در بازار سیاه مشروبات الکلی ایران چه می‌گذرد؟
مشروب‌خوری در ایران به‌رغم مقابله‌ مستمر پلیس و دادگاه‌ها، اقتصاد زیرزمینی فربهی دارد و همین منافع کلان، راه را بر تولید و عرضه‌ آن باز کرده است.
  • ۱۴۰۱-۰۶-۰۶ - ۰۳:۳۰
  • 60
در بازار سیاه مشروبات الکلی ایران چه می‌گذرد؟
بامدادِ خمار
بامدادِ خمار

حسن همایون – علیرضا غلامی: عکاس میانسال با لباس راحتی در آشپزخانه ایستاده و چوب‌پنبه‌ها را از دهن بطری‌های قدیمی بیرون می‌کشد و روی صفحه‌ کابینت می‌چیند. لگنی پلاستیکی کف آشپزخانه است و کنارش هم دبه‌ سفید 20 لیتری که بوی تند عرق از آن بیرون می‌زند. سر شب است و نور سفیدی آشپزخانه را روشن کرده است. دوستِ عکاس میانسال، دوهفته‌ قبل از زوریخِ سوئیس به تهران برگشته، دوزانو کف آشپزخانه نشسته و عرق‌ها‌ را بطری می‌کند. مردی‌ است با موهای کم‌پشت، صورت پر و پوست سبزه. در زوریخ برای مطبوعات نقد فیلم می‌نویسد و سالی دوبار به تهران می‌آید تا سری به خانواده و دوستانش بزند. فردا شب میهمانی دوستانه‌ای در خانه‌ او برگزار می‌شود و بطری‌ها قرار است برای آنجا آماده شوند. مرد زوریخی به هرکدام از بطری‌های خش‌داری که عکاس میانسال دستش می‌دهد با وسواس نگاه می‌کند و بدون معطلی کنارشان می‌گذارد. عکاس میانسال تشر می‌زند: «بریز لامصب. این‌طوری که جلو می‌روی دیگر بطری‌ای نمی‌ماند.» و خودش قیف پلاستیکی را از دستش می‌گیرد، روی زمین می‌نشیند و عرق‌ها را بطری می‌کند. بطری‌ها از چشم مرد زوریخی کثیفند و نمی‌شود در آنها عرق ریخت. اما عکاس میانسال می‌گوید: «عرق خودش نجس است.» او در خانواده‌ای مذهبی متولد شده و با آموزه‌ها و باورهای اسلامی به‌خوبی آشناست. از حلال و حرام‌ها خبر دارد. حتی می‌داند پدر سالخورده‌اش نباید از باده‌‌نوشی او بویی ببرد، چون باعث رنجش خاطرش می‌شود.
وقتی 23 سال داشته برای کاری به مسکو سفر کرده و آنجا برای اولین بار الکل نوشیده. اما چیزهای کمی از آن لحظه به یاد دارد. «فقط می‌دانم چهار، پنج نفر بودیم. دور یک میز نسبتا بزرگ. روس‌ها داشتند می‌خوردند و من با خودم گفتم چرا من نخورم. خب راستش از قبل هم تصمیم گرفته بودم بخورم. اما با گیلاس سوم پاتیل شدم و رفتم روی میز و شروع کردم به رقصیدن.» هنوز از آن شب با هیجان یاد می‌کند و موقع حرف زدن دست‌هاش را تکان می‌دهد و گاهی زیرخنده می‌زند. مسکو نگاهش را به الکل تغییر داده و در باورهایش ترک انداخته است. اما تا سال‌ها تصمیم گرفته خویشتنداری کند، چون تازه ازدواج کرده بوده و نمی‌خواسته تصور همسرش را نسبت به عقایدش به هم بزند. سه‌سال طول کشیده تا همه‌چیز تغییر کند. بعد از آن، شراب سر از زندگی نسبتا مذهبی او درآورده و به گفته‌ خودش، حال‌وهوای دیگری به آن داده است. این بار همه‌چیز از یک پیشنهاد شروع شده؛ پیشنهادی که قانون برای آن «حد» در نظر گرفته است. اواخر تابستان دوستش او را دعوت کرده که با هم انگور بخرند و کنار هم شراب درست کنند. «قبول کردم، چون دلم می‌خواست یاد بگیرم.» خیلی زود کنارش یاد گرفته چگونه انگورهای مرغوب را در بازار میوه ‌و تره‌بار تشخیص بدهد، چگونه آنها را دور از چشم پلیس و همسایه‌ها به خانه منتقل کند و چگونه آنها را با تأنی و صبوری تبدیل به شراب کند. هنوز هم عاشق چیزهایی‌ست که خودش درست می‌کند. انگشت‌هایش را به هم می‌مالد و می‌گوید: «یه چیزیه شبیه آشپزی.» ‌حالا حدود بیست‌سال است که شراب درست می‌کند. او میانه‌ای با مشروبات سنگین ندارد و دلش می‌خواهد با شراب‌خواری صرفا چند ساعتی را دور از هیاهوهای روزمره صرف کند. می‌گوید آن اوایل صرفا برای شادی و لذت شراب می‌خورده ولی حالا پای انگیزه‌ دیگری در میان است: «فراموش کردن مصائب روزمره.»
شراب‌خواری در اسلام حرام است. در قرآن به‌صراحت از مومنان خواسته‌شده از آن دوری کنند و در جایی هم گفته‌شده شراب باعث دشمنی و کینه‌ورزی بین مومنان می‌شود. اما این نوشیدنی «پلید»، کم و بیش در جامعه‌ اسلامی حضور دارد و در ادبیات فارسی هم انعکاسی وسیع پیدا کرده است، طوری‌که شعر فارسی را سرشار کرده از شادخواری و شادنوشی. اما این هشدار هم وجود دارد که آن را باید پنهانی خورد؛ «دانی که چنگ و عود چه تَقریر می‌کنند؟
ـ پنهان خورید باده که تَعزیر می‌کنند.»
در ایرانِ امروز شراب را غالبا در جمع‌های دوستانه می‌خورند، چون تربیت سنتی و عرفی اغلب خانواده‌ها آن را برنمی‌تابد و نجس می‌داند. حتی گاهی آن را «نجسی» می‌خوانند. اما برخی خانواده‌ها هم هستند که اعضایشان به‌رغم تفاوت‌های اعتقادی و دینی کنار هم زندگی می‌کنند و از شراب‌خواری سر میز غذا ابایی ندارند.
