آمریکا در شرایط کنونی به‌دنبال بازگشت به رهبری جهان به‌اصطلاح آزاد برای مقابله با چین است.
  • ۱۴۰۱-۰۶-۰۲ - ۰۲:۳۵
  • 00
نئو-ریگانیسم، تقابل آمریکا با چین و نظم نوین جهانی

پوریا پرندوش، تحلیلگر سیاست خارجه: به‌طور مشخص از دوره دوم ریاست‌جمهوری اوباما تحت‌عنوان استراتژی گردش به شرق که نمود خود را در دوران پس از او نیز در سند استراتژیک امنیت ملی آمریکا در سال 2017 و 2020 نشان داده است تقریبا تمامی اسناد استراتژیک دولت آمریکا ضمن اشاره به پیامدهای ارتقای قدرت چین و چالش‌های برآمده از آن، از چین به‌عنوان رقیب استراتژیک بلندمدت ایالات متحده نام برده‌اند. این رویارویی، رقابتی دوجانبه اما با دامنه و عرصه اثرگذاری جهانی است که روابط دیگر قدرت‌های جهانی، مکانیسم‌های منطقه‌ای، کارکرد نهادهای بین‌المللی، و حتی روابط دوجانبه و چندجانبه بسیاری از کشورها را به‌شدت تحت‌تاثیر خود قرار داده است. ازاین‌رو رقابت استراتژیک میان چین و آمریکا می‌رود تا به یک پارادایم در نظام بین‌الملل مبدل شود. بر این مبنا این دیگر چین و نه روسیه است که با فرض تشکیل یک محور شرارت می‌تواند نقش شرور بزرگ را در این فضای گفتمانی به خود اختصاص دهد. از سوی دیگر واقعیت جدید عرصه نظم بین‌الملل این است که با چرخش از رویکرد فراآتلانتیک‌گرایی به یک رویکرد پساآتلانتیک‌گرایانه نه‌فقط همزمان با کاهش اهمیت روابط فراآتلانتیکی از وزن اروپا در سیاست خارجی آمریکا کاسته شده، بلکه از اهمیت ناتو نیز کاسته شده و روسیه در قیاس با چین به دشمنی درجه دو تنزل یافته است. این درحالی است که چین به نوعی اسم رمز اتحادها و ائتلاف‌های ازدست‌رفته آمریکا در نظم سیال و آنارشیک بین‌الملل کنونی است که از صورت‌بندی ذیل یک عنوان واحد مانند نظام آزاد یا جهان آزاد، نظام ابرقدرتی آمریکایی و هرگونه نام‌گذاری می‌گریزد. آنچه به نظر می‌رسد آمریکا در پی انجام آن باشد تعیین دستورکاری جدید برای بازگرداندن شرکا و همپیمانان سابق ذیل پرچمی واحد تحت نام و رهبری خود با نامیدن دشمنی مشخص به‌عنوان خصم جهان آزاد است. جایی که به باور ما چیزی تحت‌عنوان نئو-ریگانیسم در آینده نزدیک در سیاست خارجی آمریکا در قبال پکن محور سیاست واشنگتن در مواجهه با چین خواهد شد.
مساله‌ای که در وضعیت کنونی درخصوص توانایی آمریکا برای مقابله و مهار چین و روسیه مطرح است از سه جنبه داخلی، بین‌الملل و امنیتی-استراتژیک قابل ارزیابی است. نخست اینکه از حیث داخلی توانایی و قابلیت ایالات متحده در مهار چین و روسیه به شکل روزافزونی رو به کاهش بوده است. علت این امر را می‌توان در تشدید تعارضات داخلی و دوقطبی شدن فزاینده سیاست‌های دوحزبی در داخل سیستم سیاسی آمریکا پس از روی کار آمدن پرزیدنت ترامپ، و نیز تغییر موازنه قدرت در عرصه جهانی به نفع چین جست‌وجو کرد. لکن مساله اینجاست که موضوع چین تبدیل به نوعی بازگشت به جنگ سرد توسط آمریکا شده است. آمریکای کنونی به نظر می‌رسد به‌دنبال بازگشت به نوعی سیاست نئو-ریگانیسم برای مقابله با چین است، لکن مساله اینجاست که جهان کنونی جهان دوقطبی جنگ سرد نیست و از سوی دیگر بایدن ریگان نیست و اروپا، اروپای دهه 1980 نیست. اگر بخواهیم گزاره‌های بالا را قبض و بسط دهیم باید گفت آمریکا در شرایط کنونی به‌دنبال بازگشت به رهبری جهان به‌اصطلاح آزاد برای مقابله با چین است. بدین‌منظور درنهایت نیاز به اعاده هژمونی خود برای تعیین دستورکار سیاست جهانی نظام بین‌الملل یا به نوعی یارگیری از کشورهای همسو تحت رهبری خود دارد. بدین‌معنا که آمریکا در شرایط کنونی در وضعیت تعیین دستورکار نیست، اگرچه به‌شدت متمایل به این امر است. اجلاس گروه هفت و به‌خصوص اجلاس ناتو نشان از آن داشته است که آمریکا به‌دنبال تعیین دشمن اصلی جهان آزاد درعین تثبیت رهبری خود است. بدین‌صورت که مقابله با چین در این چرخش در دستورکار سیاست نظم بین‌الملل در شکل مطلوب آمریکایی‌‌ها باید جایگزین مقابله با ترور و همچنین مقابله با روسیه شود. حال نئو-ریگانیسم کجای این دستورکار می‌گنجد؟
