زهرا رمضانی، خبرنگار گروه دانشگاه: اواخر دهه 80 اگر قرار بود در یکی از برنامههایی که از سوی تشکلهای دانشجویی برگزار شده، حضور پیدا کنی، از قبل میدانستی اگر کمی دیر برسی مجبور میشوی روی پلهها یا کنار صندلیها بنشینی. دلیلش هم استقبال بیشازحد دانشجویان از چنین برنامههایی بود. مخصوصا اگر برنامه کمی حالوهوای سیاسی به خود میگرفت، دانشجویان تا هفتهها بعد، دربارهاش در فضای دانشگاه حرف میزدند. اما هرچه از آن ایام فاصله گرفتیم به نظر میرسید تمایل دانشجویان برای حضور در چنین برنامههایی کمتر میشد. اتفاقی که با ورود متولدهای 80 از یکسو و همهگیری کرونا و غیرحضوری شدن دانشگاهها به اوج خود رسید و نهتنها برنامههای فرهنگی، حتی برگزاری مناظرههای سیاسی و پرداخت به یک موضوع مرتبط با این دو حوزه هم نمیتواند ازدحام جمعیت را در سالنهای دانشگاهی ایجاد کند. تفاوت نگاه دانشجویان فعلی با دهههای 70 و 60 به حدی است که شرایط دانشگاهها را دستخوش تغییرات جدی کرده است. زیست جدید دانشجوی امروز، عدم برنامهریزی متناسب با نیاز متولدان دهه 80 در حوزههای فرهنگی و بیرمقی تشکلهای دانشجویی باعث شد راهکارهای برونرفت از این وضعیت را در قالب پرونده دنبال کنیم. اولین گزارش این پرونده نیز با عنوان «تغییر هویت دانش زیست دانشجوی امروز را تحتتاثیر قرار داده است» منتشر شد. در دومین مصاحبه از سلسلهمصاحبههای این حوزه سراغ عیسی علیزاده، معاون فرهنگی سابق جهاد دانشگاهی رفتیم. او معتقد است دانشجوی امروز بهدلیل اینکه در محیط دانشگاه نتوانسته گفتوگو و بحثکردن با نظر مخالف را تمرین کند، امروز ظرفیت پذیرش انتقاد را ندارد. به گفته او، امروز دیگر برنامههای فرهنگی دانشگاهها آنطور که باید مخاطب ندارد و به همین دلیل باید زمینه را برای فعالیتهای اجتماعی متولدان دهه 80 در دانشگاهها فراهم کرد. متن کامل این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
به نظر میرسد تمایل دانشجوی امروز در قیاس با دانشجویان دهههای 60 و 70 برای حضور در فعالیتهای دانشجویی بهویژه در حوزه سیاسی کمتر شده است. دیدگاه شما چیست؟
ما اگر برای دانشجو، دو زیست تعریف کنیم و بگوییم دانشجو یک زیست علمی و زیست فرهنگی دارد، میتوان به این سوال پاسخ داد. با فرض اینکه امروز زیست علمی دانشجو را در دانشگاه ببینیم، قطعا زیست فرهنگی این قشر را دیگر در دانشگاه نخواهیم داشت. دانشجوی دهههای 60 و 70، زمانی که به دانشگاه فکر میکرد، تنها هدفش علم نبود، بلکه به مجموعهای فکر میکرد که تاثیرگذاری اجتماعی، اشتغال و برخی فعالیتهای فرهنگی و آگاهیهای سیاسی را میتوانست آنجا پیدا کند. یعنی وقتی دانشجویی در آن برهه وارد دانشگاه میشد، احساس میکرد همه این مولفهها را همزمان با هم به دست آورده است. بهعبارت دیگر اگر بنا بود در اردویی شرکت کند، از طریق دانشگاه انجام میشد، تماشای فیلم یا شرکت در مباحث سیاسی نیز از این مسیر میسر شود و حتی زیست اشتغال هم از همین دانشگاه بیرون میآمد، اما از برههای به بعد به دلایل مسائل سیاسی، بهنوعی آگاهانه دانشجو را از فعالیتهای سیاسی به سمت فعالیتهای فرهنگی سوق دادیم؛ غافل از اینکه اگر دانشجو را در فعالیتهای سیاسی دخیل ندانیم، ممکن است نسبت به مباحث فرهنگی که در کشور رخ میدهد هم واکنش نداشته باشد.
