یک‌سال پس از سقوط کابل در افغانستان چه می‌گذرد؟
ضعف آشکار دولت و دستگاه دیپلماسی طالبان که با تعصبات به‌هم پیوسته این گروه همراه می‌شود، ملغمه‌ای لاینحل ایجاد کرده است.
  • ۱۴۰۱-۰۵-۲۴ - ۰۲:۲۷
  • 00
یک‌سال پس از سقوط کابل در افغانستان چه می‌گذرد؟
امارت در مدار کینه‌توزی
امارت در مدار کینه‌توزی
سید مهدی طالبیپژوهشگر حوزه بین‌الملل

سیدمهدی طالبی، خبرنگار گروه بین‌الملل: طالبان یک‌سال قبل در حوالی ظهر روز 15 آگوست (24 مرداد 1400) با فرار غیرمنتظره اشرف غنی‌زی آخرین رئیس‌جمهور افغانستان، ارگ حکومتی کابل را تصرف کردند تا با سقوط پایتخت و مهم‌ترین مرکز حکومتی آن، سیطره طالبان بر افغانستان نهایی شود.
اشرف غنی‌زی پیش از فرار به وزیر دفاع خود اطلاع داده بود برای دیدار با وی به ساختمان وزارت دفاع خواهد رفت؛ دیداری که در شرایط بحرانی آن روزها معمول بود و رئیس‌جمهور جهت نشان دادن توجهش به امور امنیتی آن را همواره در دستور کار خود داشت.
به همین دلیل 200 سرباز گارد ریاست‌جمهوری جهت مهیا ساختن شرایط دیدار رئیس‌جمهور از وزارت دفاع به این وزارتخانه که درکنار ارگ حکومتی واقع شده بود، رفتند.
در این میان یک تماس تلفنی از داخل ارگ با وزیر دفاع برقرار شد. پشت خط تلفن خبر از بیرون رفتن رئیس‌جمهور از ارگ بود، ولی نویدی درباره آمدنش به وزارت نمی‌داد. فرد تماس‌گیرنده به وزیر دفاع گفت رئیس‌جمهور به‌همراه محافظان شخصی و تعدادی از مسئولان نزدیک به خود 15 دقیقه قبل ارگ ریاست‌جمهوری را برای فرار از کشور ترک کرده‌اند.
در این میان وزیر دفاع از ساختمان محل استقرار خود نگاهی به خیابان مابین وزارتخانه و ارگ انداخته و متوجه شد نزدیک 60 خودرو مملو از نیروهای مسلح درحال سرازیر شدن به ارگ ریاست‌جمهوری هستند؛ آنجا بود که وی فهمید درخواست بازدید اشرف غنی از وزارت دفاع پوششی بوده تا با مشغول شدن وزیر دفاع به تمهیدات این دیدار، نیروهای طالبان با یک خیانت از پیش طراحی‌شده وارد ارگ شوند. در این میان سربازان گارد ریاست جمهوری که زمانی حفاظتی سنگین از این محل به‌عمل می‌آوردند با مشاهده فرار رئیس کشور و درهم ریختن اوضاع به‌سرعت با تعویض لباس‌های خود از ارگ گریختند.
ورود طالبان و سقوط ارگ حکومتی درحالی رقم خورد که مذاکرات سیاسی با طالبان حکایت از چیز دیگری داشت.
براساس توافق آمریکا با طالبان قرار بود با فشار واشنگتن دولت اشرف غنی استعفا داده و دولتی موقت در کابل برسرکار آید. طبق طراحی واشنگتن هرچند کشور در اختیار طالبان قرار می‌گرفت، اما طالبان برای آنکه به‌رسمیت شناخته‌شده و حضوری بی‌دردسرتر در قدرت داشته باشند، حضور یک دولت حداقلی تحت نفوذ آمریکا را به‌عنوان دولت رسمی در کابل می‌پذیرفتند.
بر همین اساس و با تصمیم آمریکا و موافقت بخشی از طالبان که در مذاکرات حاضر بود، علی‌احمد جلالی، سیاستمدار قدیمی افغانستان به ریاست جمهوری موقت می‌رسید.
جلالی متولد 1940 در ولایت غزنی بود و پس از تحصیل در دانشگاه نظامی افغانستان به ارتش این کشور پیوسته بود. وی طی سال‌های 2003 تا 2005 نیز وزیر داخلی افغانستان بود و پس از آن با استقرار در آمریکا مجری برنامه‌های صدای آمریکا شد.
درحالی‌که با وجود سقوط کابل، برخی کماکان بر این ایده بودند که هنوز می‌توان به توافق پیشین با طالبان امیدوار بود، ریاست جلالی بر دولت را رسانه‌ای ساختند اما به‌دلیل حضور جناحی از طالبان در کابل که نسبت کمی با جناح حاضر در مذاکرات داشت، نتایج این گفت‌وگوها و استقرار جلالی در کابل به تاریخ پیوست.

