عاطفه جعفری، خبرنگار گروه فرهنگ:در بحبوحه اختلافات روسیه و کشورهای اروپایی، میخائیل گورباچف آخرین رهبر شوروی درگذشت. مردی که برای پایان جنگ سرد جایزه صلح نوبل گرفته بود و کاراکتر سیاسی او و سرنوشتی که برای شوروی رقم زد، همواره مورد کنجکاوی و علاقهمندی فیلمسازان و نویسندگان جهان بود. البته بهگفته دوستان نزدیکش سختگیری زیادی برای ساخت مستند یا فیلم سینمایی از زندگیاش داشت و ترجیح میداد هر آنچه را ساخته میشود، ببیند و نظر بدهد. آثار متعددی چه در حوزه مکتوب و چه در حوزه تصویر، راجعبه گورباچف یا نتایج تصمیمات او ساخته شدهاند، اما در گزارش پیشرو سراغ مستندها و کتابهایی با موضوع زندگی و زمانه میخائیل گورباچف و فروپاشی شوروی رفتیم که در ایران و برای مخاطب فارسیزبان قابلدسترسی بودند. مستند ورنر هرتزروگ در جشنواره حقیقت بهنمایش درآمد و شبکه چهار سیما هم دوبلهاش را روی آنتن فرستاد. «پرزیدنت آکتور سینما» هم اساسا ایرانی است. از دو کتابی هم که در اینجا معرفی شدهاند، ترجمههای فارسی وجود دارد.
مستندی برای تطهیر
ورنر هرتزوگ، مستندساز آلمانی درباره میخائیل گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی مستندی با نام «دیدار با گورباچف» ساخته است. مستندی که بهگفته همه کارشناسان، به بخشهایی از زندگی گورباچف میپردازد که تابهحال ناشناخته بوده و البته نکته دیگر در مورد این مستند نوع نگاه کارگردان و تهیهکننده است که کاملا با گورباچف هماهنگ شده و او خودش در این مستند و ساختش نقش داشته است. هرتزوگ برای ساخت مستند گورباچف به دیدار او میرود. ورنر هرتزوگ و اندری سینگر فیلمساز بریتانیایی، سه جلسه طی ۶ ماه با آخرین دبیرکل حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی داشتهاند این دیدارها را ضبط کردهاند. بهگفته این مستندساز که بسیار علاقهمند به شخصیت گورباچف است «مردم روسیه و غرب باید اهمیت این مرد را به رسمیت بشناسند. اقدامات باشکوهی که او انجام داد. برای نمونه کار بزرگ او در توافق با رونالد ریگان که چشمگیرترین کاهش سلاح در تاریخ بشر بهشمار میآید.»
او درباره علاقهمند شدنش به گورباچف برای آغاز این کار مستند میگوید: «من از همان وقتی که اتحاد دو آلمان و فرو افتادن دیوار برلین محقق شد، طرفدار گورباچف شدم؛ چراکه او بدون خشونت و خونریزی اجازه داد این اتحاد محقق شود. شما پیشتر در اتحاد جماهیر شوروی میدیدید که تانکها در خیابانها راه میافتادند، مانند مجارستان، لهستان، چکسلواکی و آلمان شرقی. گورباچف راه جدیدی برای رسیدگی به این مشکلات تاریخی و سیاسی مهم بود.»
بهگفته لنت دیمو، منتقد و روزنامهنگار این مستند چند ویژگی دارد که بااهمیت است، او میگوید: «یک نکته درمورد این مستند این است که بههیچوجه زمانش را با نشان دادن گورباچف پیر درحال خاطره گفتن پر نمیکند بلکه هرتسوگ بر روی تصاویری از عکسها، فیلمهای آرشیوی و مکانها، داستان زندگی یکی از تاثیرگذارترین رهبران دنیا را روایت میکند. مردی که از طرفی هوشمندی و عملگراییاش موجب تعامل بهتر و بیشتر با رهبران دنیا شد اما سرانجام سرنوشت کشور اتحاد جماهیر شوروی و صدها میلیون نفر را دگرگون ساخت. هرتسوگ تنها به ملاقات شخصیاش با گورباچف بسنده نمیکند، بلکه سراغ سایر سیاستمداران جهان که با او ملاقات داشتهاند میرود و با افزودن روایتشان از گورباچف بهغنای مستند متفاوتش میافزاید.»
