گفت‌وگوی «فرهیختگان» با محمدرضا ترابی درباره رنج و بلای انسان قدسی
انسان روح بسیار لطیفی داشت و اگر به این دنیا نمی‌آمد، فقر خودش را متوجه نمی‌شد.
  • ۱۴۰۱-۰۵-۱۸ - ۰۱:۵۸
  • 00
گفت‌وگوی «فرهیختگان» با محمدرضا ترابی درباره رنج و بلای انسان قدسی
هدایت تاریخ بشریت؛ بزرگ‌ترین کارکرد رنج انسان قدسی
هدایت تاریخ بشریت؛ بزرگ‌ترین کارکرد رنج انسان قدسی

علی عسگری، خبرنگار: مقوله رنج در بیان نصوص دینی به‌عنوان یکی از راه‌های سلوک به‌سمت خداوند متعال و طهارت از گناهان که اتفاقا آفاتی همچون عجب را نیز نصیب انسان نمی‌کند، طرح شده است؛ اما این مسیر از سلوک درخصوص حضرات معصومین به چه نحو عمل می‌کند؟ به‌عبارت دیگر، رنج چه کارکردی در وجود حضرت امام‌حسین(ع) دارد که به‌واسطه آن دایره شفاعت ایشان از همه ذوات نورانی اهل‌بیت وسیع‌تر می‌شود؟ ماه محرم و فرا رسیدن ایام ذکر مصیبت رأس بلاکشان عالم امام‌حسین(ع) به‌نظر فرصت خوبی را برای پاسخ به پرسش از نقش رنج در زندگی انسان فراهم می‌کند. دراین‌باره با محمدرضا ترابی، پژوهشگر فرهنگستان علوم‌اسلامی به گفت‌وگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

ما   در «فرهیختگان» پرونده‌ای درخصوص مساله رنج و نسبت آن با زیست انسان آغاز کردیم. دو سوال وجود داشت؛ یکی اینکه نسبت رنج با زیست انسان چیست؟ فارغ از اینکه انسان دینی دارد یا ندارد به خدا اعتقاد دارد یا ندارد؟ و نسبت رنج با زندگی انسان چیست؟ دوم نسبت رنج با سلوک دینی انسان است. یعنی اگر می‌خواهی به‌سمت خدا بروی و سیری به‌سوی خدا داشته باشی، رنج جزء لاینفک سلوک تو است. این دو سوالی بود که درمورد آن گفت‌وگوهایی گرفتیم. دهه محرم که فرا رسید طرح ما این بود که گفت‌وگوهایی با همین فضا داشته باشیم. چون ماجرای امام‌حسین(ع) و کربلا، داستانی در راس بلاکشان عالم است و بسیاری از مطالبی که می‌خوانیم حکایت رنج و بلا در عاشوراست که نمی‌توان آن را انکار کرد و به‌واسطه این بلا اتفاقاتی برای امام‌حسین(ع) می‌افتد و اتفاقاتی برای شیعه می‌افتد که می‌خواستیم پیرامون این گفت‌وگو کنیم و این بحث را باز کنیم که رنج در این حادثه چه جایگاهی دارد و این حادثه چه اثراتی برای ما دارد؟
قبل از ورود به بحث نکته‌ای را عرض می‌کنم که احساس من این بود که استفاده‌کردن از مفهوم رنج شاید چندان دقیق نباشد. مفهوم بلا شاید بهتر از مفهوم رنج باشد به این خاطر که دو نکته به ذهن من آمد؛ یکی اینکه مفهوم رنج انگار از سایر مفاهیم حول خود بریده است، اما مفهوم بلا به این صورت نیست. بلا نشان می‌دهد یک نفر این بلا را نازل می‌کند و یک نفر این بلا را تحمل می‌کند. ارتباط در بلا نسبت به رنج بهتر دیده شده است. دوم اینکه رنج صرفا یک حالت روحی است ولی بلا بسیار اعم از این حالت روحی است. ممکن است عده‌ای از گرفتاری‌هایی رنجی نبرند، لذا بحث من بیشتر در رابطه با مفهوم بلاست.