چه گروهی بدون توافق وارد کابل شد؟
طالبان که ریشه در قوم پشتون دارد، به‌تبع این قومیت نیروهایش میان دو هسته اصلی این قوم یعنی غلجایی‌ها و درانی‌ها تقسیم می‌شوند. درحالی‌که ملا هبت‌الله رهبر طالبان و ملابرادر یکی از معاونان وی درانی هستند، گروه حقانی که بخشی از طالبان است به غلجایی‌ها تعلق دارد. در روزهای داغ تابستان سال گذشته نیز درحالی‌که طیف درانی ها درحال مذاکره با آمریکا در دوحه پایتخت قطر بودند، حقانی‌ها به‌همراه نیروهای پاکستانی خود وارد کابل شدند.
درحقیقت به‌دلیل پیوستگی میان پشتون‌های افغانستان و طالبان، امکان تفکیک چندانی میان طالبان افغانستان و طالبان وجود ندارد اما درانی‌های طالبان بیشتر متکی به داخل افغانستان هستند و پایگاه‌شان در قندهار مستقر است اما غلجایی‌های طالبان بیشتر به نیروهای پاکستانی‌شان متکی هستند و میزان ارتباط‌شان با دستگاه اطلاعاتی پاکستان نیز بیشتر است.
در آخرین روز حضور اشرف غنی در کابل، وی که به غلجایی‌ها تعلق داشت، در هماهنگی با گروه حقانی به این گروه که طیف غلجایی‌های طالبان را دربرابر درانی‌ها نمایندگی می‌کند، تاسیسات مهم دولتی را در اختیار آنها قرار داد. این موضوع باعث شد درانی‌ها از دو سو در ضعف قرار گیرند. نخست آنکه نتایج مذاکرات آنها با جامعه بین‌المللی به انحراف کشیده شده و اعتبار آنها خدشه‌دار شد. در دومین موضوع نیز حقانی‌ها که کابل را در اختیار گرفته بودند به همین دلیل سهم بیشتر و جایگاه‌های قدرتمندی را در دولت طالبان در اختیار گرفتند و همچنان از توفیق امنیتی بالایی در شهر کابل نسبت به دیگر طیف‌های طالبان برخوردارند.

چرا با حضور طالبان همچنان تروریسم در افغانستان جریان دارد؟
با وجود صحبت از بازگشت امنیت به افغانستان با تسلط طالبان با این کشور اما شواهد چیز دیگری را نشان می‌دهند. هرچند در بعضی موضوعات حضور طالبان امنیت بیشتری را به ارمغان آورده اما در برخی زمینه‌ها این امنیت ناشی از پایان یافتن عملیات‌های خود طالبان است که در زمان حضور دولت قبلی همواره در دستور کار این گروه قرار داشتند.
علی‌رغم آرامش نسبی در برخی حوزه‌ها، اما حضور طالبان در قدرت به‌طورکلی سبب اوج‌گیری تروریسم در افغانستان شده است که در ادامه به آنها اشاره‌ کرده‌ایم.

