محمد زعیمزاده، جانشین سردبیر: میگویند میرحسین موسوی هنرمند بوده، گهگاهی نقاشی میکشیده، آثاری داشته اما به نظر من مهمترین هنر او نقاشی نبوده، او آموزگار سیاست است، البته از جنس آنچه لقمان به فرزندش سفارش کرد، اگر میخواهید هنر سیاستورزی را بیاموزید نگاه کنید موسوی چه کرده است، خلاف آن را انجام بدهید میشوید سیاستمدار. انصافا خیلی هنر میخواهد اعتبار و سرمایه 30 ساله را در سال 88 در سهماه آتش بزنی و بعد هربار خواسته یا ناخواسته وارد سیاست میشوی جوری رفتار کنی که درس عبرت بشود، او متخصص ساختن بازی باخت-باخت است؛ باخت برای همه. نمونهاش متنی است که اخیرا منتشر شده، کلماتی که نشان میدهد او همان سیاستورز لجوجی است که بدون توجه به آثار و پیامدهای کنشگری همچنان سیاستورزی غریزی اولویتهایش را صورتبندی میکند.
متن اخیر موسوی حداقل 6 خطای راهبردی دارد:
1. تحلیل غلط از منطقه
حضور عربستان در یمن نتیجه دعوا و کشمکش قومی قبیلهای در این کشور است و مقصر آن هم ایران است، حضور داعش و تروریستهای تکفیری نتیجه سیاستهای منطقهای ایران است.
باورش سخت است اما منطق بالا را کسی ارائه داده است که سالها در این مملکت وزیرخارجه و نخستوزیر بوده و 13 سال پیش میخواسته رئیسجمهور هم بشود، این دو گزارهای است که بنیان تحلیل موسوی را درمورد منطقه تشکیل میدهد و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
تطهیر جنایات سعودی در یمن و سفیدسازی آمریکا در ماجرای تشکیل داعش حداقل کاری است که موسوی در این متن انجام داده، ضدایرانیتر از این هم میشود منطقه را توصیف کرد؟ پرتتر از این هم میشود در سیاست خارجی تحلیل نوشت؟ اگر بنسلمان و بایدن و ترامپ و لاپید و نتانیاهو و... میخواستند از غرب آسیا بگویند چیزی جز اینها میگفتند؟ تازه اینها بخشهایی از متن موسوی است که ظاهرا فکت دارد، مابقیاش که درباره سیاست داخلی و آینده حکمرانی در ایران است که تنه به تنه تحلیلهای صف نانوایی و تاکسیدارها میزند.
2. تحلیل غلط از نگرش مردم به سیاست خارجی ایران
موسوی یا متننویسانش احتمالا هیچ ذهنیتی نسبت به تشییع پرشکوه قهرمان بزرگ کشور در دی 98 در تهران، مشهد و کرمان و... ندارند، آن جمعیت متراکم و متکثر و متاثر را ندیدهاند، چون اگر کسی تحلیلی از آن روزها داشت میفهمید که امروز نگرش بسیاری از مردم با تصویری که آنها دارند، متفاوت است، حتی اگر خیلی رئالیستی به ماجرا نگاه کنیم پیام آن تشییعهای باشکوه این بود که حتی آنهایی که از منظر کارکردی و نه ایدئولوژیک سیاست خارجی را میفهمند، پذیرفتهاند که استراتژی ایران در دورتر بردن مرزهای امنیتیاش سیاستی عقلایی و منطبق بر منافع ملی بوده است که البته جایجای متن موسوی از چنین فهمی تهی است.