درمورد بلا ما علاوه‌بر سلوکی که با اعمال خودمان انجام می‌دهیم و ریاضت‌هایی که تحمل می‌کنیم -مثلا نماز و روزه یا هر عملی که انجام می‌دهیم- علاوه‌بر این، همواره یک سلوک دیگری داریم که ما را رشد می‌دهد و آن سلوک با بلاست. سلوک با بلا درحقیقت فعل ما نیست. ما خودمان بلایی را برسر خودمان نمی‌آوریم. آن بلاهایی است که در قضا و قدر الهی شامل حال ما می‌شود. مثلا اصل اینکه ما وارد این دنیا شدیم از این دست است. اصل اینکه ما وارد این دنیا می‌شویم، دچار گرفتاری‌هایی می‌شویم که باید بخوریم و بخوابیم و... اینها گرفتاری‌های ما است که البته بدون حکمت نیست. ما را به یک دلیلی در این دنیا آورده‌اند و این دنیا هم یک مرحله از رشد ما است. در بعضی از روایات این‌گونه است که انسان روح بسیار لطیفی داشت و اگر به این دنیا نمی‌آمد، فقر خودش را متوجه نمی‌شد، لذا انسان را وارد این دنیا کردند که کاملا فقر خودش را بفهمد و بداند که وابسته است و نیاز دارد.  علاوه‌بر اینکه به این دنیا آمده‌ایم و هر کسی در زندگی شخصی خودش یک گرفتاری‌هایی دارد که فقط برای خودش است، هر کسی یک قضا و قدری دارد که مخصوص خودش است. در روایات ما آمده است کانه خدا هر کسی را جداگانه سرپرستی می‌کند و برایش خدایی می‌کند و برایش تقدیراتی می‌نویسد و هرچه خدا برای یک مومن تقدیر می‌کند، برای او خیر است. این نکته در روایات ما بسیار زیاد است. ازجمله چیزهایی که برای ما خیر است همین بلاست. البته بلا برای کافر و برای کسی که اساس دین را نپذیرفته است، خیر نیست. در روایتی از امام‌رضا(ع) آمده است: «اَلْمَرَضُ لِلْمُؤْمِنِ تَطْهِیرٌ وَ رَحْمَةٌ وَ لِلْکَافِرِ تَعْذِیبٌ وَ لَعْنَةٌ» یعنی بیماری برای شخص کافر عذاب و لعنت است و سودی از آن نمی‌برد ولی برای مومن باعث تطهیر می‌شود و برایش رحمت است. یعنی همه بلاهایی که مومن تحمل می‌کند در باطن خودش از رحمت خدا ناشی شده است؛ اما بلایی که مربوط به کافر است از رحمت خدا ناشی نشده بلکه از غضب خدا ناشی شده است.
بنابراین آنچه باعث تفاوت بین این دو دسته می‌شود این است که هر دو بلا را تحمل می‌کنند اما یک بلایی از رحمت خدا و یک بلای دیگر از غضب خدا ناشی می‌شود. البته ما در مواجهه با بلا رشد می‌کنیم و در نوع مواجهه ما با این بلا رشد حاصل می‌شود. اگر کسی در یک بلایی ایمانش را از دست بدهد، هیچ‌وقت رشد نمی‌کند، یعنی آن صبر و تحملی که دارد باعث رشدش می‌شود. نمی‌شود گفت بلا به‌هیچ‌وجه به ما مربوط نمی‌شود اما اساسش رشدی است که خدا متناسب با ظرفیت من، مرا به این اندازه بلا دچار می‌کند و هر کسی متناسب با ظرفیت خودش به بلایی دچار می‌شود.