مشاور حقوقیِ میانسال سه‌روز در هفته به یک مرکز مشاوره در شمال تهران می‌رود و عمدتا به زنان خانه‌دار مشاوره‌ می‌دهد. روسری گلدار سر می‌کند و مانتوی روشن می‌پوشد. او در خانواده‌‌ای پرجمعیت در شمال‌ غرب تهران زندگی می‌کند. می‌گوید مادرش زنی مذهبی‌ و نماز‌خوان است اما پدر درست نقطه‌ مقابل مادر قرار دارد. پدر ظاهرا سال‌هاست در یک ویلای روستایی شراب درست می‌کند و آخر هفته‌ها که همه‌ خانواده‌ سر میز شام حاضر می‌شوند همراه دو دختر دیگرش شراب می‌خورند. مشاور حقوقی می‌گوید تصوری از مزه‌ شراب ندارد و ترجیح می‌دهد تا پایان عمر از آن دوری کند. او و خواهرانش هنوز ازدواج نکرده‌اند و با پدرومادر زندگی‌ می‌کنند. مشاور حقوقی درست مثل مادرش، مذهبی است؛ نماز می‌خواند، روزه می‌گیرد، دعا می‌خواند و حجاب را به بی‌حجابی ترجیح می‌دهد.
ـ نشستن سر میز شراب‌خواری برایت اذیت‌کننده نیست؟
مشاورِ حقوقی توضیح می‌دهد که همه‌شان از بچگی یاد گرفته‌اند تفاوت‌ها را ببینند. می‌گوید: «قرار نیست دیگران را همراه خودم به بهشت ببرم.» و بلافاصله زیر خنده می‌زند و تصحیح می‌کند که اطمینان ندارد جای خودش هم بهشت باشد. یکی از خواهرانش سرش را به نشانه‌ موافقت تکان می‌دهد؛ دختری ا‌ست در پایان جوانی، با صورتی خنده‌رو و موهایی شرابی.
قانون، مجازات‌هایی برای مشروب‌خوری در نظر گرفته است؛ شلاق و جریمه و زندان. اما آمارهای رسمی و غیررسمی نشان می‌دهد سالانه ده‌ها میلیون لیتر مشروب در ایران مصرف می‌شود. سال‌ها پیش یکی از نمایندگان وقت مجلس صحبت از مصرف 200 میلیون لیتر در سال کرده بود.1 اما ایرانِ امروز هنوز نمی‌داند با پدیده‌ مشروب‌خوری چطور تا کند؛ سهل‌گیرانه با آن مواجه شود یا آن‌که با توسل به قانون در پی مهار آن برآید یا از طریق آموزش‌ و تبیین موثر از بسط و گسترش آن پیشگیری کند؟
آمار و اطلاعات دقیق و تفکیک‌شده‌ای از مواجهه سیاستگذاران و شهروندان با شرب خمر در ایران وجود ندارد ولی شواهد و قرائن نشان می‌دهند که پدران، سخت‌تر زیربار تجربه‌های مشروب‌خوری فرزندان خود می‌روند. مردی مکانیک در آستانه میانسالی به‌یاد می‌آورد که در یکی از نیمه‌شب‌های تابستانی برادر کوچک‌ترش را درازبه‌دراز پشت در خانه پیدا کرده و فورا بوی الکل را از دهان نیمه‌بازش تشخیص داده است. «می‌ترسیدم اتفاق جبران‌ناپذیری افتاده باشد. مادرم هم از سرشب نگران تاخیر برادرم بود و در نهایت از قضیه خبردار شد و سراسیمه آمد دم در.» خانه‌ آنها در روستایی کوچک در جنوب ایران بود و درمانگاه شبانه‌روزی حدود 12 کیلومتر با خانه‌ آنها فاصله داشت. آن‌جا کنجکاوی مردم امری عادی به حساب می‌آمد و اگر خبردار می‌شدند برای خانواده‌ دیندار و پدر مذهبی‌اش گران تمام می‌شد. پدر خانواده، آن لحظه، ترجیح می‌‌داد پسرش در همان حال بمیرد ولی آبروی چند ساله‌اش حفظ شود. آن شب بحثی سر بُردن و نبردن برادر کوچک‌تر به درمانگاه درگرفت. پدر معتقد بود که او را باید در خانه نگه دارند، چون ماشینی نداشتند و پدر زیر بار نمی‌رفت که از همسایه‌ها کمک بگیرند. «کافی بود در خانه‌ یکی از آنها را بزنیم تا همه خبردار شوند.» درنهایت، مرد مکانیک تصمیم گرفت موضوع را با دوستش در میان بگذارد و از او بخواهد رازدار باشد. «پیکان داشت و چاره‌ دیگری نداشتیم.» و ساعتی بعد همگی در راه درمانگاه بودند: پدر و مادر و مکانیک میانسال و برادر کوچک‌تر.
برادرِ ناهشیار روی صندلی‌های عقب مرتب هذیان می‌گفت و با حرف‌های نامربوط خشم پدر را برمی‌‌انگیخت. «پدرم فقط نگران آبروریزی بود. هر لحظه ممکن بود کسی ما را در آن وضعیت ببیند.» اما مرد مکانیک می‌گوید در درمانگاه همه‌چیز خلاف انتظارشان رقم خورد و هیچ بازخواستی در کار نبود. «نه شماتتی بود، نه تحقیری، نه نفرینی.» حتی پزشک معالج مرتب شوخی می‌‌کرد تا بتواند روحیه‌ ازدست‌رفته‌ برادر کوچک‌تر و خانواده‌ مضطربش را احیا کند. «اما هیچ نمی‌دانم اگر آن شب پزشکی سختگیر در درمانگاه بود چه اتفاقی می‌افتاد؟» پرسش او را پزشکان اورژانس می‌توانند پاسخ دهند.
پزشکِ میانسال می‌گوید اصلا نمی‌توان پیش‌بینی کرد. او زنی‌ست سرخوش و متعهد. دو دهه در مراکز بیمارستانی و پزشکی قانونی خدمت کرده و تجربه‌های فراوانی از مواجهه با کسانی دارد که در اثر مصرف الکل دچار مسمومیت شده‌اند. «در بیمارستان‌ها غالبا برخورد بدی با این افراد می‌کنند.» ‌نمونه‌ا‌ی که هنوز در خاطر داشت پسر جوانی بود با چشم‌های افتاده و صورت رنگ‌پریده. سطح هوشیاری پایینی داشت و دوستانش ـ که احتمالا هم‌پیاله‌های او بودند ـ مضطرب و هراسان همراهی‌اش می‌کردند. همه‌ علائم نشان می‌دادند الکل حسابی جذب خونش شده است: تهوع، تلوتلو، بی‌قراری و‌ حرارت بالا.
