• تقویم روزنامه فرهیختگان ۱۴۰۱-۰۵-۲۲ - ۰۲:۳۵
  • نظرات روزنامه فرهیختگان۰
  • 0
  • 0

سایه آفتاب بود

تصویری که از او درخاطردارم، پیری‌ست روشن‌ضمیر با چهره‌ای مهربان و محاسن سپید که نشانگر سال‌ها رنج عشق است.

حسین دهلوی، شاعر:من هیچ‌وقت سایه را از نزدیک ندیده بودم و این شناخت اندک را مدیون کتاب‌های شعرش، مصاحبه‌ها و ویدئوهایش هستم. تصویری که از او در خاطر دارم، پیری‌ست روشن‌ضمیر با چهره‌ای مهربان و محاسن سپید که نشانگر سال‌ها رنج عشق است؛ و زنگ صدایش را هیچ‌گاه از یاد نخواهم برد. صدایی که می‌گفت: 
«ارغوان! شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی‌است هوا؟
یا گرفته است هنوز؟ 
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می‌بینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آنچنان نزدیک است
که چو بر می‌کشم از سینه نفس
نفسم را بر می‌گرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی می‌ماند»
 یادم نمی‌آید ترم چندم دانشگاه بودم که کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» در کتابخانه‌ دانشکده‌ ادبیات چشمم را گرفت؛ کتابی قطور و دوجلدی با تصویر زیبایی از چهره‌ جناب هوشنگ ابتهاج. بی‌درنگ هردو جلد را قرض گرفتم و با دوستم به حیاط دانشکده رفتیم. کتاب شامل مصاحبه‌ای طولانی بود که زحمتش را میلاد عظیمی و عاطفه طیه کشیده بودند، پس از ساعت‌ها گفت‌وگو با سایه. میلاد عظیمی در مقدمه نوشته بود که: «در سال ۱۳۸۵ روزی قرار شد من و همسرم عاطفه به خانه هوشنگ ابتهاج برویم و با او دیدار کنیم. قرار بود نیم‌ساعت خدمت ایشان باشیم؛ ساعت پنج بعدازظهر رفتیم و دو بامداد آمدیم! خیلی زود با ایشان دوست شدیم؛ سایه دید که ما خیلی دوستش داریم و تقریبا همه اشعارش را حفظ هستیم و حافظ به سعی سایه را خوب خوانده‌ایم...» خلاصه زود با سایه صمیمی شده و تصمیم گرفتند گفت‌وگوی آنها ضبط شود؛ و چقدر خوب که این اتفاق افتاد.
از همان بای بسم‌الله، کتاب جذابیت خودش را به ما نشان داد. شخصیت آرام و صمیمی آقای ابتهاج به‌خوبی در متن بازتاب داده شده بود. خواندیم و خواندیم؛ نزدیک غروب شده بود و ما در دو کلاس غیبت خورده بودیم. قرار شد یک جلد دست من بماند و یک جلد دست دوستم. کتاب را دست گرفتم و نشستم توی اتوبوس که راهی خانه شوم. فهرست را نگاهی انداختم و سرفصل‌ها را مرور کردم. به بخش جذاب «سایه و شهریار» که رسیدم، چشمانم برق زد. شهریار شاعر محبوب من بود و دوست داشتم بیشتر درباره‌اش بخوانم و بدانم. می‌دانستم که این کتاب از جنس خاطرات دم‌دستی اغراق‌آمیزی نیست که از شخصیت‌های ادب، فرشتگانی عارف می‌سازند. می‌دانستم که سایه، نگفتنی‌های بسیاری را در این کتاب نقل کرده و قرار است با شخصیت واقعی مرحوم شهریار روبه‌رو شوم. همین هم شد. به عقیده‌ این بنده، خواندنی‌ترین بخش کتاب، همین خرده‌روایات آن دو رفیق شاعر است. درخلال مطالعه‌ خاطرات سایه و شهریار، آرام‌آرام جذب شخصیت سایه شدم و او برایم هم‌تراز با شهریارِ دل‌سوخته شد. انتهای کتاب، چندین صفحه عکس گلاسه‌ رنگی چاپ شده بود؛ عکس‌هایی که در آن، سایه‌ جوان کنار شهریارِ سر و ریش سپیدکرده، روی زمین نشسته بود. نه مبلی نه تجملی؛ ساده و صمیمی. چشمانم را بستم و خودم را کنار سایه، در محضر شهریار تصور کردم... .
همان سال‌ها بود که با دوست شاعرم دکتر سجاد رشیدی‌پور -که چشمش مرساد- نشسته بودیم و صحبت‌مان گل‌انداخته بود. حرف سایه شد و شعرش. یاد کتاب پیر پرنیان‌اندیش افتادم و گفتم که سوای شعر، زندگی و خاطرات این شاعر هم خواندنی‌ است. به فکر تهیه‌ کتاب افتادیم تا با خیال راحت آن را مرور کنیم. همین هم شد. جرعه‌جرعه کتاب را می‌چشیدیم و در هر خاطره‌ای، خودمان را کنار سایه تصور می‌کردیم. منش او ذهن و زبان‌مان را روشن کرده بود. سایه، خورشید بود. سجاد هم مثل من دوست داشت آقای ابتهاج را از نزدیک درک کند. به فکر این ملاقات بودیم و خیلی هم برنامه‌ریزی کردیم اما تنگی‌وقت و جور روزگار، اجازه‌ این مصاحبت شیرین را نمی‌داد.
دیروز، روز غریبی بود. اینستاگرام را که باز کردم، پیج استاد شفیعی‌کدکنی عکسی از سایه گذاشته بود. عکسی که لبخند شیرینی از او را قاب گرفته، درکنار یکی، دو شاخه گل سرخ. زیرش هم نوشته بود:
تو می‌روی
که بماند
که برنهالکِ بی‌برگِ ما ترانه بخواند؟