دیمو ادامه میدهد: «در دیدار ورنر هرتسوگ از همان ابتدای گفتوگو به موقعیت خودش اشاره میکند که ملاقات با گورباچف برای یک آلمانی آسان نیست و به شوخی بهمواجهه آلمان نازی و شوروی در جنگ جهانی دوم اشاره میکند و میگوید احتمالا اولین آلمانی که دیده بودید قصد داشت شما را بکشد. گورباچف اما از همان ابتدا نشان میدهد که سیاستمداری کهنهکار است، به این راحتیها تحتتاثیر قرار نمیگیرد و وارد بازی فیلمساز نمیشود، بلکه به میل خودش به روایت جهت میدهد. او روایتی دیگر از نخستین آلمانیهای زندگیاش دارد. از کودکیاش در شوروی استالینی میگوید که با پدربزرگش به همسایههایشان در روستای مجاور سر میزدند و خانوادهای را که بیسکوئیتهای زنجبیلی عالی داشتند، ملاقات میکردند. وی در توصیفی عمیق از دید کودکی که مرز و نژاد و ملیت برایش معنایی نداشته میگوید که در نگاه میخائیل پنجساله، آلمانیها آدمهایی خوب بودند، چون فقط افراد خوب میتوانستند آن بیسکوئیتهای زنجبیلی را بهشکل اسب، ماهی و خرگوش و به آن خوشمزگی درست کنند.»
خاطراتی برای زوایای پنهان
کتاب خاطرات گورباچف توسط انتشارات اطلاعات منتشر شده است. در این کتاب، میخائیل گورباچف، آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی از خاطرات کودکی، تحولات دوره زندگی و فعالیتهای سیاسی خود سخن میگوید. در مقدمهای که در ابتدای کتاب آمده است، ناشر درباره نقش و عملکرد تاریخی گورباچف میگوید: «بازسازی اقتصادی و توسعه سیاسی ارمغان گورباچف برای نجات شوروی (سابق) از بحران بود. نوزدهمین کنگره فوقالعاده حزب کمونیست شوروی با تصویب برنامه میخائیل گورباچف بهکار خود پایان داد. افول سوسیالیسم، رکود شدید اقتصادی، گسترش فرهنگ نخبهگرایی و عقبماندگی تکنولوژی روسی که حتی از تامین نیازهای اساسی مردم نیز عاجز بود، زمینه را برای طرح اندیشههای گورباچف آماده ساخته بود و مقدمهای بود تا او بتواند برنامههایش را کامل برای شوروی پیاده کند.»
نکته جالب این خاطرات این است که خواننده کاملا با زوایای پنهان تحولات شوروی سابق آشنا میشود. گورباچف، در زندگینامه خود از حضورش در حزب، دلگیر شدن از کمونیسم، روابط با ایالاتمتحده و تلاشش برای ایجاد یک انقلاب صلحآمیز میگوید. میخائیل گورباچف در این کتاب خاطرات خود، به یک عمر نگاه میکند که آینه سرنوشت مردم روسیه است. وی از آزار و شکنجه خانوادهاش تحت سلطه استالین تا اولین قدمهای سیاسیاش و ظهورش در درون حزب کمونیست، وقایعی را که منجر به سرخوردگی خود وی شد، بازگو میکند؛ وقایعی که بدون آنکه رخ دهند، سقوط نهایی کمونیسم هرگز اتفاق نمیافتاد.
پاسخ به سوالات یک مذاکره نافرجام
مستند «پرزیدنت آکتور سینما» روایتگر تلاشهای میخائیل گورباچف، آخرین رهبر شوروی جهت ایجاد رفاه برای مردم کشورش بود. در خلاصه داستان این مستند که سعی دارد داستان پیروزی بدون جنگ را روایت کند، آمده است: «شوروی، حسرت، آشوب، تنش با دنیا. مردی میآید تا کشوری بزرگ را با دنیا آشتی دهد… افراطیها اجازه خواهند داد؟» تشابه زیاد شخصیتها و اتفاقات جامعه شوروی در آن دوران با شخصیتها و اتفاقات حالحاضر جامعه ایران، این مستند را از یک مستند تاریخی صرف متمایز کرده است. مستند پرزیدنت؛ آکتور سینما به کارگردانی و نویسندگی محمدرضا بورونی توسط مرکز مستند سفیر فیلم و به تهیهکنندگی سازمان هنری رسانهای اوج تولید شده است. این مستند در اول تیرماه سال ۱۳۹۶ بهطور رسمی انتشار یافت. بورونی، کارگردان مستند درباره انگیزه ساخت این مستند میگوید: «مسالهای که باعث شد بهسمت ساخت مستندی با موضوع شوروی