ـ اورژانس با او چگونه تا کرد؟
«ما به وضعیتش رسیدگی کردیم و مرخصش کردیم.» اما اعتراف می‌کند که در این موقعیت‌ها خیلی چیزها به رئیس بیمارستان بستگی دارد. «یادم است در بیمارستانی دولتی کار می‌کردم و یک روز رئیسش عوض شد. او دستور داد وقتی مسموم الکلی به بیمارستان تحت‌ریاستش آوردند اول درمانش کنیم و بعد از پایداری وضعیتش، به پلیس اطلاع دهیم.» اما پزشک میانسال تایید می‌کند که بیمارستان‌های زیادی، دست‌کم در تهران و دیگر شهرها از این کار پرهیز می‌کنند و بیمار را مرخص می‌کنند. «کار ما درمان است، فارغ از باورهای آدم‌ها.» گاه لزوما، نیاز به اطلاع به پلیس هم نیست و در برخی از بیمارستان‌ها براساس ضوابط پلیس کشیک همواره حضور دارد تا به موارد مورد نیاز رسیدگی کند.
 پزشک اما نمی‌تواند تبعیض جنسیتی را در این‌جور موقعیت‌ها انکار کند. می‌گوید چندین‌بار شاهد برخورد تحقیرآمیز پزشک‌های شب با زنانی بوده که در اثر مصرف الکل دچار مسمومیت شده‌ بودند. «همکارانم با کلمه‌هایی نامناسب با آنها برخورد می‌کردند.» او حتی به‌یاد می‌آورد که یک شب همکارانش مرتب به زنی یادآوری می‌کردند که چه کیفری در انتظارش است.
ـ قبح باده‌‌نوشی همه‌جا یکسان است؟
پزشکِ 50 ساله به تجربه‌های شخصی خودش‌ استناد می‌کند، به شرم‌ها، به شماتت‌ها و تحقیرها. تاکید می‌کند که در تهران و رشت قبح کمتری دارد و در اغلب شهرهای دیگر غلظت بیشتری دارد، چون «بیش از هر چیز پای آبروی خانواده‌ در میان است.» در برخی از مناطق روستایی یا شهرهای کوچک‌ رفتاری سختگیرانه‌تر نسبت به مشروب‌خوری وجود دارد؛ نزد برخی از شهروندان و مردم ایران مشروب‌خوری فقط قبیح نیست، نجس است و مشروب‌خور را لایق سرزنش و درشت‌گویی می‌دانند. مسمومِ الکلی را شایسته‌ رهایی از درد نمی‌دانند و حقش می‌دانند که درد را احساس کند و در مواردی حتی مرگ را به چشم ببیند.
به‌رغم همه‌ مجازات‌های پیدا و ناپیدا، گاهی مشروب می‌تواند آدم‌هایی را هم که نباید، وسوسه کند. در مورد یا مواردی ماموران کشف و ضبط مشروب هم اختیار از دست داده‌اند. نمونه‌ آن اتفاقی است که تابستان پنج‌سال پیش در یکی از شهرهای استان قزوین افتاده است. آن شب ماموران بعد از ضبط مشروب‌ها خودشان را میهمان کردند، ولی ظاهرا زیاده‌روی یا بی‌تجربگی همه‌چیز را خراب کرده بود. پزشکِ میانسال که آن وقت‌ها در اورژانس آن شهر کار می‌کرده شاهد ماجرا بوده است. او می‌گوید یک شب عده‌ نسبتا زیادی را با علائم مسمومیت الکلی به اورژانس آوردند. «از موارد مسمومیت الکلی یا مستی دسته‌جمعی کم نبود و شب‌ها به این جور موارد برخورد می‌کردیم. اما آن شب یکهو همه‌ آن مامورها را با هم آوردند و کل اورژانس را قُرق کردند.» او برخورد کادر درمان آنجا را با مسمومیت‌های الکلی همیشه تلخ و گزنده دیده است. اما آن شب متوجه می‌شود مسموم‌ها همگی مامورند. «اول هیچ نفهمیدم و وقتی درمان‌شان را شروع کردیم یواش‌یواش از رفتار و حرف‌هاشان پی به ماجرا بردیم.» وسوسه‌ مشروب غلبه کرده بود و متاسفانه زیاده‌روی در مصرف آنها را دچار مسمومیت‌ کرده بود. او می‌گوید: «تا نزدیک صبح طول کشید تا به وضعیت پایدار برسند. اغلب‌شان هذیان می‌گفتند و نیمه‌هشیار بودند.» دم صبح وقتی لحظه‌ ترخیص رسید از پشت پنجره مینی‌بوسی را در محوطه‌ بیمارستان دید که همه‌ مسموم‌ها را سوارش کردند و بردند. «حالتی شبیه بازداشت داشت.»
مشروب‌خوری ـ حتی اگر پنهانی باشد ـ می‌تواند یک روز دردسر درست کند. ممکن است همسایه‌‌ای مخالف مشروب‌خواری تصمیم بگیرد میهمانی را به پلیس گزارش بدهد و از آنها بخواهد به محل برگزاری میهمانی بروند. یا ممکن است پلیس در گشت‌زنی‌هایش، فردی را بررسی و متوقف کند و بخواهد فرد مظنون دهانش را باز کند، نفسش را بیرون بدهد؛ آیا بوی الکل می‌دهد یا خیر؟ مثل اتفاقی که برای «آقای بلاگر» افتاد. او می‌گوید نیمه‌شبِ اوایل مرداد حوالی پارک‌وی درحال رانندگی بود که پلیس او را متوقف کرد و لباس‌شخصی‌ها بلافاصله دور ماشینش را گرفتند و همان‌جا تست الکل گرفتند. آقای بلاگر، عنوانی که دوست دارد خودش را با آن معرفی کند، برای بار اول چنین صحنه‌ای را می‌دید. برنامه‌نویس است و آن شب از محل کارش به خانه برمی‌گشته است. آن لحظه فقط احساس ترس و نگرانی داشت، چون هیچ نمی‌دانست چه چیزی در انتظارش است. فکر بازداشت دهانش را خشک کرده بود. او تاکید می‌کند قیافه‌ غلط‌اندازی دارد و احتمال می‌دهد همین ماموران را به‌تردید انداخته است. لحظه‌ای بعد وقتی نتیجه‌ منفی آزمایش را به اطلاعش رساندند اجازه پیدا کرد صحنه را ترک کند. روشن است که مصرف الکل در حین رانندگی همه‌جا جرم است. اما در ایران فرد همزمان دو جرم مرتکب شده است: مشروب‌خوری و رانندگی در حالت مستی.