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰

یادداشتهای روزنامه فرهیختگانیادداشت

سهم طبقۀ متوسط از صنعت سریال‌سازی؛

«افعی تهران» از چه کسی انتقام گرفت؟

فرصتی برای تجدید ظهور «خوبی مردم ایران»؛

مفهوم ملت را زنده کردند

فیلم پرحاشیه «بیبدن» با قصه‌‌ای به‌اندازه از ایده‌ای مهم دفاع کرد؛

سینمای اجتماعی زنده است

درباره فیلم «بی‌بدن»؛

قصه‌گویی شرافتمندانه درباره قصاص

مصطفی قاسمیان، خبرنگار:

یک درامدی خوب و تماشاگرپسند

اهل ملت عشق باش؛

عشق و دیگر هیچ...

آقای کارگردان! چه داری می‌کنی با خودت؟!

آنتی ‌کانسپچوآل آرت ترک و کُرک و پَر ریخته حسن فتحی

مریم فضائلی، خبرنگار:

چشم‌هایمان گناه داشتند!

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:

رویاهای شخصی‌ات را نفروش!

سریال پرطرفدار «حشاشین» چه می‌گوید؛

علیه شیعه یا علیه اخوان؟

راضیه مهرابی‌کوشکی، عضو هیات‌‌علمی پژوهشکده مطالعات فناوری:

فیلم «اوپنهایمر» به مثابه یک متن سیاستی

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:

از شما بعید بود آقای جیرانی

ایمان‌ عظیمی، خبرنگار:

دیکته نانوشته غلط ندارد

درباره هزینه‌ای که می‌شد صرف «هفت سر اژدها» نشود؛

چرخ را از نو اختراع نکنیم

فرزاد حسنی بعد از سال‌ها، به قاب تلویزیون آمد؛

بازگشت امیدوارکننده

در نقد بهره کشی «علی ضیا» از شهرت؛

از موج ابتذال پیاده شو

محمد زعیم‌زاده، سردبیر فرهیختگان:

در عصر پساواقعیت به احمد خطر حرجی نیست اما...

سیامک خاجی، دبیر گروه ورزش:

برای خداحافظی زود بود آقای جملات قصار!

محمدرضا ولی‌زاده، فرهیختگان آنلاین:

عجایب آماری دیدم در این دشت!

محمدامین نوروزی، مستندساز:

از این طرف که منم راه کاروان باز است...

فاطمه دیندار، خبرنگار:

برای درخشش سیمرغ‌های بلورین

محمد زعیم‌زاده، سردبیر؛

کدام سینما؟کدام نقد؟

حامد عسکری، شاعر و نویسنده:

فیلم دیدن با چشم‌های تار...

چهل و دومین جشنواره فیلم فجر؛

چند نقد بر فیلم سینمایی «آپاراتچی»

«صبحانه با زرافه‌ها»؛

یک وس اندرسون ایرانی تمام‌عیار

ویژه‌نامه جشنواره فیلم فجر؛

«صبحانه با زرافه‌ها»؛ معنازدایی از جهان

«صبحانه با زرافه‌‌ها»؛

تهش هیچی نیست، پس لذت ببر!

درباره فیلم جدید سروش صحت؛

قرار صبحانه با خودمان

هومن جعفری، خبرنگار:

مردی که سازش نمی‌کرد

در روزگار بی‌مایگی حضور قاف غنیمتی است؛

برای «قاف» و عمو اکبر

تولد قاف به میزبانی اکبر نبوی با همکاری «فرهیختگان»؛

«قاف» نمی‌خواهد متکلم‌ وحده باشد

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ؛

هنوزم نقش بازی می کنی آقای فرخ نژاد؟

خبرهای روزنامه فرهیختگانآخرین اخبار