بحران عدم اعتماد به رسانهها یک بحران عالمگیر است که طی یک دهه اخیر مرتب رو به افزایش گذاشته است. نظرسنجیهای مختلف در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی و قاره اقیانوسیه نشان میدهند که صدمهای جدی به اعتماد مردم نسبت به رسانهها وارد شده است. با این حال اگر عملکرد آن رسانهها را با صداوسیمای خودمان مقایسه کنیم، خواهیم دید که در جهت منافع و ایدئولوژیهای خودشان، لااقل بسیار بهتر عمل کردهاند و بر همین اساس میشود حدس زد که ریزش این اعتماد در ایران چقدر بیشتر بوده است، هرچند که آمارهای رسمی و دقیقی منتشر نمیشوند. یک تحقیق که اخیرا توسط موسسه PwC آلمان منتشر شده میگوید: « تقریبا سهچهارم آلمانیها از تلویزیون عمومی برای اطلاع از رویدادهای جاری استفاده میکنند. نیمی از آنها به روزنامههای روزانه و هفتگی یا رادیو متکی هستند. ۴۸ درصد هم در مکالمات با خانواده، دوستان و همکاران بهروز میشوند.»
یک نکته مهم اینجاست که استفاده از تلویزیون به معنای اعتماد به آن نیست. طبق آنچه که این پژوهش میگوید، هنوز سهچهارم آلمانیها تلویزیون را یک منبع خبری میدانند اما موسسات پژوهشی درباره اینکه این تماشاگران با دیده تردید و بیاعتمادی نسبی، دنبالکننده تلویزیون باشند، حساس شدهاند و به تکاپو افتادهاند؛ حال آنکه مدیران صداوسیما، صرفا استفاده مردم از رادیو یا تلویزیون را نشانه موفقیت رسانه و اعتماد مردم به آن میدانند.
این پژوهش اضافه میکند، «از هر چهار نفر، یک نفر از رسانههای اجتماعی برای اطلاع از رویدادهای جاری استفاده میکند. فیسبوک پرمصرفترین کانال در بین رسانههای اجتماعی است و پس از آن یوتیوب، واتسآپ و توییتر قرار دارند.» در هیچجای جهان مثل ایران، رسالت خبررسانی تا این اندازه به دوش شبکههای اجتماعی نیفتاده و از این فضاها بیشتر برای تفریح، کسبوکار، آموزش و... استفاده میشود. همین نکته هم جالب است چون رویارویی تلویزیون با شبکههای اجتماعی، به موضوعی مهم در ایران تبدیل شده است. طبق آمارهایی که مدتهاست ثابت ماندهاند در هیچ کشوری در دنیا تراکم استفاده از اینستاگرام به اندازه ایران نیست و این به دلیل نوع غلط و احتمالا عمدی فیلترینگ در دولت قبل بود که فضا را به این شکل مهندسی کرد. نکته اما اینجاست که اینستاگرام در شرایط طبیعی، بهعنوان منبع خبری، حتی آخرین گزینه هم نخواهد بود. صداوسیمای ما اگر با رسانههای دیگر احساس رقابت کند، جدیترین رقیب خودش را فضای مجازی میبیند؛ حال آنکه لااقل در بحث خبر، در جاهایی از دنیا که فیلترینگ به این شکل وجود ندارد و سرعت اینترنت هم خیلی بالاتر است، همچنان فضای مجازی زیر سایه تلویزیون است و در برابرش عرصه عرضاندامی برای خود نمیبیند. تلویزیون در آلمان در برابر فیسبوک، یوتیوب، توئیتر و چند رسانه اجتماعی دیگر هنوز دست بالا را دارد و با این حال همه نگران سلب اعتماد مردم از آن هستند اما در ایران تلویزیون که رسانهای تا این پایه مهم و تاثیرگذار است، در مقابل اینستاگرام که برای انتشار عکس و کلیپهای سرگرمی طراحی شده و چون اینجا همه چیز فیلتر است به رسانه تبدیل شده، به نفسنفس زدن افتاده است و با این حال مدیران صداوسیما اصلا نگران نیستند و هر از چند گاهی به آمارهایی استناد میکنند که میگوید همه چیز خوب است.
نظرسنجیها و تحقیقات مختلفی در کشورهای مختلف دنیا، خصوصا ایالات متحده، نشان میدهند که مردم در سنین بالاتر اعتماد کمتری به رسانهها پیدا کردهاند. آنها به شبکههای اجتماعی هم کماعتمادتر هستند. اما «کاربران رسانههای اجتماعی هم اطلاعات خود را عمدتا از کانالهای رسانههای چاپی، ایستگاههای تلویزیون عمومی یا رهبران افکار به دست میآورند.» یعنی بالاخره منبع اصلی همچنان بیرون از شبکههای اجتماعی است؛ اما صداوسیمای ما حتی برای دستگردان شدن در فضای مجازی هم خوراک خاصی تولید نمیکند و لوگوی برنامههای سیما هر از چند گاهی به دلیل سوتی یک مجری یا حرف عجیب میهمان یکی از برنامهها است که به شبکههای مجازی راه پیدا میکنند نه منبع بودنشان برای اخبار.
اگر مسئولان ما هم شهامت پرداختن به این موضوع که اعتماد مردم به رسانه ملی کم شده را داشتند و آمارهای درست، براساس نظر سنجیهای معتبر منتشر میشد، احتمال داشت وضعیت بهتری نسبت به امروز داشتیم. یکی از اخباری که توسط رسانهملی درست پوشش داده نمیشود، اخبار مربوط به اعتماد مردم به خود رسانهملی است که در نظرسنجیها مشخص میشود. جالب اینجاست که در همان آلمان و طبق اعلام همان منبع، آلمانیها همچنان به رسانههای کلاسیک، خصوصا تلویزیون، بیشتر اعتماد میکنند؛ پس تقصیرها را نمیتوان به گردن گسترش فضای مجازی انداخت.