3. عالیجناب! شما دهه 60 نخستوزیر سوئیس بودید؟
میرحسین موسوی یا مشاورانش فکر نمیکنند که ممکن است یک نفر بعد از نوشتن متن کذا بپرسد جناب موسوی گیرم بشار دیکتاتور است و از بینبردن دولت تکفیری و دفع خطر آن کمک به دیکتاتورهاست، حالا بفرمایید نسبت شما با پدر، مراد و معلم بشار یعنی مرحوم حافظ اسد چگونه بوده است؟ نسبت آنها با ایران در جنگ تحمیلی چطور بوده است؟ نسبت آنها با صهیونیستها که خصم مسلم ایران هستند، چیست؟ سیاست خارجی ایران با همان استانداردهای رئالیستی الان واقعگرایانهتر است یا زمانیکه شما مسئول دولت بودید؟ چه شده است که این لاطائلات را مینویسید؟ فکر میکنید حافظه تاریخی مردم هم مثل خودتان است یا قصد استحمار مخاطب را دارید؟
4. جناب مهندس اونی که تو گوشی بهت میگه بیسواده!
در سال 88 برخی دوستان دغدغهمند و عدالتخواه که در ابتدای ورود موسوی به صحنه نگاه مثبتی به او داشتند چند جلسه با او و ستادش برگزار کردند. به اذعان آن دوستان واضح بود که موسوی در ویترین چهرههای نسبتا وجیهی را به کار گرفته اما ستاد او پشتصحنه تندوتیزی دارد که در رادیکالیسم هیچ حد یقفی ندارند، حتی همان موقع صحبت از حضور برخی عناصر نزدیک به نفاق در ستاد موسوی مطرح بود. اقدامات موسوی پس از انتخابات 88 تا بهمن 89 خبر از وجود یک ستاد پشتصحنه رادیکال در ادارهکردن او داشت، حالا متن فعلی و میزان تندبودن و پرتبودنش از فضا دقیقا اثباتکننده وجود همان پشتصحنه است؛ پشتصحنهای که در عرض چند ماه تمام اعتبار میرحسین را در داخل نظام از بین برد.
5. تثبیت منطق ادامهدار بودن حصر
فارغ از ادله قانونی و منطق حصر در سالهای اخیر همیشه این موضوع برای برخی دلسوزان نظام و انقلاب بهعنوان یک پروسه برای کاهش شکافهای اجتماعی در کشور مطرح بود و حتی برای حل آن و به سرانجام رساندنش از جنس آنچه برای مرحوم منتظری اتفاق افتاده بود، اقداماتی صورت گرفته بود اما متن رادیکال و آشوبطلبانه اخیر بیش از همیشه آن تلاشها را بیفایده کرد و مهر تایید پررنگی بر منطق ادامهدهندگان مساله حصر زد.
6. اصلاحطلبی در نقطه سخت
رادیکالیسم موسوی خواسته یا ناخواسته دیر یا زود اصلاحطلبان را به نقطه مرزبندی با او میکشاند. تندروی او نتیجهای جز انفعال همقطارانش ندارد. انتخاب بین بدنه اجتماعی رادیکالپسند یا سیاستورزی صندوقمحور و کنش انتخاباتی دوباره مساله اصلاحات میشود. عافیتطلبی و بیموضع بودن در این ماجرا که شبیه ماجرای ادعای تقلب در سال 88 است به این راحتی فراموش نمیشود. سخت است در این مورد هم مثالی پیدا کرد که حقمطلب را ادا کند و هم در چهارچوب قانون مطبوعات باشد، اما عجالتا میشود گفت موسوی دوباره برای اصلاحطلبان بازی ارّه راه انداخت و زمین باخت-باخت طراحی کرد؛ بیرون آمدن از این وضعیت حتما دردناک خواهد بود.
کارکرد دیگر این متن که حتما به ضرر اصلاحطلبان کار خواهد کرد، متحد شدن منتقدان اصلاحطلبی حول یک محور مشترک است، اتفاقی که در وضعیت فعلی سخت و دشوار بود.
اینکه پشت این متن موسوی طراحی خارجیای وجود دارد یا نه بدون داشتن اطلاعات دقیق خیلی قابلقضاوت نیست اما نباید فراموش کنیم همانطور که وقایع سال 88 سبب جدیشدن تحریمها شد، یک خرابکاری دیگر از این جنس باز هم میتواند در شرایط کنونی فرصت یک توافق پایدار را از ایران بگیرد.