در استراتژی احتمالی نئو-ریگانیسم آمریکا به‌دنبال دوقطبی‌سازی نظم جهانی تحت‌عنوان نظام سرمایه‌داری لیبرالیِ جهانی‌شده دموکراتیک با نظام کمونیستی و بسته به رهبری چین است. بدین‌صورت که بازگشت به نوعی صورت‌بندی محور شرارت در دستورکار کاخ‌سفید قرار دارد اما این‌بار نه با دستورکار جنگ علیه ترور بلکه با دستورکار جهان آزاد در برابر جهان بسته است. در این شکل‌بندی آمریکا به‌دنبال این است که زمین بازی نظم بین‌الملل را تغییر دهد و از همکاری به رقابت با چین بدل کند. به این منظور سعی خواهد کرد که بازی را به‌‌صورت دوقطبی چین به‌عنوان سردمدار بلوک غیردموکراتیک بسته و امپراتوری شر در مقابل آمریکای حامی جهان آزاد دربیاورد. طرف چینی تا بدین‌جا از ورود به این بازی دوقطبی ایدئولوژیک و تغییر زمین بازی اجتناب کرده است. مساله اینجاست که پی‌ریزی چیزی تحت‌عنوان محور شرارت لازمه تغییر و تحول در افق سیاست خارجی آمریکا و نگاه متفاوت چندجانبه‌گرایانه نسبت به متحدان سابق خود است. لازمه پی‌ریزی یک محور شرارت، موفقیت در دوقطبی کردن فضا و ترسیم مرزهای گفتمانی میان خیر و شر است. که با توجه به یکجانبه‌گرایی آمریکایی از دوره ترامپ و امتداد آن در دولت بایدن از یک‌سو و همچنین تفوق پراگماتیسم در برابر ایده‌آلیسم لیبرالی احیای آن با چالش‌های بزرگی همراه خواهد بود.
در بعد دوم این نئو-ریگانیسم فشار بر نقاط پیرامونی برای افزایش هزینه‌های حکمرانی در داخل را شاهد هستیم. در این خصوص فشار بر مناطق پیرامونی، افزایش هزینه‌های حکمرانی و از سوی دیگر فعال کردن گسل‌های چندگانه امنیتی-قومی-مذهبی و مرزی(ژئوپلیتیک) می‌تواند چین را به دردسر بیندازد. چین درحال‌حاضر درگیر گسل‌هایی است که دیر یا زود باعث گرفتار شدن این کشور در عرصه حکمرانی خواهد شد. در این ماتریس امنیتی چندگانه، متراکم و متقاطع فعال کردن این گسل‌ها اقدامی است که می‌تواند چین را از درون به لرزه دربیاورد. نخست اینکه مناقشه دریای چین جنوبی و اختلافات مرزی چین با همسایگان خود باعث تشکیل بلوکی از کشورهای ناراضی در اطراف پکن شده است. مورد دوم راه‌اندازی و سازماندهی نارضایتی‌هایی در هنگ‌کنگ در مطالبه برای اخراج چینی‌ها از عرصه مداخله در امور داخلی آنجاست که جوی به‌شدت ملتهب و مستعد مداخله‌گری دارد. در مورد سوم، فشار بر مناطق مرزی مورد اختلاف این کشور با هند است. دو رقیب و دو کشور متخاصم دیرینه که می‌توانند فشار زیادی بر منابع چین برای کنترل امنیت مرزهای خود وارد آورده و فشار چندجانبه‌ای را به‌طور همزمان متوجه این کشور کنند. از سوی دیگر ماجرای مناقشه تایوان، میلیتاریزه کردن دریای چین جنوبی با پیمان‌های ائتلاف مشترکی نظیر آکوس و تحریک چین در ماجرای تایوان می‌تواند یکی دیگر از نقاط برتری آمریکا در مقابله با چین باشد.
از سوی دیگر سیاست کاهش تعهدات آمریکا در قبال خاورمیانه و تغییر پارادایم سیاست خارجی از جنگ با ترور به جنگ با چین می‌تواند درصورت خروج موفقیت‌آمیز درعین حفظ نفوذ واشنگتن، تمرکز کاخ‌سفید را برای مقابله با چین افزایش دهد که البته موفقیت آن بسته به حل‌‌وفصل پرونده‌های اختلافی در خاورمیانه به‌خصوص ماجرای پرونده ایران و مساله کاهش نفوذ چین در آسیای میانه است. به‌طورکلی در شرایط کنونی آنچه واشنگتن به‌دنبال آن است، بازگشت به یک گفتمان جنگ سرد دیگر برای مقابله با چین و مهار همه‌جانبه این کشور است. این مهم زمانی میسر خواهد بود که آمریکا بتواند یک دستورکار کلان برای شرکا و همپیمانان خود تحت‌عنوان مقابله با چین طراحی و تعیین کند که مورد پذیرش آنها نیز باشد. این دستورکار احتمالا با قرار دادن چین در محور شرارت و همکاری‌های مقطعی با روسیه برای جلوگیری از اتحاد و ائتلاف در بلوک کشورهای شرق خواهد بود. همچنین به نظر می‌رسد که آمریکا به‌دنبال آن باشد که نوعی استراتژی نئو-ریگانی را برای فعال کردن گسل‌های چندجانبه امنیتی-ژئوپلیتیک-ژئواستراتژیک و داخلی در چین درپیش بگیرد. شاید بی‌راه نباشد مدعی باشیم که تنها راه اعاده هژمونی و اعتبار آمریکا در شرایط کنونی از معبر مهار همه‌جانبه چین و به زانو انداختن پکن می‌گذرد. سیاستی که شاید نتیجه‌ای عکس دهد و مانند بومرنگی این‌بار گریبان خود آمریکا را بگیرد.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