همین‌جا یک تفاوتی پیدا می‌شود بین این نوع سلوک با آن نوع سلوکی که ما با اعمال خودمان انجام می‌دهیم. اولین تفاوتش همین است که در ریاضت‌ها و اعمالی که ما انجام می‌دهیم، احتمال اشتباه داریم، ممکن است منحرف شویم ولی در بلایی که از جانب خدا نازل می‌شود، احتمال اشتباه نیست. نکته دیگر این است که در اعمال‌مان گاهی ممکن است دچار عُجب شویم و در عمل فقط خودمان را ببینیم. مثلا شخصی دوساعت به سحر مانده بیدار می‌شود، دعای ابوحمزه را می‌خواند و نماز شب را می‌خواند و هر شب این کارها را انجام می‌دهد، بعد از 20سال برمی‌گردد و به زندگی‌اش نگاهی می‌اندازد و می‌گوید من 20سال است نماز شب می‌خوانم. ما در تاریخ هم این موضوع را به‌عینه دیده‌ایم، ممکن است در خودمان هم لمس کرده باشیم که اعمال این آفت را دارد و انسان باید همیشه مواظب این آفت عمل باشد. اما بلا این‌گونه نیست، بلا انسان را دچار انکسار و شکستگی می‌کند. بلا نقطه‌ضعف‌ها و وابستگی‌ها را به انسان نشان می‌دهد. یک نفر ممکن است احساس کند هیچ تعلقی به این دنیا ندارد اما وقتی بلایی نازل می‌شود و مثلا اموال او دچار اتفاقی می‌شود، می‌بیند انگار به این اموال دنیوی وابسته بوده است. این حالت انکسار را ما در انسان‌هایی که بلا دیده‌اند بسیار می‌بینیم. من خودم روی این موضوع خیلی دقت و مشاهده کرده‌ام افرادی که خودشان مریض دارند و گرفتاری دارند دائم درحال دعا کردن و دائم درحال توسل گرفتن و صدقه‌دادن هستند. در این حالتی که بلا برایشان پیش آورده است حالت انکساری دارند. پس علاوه‌بر این سلوکی که ما با اعمال‌مان داریم یک سلوک دیگری هر شخصی دارد ولو اینکه متوجه نشده باشد که درحال سلوک و رشد است اما این وجود دارد و آن هم سلوک و رشد با بلاست.

چهارچوب تحلیلی که ارائه دادید چهارچوب تحلیلی بسیار خوبی است و کاملا متناسب و برآمده از فضای روایات ماست که بلا برای مومن بالابردن او و زدودن زوایدش است. ولی می خواهم بگویم این چهارچوب وقتی در قضیه کربلا و امام‌حسین(ع) وارد می‌شود برای حضرت چگونه می‌تواند معنا پیدا کند؟ آیا حضرت هم تمحیص و زوایدی دارد؟ چیزهایی که ما درمورد خودمان می‌گوییم می‌توانیم با ایشان هم تطبیق کنیم؟
بلاها اقسامی دارند، یک قسمی از بلا از رحمت خدا نمی‌جوشد، از غضب خدا می‌جوشد و آن بلایی است که مربوط به کافر است و عقوبت است. خیر و رشدی در این بلا نیست اما آن بلایی که منشأ آن رحمت خدا است برای مومنان عادی -که هم کارهای خوب و هم کارهای بد دارند- رخ می‌دهد. این بلا کفاره گناهان‌شان است. البته همیشه بلا، کفاره گناهان است اما ممکن است این بلا به‌دلیل گناهی نازل نشده باشد و خداوند می‌خواهد یک نقطه‌ضعفی را به مومن نشان دهد و یک نقطه‌ضعفی را از او برطرف کند.