در آمریکا وقتی از مردم پرسیده شد که چرا به رسانهها اعتماد ندارند، حدود ۴۵ درصد به مواردی مانند عدم دقت، سوگیری، اخبار جعلی و حقایق جایگزین اشاره کردند. فقدان اعتبار عمومی و این واقعیت که گزارشها براساس نظرات یا احساسات هستند، دو دلیل دیگر برای از دست دادن اعتماد مردمی به رسانهها بودند. در این مطالعه که توسط مراکز نظرسنجی نایت و کالوب انجام پذیرفت، سعی شد چند چشمانداز هم ارائه شود و راهحلهای برونرفت از این بیاعتمادی معین شوند. برای مثال، این نظرسنجی از مردم پرسید که آیا فکر میکنند ممکن است به نحوی اعتمادشان به رسانهها احیا شود یا خیر و تقریبا ۷۰ درصد از آنها پاسخ مثبت دادند.
به نظر میرسد دیدگاه مردم در ایران همچنین باشد اما اصلاحاتی که برای رسیدن به آن نقطه اعتمادبخش لازم است و میبایست از سمت مسئولان رسانهملی صورت بگیرد، افقی بسیار بعید را نشان میدهند و امید به تحققشان توسط مدیریت این مجموعه کم است. یک نظرسنجی که توسط هاواس Havas در سال ۲۰۱۹ انجام شد، از پاسخدهندگانی در آمریکایشمالی، آسیا و اقیانوسیه و اروپا پرسید که چه عواملی باعث اعتماد آنها به اخبار رسانهها میشود؟ هشت مورد اصلی که در پاسخهای مردم آمده بود و درصد اهمیتشان، البته با همپوشانی درصدها منتشر شد، تقریبا مواردی هستند که میتوان در ایران هم آنها را مورد توجه قرار داد. البته نسبت درصدها ممکن است در ایران فرق کند. مثلا «تنوع نظرات» و «بیطرفانه بودن گزارشها»، رتبههای چهارم و پنجم را در این نظرسنجی بین مردم اروپا ، آمریکا و اقیانوسیه داشتهاند اما با توجه به نوع عملکرد صداوسیما در ایران، این موارد برای مخاطبین ایرانی صداوسیما، اولویت بیشتری پیدا کردهاند. طبق این نظرسنجی، دلیل اعتماد مردم کشورهای اقیانوسیه، اروپا و آمریکا به رسانهها در درجه اول به تحقیقات خوب مقالات برمیگردد؛ یعنی کارآگاهی خبرنگاران و استخراج خبر از واقعیت عینی. ۳۷درصد پاسخ دادهاند که دلیل اصلی اعتمادشان به رسانه این مورد است. در مقام دوم این مطرح شده که منبع خبر درگذشته صادقانه عمل کرده و برای مخاطب قابل اعتماد است. ۳۶ درصد به این گزینه رای دادند. سومین مورد که با مورد اول هم شباهت دارد این است که مقالهها با حقایق و دادههای علمی پشتیبانی شده باشند. ۳۰درصد این موضوع را مهم دانستند. تنوع نظرات با ۲۸درصد و بیطرفانه بودن گزارشها با ۲۴درصد در مقامهای چهارم و پنجم هستند و اقتدار رسانه یا جرأت آن در پرداختن به موضوعات هم 24درصد از نظرات را به سمت رسانه جلب میکند. در مقام هفتم، ۲۳درصد گفتهاند چون من در مورد این موضوعات سوالاتی دارم که فلان منبع خبری پاسخشان را داده است، به این رسانه اعتماد و علاقه پیدا کردهام. ۲۱درصد هم گفتند من به خبرنگارانی که برای این رسانه کار میکنند، اعتماد دارم؛ به عبارتی برندسازی از خبرنگاران هر رسانه. ضعف فنی در گزارشهای خبری صداوسیما بیداد میکند و خبرنگاران ثابت واحد مرکزی خبر حتی در نگارش نریشنها و تنظیم فعل و فاعل جملات بهشدت لنگ میزنند، چه رسد به اینکه گزارشها با حقایق و دادههای علمی پشتیبانی شوند. صداوسیما در گذشته چنان صادقانه عمل نکرده که برای مردم قابل اعتماد باشد. تنوع نظرات و بیطرفی در گزارشهای آن نیست. ضرورت پرداختن به موضوعات مختلف را رعایت نمیکند و سراغ موضوعاتی نمیرود که مردم سوالاتی راجعبه آن داشته باشند بلکه اولویتهایش را نهادهای بالادستی تعیین میکنند. برندسازی این رسانه از خبرنگارانش هم هرچه به سمت امروز آمدیم، بدتر شد. جلوههای جذابیتبخش در کاراکتر هر خبرنگار، جرأت و هوش او هستند، اما خبرنگارانی که بفرموده رفتار میکنند، چهره محبوبی پیدا نخواهند کرد. بدون شک خبرنگاران خوبتر و قویتر، حاضر نیستند به این بازی تن بدهند اما افراد ضعیفتری هم پیدا میشوند که بدنامی را بر گمنامی ترجیح میدهند و تا وقتی فیلترینگ و معیار صداوسیما برای انتخاب خبرنگارانش، اطاعت محض از جانب آنها باشد، این وضعیت ادامه پیدا میکند.
در این رابطه بیشتر بخوانیم:
چه خبر از تحول؟(لینک)