امروز اگر از بخشی از دانشجویان دهه هشتادی که وارد دانشگاه شدهاند، اسم برخی شخصیتهای سیاسی کشور را بپرسیم، نمیدانند چه جایگاهی دارند، درحالی که دانشجوی دهههای 60 و 70 با این موضوعات کامل درگیر بود و روزنامهها را دنبال میکرد. همچنین برخی تابلوهای اعلانات که در دانشگاهها نصب میشد به تشکلهایی مانند بسیج دانشجویی و انجمنهای اسلامی اختصاص داشت و بهنوعی تمرین دموکراسی در خود دانشگاهها انجام میگرفت؛ دانشجویان در انتخابات صنفی رای میدادند یا در انتخاب هیاترئیسه انجمن اسلامی شرکت میکردند.
دانشگاه کارکرد فرهنگیاش را به نهادهای غیررسمی واگذار کرده است
دلیل اصلی این تغییر گسترده و فاصلهگرفتن دانشگاه از فضایی که در دهه 70 وجود داشت، چیست؟
نظام آموزش عالی بهدلیل اینکه احساس میکرد اگر دانشجویی بیش از آنکه به علم اهمیت دهد، درگیر مسائل سیاسی شود، به معنی واقعی ممکن است دانشگاه را به چالش بکشاند، از اینرو آگاهانه سعی کرد دانشجو در دانشگاه فعالیت سیاسی نکند که خود این مساله تبعاتی را داشته است. ما امروز با دانشجویی مواجه هستیم که اگر بگوییم زیست دوگانه یا حتی چندگانه دارد، گزاف نگفتهایم.
نگاه کنید اگر اساتید ما حضور در کلاسها را برای دانشجویان دهه 80، اجباری نکنند، عمده آنها تمایلی به حضور در دانشگاه ندارند. دلیلش هم این است که دانشجو با خودش میگوید قرار است در دانشگاه چه به دست آورد؟ یعنی اگر بنا به گفتوگو است که میتواند با حضور در کافیشاپ به دست آورد، تماشای فیلم است که در سینما یا حتی در لپ تاپ میتواند تماشا کند یا اگر قرار به تفریح است که باز هم میتواند با گروههای دوستانهای که دارد، این نیازش را رفع کند. امروز مشکل حوزه فرهنگی دانشگاهها این است که اصلا مخاطب ندارد؛ درحالی که قبلا اگر یک موزیسین، سخنران یا پخش یک فیلم حرفهای را در دانشگاهها شاهد بودیم، مخاطب به حدی بود که حتی کار به نوبتدهی یا اختصاص سالنهای قابلتوجه به یک برنامه فرهنگی میرسید، اما حالا اگر هرکدام از این برنامهها را انجام دهیم، نهتنها دانشجو دیگر مخاطب آن نیست، بلکه معتقد است بهتر از برنامههای فرهنگی دانشگاه را میتواند در خارج از این محیط به دست آورد. دانشگاه کارکرد خودش را در حوزه فرهنگی از دست داده، دلیلش هم این است که نهادهای رسمی حاکمیتی در حوزه فرهنگی میدان را به نهادهای غیررسمی واگذار کردهاند. به همین دلیل است که میبینیم کافیشاپ، کافهکتاب، پردیسهای کتاب، سالنهای سینما و... امروز نیازهای دانشجویان را برطرف میکند و جالب اینکه در چنین فضاهایی دیگر محدودیتهای دانشگاهها وجود ندارد.