برویم، صرفنظر از علاقهمندیای که به این حوزه داشتیم، اسناد زیادی بود که در این حیطه مطالعه کردیم. از سال ۲۰۰۶ آمریکا با مسائلی پیچیده در مورد ایران مواجه شد مثل اینکه ایران تنها کشوری در منطقه بود که در پازل آمریکا خوب بازی نمیکرد و قواعد بازی را در کشورهای دیگر به هم میزد و در عین حال مخالفترین کشور آمریکا در منطقه نیز بود.» محمدرضا تاجداری، منتقد سینما درباره این مستند میگوید: «در این مستند اقدامات «میخائیل گورباچف» و «بوریس یلتسین» –آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی و اولین رئیسجمهور کشور روسیه- بیشتر مورد بررسی قرار میگیرد و در بین اقداماتشان، این رابطه با آمریکاست که بهعنوان سوژه اصلی مستند موردتوجه مستندساز قرار گرفته و به آن پرداخته میشود. اما نه گورباچف و نه یلتسین هیچکدام شخصیت اصلی این مستند نیستند، بلکه نقش اصلی را «رونالد ویلسون ریگان»، رئیسجمهور وقت آمریکا، ایفا میکند و در حقیقت ریگان همان پرزیدنت، آکتور سینماست.» دانستن نحوه تعامل و ارتباط گورباچف و یلتسین با آمریکا و بهخصوص با فردی به نام ریگان زمانی برای مخاطب ایرانی جذابتر میشود که بداند «باراک اوباما»، رئیسجمهور سابق آمریکا، درباره مذاکرات ایران و آمریکا گفته بود: «ما اگر بتوانیم به همان روشی که رونالد ریگان با جماهیر شوروی مذاکره میکرد و در ضمن آنها را بهچالش میکشید، درباره برنامه هستهای ایران مذاکره کنیم، یک تهدید حساس و موجودیتی در زرادخانه آنها از بین میرود و به ما امکان میدهد که درنهایت بر آنها پیروز شویم. «پرزیدنت، آکتور سینما» پاسخی به این سوال است که چرا اوباما الگوی خود برای مذاکره با ایران را نحوه مذاکرات ریگان با شوروی میداند؟ مستندساز برای پاسخگویی به این سوال میتوانست در مسیر نادرستی گام بردارد و مقایسهای بیمورد از مذاکرات آمریکا با شوروی و ایران داشته باشد. مقایسهای که میتوانست ریتم مستند را کند کرده و قدرت تحلیل را از مخاطب بگیرد و صرفا برای سلایقی خاص جذاب باشد. اما محمدرضا بورونی، کارگردان و مستندساز در این اثر بدون هیچ اشارهای به مذاکرات ایران و 6 قدرت جهانی، صرفا چگونگی مذاکرات شوروی و آمریکا و نتایج آن را به تصویر کشیده و روایتی جذاب از واقعهای تاریخی را بدون هیچ قضاوت و تحلیلی به مخاطب عرضه کرده است.»
روایتی از ۸۰ سال حکومت
مستند داستان شوروی روایتی از ۸۰ سال حکومت است. این اثر با مقایسه رژیم شوروی و نازیها به شباهت آن دو میپردازد و تناقض رفتار جهان با آنها را فاش میکند. اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی یا اتحاد شوروی یا بهطور خلاصه شوروی، کشوری بود متشکل از روسیه و چندین جمهوری متحد که از زمان تاسیس در ۱۹۲۲ تا انحلال در ۱۹۹۱ بخش بزرگی از شرق اروپا و شمال آسیا را در برمیگرفت و پهناورترین کشور جهان شناخته میشد.در این مستند به این موضوع پرداخته میشود که اتحاد جماهیر شوروی حاصل انقلاب ۱۹۱۷ روسیه بود و روسیه بخش بزرگتر آن را تشکیل میداد، پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ و طی دورهای که به جنگ سرد موسوم است، شوروی و آمریکا ابرقدرتهای جهانی بهشمار میرفتند، و بر تمام مسائل جهانی مانند سیاستهای اقتصادی، روابط بینالمللی، تحرکات نظامی، روابط فرهنگی، پیشرفت دانش بهخصوص در فناوری فضایی تاثیر داشتند. در این کشور تمام قدرت سیاسی و اداری در دست تنها حزب مجاز، حزب کمونیست اتحاد شوروی بود.