 گشت‌زنی‌های محسوس و نامحسوس از وظایف اصلی پلیس به حساب می‌آید و مشروب‌ها غالبا در همین گشت‌زنی‌ها کشف می‌شوند. درست مثل میهمانی عکاسِ میانسال که همه‌ برنامه‌ریزی‌ها نقش‌برآب شد. چندسال پیش وقتی عکس‌هایش در رویدادی مرتبط با عکاسی برنده و دیده شد تصمیم گرفت میهمانی مفصلی تدارک ببیند و دوستانش از اهالی هنر و سینما و... را به خانه‌اش دعوت کند. «آن شب همه‌چیز داشت خوب پیش می‌رفت. میهمان‌ها گرم گپ‌وگفت بودند. با هم می‌گفتند و می‌خندیدند. اما صدای ما بیرون نمی‌رفت. یک میهمانی آرام و خودمانی بود.» اما آن شب دونفر از میهمان‌ها که پشت پنجره رفته بودند متوجه گشت‌زنی پلیس در کوچه شدند و بلافاصله میزبان و باقی میهمان‌ها را خبر کردند. «چند دقیقه نگذشت که پلیس زنگ زد.» میهمان‌ها قید لباس‌هایشان را زدند و با همان سرووضعی که در خانه داشتند فقط فرار کردند. عکاس میانسال می‌گوید: «اغلب میهمان‌ها شناخته‌شده بودند و کاری غیر از فرار نمی‌توانستند بکنند. اگر می‌ماندند نه برای خودشان خوب بود نه برای پلیس.» میزبان بلافاصله مشروب‌ها را در باغچه خالی کرد و با چهره‌ای افشاگر پیش ماموران رفت. «بالاخره میزبان بودم و باید جواب می‌دادم. اما تصمیم گرفتم با آنها روراست باشم. چند دقیقه‌ای مذاکره کردیم و هر دو متوجه شدیم که واقعا قابل‌حل است. کارمان به چانه‌زنی کشید و در نهایت پرونده را بستیم.» او احتمال می‌دهد که یکی از همسایه‌ها میهمانی آنها را به پلیس گزارش داده باشد و همه‌چیز را به هم زده باشد. اما تجسس در خلوتِ دیگران کار درستی‌ است؟
روحانی سرشناسی که خودش در سال‌های انقلاب دوران کودکی را می‌گذارند می‌گوید مواجهه‌ حکومت ایران با مشروب‌خوری دو ایراد اساسی دارد: نظری و عملی. او هم درست مانند همه‌ شخصیت‌های حاضر در این گزارش تمایل دارد هویتش در تاریکی بماند و فقط حرف‌هایش منتشر شود. مردی ا‌ست میانسال، میانه‌رو و در بعضی جاها میانجی. می‌گوید پدران ما تصور می‌کردند اگر «شهر نو را خراب ‌کنیم، مردم قدیس خواهند شد و در مساجد مشغول عبادت می‌شوند یا اگر مشروب‌فروشی‌ها را تعطیل ‌کنیم و بطری‌ها را بشکنیم، مردم از فردا فقط مشغول نماز و دعا خواهند شد.» به‌نظر او پدران تصور نظری درستی نداشته‌اند و گذر زمان اشتباه آنها را عیان کرده است. اما خطای دوم از نظر او نحوه‌ اجرای سیاست‌ها بوده است: «ما شروع کردیم به گشتن صندوق‌عقب ماشین‌ها و برخلاف سنت امیرالمومنین شروع کردیم به پرده‌دری، خبرچینی و افشاگری. همین باعث شد قبح آن بریزد و به‌شکل علنی بروز پیدا کند.» بااین‌حال، هشدار می‌دهد اگر کسی پرده‌دری کرد باید حد را در حقش جاری کرد: «اگر کسی با شیشه‌ مشروب بیاید توی خیابان یا از مشروب‌خوری خودش فیلم بگیرد و در شبکه‌های اجتماعی پخش کند حتما باید با او برخورد شود.»
روزنامه‌نگاری در آستانه میانسالی می‌گوید بدون آنکه در خیابان پرده‌دری کرده باشد تجربه‌ بدی در مواجهه با ماموران داشته است. او تا چندسال پیش عادت داشت شب‌های‌ کریسمس را کنار پیرمردی ارمنی بگذراند، در خانه‌ا‌‌ی حوالی خیابان کریمخان. «آخر شب ‌وقتی داشتم خانه‌ آن دوست سالخورده را ترک می‌کردم یک بطری هم بهم داد.» اما هیچ فکر نمی‌کرد دردسری در راه باشد، چون هر سال همین هدیه‌ ممنوعه را از او می‌گرفت. شبی سرد و خلوت بود. در تاریکی آخر شب باید آن را در ماشینش جاسازی می‌کرد. «داشتم همین کار را می‌کردم» و همین که درِ صندوق را بست سروکله‌ پلیس پیدا ‌شد و مجبورش کرد درِ صندوق را یک بار دیگر باز کند. خیابان کریمخان آن وقت شب غرق سکوت و نورهای زردی بود که تیرهای چراغ برق روی آسفالت می‌ریختند. لحظه‌ای بعد روزنامه‌نگار در آستانه میانسالی همراه پلیس به خانه‌ پیرمرد برگشتند تا پلیس ادعای او را راستی‌آزمایی کند که گفته بود بطری متعلق به دوست سالخورده‌اش است نه او. مرد سالخورده هم تایید کرد که بطری متعلق به اوست. او به این سوال‌ها عادت داشت. اما وقتی از پله‌های خانه‌ او پایین آمدند روزنامه‌نگار میانسال متهم ‌شد به نگهداری مشروب. اتهامی روشن با کیفری معلوم. او می‌گوید پلیس پیشنهاد داد کار را سخت نکنیم. مذاکره را در سرمای پایان شب شروع کردند و در نهایت مجبور شدند از کریمخان تا جنت‌آباد ترک موتور به خانه‌ روزنامه‌نگار میانسال بروند. «پول کافی همراهم نبود و سه‌نفری ترک موتور رفتیم طرف خانه‌ام. بهشان 150 هزار تومان دادم.» و تاکید می‌کند که آن سال مبلغ درشتی بود.
ـ چرا با پیرمرد کاری نداشتند؟
چون ارمنی بود. قانون فعلی ایران، مشروب‌خوری را برای غیرمسلمان‌ها در مواردی مجاز می‌داند و اگر از آنها تخطی نکنند کیفری در انتظارشان نخواهد بود. مثلا نمی‌توانند به «مصرف مسکر» تظاهر کنند، وگرنه درست مثل مسلمان‌ها محکوم به حد می‌شوند.2 براساس قوانین ایران، با اقلیت‌های دینی غیرمسلمان، مبتنی‌بر آموزه‌های دینی آنها رفتار می‌شود. درست مثل اتفاقی که برای مرد رودباری افتاد. مدتی پیش او را در رودبار به جرم نگهداری 125 لیتر مشروب بازداشت کردند و به دادسرا بردند. زرتشتی بود، یعنی دینی داشت که قانون اساسی ایران به پیروانش اجازه داده «در احوال شخصی و تعلیمات دینی طبق آیین خود عمل کنند.»