علیرغم اینکه بسیاری معتقدند دیگر دانشجویان ما فرهنگی نیستند، معتقدم دانشجوی دهه هشتادی اولا اگر بیشتر از دانشجوی دهههای 70 و 60، فردی فرهنگی نباشد، کمتر نیست و ثانیا به لحاظ هوش و استعداد، بهمراتب از دانشجویان آن دو دهه بالاتر است. دانشجوی امروز عمدتا زبان انگلیسی را به خوبی میداند و حتی فیلم را به زبان اصلی میبیند. اما ویژگیهایی دارد که باعث تفاوتش با گذشته میشود. مولفه اصلی آنها این است که قائل به سیاستگریزی است و همین مقوله شرایط حضور آنها در برنامههای دانشگاهی را متفاوت کرده است.
امروز با دانشجویی روبهرو هستیم که ظرفیت انتقاد را ندارد، دلیلش هم این است که محیط بحث و گفتوگو را برای او فراهم نکردهایم و متاسفانه این نسل حتی شنیدن نظر مخالف را هم تحمل نمیکند، چه رسد به اینکه بخواهد با منتقد خودش به گفتوگو بپردازد. این بهمعنای بیسواد بودن این نسل نیست، بلکه چون تمرین گفتوگو نکرده، نمیتواند در این حوزه ورود داشته باشد. درمقابل گروهی داریم که بهدنبال متهم کردن دانشجویان بوده و معتقدند این نسل بهدنبال برخی آزادیهای خاص بوده و اصلا بهدنبال کسب علم نیستند، درحالی که آمار اصلا این موضوع را تایید نمیکند. اگر نگاه کنید میزان پذیرش دانشجویان دهه 80 در دانشگاههای خارج از کشور به نسبت دهههای 70 و 60 کاهش نداشته، بلکه بیشتر هم شده است. اینکه امروز با چنین وضعیتی در دانشگاهها روبهرو هستیم، به دلیل آن است که آگاهانه نخواستهایم دانشجویان در فعالیتهای سیاسی حضور داشته باشند، چراکه تصور میکنیم کنترل آنها هزینه خواهد داشت. هرچند قطعا برخی افراط و تفریطهایی در این حوزه ایجاد میشد، اما درمجموع نتیجه مثبتی را شاهد بودیم؛ چراکه اولا دانشجویان را مسئولیتپذیر بار میآورد، ثانیا اینکه فضا را برای کار گروهی دانشجویان مهیا میکرد و در وهله آخر آگاهیهای عمومی دانشجویان را افزایش میداد. هرچند امروز شاید مطالعه دانشجوی دهه هشتادی نسبت به دو دهه قبل بیشتر باشد، اما عمده مطالعه آنها شخصی است و دیگر قالب مطالعه گذشته را ندارد.
ویژگیهای شخصیتی دهه هشتادیها چقدر در تداوم مسیری که امروز در دانشگاهها وجود دارد، نقش دارد؟
قطعا شرایط را متفاوت میکند. نگاه کنید یکی از ویژگیهای مثبت متولدان دهه 80، این است که نسبت به مسائل خیلی صریح و حتی هنجارگریز هستند، اما دانشجویان دهههای 70 و 60 اینگونه نبودند. البته منظورم از هنجارگریز بودن مباحثی مانند حجاب نیست، بلکه آنها امروز بهراحتی در مقابل اساتید صحبت میکنند و معتقدند لزوما حرف استاد یا روحانی محله درست نیست و همین نگاه باعث شده دانشجوی دهه 80، جسور باشد اما این مولفه آسیبهایی را هم به همراه داشته است. یعنی دانشجوی امروز زیست چندگانه دارد؛ منظور از زیست چندگانه ریاکاری نیست، بلکه نگاهشان کاملا متفاوت است. زمانی فردی را میبینیم که بهطور مثال به نماز و روزه اعتقادی ندارد، اما در محل کارش نماز میخواند که به این نوع نگاه ریاکاری میگویند، اما گاهی شخصیت فرد بهگونهای است که وقتی وارد یک محیطی میشود که افراد حجاب دارند، فرد هم مطابق با همان فضا میشود و درمقابل اگر در جمعی باشد که چندان پایبند به حجاب نباشند، خیلی اذیت نمیشود و وقتی این اتفاق از درون انسان برمیآید، دیگر مقوله ریاکاری نیست، بلکه فرد دارای زیست چندگانه است و دانشجوی امروز چنین وضعیتی دارد.