1. طالبان مبارزه با تروریسم را هزینه‌زا و بی‌دلیل می‌داند
افغانستان محیطی مستعد برای پنهان شدن و جذب نیرو توسط گروه‌های تروریستی است. به همین دلیل تروریسم همواره جایگاهی قدرتمند در این کشور دارد، حتی اگر دولت یا قدرت‌های بین‌المللی قصد مبارزه با آن را داشته باشند. درحال‌حاضر که این کشور تحت‌سلطه طالبان قرار گرفته، این گروه با امکانات محدود خود و گرفتاری‌هایش در زمینه اداره دولت، بخواهد وارد مبارزه با گروه‌های تروریستی متعدد حاضر در نواحی روستایی و کوهستانی افغانستان شود، خود را در مخمصه‌ای بزرگ انداخته است.
طالبان بدون‌قابلیت بهره‌گیری از ساختارهای دولت، نیروهای نظامی منظم و همچنین شناسایی بین‌المللی  اولویتی برای مبارزه با تروریسم قائل نیست.

2. ماهیت تروریستی برخی از دیدگاه‌های طالبان
طالبان از لحاظ اعتقادی به دلیل تعلق به طریف دیوبندیه دارای دیدگاه‌های ضدشیعی و ضدیت با دیگر ادیان و مذاهب است. این نوع از دیدگاه مذهبی متصلب، در جامعه متعصب افغانستان به‌جز خشونت شدید نتیجه دیگری ندارد. هرچند طالبان اعلام کرده خواهان برخورد با شیعیان نیست اما لغو تعطیلی روز عاشورا در این کشور و برخی اقدامات سرکوب‌گرانه دیگر حکایت از تاکتیکی بودن این موضع دارد.

3. لانه کردن گروه‌های تروریستی در درون طالبان
طالبان گروه یکپارچه‌ای نیست و بنابر دلایل گوناگونی در برهه‌های مختلف گروه‌های زیادی به آن پیوسته‌اند. طالبان از لحاظ اعتقادی با سلفی‌ها در رقابت است، اما با ‌وجود این در برهه‌هایی بخشی از سلفی‌ها در صفوف طالبان قرار گرفتند.
 به‌عنوان نمونه در دوران رهبری ملا اختر منصور بر طالبان (2016-2015) وی در دستوری کتبی به فرماندهان میدانی خود از آنان خواست تا سلفی‌های پیوسته به این گروه را از صفوف طالبان اخراج کنند. این اخراجی‌ها بعدها توسط سازمان اطلاعات دولتی افغانستان (خاد) علیه این گروه به کار گرفته شدند.
پیش‌تر نیز در نخستین دوره حکومت طالبان (2001-1996) این گروه به سرکوب سلفی‌ها و بستن مدارس‌شان پرداخته بود.
علی‌رغم این درگیری‌ها اما به‌نظر می‌رسد همچنان سلفی‌ها با دیدگاه‌های تکفیری‌شان در برخی مناطق همچنان در صفوف طالبان حضور دارند.

4. ارتباط برخی جناح‌های طالبانبا گروه‌های تروریستی
برخی از جناح‌های طالبان با برخی از گروه‌های تروریستی ارتباط دارند و این مساله اتخاذ هرگونه تصمیم قاطع جهت مبارزه با آنها را دشوار می‌سازد. یارگیری‌های درونی در گروه طالبان باعث شده آنها به سمت همکاری با گروه‌های تروریستی خارجی گام بردارند. مصداق این موضوع کشته شدن ایمن الظواهری، رهبر طالبان در خانه یکی از نزدیکان سراج‌الدین حقانی، رهبر شبکه حقانی است. این موضوع درحالی رخ داد که درانی‌ها تمایل چندانی به ارتباط با القاعده ندارند زیرا سقوط حکومت پیشین آن را به ارتباط‌شان با این گروه مرتبط می‌دانند.

5. طالبان دلیل اعتقادی و راهبردی برای مبارزه با تروریست‌ها ندارد
طالبان برای مبارزه با تروریست‌ها از دلایل اعتقادی، اخلاقی و راهبردی بهره‌ای ندارد. این گروه اگر گاهی به سمت مبارزه با تروریست‌ها گام برداشته است یا از روی رقابت بوده یا دلایل تاکتیکی دیگری داشته است. طالبان از لحاظ تاکتیکی کوشیده به دیگران نشان دهد حاضر نیست به تروریست‌ها پناه دهد تا با این نمایش بتواند موردپذیرش بین‌المللی قرار گیرد. در همین راستا نیز برخی از گروه‌های تروریستی اساسا رقیبی برای طالبان نیستند. طالبان پاکستان، گروه‌های تکفیری تاجیکستانی و ازبکستانی که به دنبال برقراری حکومت اسلامی در کشورهای خود هستند، در نگاه کلان ماهیت میهمان بودن خود در نزد طالبان را حفظ کرده و به طالبان افغانستان به‌عنوان یک حامی و پناهنده نگاه می‌کنند. از این رو حضورشان در افغانستان برای طالبان خطری حاکمیتی نیست.