اما یک قسم دیگر بلایی است برای افرادی که اصلا گناهی در زندگی‌شان مرتکب نشده‌اند و نقطه‌ضعفی در وجودشان نیست که قرار باشد با بلا، آن نقطه‌ضعف پر شود یا کامل شود یا از بین برود. اینها افرادی هستند که بلا برایشان به‌دلیل ترفیع درجات و شفاعت نازل شده است. در جریان گفت‌وگوی یزید و امام‌سجاد(ع)، یزید به امام می‌گوید «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ» یعنی آن مصیبت‌هایی که می‌بینید به‌خاطر خودتان است، آیه قرآن را پیش‌روی امام سجاد قرار می‌دهد، یعنی خودتان کارهایی را کردید که به این مصیبت‌ها گرفتار شده‌اید! امام‌سجاد(ع) می‌فرمایند این آیه درمورد ما نیست این آیه درمورد همان‌هایی است که هم گناه می‌کنند، هم کار خوب انجام داده‌اند، این مصیبت‌هایی که برایشان نازل می‌شود به‌خاطر گناهانی است که انجام داده‌اند. امام می‌فرماید این آیه درمورد ما نازل نشده، بلایی که ما قرار است تحمل کنیم بلایی نیست که «بما کسبت ایدیکم» باشد. بلای ما، بلایی است که برای دستگیری از دیگران ما آن را تحمل می‌کنیم.
پس تا اینجا این‌طور شد که بلا گاهی عقوبت است یا کفاره گناهان است یا نشان‌دادن نقطه‌ضعف‌هاست ولی گاهی برای ترفیع درجه و شفاعت است.
در تقسیم‌بندی دیگری، بلا گاهی باعث رشد یک نفر می‌شود و یک نفر به‌تنهایی بلایی را تحمل می‌کند. مثلا فرض کنید یک نفر سردرد می‌گیرد و شب تا صبح یک بلا را تحمل می‌کند. یا شب بی‌خواب می‌شود و یک بلایی را تحمل می‌کند که مربوط به خودش است و خودش رشد می‌کند، ولی گاهی یک بلایی بر یک نفر نازل می‌شود و دیگران هم به‌نوعی دچار آن بلا می‌شوند و بلا دامنگیر آنها هم می‌شود. فرض کنید وقتی یک فرزند از یک خانواده تب می‌کند پدر و مادر غصه می‌خورند و درگیر بلا هستند و به‌نوعی آن بلا را تحمل می‌کنند. یا اگر بخواهیم آن را توسعه دهیم فرض کنید وقتی یک خانواده یک جوان را از دست می‌دهند پدر و مادر خیلی با آن بلا درگیر هستند، علاوه‌بر آن رفقا و فامیل‌ها و آشنایان هم درگیر این بلا هستند. به‌هر‌حال غصه‌ای که می‌خورند و غمی که بر دل آنها می‌آید بلایی است که دامنگیر آنها هم شده است. کس دیگری بلا دیده، اما بلای آن دامنگیر عده دیگری هم می‌شود.
ظرفیت بزرگ‌تری هم برای بلا قابل تصویر است و آن بلاهایی است که یک جامعه با آن رشد می‌کند. در روایات این‌گونه است که در زمان حضرت‌یوسف، حضرت بلایی تحمل کرد و از خانواده دور و زندانی شد ولی باعث شد جامعه مصر رشد و قومش نجات پیدا کند. یعنی یک شخص که محور اجتماعی است، بلایی را تحمل می‌کند و کل جامعه را رشد می‌دهد. این تفاوت ظرفیت‌ها در بلا، متناسب با درجات ایمانی افراد است. گاهی ربطی به درجات ایمانی ندارد ولی از جایی به بعد که با بلای من، دیگری رشد پیدا می‌کند، مربوط به درجات دیگر است. لذا فرمودند: «اِنَّ أَشَدَّ اَلنَّاسِ بَلاَءً اَلْأَنْبِیَاءُ ثُمَّ اَلَّذِینَ یَلُونَهُمْ ثُمَّ اَلْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ» شدیدترین مردم در تحمل بلا انبیا هستند و بعد کسانی که به‌دنبال آنها هستند و کسانی که در درجات پایین‌تر هستند.  