بهعبارت بهتر دانشجوی دهه هشتادی از برخی برنامههای رسانه ملی لذت میبرد، همزمان سریالهای خارجی را هم دنبال میکند و از تماشای آن هم لذت خواهد برد و این به معنی آن است که این دانشجو وقتی به مرحلهای میرسد که باید بین دو گزینه یکی را انتخاب کند، با مشکل مواجه میشود؛ چرا که اصلا نمیداند به دنبال چیست.
اینکه ما نتوانیم دانشجو را به فضای سیاسی و فرهنگی رسمی جذب کنیم، نتیجهاش بیتفاوتی دانشجو نسبت به مسائل مختلف کشور میشود. یعنی وقتی به دانشجوی دهه هشتادی میگوییم امروز انتخابات مجلس، ریاستجمهوری، شورای شهر و ... است، هیچ اهمیتی نمیدهد. دلیلش هم این است که در درون خودش هیچ هدفی را در حوزه سیاست تعریف نکرده و شببیداری نکشیده که با گروههای مخالف نگاه خود، بحث و گفتوگو کند. دانشجوی دهههای 70 و 60 در خانوادهاش محور بود، یعنی اگر در یک خانواده فردی دانشجو میشد، تمام اعضا به حرفهای او توجه داشتند. یکی از دلایل اینکه دانشجوی آن برهه خودش را بهروز میکرد، به دلیل انتظاری بود که دیگران از او داشتند، اما امروز دیگر اینطور نیست و خانوادهها عمده اطلاعات و حتی تحلیلهای موردنیاز را از شبکههای اجتماعی دریافت میکنند.
دانشجوی امروز حالت مرجعیت خودش را از دست داده است
به اعتقاد شما، دانشجوی امروز دیگر بهعنوان نخبه در میان جامعه پذیرفته نمیشود؟
بله. دانشجوی امروز حالت مرجعیت خودش را از دست داده است. یعنی ما امروز دیگر قشری تحتعنوان دانشجو نداریم و به جای آن باید علمآموز را به کار ببریم. در گذشته وقتی میگفتیم فردی دانشجو است، به معنی کسی بود که نهتنها اهل علم است، بلکه سیاست و فرهنگ را هم میشناسد و هدف اشتغالش هم مشخص است، اما امروز میبینیم، دانشجو به دانشگاه میرود اما بعد از گرفتن مدرکش در تاکسیهای اینترنتی کار میکند. از طرف دیگر میبینیم امروز تشکلهای دانشجویی حتی تشکلهایی که بهاصطلاح مقبول حاکمیت هستند نیز دانشجویان صاحب گفتمانی ندارند و در چنین شرایطی دیگر دانشجو تمایلی برای حضور در تشکلها هم ندارد. موضوع دیگر اینکه امروز رقابتی در فضای سیاسی فعالیتهای دانشجویی وجود ندارد و وقتی رقابتی وجود نداشته باشد، بستر برای رشد دانشجو هم وجود ندارد.
نقش گسترش فضای مجازی تا چه میزان باعث بیرغبتی دانشجویان به فضای فعالیتهای دانشجویی شده است؟
قطعا فضای مجازی و اپلیکیشنهای امروز در فرهنگ دانشجویی اثرگذار بوده اما واقعیت این است که ما میتوانستیم از این بستر در راستای تحکیم چنین فعالیتهایی استفاده کنیم. آنچه امروز دانشجویان در فضای مجازی دنبال میکنند، مباحث سلیقهای است درحالی که ما به دنبال مباحث گروهی هستیم. این را هم نباید فراموش کرد که گاهی میبینیم برخی اساتید توانستهاند با نزدیکشدن به گفتمان دانشجوی امروز، آنها را جذب کنند. معتقدم مشکل دانشجو و دانشگاه ما فقدان گفتمان است، یعنی در دهههای 70 و 60 گفتمان غالب چه در حوزه سیاست، چه اجتماع و فرهنگ مشخص بود و امروز نیز باید گفتمان را متناسب با آنچه دانشجو به دنبال آن است، تعریف کنیم.
