سید مهدی موسوی تبار، خبرنگار:یار مهربان؟ بهترین دوست؟ غذای روح؟ اسمش اینجا و اینبار مهم نیست. شما هر اسم دیگری دوست داری روی این کتابِ طفلی بگذار. وضعیتش آنقدر بغرنج است که انتخاب اسمی برای صداکردنش، اصلا اولویت اصلی نیست. حتی پاتوقهای این طفلی هم حالوروز خوبی ندارند. پاتوقهایی که اهالی خودش را داشته و دارد و خبر تعطیلی بعضیشان را در سالها و ماههای اخیر شنیدهایم و عجیب اینکه دیگر تعجب هم نمیکنیم. فعلا کاری با این تعطیلیها نداریم و پیش از این دربارهشان حرف زدهایم. حالا میخواهیم درباره این پاتوقها صحبت کنیم. این میزبانانِ یاران مهربان که کنار خود دوستان دیگری مانند خودکار و دفتر و لیوان و قاب عکس و... را هم میبینند. کتابفروشیهایی که شیکتر، دورتر و بزرگتر از قبل، راهاندازی میشوند و در کنار خودشان جایی برای خوردن و تفریح هم در نظر میگیرند. درباره تاریخ کتابفروشیها قرار نیست صحبت کنیم اما مروری اجمالی بر اسناد و تصاویر بهجامانده به ما نشان میدهد تفاوتهای چشمگیرشان در طول تاریخ چند دهه اخیر را. از مغازههایی در مرکز شهر و دلِ بازار که صرفا کتاب میفروختند و البته بیشتر امانت میدادند(کارکردی شبیه به کتابخانهها) رسیدیم به فروشگاههایی که کتاب «هم» میفروشند و از سوی دیگر میتوانند میزبان اوقات فراغت یا ساعات باهمبودن خانوادهها هم باشند. اگر زمانی، مغازههای کتابفروشی آنقدر کوچک بودند که فقط برای فروشنده جا داشتند و خریداران بیرون از مغازه منتظر میماندند، حالا شاهد «مال»هایی هستیم که یک طبقه یا بخش بزرگی از آن را به شهرکتاب یا فروشگاههای کتاب اختصاص دادهاند. درباره عدالت توزیع مراکز فرهنگی، مطالب متعددی منتشر و چاپ شده و نمیخواهیم آنها را تکرار کنیم. حرف و موضوع اصلی این نوشته، نوع و نحوه مدیریت مراکز فرهنگی است که کتابفروشیها یکی از مهمترین این مراکز است.
تعطیلی کتابفروشیها در جنوب و مرکز شهر و افتتاح مراکز بزرگ و لاکچری در بالای شهر، حاوی یک پیام مشخص است. پیامی که از ذات و کارکرد اصلی کتابفروشیها فرسنگها فاصله دارد. مخاطبان کتابها چه کسانی هستند؟ بیشتر دانشجویان، دانشآموزان، کودکان و نوجوانان، زنان خانهداری که مطالعه میکنند و مخاطبان سنتی کتاب در جامعه که عموما ویژگیهای مشترک دارند و از یک نسل به نسل بعدی منتقل میشوند. این دستهبندی تقریبا در هر دهه و قرنی ثابت است. همیشه دانشجو داشتیم و داریم و دانشآموز و کودک و نوجوان و... در این تحلیل، حواسمان به سبک زندگیهای متفاوت و تغییر طبقهبندی اجتماعی و همچنین جابهجایی اولویتهاست، اما مساله اصلی این است که کتابفروشیها در این فرآیند از یک مرکز فرهنگی جمعوجور و خالص، تبدیل میشوند به مراکز بزرگ فروش و اتفاقا ریشه همه مشکلات همینجاست. نگاه کالایی و صنعتی به کتاب، باعث میشود به خودمان اجازه بدهیم آن را در کنار بقیه کالاها قرار دهیم و فارغ از درستی یا نادرستیاش، حتی مدعی شویم که دوام کتابفروشیها منوط است به فروش آن کالاها. انگار داستان عوض شده است. کتابفروشیای که خودش مستقل بوده و میتوانسته روی پای خودش بایستد و چراغ فعالیت دیگرانی مانند ناشر و نویسنده و چاپخانه را هم روشن نگه دارد حالا باید منتپذیر وسایلی باشد که ظاهرا حیات او را تداوم میبخشند.
در چنین شرایطی و با چنین نگاهی از سوی مدیران فرهنگی و از سوی دیگر تعطیلی مکرر کتابفروشیهای محلی، باید منتظر شکست کامل مفهومی به اسم «کتابفروشی» باشیم. مفهومی که وصل به یکی دو قرن اخیر نیست و سابقهای دیرینه دارد. از کتابفروشی به «کتاب خریدن هم» رسیدهایم و بدتر اینکه اگر از میدان راهآهن که یک شهرکتاب نیمهتعطیل و خنثی داشت و دارد تا میدان ونک را پیاده بروید متوجه خواهید شد که نگرش به کتابفروشیها و کارکردشان دچار چه تغییراتی شده است. کتاب و زیست لاکچری ظاهرا تناقضی با هم ندارند، هرچند ناشران و کتابهای لاکچری هم در سالیان اخیر کم ندیدیم، اما مساله اصلی اینجاست که روند نگاه و رفتار به فروش کتاب و کتابفروشیها به معنای سنتیاش، جواب این سوال که چرا کتابفروشیها باید شکست بخورند را میدهد. آگاهانه از عنوان کتابفروشی استفاده میکنم و حسابش را از مراکز فروش کتاب و شهرکتابها جدا میکنم. طبیعی است که فراوانی و نحوه چینش و حضور کتابفروشیها در شهری مانند تهران، خواسته یا ناخواسته، حاوی پیامی برای افراد یا خانوادههاست. خانوادهای که روزی نیازش را با یک فاصله چندصدمتری یا چنددقیقهای و صرفا با هزینه کتاب، رفع میکرد حالا باید برای خرید کتاب، «گردش»، «دورهمی» و یکشام را هم اضافه کند و همین افزایش هزینه، باعث میشود قید خرید کتابی که خودش هم گران شده، زده شود. دود تبدیل کتاب و خریدش به یک کالا یا رفتار لوکس، صرفا به چشم خانوادهها نمیرود و نویسنده و ناشر هم ضرر میکنند و تنها منفعتش به جیب صاحبان آن مراکز عظیم و لاکچری میرود.
در این رابطه بیشتر بخوانیم :
مرگ فروشنده(لینک)
نگاهی به شمایل کتابفروشیها در کشور(لینک)
13درسی که در کتابفروشی «کیهان» یاد گرفتیم(لینک)
یک داستان واقعی از غربت کتابفروشیهای شهرستان(لینک)