در دادگاه اوراق هویتی او و خانواده‌اش را بررسی کردند تا اطمینان حاصل کنند انسابش نیز زرتشتی بوده‌اند و درنهایت برای قاضی محرز شد. او بعد باید ثابت می‌کرد که مشروب‌ها را صرفا برای خودش و خانواده‌اش درست کرده و تصمیمی برای فروش آن نداشته است. روند زمان‌بری بود. هیچ گزارشی در پرونده‌ او نبود که نشان دهد در کوچه‌ها و خیابان‌ها مشروب خورده یا در معابر مستی کرده است. همه‌چیز در خلوت بوده است. چند روز بعد، متهم تبرئه شد و قاضی حکم داد مشروب‌های ضبط‌شده را به متهم پس بدهند. 3
گفته می‌شود مشروب ارمنی‌های ایران پرطرفدار است و همین مساله ساقی‌های غیرارمنی را ترغیب کرده که از اسم‌های ارمنی و آشوری برای خود استفاده کنند. اسم‌هایی مثل گارنیک، آلبرت و...
ـ چرا از این اسم‌ها استفاده می‌کنند؟
یک آشوری که خودش از نزدیک برخوردهای متعددی با فروشنده‌های ارمنی و غیرارمنی داشته می‌تواند دلیلش را در یک کلمه خلاصه کند. او زنی‌ است اقتصادخوانده و کارمند بانک. می‌گوید دلیلش «اعتماد» است و توضیح می‌دهد که ساقی‌های غیرارمنی خودشان را ارمنی جا بزنند تا پول بیشتری به دست بیاورند. تفاوت قیمت مشروب‌های تولید ارمنی‌ها و غیرارامنه عمدتا چیزی بین 20 تا 30درصد است، ولی همین هم می‌تواند زمینه‌ سودجویی را فراهم کند. زن آشوری رفتار ساقی‌ها را به‌صراحت غیرمنصفانه و غیراخلاقی می‌داند. می‌گوید مشاهیر تاثیرگذاری در هنر و ادبیات و سینمای ایران کار کرده‌اند که ارمنی و آشوری بوده‌اند، ولی وقتی ساقی‌ها برای سودجویی نام‌های ارمنی را جعل می‌کنند جامعه‌ ارمنی را تقلیل می‌دهند به مشروب. وقتی انقلاب اسلامی به پیروزی رسید خریدوفروش مشروب برای مسلمان‌ها و غیرمسلمان‌ها ممنوع شد. اما غیرمسلمان‌ها با استناد به استثنایی که قانون مجازات اسلامی برایشان قائل شد اجازه پیدا یافتند در خانه‌هایشان عرق تولید کنند یا داشته باشند. کار آنها نه‌فقط قانونی شد که شواهد و قرائن نشان می‌دهد از کیفیت بالاتری هم برخوردار شد. زن آشوری با قاطعیت اضافه می‌کند چیزی که آنها درست می‌کنند با همه‌ احترامی که برای مسلمان‌ها قائل است، قابل‌ اعتمادتر است. بعدها حتی یک تجربه‌ تلخ او را به این نتیجه رساند که دور ساقی‌های غیرارمنی را خط بکشد. ماجرا برمی‌گشت به سفر 10 سال پیش، وقتی که در مسیر جواهرده، روستایی در شمال ایران، تصمیم گرفته بود از مردی روستایی عرق بخرد. او تایید می‌کند آن‌بار از کیفیت چیزی که دستش دادند راضی بود، طوری‌که سال بعد هم وقتی گذرش به آنجا ‌افتاد باز تصمیم ‌گرفت از مرد روستایی مشروب بخرد. «صرفا به هوای اینکه دوباره همان کیفیت را دستم می‌دهد.» اما آن‌بار کارش به درمانگاه ‌کشید. «تا چهار روز تمام بدنم فلج بود و نمی‌توانستم حرکت کنم.» هنوز با تاسف از آن حرف می‌زند. او به همکارانش حق می‌دهد که گاهی تماس می‌گیرند و از مشروب‌های مطمئن تولید ارمنی‌ها سراغ می‌گیرند و سوال می‌کنند، ولی او نمی‌تواند به آنها کمکی کند.
ـ چرا؟
ـ بازار دیگر دست ارمنی‌ها نیست؛ دست زیاد شده است، به‌سختی می‌توان ارمنی یا آشوری‌ای را پیدا کرد که عرق درست کند.
حساسیت همکاران زن آشوری می‌تواند منطقی و بجا باشد، وقتی پای مرگ و زندگی در میان باشد. آمار رسمی و دقیق و تجمیعی از تلفات و آسیب‌دیده‌های مشروبات تقلبی در دسترس نیست. مقام‌های مسئول در اظهار‌نظرهایی عنوان کرده بودند دست‌کم سالی 120 نفر بر اثر نوشیدن مشروبات تقلبی جان می‌دهند و چند هزار نفر هم مسموم می‌شوند. صدها نفر هم از بین اینها باید برای همیشه با عوارض جبران‌ناپذیری مثل کوری و معلولیت زندگی کنند و اغلب اینها کسانی‌اند که با الکل متانول یا الکل چوب مسموم می‌شوند؛ همان نوشیدنی مرگباری‌ که 30 سال پیش جمعی را در لواسان، یکی از شهرهای خوش‌‌آب‌وهوای استان تهران، به کام مرگ کشاند. تنها بازمانده‌ آن‌ جمع مردی‌ست سالخورده، مردی نابینا و کم‌حرف که اصلا دوست ندارد خاطره آن روز را یاد بیاورد. آن روز شوم. با هفت نفر از دوستان مهندس و هم‌دوره‌ایی گرد هم جمع شده بودند در خانه یکی از دوستان‌. آن دورهمی دوستانه و میگساری کمتر از ساعتی از شادی به مصیبت و عزایی برای همه عمر بدل شد. نیمه‌ دهه‌ 70 خورشیدی بود و تابستانی گرم و آفتابی. او آن‌وقت‌ها فقط 40 سال داشت و کنار همسر و سه فرزندش سرگرم زندگی بود. هنوز هم علاقه‌ چندانی ندارد درباره‌ آن روز حرفی بزند. مردی منزوی و گوشه‌گیر با موهای سفید. او دوست دارد فقط به لطفی اشاره کند که دوستان نزدیکش بعد از آن ماجرای مرگبار در حقش کردند: «ما را تنها نگذاشتند.» در آن روز چند نفر از دوستان نزدیک مرد مردند، به‌دلیل نوشیدن مشروب تقلبی، خودش نابینا شد و کمک‌های مالی و حمایت‌های دوستان باقی‌مانده هزینه‌های زندگی‌اش را تامین کرده است.