حوزه خدمات اجتماعی زمینه بیشتری را برای مشارکت دانشجویی فراهم میکند
گفتمان دانشجوی امروز از نگاه شما چیست؟
اگر گفتمان را به سمت خدمات اجتماعی و حمایت محرومان ببریم، قطعا زمینه برای مشارکت دانشجویان در برنامههای دانشجویی فراهم میشود. باید این مساله را قبول کنیم که دیگر ذائقه دانشجو تغییر کرده و به همین دلیل میبینیم وقتی دانشگاهی اقدام به برگزاری اردوی جهادی میکند، دانشجویان از آن استقبال هم میکنند. یعنی دانشجوی امروز برخلاف دهههای 70 و 60 که معنویت را در مناسک و مراسم خاص دینی میدید، امروز در انجام خدمات اجتماعی میبیند. یعنی دانشجوی امروز میگوید با کمک کردن به محرومان به معنویت میرسم یا با تلاش برای نجات محیطزیست، به معنویت دست پیدا میکنم. در چنین شرایطی ما نتوانستیم برای این دانشجوی امروز با چنین ذائقهای، گفتمانسازی داشته باشیم. معتقدم در این وضعیت اگر دانشگاه و نهادهای فرهنگی نتوانند گفتمان فرهنگی را به سمت گفتمان اجتماعی ببرند، دیگر مقوله فرهنگ نخواهیم داشت.
امروز نمیتوان این مساله را نادیده گرفت که کسب معنویت دانشجوی امروز با دهههای گذشته متفاوت است، درحالی که عدهای معتقدند مثلا چون دانشجوی امروز نماز نمیخواند یا نگاهش به حجاب متفاوت شده، پس فرد بی اخلاقی است و این یک خطای استراتژی محسوب شده که درنهایت باعث خواهد شد در برنامهریزیهای فرهنگی نیز دچار خطا شویم. اعتقادم این است که فضای جامعه و دانشگاه ما به سمت بیاخلاقی نمیرود، درست است که اخلاق به قوت برخی دهههای گذشته نیست، اما اینکه مردم از مناسک دینی استقبال قبل را ندارند، به معنی این نیست که میخواهند بیاخلاق باشند، بلکه اخلاق یک مقوله ذاتی است. برخی پیشداوریهای ذهنیمان باعث شده تا امروز از متولدین دهه 80 فاصله بگیریم و اثرات آن را در دانشگاهها هم شاهد باشیم.
فعالیتهای فرهنگی در قالب فعالیت اجتماعی معنا پیدا میکند
اگر به سمت ایجاد انجمنها یا گعدههای دانشجویی برویم که هدف مشترک اجتماعی دارند، بستر برای استقبال دوباره از فعالیتهای دانشجویی فراهم میشود؟
نگاهم این است که در زمان فعلی، دیگر مقولهای تحتعنوان فعالیت فرهنگی در دانشگاهها بیمعناست و فعالیت فرهنگی در قالب فعالیت اجتماعی معنا پیدا میکند.