در دهه ۸۰ آثار فروپاشی شوروی ظاهر شد و بالاخره در ۱۹۹۱ با انحلال رسمی این کشور، به چند کشور دیگر تجزیه شد. کشورهای تشکیلدهنده شوروی پیشین با حفظ استقلال خود در جامعه کشورهای مستقل همسو عضو شدند. از زمان تاسیس شوروی تا زمان فروپاشی آن، تنها حزب سیاسی آن کشور حزب کمونیست اتحاد شوروی بود. این حزب تمام جنبههای زندگی اجتماعی شوروی را در کنترل داشت. تمام فعالیتهای سیاسی و اجتماعی در کشور طبق نظر این حزب انجام میگرفت و مخالفان این حزب مجازات میشدند. مطبوعات و انتشارات و هنرها نیز در کنترل حزب و دولت بود. نکته قابلتوجه در این مورد این است که در نظام کشور شوروی، شوراهای محلی و صنفی حکومت میکردند، یعنی برخلاف مردمسالاری که در آن عدهای از مردم هرچند سال یکبار رای داده و کسانی را برای زمامداری برمیگزینند. در سیستم کشور، شوراها و جمیع افرادی که در هزاران شورا در سراسر کشور حضور داشتند، به تصمیمگیری مشغول بودند؛ هر شورا در حد خود. این شوراها هر یک نماینده یا نمایندگانی در شوراهای بالاتر داشتند و این شیوه تا مراحل بالای حکومتی ادامه داشت. پس درواقع حزب کمونیست در شوروی نماینده تمام مردم بود. گرچه در اجرای این سیستم بسیار کارآمد و نوین اشکالاتی به وجود آمد. حزب کمونیست برنامههای خود را طی کنگرههای ادواری تنظیم و تصویب میکرد و به اجرا میگذاشت.
روایت اشتباهات بزرگ
«اندیشههایی درباره گذشته و آینده: کتاب فروپاشی به روایت گورباچف» یکی از منابع مهم درباره فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق بهشمار میآید. نویسنده کتاب خود میخائیل سرگئی گورباچف است. او در این کتاب طراحی اصلاحات اقتصادی و سیاسی در شوروی با عنوان پروسترویکا و گلاسنوست است. کتاب از سه فصل تشکیل شده است. در فصل اول با عنوان «انقلاب اکتبر: مفهوم و اهمیت آن»، گورباچف «شکلگیری انقلاب اکتبر در روسیه و تاثیر کلیشههای دوران تزاری در تحولات دوران استالین را نقد میکند و نشان میدهد که حزب کمونیست در دوره رهبری او درواقع بهدنبال از بین بردن تکیهگاههای نظام توتالیتر استالین، از جمله تکثر سیاسی، از بین بردن وحدت و حزب و دولت و الغای انحصار دولتی مالکیت بوده است. او خود را نخستین رهبر حزب کمونیست میداند که از درون بر استالینیسم غلبه کرد. گورباچف برنامه اصلاحات خود را برای مبارزه با بنیانهای نظام کمونیستی مانند مناسبات مالکیت، ساختار قدرت و مساله انحصار حزب، تحت عنوان پروسترویکا مطرح میکند؛ سپس آشکارگویی را مطرح میسازد و تهدیدات اصلی اصلاحات را نومیدی و عدم اعتقاد به اصلاحات، نارضایتی اقتصادی، مشکلات قومی، کودتای اوت ۱۹۹۱، منفعتطلبی یلتیسن و روسای سایر جماهیر میداند. گورباچف در بخش دوم با طرح این سوال که «آیا حفظ اتحاد شوروی ممکن بود؟» فروپاشی را فاجعه بزرگ برای مردم جمهوریها دانسته و مینویسد: «آن زمان با تجزیه کشور مخالف بودم و اکنون هم بر این باورم که این کار اشتباه بزرگی بود و حفظ شوروی امکان داشت.» در این بخش توجه خاصی به مسائل قومی شوروی و نقش آن در تحولات دوره حاکمیت گورباچف شده است. در بخش سوم که «تفکر نوین: دیروز، امروز، فردا» نامیده شده، گورباچف به طرح دیدگاههای خود درمورد جهان پس از فروپاشی شوروی میپردازد و در مورد مسائل مهم اظهارنظر میکند که از آن جمله است: آینده جهان، سلاحهای کشتارجمعی، سازمان ملل، اتحاد اروپا، سازمانهای منطقهای، ملیگرایی، حق تعیین سرنوشت، منافع ملی، تفکر نوین، روابط روسیه و آمریکا، خطراتی که جهان را تهدید میکند، جهانی شدن حقوق بشر و تسامح برای صلح و محیطزیست.
در این رابطه بیشتر بخوانیم:
دشمن خوب دشمن خیانتکار است(لینک)
کشورت را بده، مکدونالد بگیر(لینک)