 سه دهه از آن روز می‌گذرد. هنوز مشروبات الکی در ایران قربانی می‌گیرد. این‌بار اردیبهشت 1401 بود. مردی در یک شهر کوچک جنوبی از دنیا رفت و زنی هم نابینا شد. آنها زن ‌و شوهر بودند و دو فرزند خردسال داشتند. زن وقتی از شب ماجرا حرف می‌زند هنوز هم در شوک است. آن شب میهمان‌ها را تازه بدرقه کرده بودند و گرما هنوز در هوا غوطه‌ور بود. او به یاد می‌آورد که بچه‌ها را در اتاق‌شان ‌خواباند و خودش را برای استراحت آماده ‌کرد. درست کاری که هر شب می‌کرد. اما آن شب او و همسرش تصمیم گرفتند قبل از خواب قدری مشروب بخورند.
ـ از کجا آن را خریده بودید؟
زن احتمال می‌دهد شوهرش آن را از یک ساقی ناآشنا خریده باشد یا دوستی آن را به مناسبتی که او از آن بی‌اطلاع است هدیه داده باشد. وقتی به رختخواب ‌رفتند زن احساس کرد چشم‌هایش تار می‌بینند و لامپ اتاق‌خواب هم کم‌نور شده است. اما مرد می‌گفت «به‌خاطر مستی است و سنگین شدن سر از مشروب‌خوری و طبیعی است» مرد مدام به زن اطمینان می‌داد تاری چشم‌ها از عوارض الکل است و تا فردا همه‌چیز روبه‌راه می‌شود. صبح نزدیک شد و چیزی تغییر نکرد. موقع اذان صبح، تحمل زن دیگر تمام ‌شد و تلوتلوخوران خودش را به در خانه‌ همسایه ‌رساند. «هنوز احساس خیلی بدی داشتم.» و به همین دلیل از همسایه خواهش کرد آنها را به بیمارستان برساند. ساعتی بعد زن و مرد در اورژانس بیمارستان منتظر نشسته بودند که مرد جوان یکهو از روی صندلی سقوط ‌می‌کند. احیای او بی‌فایده بود. گزارش پزشکی قانونی بعدها نشان داد که مرگ مرد جوان بر اثر وجود الکل متانول در خونش بوده است. اما لحظه‌ای بعد زن نیز به کما رفت و بعد از 48ساعت پی ‌برد که برای همیشه باید دنیا را به رنگ دیگری ببیند. «فقط آرزو می‌کنم برای کسی پیش نیاید.»
در ایران همه‌ فروشنده‌ها ـیا آن‌طور که در کوچه‌ها و خیابان‌ها صدایشان می‌زنند ساقی‌ها- طبق قانون مجرم و خلافکار هستند اما لزوما چهره و رفتارشان، منطبق بر شمایل کلیشه‌ای یک خلافکار نیست. آنها با انگیزه‌های مختلف کار می‌کنند و سروشکل‌شان نسبت به گذشته تغییرات چشمگیری کرده است. مهندس عمران ساکن تهران می‌گوید این روزها تشخیص دادن ساقی‌ها کار ساده‌ای نیست. مردی‌‌ است 46ساله با خانواده‌ای مذهبی، سنتی و پایبند به اصول شریعت. او اوایل شراب را فقط برای مصرف شخصی خود درست می‌کرد ولی بعدها تصمیم گرفت به دوست‌های نزدیکش هم مشروب بفروشد. اما بیش از آنکه پول در اولویت باشد به دوستی با آدم‌ها علاقه دارد. پول را وقتی می‌گیرد که مشتری با پیامک رضایتش را اعلام کند. با لحنی آرام و کم‌هیجان توضیح می‌دهد: «مشتری‌هایم آدم‌های عادی هستند، از خلق‌وخو و کسب‌‌وکار‌هایی متنوع». متأهل است. مهندس عمران مشتری‌های ثابت خود را آدم‌هایی تنها توصیف می‌کند که اشتیاق به دوستی و معاشرت دارند و دنبال آدمی مطمئن می‌گردند تا قصه‌ خود را تعریف کنند. قصه‌‌ زندگی، قصه‌ اضطراب و قصه‌ شکست‌‌شان را. اما تأکید می‌کند که نمی‌تواند به مشتری‌های ناشناسی که تعدادشان روزبه‌روز هم بیشتر می‌شود اعتماد کند و ترجیح می‌دهد با اینها از طریق همان مشتری‌های شناخته‌شده ثابت در ارتباط باشد. مخفی نگه‌داشتن هویت خریدار و فروشنده جزء اصول کارش است. می‌گوید مشتری‌های ثابت متعهدند اصل رازداری را حفظ کنند، شماره او را به دیگران ندهند. بطری‌ها از طریق مسیریاب‌ها رسانده می‌شوند و دقت می‌شود که ترافیکی در کار نباشد.
ـ چرا؟
ـ ممکن است پلیس به بهانه‌ای آنجا را بسته باشد و گیر بیفتم.
او اضطراب ناگزیر این کار خلاف قانون را سعی می‌کند با احتیاط مدیریت کند؛ چون از کیفر این اقدام خبر دارد. قانونگذار مجازات‌هایی متنوع از جریمه‌ نقدی، شلاق و زندان را برای چنین جرمی درنظر گرفته است. یاد شلاق می‌تواند تا مدت‌ها با فرد بماند و گرد فراموشی روی آن ننشیند. یک نمونه‌اش مرد کارمندی‌ست که حدود 6 سال پیش در تهران شلاق خورد. او حالا 30ساله است و در پاسخ به درخواستی که از او ‌خواسته بودیم درباره‌ تجربه‌اش حرف بزند در پیامی کوتاه نوشت: «از هر اتفاقی که یادآور آن روزها باشد فرار می‌کنم و حاضر به یادآوری آن روزهای سخت نخواهم بود. تجربه‌ خاص و به‌دردبخوری هم ندارم، جز سیاهی و تاریکی.»