فعالیت سیاسی هم در قالب همین فعالیتهای اجتماعی معنا پیدا میکند؟
این مقوله متفاوتی است. فعالیتهای اجتماعی هزینهای برای دستگاهها ندارد اما فعالیت سیاسی اینطور نیست. درحالی که تنها درصورتی میتوان در میان نسل جوان تعلق به جامعه و حاکمیت را ایجاد کرد که دانشجوی ما سیاسی باشد؛ چراکه تنها تشکل سیاسی است که برای آینده چشمانداز ترسیم میکند و در این راه نیز برنامهریزی مشخصی دارد، اما فعالیتهای اجتماعی نیز نهایتا حالت فعالیت فردی پیدا میکند. موضوع دیگری که بد نیست در اینجا بدان اشاره کنم، این است که کاهش رغبت جامعه به حضور در انتخابات مختلف، همین بیتفاوتی دانشجویان نسبت به این موضوع است؛ چرا که یک گروه دانشجویی فارغ از اینکه طرفدار کدام جناح سیاسی داخل کشور است، میتواند همزمان 10 نفر را نسبت به انتخابات حساس یا بیتفاوت کند. ایسپا نظرسنجیای درباره آخرین انتخابات ریاستجمهوری انجام داد که براساس آن تنها 46 درصد مردم در انتخابات شرکت کردند و درمیان آنها هم قشر جوان رده سنی 18 تا 32 سال بین 10 تا 12 درصد بود، حال سوال این است که در چنین شرایطی چه انتظاری از قشر دانشجو میرود که دغدغه بهتر شدن وضعیت کشور را داشته باشد؟
امروز باید این مساله را که چرا دانشگاهها و دانشجویان ما سیاسی نیستند، ریشهیابی کرد. یعنی باید بررسی شود که شروع خروج مراکز آکادمیک و دانشجویان ما از عرصه سیاست در چه زمانی آغاز شد. قطعا این مساله بسیار متفاوت است که دانشجویان آگاهانه وارد فعالیتهای سیاسی نشوند یا اینکه فضای این کار برای آنها فراهم نبوده است؟ نگاه کنید یکی از مهمترین محصولات فرهنگی دهههای 70 و 60، نشریات دانشجویی بود، اما امروز فضای این حوزه را نگاه کنید که چه شرایطی دارد. ما در آن برهه نشریات بسیار فعالی را داشتیم تا جاییکه حتی برخی فعالان نشریات برای چاپ یک کاریکاتور کمیته انضباطی میشدند و از طرف دیگر دانشجویان دائم منتظر شمارههای جدید نشریات بودند، اما الان وضعیت کاملا متفاوت شده است. وقتی دانشجویی از 18 سالگی تمرین نوشتن میکند و بعد به تدریج غلطهایش توسط دیگران گرفته میشود، کمکم متوجه میشود که ذائقه مخاطب چیست، طبیعتا در بحث حضور دانشجو در فضای سیاسی هم اثرگذار است. درحالی که امروز دیگر نشریات دانشجویی به معنی گذشته وجود ندارد.
اگر زمینه برای فعالیت دانشجویان در نشریات همانند گذشته باشد، تاثیری در وضعیت امروز دانشگاهها دارد؟
جشنواره انتخاب نشریه برتر دانشجویی در دهههای 70 و 60 جزء مهمترین جشنوارههای فرهنگی بود و امروز وقتی چنین شرایطی نیست، قطعا تمایلی برای فعالیت همانند گذشته در حوزه نشریات وجود ندارد. متاسفانه ساختارهای قبلی در حوزه نشریات از بین رفته و طبیعی است که دیگر فضا مانند گذشته نیست. ما سالهایی را داشتیم که انتشار یک مقاله درباره امام زمان(عج) در سطح کشور جنجال به پا میکرد اما امروز اصلا اینطور نیست. معتقدم اگر دوباره اجازه فعالیت سیاسی به دانشجو داده شود و این مهم در حوزه فرهنگی هم دنبال شود، هنوز هم دانشجویان به فعالیتهای دانشجویی علاقهمند هستند. قطعا هیچ دانشجویی را نداریم که نسبت به آینده کشورش بیتفاوت باشد و ما باید به آنها اجازه دهیم تا در حوزههای مختلف به ایفای نقش خودشان بپردازند، درحالی که امروز این اتفاق نمیافتد و تبعاتش نیز آن است که دانشجو اصلا بهدنبال رفع نیازهای فرهنگی و سیاسیاش در دانشگاه نیست.