 6. جایگاه حائل و اتصالی افغانستان و رفت‌وآمد مخالفان
افغانستان هم جزئی از آسیای میانه است و هم جزئی از شبه‌قاره هند به‌شمار می‌رود. نواحی شمالی افغانستان به‌ویژه بلخ بخشی از خراسان بزرگ بوده و جزئی از منطقه آسیای مرکزی به‌شمار می‌رفتند. این مناطق هرچند با آسیای میانه پیوستگی داشتند اما روس‌ها با تسلط بر منطقه، این دو را از یکدیگر جدا ساختند. از سوی دیگر نیز مناطقی مانند جلال‌آباد و قندهار در جنوب و شرق افغانستان اغلب در دست حاکمانی قرار داشته‌اند که بر شمال شبه‌قاره هند مسلط بوده‌اند.
این ماهیت دوگانه آسیای میانه‌ای و شبه‌قاره‌ای بودن افغانستان به آن خاصیتی حائل‌گونه و اتصالی بخشیده است. خاصیت حائل‌گونه باعث شده تا در افغانستان قدرتی متمرکز شکل نگیرد و این مساله خود باعث شکل‌گیری خاصیت اتصالی آن شده، به‌گونه‌ای که تروریست‌ها از طریق آن به راحتی عبور و مرور می‌کنند. طی دهه‌های اخیر ورود تروریست‌های تکفیری ازبکستانی از این کشور به افغانستان و سپس حضورشان در پاکستان نشانه‌ای از این ویژگی‌هاست.
حضور طالبان در قدرت که خود سال‌ها از خصوصیات حائل و اتصالی بودن افغانستان بهره گرفته و به پاکستان رفت‌وآمد داشته‌اند، در سایه دولت ضعیف‌شان چنین خصوصیاتی را در افغانستان تشدید کرده است.

 7. مزیت‌سازی بین‌المللی تروریست‌ها برای طالبان
طالبان می‌داند با وجود بدنامی‌ای که حمایت از گروه‌های تروریستی برایش دارد، مزیتی را نیز در اختیار این گروه قرار می‌دهد تا از مجرای آن، وزن دولت طالبان در کابل در مسائل بین‌المللی افزایش یابد.
طالبان می‌تواند به بهانه مبارزه با تروریست‌ها دست به جذب منابع مالی بین‌المللی بزند، درست همان‌گونه که دولت پیشین افغانستان به بهانه مبارزه با طالبان دست به دریافت کمک‌های بین‌المللی می‌زد.