به پرونده‌‌ بازداشت‌شده‌ها در پایتخت، معمولاً در دادسرای (ناحیه 21) عمومی و انقلاب  در خیابان بخارست رسیدگی می‌‌شود. به پرونده‌ ‌آنهایی که شلاق در انتظارشان است یا جریمه و زندان. دادسرا ساختمانی‌ چهار طبقه دارد با نمای سنگ و پنجره‌های حفاظ‌دار. کنار بیمارستان آسیا قرار دارد و کسانی که به آنجا مراجعه می‌کنند می‌توانند از فروشگاه کنار در ورودی آبمیوه‌‌های خنک بخرند. درست مثل مردی در لباس راه‌راه زندان که با دستبند آوردند. مردی با صورت سفید، ریش چندروزه و چشم‌های ورقلمبیده. با سرباز رنگ‌پریده‌ای روی نیمکت کنار در نشستند و برادر زندانی رفت برای هر دو آب‌پرتقال و کیک خرید. او قرار بود تا دقایقی دیگر در زیرزمین دادسرا شلاق بخورد، به جرم توزیع مشروب. آن روز قرار بود مرد 31ساله‌ دیگری را هم 80 ضربه شلاق بزنند. یک روز گرم و آفتابی در وسط مرداد بود. پدر سالخورده‌اش با صورت نگران جلوی دادسرا منتظر ایستاده بود. ته‌ریش سفیدی داشت و برای محرم پیراهن مشکی پوشیده بود. بار سوم بود که پسرش را به دادسرا آورده بودند و می‌گفت اگر گریه‌های همسرش نبود هیچ‌وقت سراغ پسرش را نمی‌گرفت. از اینکه پسرش باعث شده است آخر عمری سروکارش به دادگاه کشیده شود شاکی است؛ دست به آسمان دعا می‌کند خدا همه را به راه راست هدایت کند.
ـ همه را شلاق می‌زنند؟
اخیراً قضات حکم‌های دیگری می‌دهند. مهدی آقایی، دادیار دادسرای (ناحیه 21) عمومی و انقلاب می‌گوید این دادسرا برای رسیدگی به شرب خمر در تمامی نقاط تهران بزرگ «صلاحیت تخصصی» دارد. برخی متهمان محکوم می‌‌شوند که زندگی یکی از شهدای جنگ هشت‌ساله‌ عراق و ایران را بخوانند یا قبور آنها را در بهشت‌زهرا بشویند. این حکمی بود که فروشنده‌ لباس‌های مردانه حدود 6ماه پیش گرفت و انجامش داد. مردی‌ست آفتاب‌سوخته، چهارشانه با موهای کم‌پشت. حدودا 35ساله است. او حالا یک‌بار دیگر هم به دست پلیس بازداشت شده و منتظر حکم قاضی‌ست. پلیس در ساعت‌های نیمه‌شب بازداشتش کرده است. «داشتم می‌رفتم خانه.» به یاد می‌آورد که دست‌کم سه‌بار به پلیس پیشنهاد داد یک میلیون تومان بگیرد و رهایش کند. اما پلیس پیشنهاد رشوه‌اش را رد کرد و ساعت چهار صبح در گزارشش نوشت غلظت الکل در هوای بازدم او 65درصد الکل بوده است. مرد فروشنده مرتب با گوشی به برادرش گزارش می‌داد که در چه حالی است. پیراهن مشکی پوشیده بود، سیگار می‌کشید و خنده‌های عصبی داشت. بار دوم بود که بازداشت می‌شد و اطمینان داشت شلاقش می‌زنند.
ـ احساس پشیمانی می‌کند؟
من‌منی می‌کند و می‌گوید نمی‌داند. اما خودش اطمینان دارد بار سوم همه‌چیز متفاوت خواهد بود. «بار سوم زندان و جریمه‌ نقدی بالایی دارد.»
در دادسرا بخش مهمی از رای‌ها صادره به استنباط قاضی از قانون، رویه‌های قانونی و نیز مبانی فقهی حرمت شراب و شرب خمر بستگی دارد. قانون مجازات اسلامی می‌گوید: «مصرف مُسکر موجب حد است.»4و «حد، 80 ضربه شلاق است.»5 اما قاضی می‌تواند حکم‌های دیگری صادر کند. درست مثل حکمی که ماه پیش برای یک کارمند جزء صادر کردند و او حوالی ظهر چهارشنبه، 12 مرداد، به دادسرا مراجعه کرده بود تا شاهد اجرای آن باشد. آن روز پیراهن مشکی پوشیده بود و موهای سیاهش را با وسواس شانه کرده بود عقب. پرونده‌‌ نازکی را در دست گرفته بود و جلوی دادسرا انتظار می‌کشید. حدود 40 روز پیش در میهمانی دوستانه‌ای مشروب خورده و بازداشت شده بود. او گفت‌وگوی کوتاهش با قاضی را این‌طور به یاد می‌آورد:
قاضی: احساس پشیمانی می‌کنی؟
متهم: بله.
قاضی: توبه می‌کنی؟
متهم: بله، توبه می‌کنم.
قاضی حکم داد که کتاب «سلام بر ابراهیم» را بخواند و در امتحان شرکت کند. کتابی که بیش از 160بار تجدیدچاپ شده و بیش از 500 هزار نسخه فروش داشته است. کارمند جزء حالا به دادسرا آمده بود تا در امتحان شرکت کند.