تشکلهای دانشجویی نیاز به شوکدرمانی دارند
با توجه به صحبتهای شما، یعنی تشکلهای دانشجویی را میتوان به دوران اوجشان بازگرداند؟
بله. درست است که فعالیت دانشجویی امروز به مرحله بیماری رسیده و نیاز به احیا دارد اما میتوان آن را احیا کرد و با شوکدرمانی میتوان این کار را انجام داد. موضوع دیگر اینکه خانوادهها در گذشته خیالشان از این بابت که همه نیازهای فرزندانشان در دانشگاه به درستی پاسخ داده میشد، جمع بود اما امروز این نگرانی هم وجود دارد که وقتی دختر یا پسرش به دانشگاه میرود، چه اتفاقی برای او رخ میدهد و با چه افرادی در ارتباط است. در دهههای قبل وقتی دانشجو به محل زندگیاش باز میگشت، به معنی واقعی فرهنگ خانوادهاش را تغییر میداد اما امروز خانواده بهدلیل اینکه نمیخواهد فرزندش را از دست بدهد، ترجیح میدهد هرچه او میپسندد را قبول کند. یعنی اگر دختر خانوادهای میخواهد به جشنی برود، از آنجایی که دیگر نمیتوان همانند گذشته با او مخالفت کرد، مادر خانواده هم ترجیح میدهد به سبک و سیاقی که آن میهمانی میپسندد، دربیاید و به همراه دخترش برود. امروز در وضعیتی هستیم که هیچکدام از حوزههای فرهنگی و هنری ما نیاز خواسته دانشجوی امروزی را برطرف نمیکند، در چنین شرایطی باید برنامهریزیمان را در همه سطحها تغییر دهیم. موضوع دیگر اینکه ما دیگر قابلیت بازگشت شرایط به دهه 60 و 70 را با فعالیتهای فرهنگی نداریم و باید این کار را با فعالیتهای اجتماعی انجام دهیم؛ چراکه دانشجویان امروز برای کمک به دیگران ارزش بالایی قائل هستند، قطعا ما نیز باید از این ظرفیت استفاده کنیم و از این طریق میتوان وضعیت فرهنگی را بهتدریج تغییر دهیم. اما اینکه بخواهیم همانند گذشته صرف برگزاری چند برنامه فرهنگی در دانشگاهها انتظار استقبال دانشجویان را داشته باشیم، راه به جایی نخواهیم برد.
معاونان فرهنگی دانشگاهها دیدگاه مشخصی در حوزه فرهنگی ندارند
یکی از مشکلات ما این است که به طور کلی اگر بخواهیم حرف بزنیم، باید گفت معاونان فرهنگی دانشگاههای ما اصلا دیدگاه مشخصی در حوزه فرهنگی ندارند. حتی اگر به آنها بگوییم پنج میلیارد تومان بودجه هم میدهیم، باز نمیدانند باید برای نسل امروز چه برنامهریزیای داشته باشند. متولیان فرهنگی ما خودشان را بهروز نکردهاند و وقتی هنوز یک مسئول فرهنگی ما کافیشاپ را محل فساد میداند یا تصور میکند تماشای تئاتر پا گذاشتن روی ارزش است یا کنسرت موسیقی به دلیل اختلاط مشکل دارد، چطور میتواند برای دانشجوی امروز کار فرهنگی کند. از متولیان امروز فرهنگی سوال کنید که چند تئاتر دیدهاند، آخرین کتابی که خواندهاند چه بوده یا کدام کنسرتها را شرکت کردهاند، متوجه شرایط خواهید شد. تا زمانی که متولیان فرهنگی ما ذائقه موسیقی، کتاب، فیلم و... نسل جوان را نمیدانند، قطعا وضعیتمان اصلاح نمیشود. بعضی از تاثیرگذارترین افرادی که برای این حوزه تصمیم میگیرند، اصلا شناختی از فرهنگ ندارند و قطعا برنامهریزی ما در دانشگاهها برای نسل دهه 80 هم از این مساله نشأت میگیرد.