طالبان به چه دلیل روابط منطقه‌ای متشنجی دارد؟
طالبان در دیپلماسی باتجربه و پخته نیست. در جهانی که همسایگان در هر صورتی به دلیل وجود مسائل مرزی، تنگناهای جغرافیایی و حتی موضوعات تاریخی و دینی مشکلاتی برای درگیر شدن با یکدیگر دارند، طالبان با کم‌تجربگی‌اش یک عامل برای افزایش تصاعدی این مشکلات است.
افغانستان به خودی خود و علی‌رغم معادن اقتصادی ارزشمندش هنوز برای دیگران اهمیتی ندارد بلکه آنچه این کشور را مهم می‌سازد، امکان صدور بی‌ثباتی و امواج مهاجرتی از آن است.
صدور این امواج از افغانستان به کشورهای دیگر ازجمله همسایگان باعث ایجاد حساسیت عمیقی در کشورهای همسایه نسبت به این کشور شده است. روسای دولت‌های همسایه افغانستان هنگامی که در اداره کشورشان در حوزه امنیتی اخباری درباره فعالیت گروه‌های تروریستی در افغانستان می‌خوانند و سپس در حوزه اقتصادی متوجه می‌شوند ورود مهاجران افغانستانی و لزوم برپایی اردوگاه آوارگان برای دولت‌شان هزینه‌زاست، نام این کشور را بهتر به خاطر می‌سپارند. حتی مدیران دولتی هنگامی که بحث ورود گسترده فرزندان مهاجران به مدارس مطرح می‌شود متوجه می‌شوند افغانستان قابلیت انتقال بحران به سیستم آموزشی آنها را هم دارد.
این مسائل موجب می‌شود تا دولت و مردم کشورهای همسایه به دلیل مواجهه مستقیم با بحران‌زایی‌های چندگانه افغانستان برای خود، حساسیتی زیاد نسبت به این معضل بیابند.
مشکلات بی‌ثبات‌ساز افغانستان طی حداقل 40 سال اخیر همواره با حضور هر دولت و گروهی جریان داشته است. حتی پس از اشغال افغانستان در سال 2001 و آغاز فرآیند دولت-ملت‌سازی در این کشور با حمایت‌های بین‌المللی، بی‌ثبات‌سازی و امواج مهاجرتی از این کشور همچنان با شدت ادامه یافت.
در شرایطی که امواج مختلف بی‌ثبات‌سازی از افغانستان همواره به سوی دیگر کشورهای منطقه روان بوده است، حضور گروهی مانند طالبان در راس قدرت که این کشور را برای گروه‌های تروریستی جذاب و برای بخش‌های زیادی از مردم افغانستان ناپسند می‌سازد، مشکلات پیشین را از افزایش چندین برابری برخوردار ساخته است.
افزایش مشکلات ناشی از افغانستان در منطقه که باعث تمرکز حواس و مراجعه افزون‌تر دولت‌های همسایه به دولت طالبان می‌شود، با برخورد به سد بی‌تجربگی این گروه، بار دیگر بر شدت تنش‌ها بر سر این کشور می‌افزاید.
اگر کشورها در دوران دولت‌های اشرف غنی یا حامد کرزای با افغانستان دچار مشکل بودند، این مشکلات سطح پایین‌تری نسبت به مشکلات کنونی با حکومت طالبان داشتند و از سوی دیگر پس از مذاکره با دولت کابل، هرچند ضعف دولت مرکزی و دیپلماسی آن مشهود بود اما چنین تعصباتی صرفا در الفاظ تبلور می‌یافتند.
در دوره طالبان که مشکلات نسبت به گذشته چند برابر بیشتر شده‌اند و به تبع آن کشورهای همسایه مراجعه بیشتری به کابل برای حل‌وفصل مشکلات دارند، ضعف آشکار دولت و دستگاه دیپلماسی طالبان که با تعصبات به‌هم پیوسته این گروه همراه می‌شود، ملغمه‌ای لاینحل ایجاد کرده است.
مذاکرات دولت ایران با طالبان و درپی آن حملات متعدد برخی از اشرار عضو این گروه به نواحی مرزی، نمونه‌ای از تعصبات به‌هم پیوسته از کابل تا مناطق مرزی است که ردی طولانی و جغرافیایی از کینه‌توزی می‌کشد؛ درحالی که در دولت‌های پیشین علی‌رغم اختلافات چنین موضوعاتی هیچ‌گاه به کینه‌توزی در یک هزار کیلومتر دورتر از کابل منجر نمی‌شد.