-همه‌ متهمان کیفر می‌شوند؟
نه لزوما. مساله‌ «علم قاضی» و «اقرار متهم» از موضوع‌های مهم در دادگاه‌های شرب خمر است، هرچند اجماعی بر سر آن نیست. برخی قضات می‌گویند آموزه‌های دینی تاکید دارند که لغزش‌ها را باید پوشاند و با استناد به همین نکته، از ارجاع متهم به پزشکی قانونی برای تست الکل پرهیز می‌کنند و به اقرار متهم بسنده می‌کنند.6 درست مثل اتفاقی که برای محسن، جوان 22ساله، در پارک نزدیک محل خانه‌شان افتاد. مرداد 1386 پلیس به او مشکوک شد و پرونده‌اش را بعد از تشریفات مرسوم، به دادسرا ارجاع داد. و بعد از 6ماه قرار بازداشتِ موقت، درنهایت قاضی رأی بر برائت متهم می‌دهد. او در دادگاه منکر مشروب‌خوری شده بود. 7
با همه‌ اینها آمار موثقی از میزان بازدارندگی احکام قضایی در دسترس نیست. و الزاما همه‌ راه‌های کنار گذاشتن مشروب هم از طریق دادگاه‌ و کیفر نبوده است. نهادهای توانمند غیردولتی مانندAA وجود دارند که زمینه‌ زندگی بدون الکل را برای اعضای خود فراهم کرده‌اند. مدیر 50ساله‌ای که حالا مرتب بین شهرهای مختلف در رفت‌و‌آمد است به لطفِ انجمن‌های ترک اعتیاد، آخرین‌بار 13 سال پیش مشروب خورد. او مردی‌ست خوش‌مشرب، خوش‌پوش با موهای آراسته و صورت تراشیده. روز‌های اعتیادش به الکل را بدون هیچ تردیدی «اندوهناک» می‌داند و از آنها با سیاهی یاد می‌کند. «مدتی بود که احساس خستگی می‌کردم و مشروب دیگر برایم لذتی نداشت. آدرس انجمن را گرفتم و روز بعد رفتم جلسه. فکر می‌کردم جایی شبیه کلینیک‌های درمانی باشد. آن روز جلسه در یکی از مراکز بهزیستی تشکیل شد و دفعات بعد در مدرسه‌ها، مسجدها، پارک‌ها، نمازخانه‌ها و این‌جور جاها.» به او گفتند آدم‌ها چند ماه یا چند سال فقط در جلسات شرکت کرده‌اند و با پایبندی به اصول آن توانسته‌اند الکل را بدون دارو کنار بگذارند. مدیر 50ساله می‌گوید: «بهم گفتند همه‌شان شاد و خوشحالند ولی من نمی‌توانستم باور کنم که چطور ممکن است کسی بدون مشروب شاد باشد.» روزهای اول فکر می‌کرد جلسات انجمن یکی از روش‌های حکومت برای شناسایی و دستگیری مصرف‌کنندگان الکل است و سر همین خودش را کوروش الکلی معرفی کرد و آدرسی اشتباهی به بقیه‌ اعضا داد. نمی‌تواند بگوید همه‌ کسانی که در جلسات انجمن AA شرکت کردند الکل را کنار گذاشتند. اما با اطمینان می‌گوید ۱۳ سال است الکل مصرف نکرده است.
پلیس سالانه هزاران قوطی مشروب کشف و ضبط می‌کنند. در ماشین‌ها، در میهمانی‌ها و در انبارهای مخفی. حتی در شهرها و روستاهای کوچک با مصرف پایین. مثلا شش سال پیش دادستان عمومی شهرستان رودان خبر داد: «45 لیتر مشروبات الکلی دست‌ساز و 21 قوطی آبجو کشف و ضبط شد.» 8 یا مثلا یک سال پیش تیمی از پلیس‌های خرم‌آباد وارد ساختمانی شدند که در پارکینگش تانکری مملو از شراب جاسازی شده بود و ماموران ساعت‌ها وقت صرف کردند تا آن را خالی کنند. پلیس حالا حتی یک مرحله هم جلوتر رفته است. تابستان‌ها، در فصل عرضه‌ انگور شانی، غرفه‌دارها در میدان میوه و تره‌بار برای مشتری‌های خود انگور را آب می‌گیرند و در بشکه‌هایی با اندازه‌های مختلف تحویل‌شان می‌دهند. مهر 1400 وقتی همین خریدوفروش‌های مرسوم داشت انجام می‌شد ده‌ها مامور محسوس و نامحسوس در میدان میوه و تره‌بار مستقر شدند تا مانع فروش آب انگور به مشتری‌ها شوند. خبرگزاری مهر گزارش داد که فقط در یکی از این موارد 25 هزار لیتر آب انگور ضبط و امحاء شد. 9 علی‌رغم حضور مستمر پلیس و تعیین مجازات‌های متعدد، هنوز یک سوال اصلی وجود دارد: مصرف مشروب در ایران رو به افزایش است یا رو به کاهش؟
شواهد نشان می‌دهد مشروب‌خوری در ایران به‌رغم مقابله‌ مستمر پلیس و دادگاه‌ها، اقتصاد زیرزمینی فربهی دارد و همین منافع کلان، راه را بر تولید و عرضه‌ آن باز کرده است. پلیس حالا کارگاه‌های بزرگ‌تری را کشف می‌کند و افراد بیشتری در خانه‌های خود مشروب تولید می‌کنند، هرچند بخش قابل‌توجهی از آن تقلبی و کشنده است. اما مسئولیت حکومت در قبال این چالش چیست؟ تبیین فقهی و قانونی پژوهشی می‌گوید پاسداری از سلامت جانی و جسمی شهروندان وظیفه‌ی ‌حکومت است و هیچ امری نمی‌تواند در تزاحم با آن قرار بگیرد.10

پی‌نوشت
عنوان گزارش از شعر سعدی است؛ «شب شراب نیرزد به بامداد خمار»

برخی از منابع
1- پایگاه خبری اقتصادنیوز کدخبر: 105126۱۳۹۳/۰۷/۱۴ - ۱۵:۱۷ - سال 1393 نایب‌رئیس وقت کمیسیون بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی گفت سالانه بیش از 200 میلیون لیتر انواع مشروبات الکلی ساخت داخل و قاچاق در کشور مصرف می‌شود.
https://www.eghtesadnews.com/fa/tiny/news-105126
2- ماده‌ 265 قانون مجازات اسلامی
 3- خبرگزاری ایسنا 9 مرداد 1401
کد خبر: https://www.isna.ir/news/1401050906850/
4- ماده‌ 264 قانون مجازات اسلامی
 5- ماده‌ 265 قانون مجازات اسلامی
 6- پایگاه پژوهشگاه قوه قضائیه نشست بررسی جایگاه گواهی پزشکی قانونی در ادله اثبات کیفری (جرم مصرف مسکر) لینک کوتاه‌شده yun.ir/mc1uce
7- خبرگزاری ایسنا/۲۰ بهمن ۱۳۸۶/۱۳:۵۱  کد خبر: https://www.isna.ir/news/8611-11763/  
  8- خبرگزاری ایسنا ۲ مرداد ۱۳۹۵/۱۰:۵۶
کد خبر: https://www.isna.ir/news/khalijefars-31095/
 9- خبرگزاری مهر ۱۴ مهر ۱۴۰۰،‏ ۱۶:۴۳ لینک کوتاه به خبر mehrnews.com/xWfkD
 10- دوفصلنامه مطالعات فقه اسلامی و مبانی حقوق سال پانزدهم شماره 43 بهار و تابستان 1400 صفحه 129 تا 145 مقاله «ضرورت چاره‌اندیشی حکومت اسلامی در برابر آسیب‌های مشروبات الکلی تقلبی از گذرگاه فقه امامیه، هادی گوهری‌بندپی و محمدحسن مالدار»

در این رابطه بیشتر بخوانید:

110 هزار میلیارد؛ اقتصاد زیرزمینی مشروبات الکلی(لینک)

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۳