سعید طاووسیمسرور، عضو هیاتعلمی دانشگاه علامه طباطبایی:یکی از نظریات مهم در تحلیل قیام عاشورا نظریهای است که حرکت امامحسین(ع) را تکلیف خاص میداند. یعنی یک امر الهی خاص برای آن حضرت که قابلالگوبرداری توسط دیگران نیست و فرافقهی است یعنی نمیشود در فقه بهعمل امامحسین(ع) در قضیه عاشورا استناد کرد. ظاهرا این دیدگاه را مرحوم صاحب جواهر برای اولینبار مطرح کرده است که ظاهرا از آن زمان به بعد دیدگاهی رایج بین علمای نجف بود. یکی از کسانی که کتاب خود را مبتنیبر این دیدگاه نوشته و عرضه کرده است مرحوم آیتالله سیدمحمدسعید حکیم (متوفی ۱۲ شهریور ۱۴۰۰ شمسی) است که در کتاب فاجعهالطف شاهد آن هستیم. این کتاب در ششم محرم ۱۴۲۸ مطابق با ششم بهمن ۱۳۸۵ نوشته شده و به مرحله انتشار رسیده و در سال ۱۳۹۵ اولین ترجمه فارسی آن با عنوان فاجعه عاشورا به دست مخاطب فارسی زبان رسیده است.
اساسا کتاب با همین نگاه شروع میشود که میتوان دو تفسیر از عاشورا داشت؛ یکی اینکه عاشورا واقعهای الهی بود و تفسیر دوم این است که عاشورا واقعهای معمول و بشری است. مرحوم حکیم الهیبودن این واقعه را ترجیح میدهد و بشری بودن آن را رد میکند. یکی از استدلالهای مرحوم حکیم این است که اگر بگوییم امام قصد تشکیل حکومت داشته پس شکست خورده است لذا آقای حکیم به همین استناد کرده و میگوید پس برنامه امام ما فوق این قضیه بوده است. بنابراین میگوید: امام دستور داشته است که شهید شود و مامور به شهادت بود، بنابراین پیروز شده چون رفته و شهید شده است. البته انتقادی که به این بخش از کتاب میشود این است که این بحث نیاز به توضیح بیشتر داشته است. اما مولف با اینکه حجم کتاب به فارسی ۸۸۸ صفحه است، این بحث را به اجمال آورده است. در این کتاب از نظریه حکومت تقریر مناسبی عرضه نشده که بعد بخواهد رد شود. نکته دیگر این است که لزوما نظریه حکومت منافاتی با الهیبودن ندارد. چون اگر امامحسین فرضا برای تشکیل حکومت هم قیام کرده باشد درنهایت به شهادت رسیده و اگر شهادت را پیروزی میدانیم، در این فرض هم حضرت پیروز شده و شکست نخورده است. درست است که امام در تشکیل حکومت ظاهرا شکست خورده اما چون به شهادت رسیده واقعا شکست نخورده بلکه پیروز شده است. از اینرو به نظر میرسد در این بخش از کتاب که ادامه کتاب کلا وابسته به همین بخش است، باید مطلب بهتر از اینها بیان میشد.
بنابراین وقتی مولف چنین مبنایی دارد که عاشورا امری الهی بوده است، اساسا باب تحلیل و ارائهنظر و بحث درباره برخی مسائل را روی خواننده بسته است. چنانکه در جایی از کتاب آمده است که درباره مساله عاشورا نباید خیلی به جزئیات پرداخت اما آنچه بهعنوان مصادیق جزئیات آمده، در فهم واقعه عاشورا بسیار مهم و حیاتی است. یکی از مثالهایی که ایشان زده این است که چرا امامحسین(ع) به عراق رفت؟ چرا به جاهای دیگر نرفت؟ این سوالی اساسی درباره واقعه عاشوراست. با توجه به سابقهای که کوفه داشت، چرا حضرت به سمت کوفه رفت؟ افرادی که از قیام عاشورا بحث میکنند معمولا به این سوالات پاسخ میدهند و تحلیل خود را عرضه میکنند. مثلا استاد مطهری عامل دعوت کوفیان را بهعنوان یکی از عوامل موثر در واقعه عاشورا مطرح میکند ولی آن را عامل اصلی نمیداند یا شهید سیدمحمدباقر صدر در کتاب «ائمه اهلبیت و دورهم فی تحصین الرساله الاسلامیه» که با عنوان امامان اهلبیت مرزبانان حریم اسلام به فارسی ترجمه شده است عامل دعوت کوفیان را عامل اساسی و اصلی میداند که باعث وجوب حرکت امامحسین(ع) به