مصادیق انسداد منطقه‌ای و بین‌المللی طالبان
طالبان برای به رسمیت شناخته شدن در منطقه، جهان اسلام و فضای بین‌المللی به‌شدت با مسائل دشواری روبه‌رو است. در حقیقت با کاسته شدن از حساسیت‌ها نسبت به طالبان در شرایط کنونی جهان و سقوط کم‌خون‌تر افغانستان نسبت به سقوط دهه 90 میلادی، طالبان در مدت یک سال پس از تصرف این کشور باید به رسمیت شناخته می‌شد. اما چه دلایلی موجب شده تا افغانستان طالبانی از رسمیت بین‌المللی محروم باشد؟
در واقعیت مشکلات بسیار جدی و ساختاری افغانستان با حضور طالبان شکل متصلبی به خود گرفته است به‌گونه‌ای که تا پیش از این اگر کشورهای همسایه با انعطاف متقابل می‌توانستند با افغانستان در آرامش نسبی به‌سر برند، امروز با حضور طالبان مشکلات مذهبی و ژئوپلیتیکی افغانستان با دیگران به مرحله لاینحلی وارد شده است.
در حوزه پاکستان، حضور طالبان باعث افزایش خطر جدایی‌طلبی در این کشور شده است. طالبان به نوعی نماینده پشتون‌هاست، درحالی که دوسوم جمعیت این قوم در پاکستان حضور دارد و تنها یک‌سوم باقی‌مانده در افغانستان است. از این رو طالبان افغانستان به دنبال بازپس‌گیری مناطق جدا شده از این کشور در خط دیوربند خواهد بود و شاخه پاکستانی آن نیز اساسا به دنبال ساقط کردن نظام سیاسی غیردینی مستقر در اسلام‌آباد و تشکیل حکومت اسلامی در آن است.
در حوزه ایران نیز هرچند حضور هر دولتی می‌توانست متضمن حضور شیعیان یا حداقل زندگی آرام آنها باشد، اما با حضور طالبان چنین مساله‌ای رخت بربسته است. با وجود آنکه طالبان نسبت به سلفی‌ها دیدگاه‌های منعطف‌تری نسبت به شیعیان دارند و آنها را تکفیر نمی‌کنند، اما همچنان از دیدگاه‌های تنگ‌نظرانه‌ای نسبت به دیگر ادیان و مذاهب برخوردارند که زندگی شیعیان در زیرسایه حکومت آنان را دشوار می‌سازد.
در حوزه مرزی نیز حکومت طالبان به دلیل عدم بهره‌مندی از ساختارهای اداری لازم و یک بروکراسی حداقلی همواره در مواجهه با مشکلات برخوردهای خشونت‌بار دارد که منجر به گسترش معضلات می‌شود.
برای کشورهای آسیای‌میانه نیز حضور طالبان یک خطر جدی است. این کشورها با نظام‌های سیاسی ضددینی خود دست به زدودن مظاهر اسلام و سرکوب شدید مسلمانان زده‌اند به‌گونه‌ای که در آنها زنان حق حضور در مساجد را ندارند؛ از این رو این کشورها دارای زمینه ظهور افراط‌گرایان از دل سرکوب‌های شدید هستند. حضور دولتی افراط‌گرا در سطح طالبان ضمن آنکه می‌تواند به افراط‌گرایی در جوامع آسیای مرکزی دامن بزند، می‌تواند با تبدیل شدن افغانستان به پناهگاه گروه‌های تروریستی افراطی آسیای میانه، آنان را با بحران‌های داخلی سنگین و خون‌باری مواجه سازد. این مشکلات به میزانی بزرگ هستند که درگیری‌های مرزی‌شان با طالبان چندان به چشم نمی‌آید.

اداره افغانستان به‌عنوان یک قبیله و نه یک کشور
گروه طالبان هرچند مدعی شده خواستار ایجاد حکومت اسلامی توسط علماست اما به شکل آشکاری دارای احکامی برخلاف اسلام و مذهبی حنفی است. در حقیقت گروه طالبان بیش از اسلام از قوانین موسوم به «پشتونوالی» بهره می‌گیرد. این قوانین مختص به قبایل پشتون هستند. به‌عنوان نمونه درحالی که در اسلام زن نصف مرد ارث می‌برد، طالبان براساس قوانین پشتونوالی زنان را از ارث محروم ساخته است. درحالی که یک دین دیرپا و قدیمی که طالبان با شدت مدعی است پیرو آن است، در برابر قوانین پشتونوالی لگدکوب می‌شود چگونه می‌تواند انتظار داشت این گروه در برابر قوانین طبیعی اداره دولت در شرایط فعلی جهان سر فرود آورد؟
طالبان برخلاف اسلام و مسائل جدید اداره دولت قصد دارد افغانستان را نه همانند یک کشور بلکه به‌عنوان یک پشتونستان بزرگ اداره کند؛ جایی که یک جغرافیا با سکونت‌گاه‌های مختلف و نه یک کشور ساختارمند است.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