اما ظرفیت بزرگ‌تری از بلا وجود دارد که می‌تواند کل تاریخ را رشد دهد، یعنی نه‌فقط یک فرد یا قوم یک جامعه؛ بلکه کل تاریخ با این بلا رشد پیدا می‌کنند و آن هم این بلای عاشوراست. اینکه این‌قدر این بلا بزرگ است هر کسی نمی‌تواند این بلا را تحمل کند. در روایات ما این‌گونه است که حضرت‌ابراهیم وقتی جریان حضرت‌اسماعیل پیش آمد و قربانی فرستاده شد و حضرت ابراهیم فرزندشان را قربانی نکردند، انگار خواسته‌ای در دل‌شان بود که کاش این بلا را تحمل می‌کردم که بزرگ‌ترین بلایی را که در عالم هست تحمل کرده باشم. کانه تلقی‌شان این‌گونه بود که اگر شخصی مانند حضرت‌ابراهیم شخصی مانند حضرت‌اسماعیل را با آن تعلق و شدت محبتی که بین آنها وجود دارد ذبح کند، تحمل آن کار سختی است و بزرگ‌ترین بلای عالم را تحمل کرده است. اما همان‌جا خطاب آمد که تو خودت را بیشتر دوست داری یا پیامبر آخرالزمان را؟ حضرت فرمود: من پیامبر آخرالزمان را از خودم بیشتر دوست دارم. خطاب آمد که فرزند او را بیشتر دوست دارید یا فرزند خود را؟ حضرت فرمودند: فرزند او را از فرزند خودم هم بیشتر دوست دارم و بعد جریان عاشورا را برای حضرت‌ابراهیم نقل کردند و ایشان گریستند و غصه خوردند. اینجا خطاب آمد که تو به ثواب آن بزرگ‌ترین مصیبت رسیدی و به چیزی که می‌خواستی رسیدی.  پس بنابراین این مصیبت بزرگ، مصیبتی که قرار است کل تاریخ را رشد دهد، مصیبتی که در آسمان و زمین گران آمده و ملائکه بر آن گریستند، مصیبتی است که هر شخصی نمی‌تواند آن را تحمل کند. مصیبتی است که در بعضی از کتب متاخر آمده در عالم ذر، این مصیبت عرضه شد و سیدالشهدا آن را تحمل کرد. البته این خیلی سند قوی ندارد ولی با آن دستگاه فکری ما جور درمی‌آید و چیز بعیدی نیست.
البته اصل این بلا مربوط به نبی‌اکرم است و ایشان کسی است که دارد این بلا را تحمل می‌کند. مثل فرزندی که از خانواده بیمار می‌شود و پدر و مادر هستند که بلای اصلی را تحمل می‌کنند.

این بحث ما را به یاد این بیت از حافظ انداخت که می‌گوید «مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ/ چرا که وعده تو کردی و او بجا آورد». این شعر را کنایه به جریان حضرت‌ابراهیم می‌گیرند که اصطلاحا این وعده را حضرت‌ابراهیم قرار بود انجام دهد ولی پیر مغان، حضرت‌رسول و امیرالمومنین بودند که فرزند را قربانی کردند. می‌خواستم سوال بپرسم درباره عبارتی که از رسول خدا نقل شده که هیچ پیامبری به‌اندازه من اذیت نشد، درحالی‌که حضرت‌یحیی مصیبت‌های بزرگی دیدند و بنی‌اسرائیل با پیامبران‌شان کارهایی کردند که با حضرت‌رسول آن کارها نشد؛ ولی با این حال حضرت‌رسول مدعی هستند که من رأس بلاکشان عالم هستم و هیچ‌کس به‌اندازه من بلایی در این قضیه نکشیده است.