سمت کوفه میشود. به تعبیر شهید صدر امام رد فعل انجام میدهد نه فعل. واکنش انجام میدهد نه کنش و شرعا این حرکت بر امام(ع) واجب میشود. استاد محمد اسفندیاری در کتاب عاشوراشناسی فصلی را به این مساله اختصاص داده که کوفه انتخاب درست امامحسین(ع) است و نشان میدهد که حرکت امامحسین(ع) به سمت کوفه هم ضرورت داشت و هم از جایی به بعد بهصورت اضطرار درآمد و چارهای جز این نبود. اما مرحوم سیدمحمدسعید حکیم اساسا میگوید ما نباید این پرسش را داشته باشیم و این امری الهی بوده است. از امام خواستهاند به سمت کوفه برود و در کربلا به شهادت برسد. همچنین بهعنوان مثال دیگر، ایشان میگوید چرا امام خانوادهاش را به همراه برد؟ این از همان جزئیاتی است که نباید به آن بپردازیم. این درحالی است که باز این مسالهای است که با توجه به مصائب و سختیهایی که بر خانواده امامحسین(ع) وارد میشود ذهنها را بسیار درگیر میکند. از گزارشهای تاریخی استفاده میشود که این مساله در همان زمان امامحسین(ع) نیز مطرح بود. یعنی گزارشی داریم که عبداللهابنعباس امامحسین(ع) را از رفتن به عراق نهی میکند و وقتی حضرت میفرمایند که من تصمیم خود را گرفتهام ابنعباس میگوید پس خانوادهات را نبر و حضرت میفرماید نظر و دیدگاه من این است که باید خانوادهام را همراه ببرم. از دیدگاه مرحوم آیتالله سیدمحمدسعید حکیم میتوان از این مساله تحلیلی الهی داشت و گفت خدا خواسته است. یعنی طبق روایتی که در لهوف است خدا میخواهد امام را کشته ببیند و خانوادهاش را اسیر ببیند. این نظر درطول تاریخ وجود داشته و منحصر در سیدمحمد سعید حکیم نیست. مثلا فرض کنید شهریار در بیتی چنین میسراید که «بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب/ ورنه این بیحرمتیها کی روا دارد حسین.»
جالب است که ما میتوانیم این مطالب - جنبه الهی داشتن قضیه- را بپذیریم و لزوما روایت خدا میخواهد تو را کشته ببیند و آنها را اسیر ببیند را لزوما رد نکنیم و درعینحال تحلیلی دیگر و در سطحی دیگر ارائه بدهیم. حرکت امام از جنبهای الهی بوده اما در جنبهای دیگر امام پیشوا و اسوه و الگو است. اگر قرار است زندگی او الگو قرار بگیرد ابتدا باید زندگی او فهم شود. تحلیل دیگری که در کتاب لهوف آمده این است که سید ابنطاووس رضواناللهعلیه مطرح میکند که اگر امام خانواده خود را همراه نمیبرد، آنها را گروگان میگرفتند و دو حالت بیشتر وجود نداشت؛ یا به امام میگفتند تسلیم شو و امام تسلیم میشد و به اهداف خود نمیرسید یا تسلیم نمیشد، پس دستگاه تبلیغاتی بنیامیه میگفتند کسی که مدعی آزادی و نجات شما است حتی به فکر خانواده خود نیست. بنابراین امنترین جا برای اهلبیت حضرت، همراهی با ایشان بود و میتوان این را با روایتی که ذکر شد، فهم کنیم. بنابراین الهیبودن حرکت با اینکه از نظر زندگی عادی و بشری نیز آن عمل وجهی قابلتوجه دارد، در منافات نیست. اساسا در کتاب حماسه حسینی استاد شهید مطهری یکی از تحریفات عاشورا را در همین نگاه مرحوم صاحب جواهر و نگاه به تکلیف خاص داشتن و الهیبودن میداند، به این معنا که قابلتبعیت و الگوبرداری نیست و حتی نباید به آن پرداخت و نباید از کیفیت آن سوال کرد. استاد مطهری این را تحریف میداند چون امام یعنی پیشوا و امام الگو و اسوه است.
از نظر استاد مطهری این تحریف است و در دیدگاه ایشان این نوع تحریفات خطرناکتر از تحریفهای جزئی برخی روضهخوانها و مداحهاست. چنانچه ذکر شد و مصادیق هم ارائه شد به نظر بنده الهیبودن منافاتی ندارد.
