهوارههامون روی اکتشاف منابع طبیعی آفریقا کار کنیم. ایشون اعتقاد داشتن آفریقا رو دو قرن چاپیدیم، هنوز نصف منابع طبیعیش هم کشف نشده! نگران نفوذ چینیها هم بودن. تاکید داشتن تا جایی که میشه پروژه چینیها رو با خرابکاری و کودتا و جنبشهای سیاسی و از این قبیل چیزها، خنثی کنیم. میفرمودن افت داره برای امپراتوری فخمیه که یه سری چینی ملخخور بیان مال و اموالش رو بالا بکشن.
مگان: آقاجون ماشاءالله خوشخواب بودین. این همه صحبت کردن، خوابتون تموم نشد؟
چارلز: نه عروس گلم. من دارو مصرف میکنم برای خواب. خوابم سنگینه.
ویلیام: آقاجون جدی نگیرین. ادامشو بگین. از خاورمیانه چیزی نگفتن؟
چارلز: بخش اصلی حرفا خاورمیانه بود. خانومجان ناراحت بودن. میگفتن خداروشکر هرچی نفوذ روسها و فرانسویها و آلمانیها تو خاورمیانه پودر شد، اما ناراحت بودن که این آمریکاییای گداگشنه ریختن تو خاورمیانه و چترشدن و نفت و گازشون رو مفتی میبرن. تاکید داشتن حواسمون باشه بذاریم جنگای آمریکا اون سمت زیاد بشه، ما بریم توی صلح و قراردادی نفتی. دو تا بعد مدنظر ایشون بود؛ یکی بحث رسیدن به امرا و شیوخ عرب که باید برشون گردونیم سمت خودمون و یکی هم اینکه دوباره مقصد مهاجرتهاشون بشیم. خیلی پیچیدن سمت کانادا و آمریکا! فرمودن یه مدتیه از شاهزادههای خاورمیانه زیادی غافل شدیم. همشون رفتن سمت آمریکا. خیلی اصرار داشتن همون نسخه رسانهایرو پیاده کنیم. هرکی رفت سمت آمریکا، تو رسانهها خرابش کنیم. هرکی برگشت سمت خودمون، همهرقمه هواشون رو داشته باشیم. دستور ملوکانه دادن صنعت فیلمسازی انگلیس رو تقویت کنیم. روی جیمزباند خیلی تاکید داشتن. میگفتن جیمز باند بسازین که بره سمت خاورمیانه. نذارین اختیارش بیفته دست یانکیا. تاکید داشتن شرف سرویس اطلاعاتی انگلیس به بانده. نگران بودن که یه وقت از این جلفبازیایی که تو رسانهها خوندن عملی بشه و باند تبدیل بشه به یه زن یا یه سیاهپوست! تاکید موکدشون این بود باند باید برای انگلیس باقی بمونه. چند تا کپی بیخاصیتتر هم ازش درست کنین و هر بلایی خواستین سرشون بیارین ولی خودشرو تقویت کنین. خیلی از وضعیت سینما و سریالهای انگلیس شاکی بودن. میگفتن عرصه قهرمانسازی رو صاف دادیم دست آمریکاییها با این ابرقهرمانهای تخیلیشون! خیلی اصرار داشتن که یه مقدار روی وجهه میلیتاریستی انگلیس دوباره کار کنیم؛ سریال بسازیم. فیلم بسازیم. لورنس عربستان رو بازسازی کنیم.
ویلیام: از روسها حرفی نزدن؟
چارلز: درمورد روسها هم صحبت کردیم. امر کردن که تا میتونیم بقیهرو بندازیم جلوی روسها. آمریکاییها رو و بقیهرو. خیلی از مدل اوکراین راضی بودن. میگفتن با اینکه اقتصاد خودمون هم داره ضربه میخوره، اما بقیه بیشتر از ما ضرر کردن. روسیه له شده. آمریکا بدجور زیرفشاره. رقبای اروپایی ما هم که تو تجارت برامون شاخ شده بودن هم ضربه سنگینی خوردن. نظرشون این بود اگر شد همین مدلرو ادامه بدیم. دستیدستی کشورهای دیگه رو بکشونیم به جنگ با روسیه و چین. یکم بهشون اسلحه بدیم بعد ولشون کنیم قتلعام بشن. هم نفرت از روسها ترویج میشه، هم حسابی دم و دستگاه جنگیشون از کار میفته، هم آمریکاییها وحشت میکنن بودجه نظامی و کمکهای نظامیشونرو بیشتر میکنن. برای کارخونههای اسلحهسازی ما هم فرصت خوبیه که محصولاترو تست کنیم. خیلی تاکید داشتن که اگر شد چند تا اوکراین دیگه دستوپا کنیم. نظرشون روی هنگکنگ خیلی مثبت بود. میفرمودن خودمون که تو این جنگ چیزیمون نمیشه، سختیش برای ملت بریتانیاست که اونام وظیفشون درقبال خاندان سلطنتی اینه که آسفالت بشن. خیالی نیست!
داشتم درمورد ایران و محور مقاومت از خانومجون سوال میکردم که این مردک متملق سارکوزی زنگ زد برای تبریک و تسلیت، از خواب پریدم.
خواجه دربار که یک ساعتی بود میخواست قصه را ختم کند، گفت: آقایان و خانمها شام حاضره! یه فاتحه برای عزیز ازدسترفته بخونین. بر جیسوس و آلجیسوس تهنیت!
ملت هاله لویاگویان به سمت میز شام رفتند و قال قصه کنده شد!