به نظر میرسد مرحوم آیتالله سیدمحمدسعید حکیم در کتاب فاجعه عاشورا نگاهی انتقادی و نظری مخالف نسبت به کتاب حماسه حسینی داشته است، اگرچه در هیچ کجای کتاب نه اسمی از حماسه حسینی آورده و نه از استاد مرتضی مطهری اسمی به میان آمده اما میتوان آنچه را که عرض شد نوعی تعریض به نگاه استاد مطهری بدانیم. حتی به نظر من عنوان کتاب هم چنین است. یعنی عنوان فاجعه عاشورا یا فاجعهالطف باز در نقد عنوان حماسه حسینی است، چون استاد مطهری یکی از تحریفات مهم عاشورا را در این میداند که عاشورا سکهای دو رو است و یک روی آن مصیبت و یک روی آن حماسه است. مصیبت و تراژدی را اشقیا آفریدهاند ولی حماسه را امامحسین(ع) آفرید، بنابراین جا دارد که به این بعد بیشتر توجه شود، چون به تعبیر استاد مطهری درطول تاریخ درمورد نگاه به عاشورا غلبه با نگاه تراژدی و مصیبت بوده است. اما آیتالله حکیم بر عنوان فاجعه و بر بعد مصیبت تاکید دارد، چرا بر این جنبه تاکید دارد؟ به جهت تقویت و حفظ عزاداری و نتایج و آثاری که عزاداری در حفظ تشیع دارد. مرحوم آیتالله حکیم در زندگی خود به مساله عزاداری امامحسین(ع) و به پیادهروی اربعین اهتمامی ویژه داشتند. بنابراین در این کتاب هم این بعد را برجسته میکند و با اینکه بعد فاجعهبودن عاشورا به حاشیه برود مخالف است. جالب این است که ایشان برای عاشورا دستاوردهای سیاسی و اجتماعی قائل است. میتوانیم بگوییم ایشان از این جهت با استاد مطهری همنظر است که عاشورا کاری بزرگ و حماسهای درخشان بود. اما به دلیلی که عرض شد تاکید را بر بعد فاجعه و مصیبت قرار میدهد.
باید اشاره شود که بخشهای مهمی از کتاب فاجعهالطف یا فاجعه عاشورا به مقوله عزاداری مرتبط میشود و فاجعه عاشورا کتاب مقتل نیست. درواقع ایشان دیدگاهها و نظرات خود را درباره عاشورا مطرح کرده و البته به وقایع تاریخی و روایات نیز پرداخته است. از مسائلی که در این کتاب درمورد عزاداری میبینیم این است که عزاداری عرفی است و افراد مختلف در جاهای مختلف بهگونههای مختلف عزاداری میکنند و نباید محدودیتهای خاصی برای عزاداری قائل شد و هر روز آیین یا مراسمی را تحتفشار قرار داد. از نظر آیتالله حکیم تنها محدودیتی که برای عزاداری میتوان قائل شد، درخصوص احکام شرعی است.
نکته دیگر این است که ایشان در حوزه عاشورا کتاب دیگری با نام «من وحیالطف» دارند که در آن کتاب بیشتر به مقوله عزاداری پرداختهاند و استفتائاتی از مرحوم آیتالله سیدمحمدسعید حکیم در انتهای «من وحی الطف» درج شده است که میتوان دیدگاههای ایشان درمورد عزاداری را آنجا ردیابی کرد.
اما درمورد کتاب فاجعه عاشورا چند نکته دیگر نیز گفتنی است. یک نکته این است که کتاب از حیث منابع غنی است و مستند به ۳۳۴ منبع و ماخذ است ولی نکته جالب این است که غالب آنها از حدود یک قرن پیش به قبل هستند و از آثار معاصران ذکری به میان نیامده است. همانطور که اشاره کردیم کاملا مشخص است که ایشان به کتاب حماسه حسینی توجه داشته ولی اسمی از آن به میان نیاورده یا کتاب شهید جاوید که میتوان گفت دیدگاه آن در کتاب فاجعه عاشورا رد شده است. نظریه قیام برای حکومت در این کتاب مطرح شده و به نظر میرسد آنچه در اوایل کتاب توضیح داده شده ردی بر نظر مرحوم آیتالله صالحی نجفآبادی است ولی ذکری از ایشان یا کتابش به میان نیامده است.
در کتاب بعضا تحلیلهای جالبی ارائه شده است، مثلا بحث منع نقل و تدوین حدیث که تقریر مناسبی از آن ارائه شده است. برخلاف مشهور که میگویند خلیفه دوم کتابت حدیث و تدوین حدیث را منع کرد و تا زمان عمرابنعبدالعزیز منع نقل و کتابت و تدوین حدیث ادامه داشت، ایشان به درستی نشان میدهد که در دوره معاویه چه میزان احادیث جعلی علیه مکتب اهلبیت ساخته و پرداخته شد و مورد استفاده قرار گرفت. یا در جایی از کتاب نسبت به موضع عباسیان در باب خلفای نخست و خلفای اموی تحلیلی جالب ارائه شده است که عباسیان بعد از اینکه به قدرت رسیدند، خود را ادامه خلافت تعریف کردند و آن ضدیتی را که پیش از به قدرت رسیدن با بنیامیه داشتند، دیگر نداشتند. بههرحال کتاب فاجعه عاشورا چون توسط یکی از مراجع برجسته نجف اشرف نوشته شده و در زمان مرجعیت ایشان هم نوشته شده، کتابی مهم قلمداد میشود که عاشوراپژوهان باید بیش از پیش به آن توجه داشته باشند.