بله، یعنی درواقع با این تحلیل این مساله روشن‌تر می‌شود که آن بلا و مصیبت‌هایی که بر خاندان ایشان وارد شد، درواقع بلایی است که نبی‌اکرم تحمل می‌کنند؛ اتفاقاتی که برای صدیقه‌طاهره افتاد یا امیرالمومنین و امام‌حسین و شاید بتوان گفت اوج این بلاها در کربلا واقع شد. شاید با این توضیح بتوانیم این روایت را درست متوجه شویم. گاهی این روایت را این‌طور توضیح می‌دهند که شکمبه گوسفند را برسر پیامبر می‌ریختند که البته اینها مصیبت و گرفتاری‌های بزرگی است، ولی انسان احساس‌شان نمی‌کند و وقتی با جریان عاشورا توضیح داده می‌شود، انسان واقعا معنای این روایت را درک می‌کند.
 پس عرضم تا اینجا این بود بلاهایی وجود دارد که برای عقوبت و کفاره و یک بلاهایی برای ترفیع درجه و شفاعت است. کلا بلاها ظرفیت‌هایی دارد. من بحثم درباره بلاهایی است که درباره شفاعت است. در روایت است که مثلا شهید می‌تواند عده‌ای را شفاعت کند. گاهی جامعه‌ای با آن بلا رشد پیدا می‌کنند و مساله 10 یا 100نفر نیست. ولی گاهی کل تاریخ می‌توانند با این بلا رشد کنند. اگر به بلای عاشورا توجه کنید، از دوران حضرت‌آدم که هنوز واقعه عاشورا اتفاق نیفتاده بود، چیزی که باعث شد توبه حضرت‌آدم پذیرفته شود، همین واقعه بود. روایت است آن کلماتی بر حضرت نازل شد و جریان عاشورا نقل شد و ایشان گریه کردند. همه انبیا تقریبا برای امام‌حسین گریه کردند و خیلی از آنها برای ما نقل شده، مثل حضرت‌ابراهیم و موسی و حضرت‌زکریا که در روایت ابن‌شبیب، خیلی عجیب است که زکریا از خدا می‌خواهد که فرزندی به او عنایت کند که او شهید شود که بتواند با مصیبت امام‌حسین شریک باشد، یعنی آن را درک و تحمل کند. این تا زمان خود پیامبر و ائمه و حتی تا زمان ما ادامه دارد که امام‌زمان می‌فرمایند: «لأَندُبَنَّک صَباحاً و مَساءً و لأَبکینَّ عَلَیک بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً» یعنی هر صبح و شام بر تو گریه و شیون می‌کنم و در مصیبت تو به‌جای اشک، خون می‌گرییم. این نشان‌دهنده ظرفیت عظیم این بلا است که از اول تاریخ با حضرت‌آدم شروع می‌شود تا زمان ما و زمان ظهور که حضرت خودشان را با امام‌حسین‌(ع) معرفی می‌کنند، این بلا جوامع مختلف را رشد می‌دهد و باعث رشد انسان‌های مختلف می‌شود؛ هم در وجه فردی و هم رشد جوامع.

یک سوال مرتبط با این مرحله می‌پرسم که بیشتر استدراک است و می‌خواهیم بحث را بیشتر توضیح دهید. با این عنوان که اگر بلا یا رنجی که انسان جانش را می‌دهد و شهید می‌شود درخصوص آدم‌های عادی موجب این شود که یک شفاعتی و دستگیری ایجاد شود و شخص بتواند یک جماعتی را با خودش همراه کند و ارتقای معنوی دهد، درخصوص انسان‌های غیرمعصوم تصویر واضح و روشنی دارد، ولی درباره شخصیتی مثل امام‌حسین، چرا حضرت باید دستگیری بیشتری داشته باشد؟ مگر نه اینکه مقام شفاعت برای ایشان است؟ در ادبیات اگر نگاه کنید انگار شاید کمتر به ائمه دیگر برای شفاعت دخیل می‌بندیم و تصور اکثریت بر این است که کشتی امام‌حسین بزرگ‌تر است و ایشان است که همه را شفاعت می‌کند. در ادبیات دینی اگر توجه کنید، انگار که اهل جهنم را دستی از طرف امام‌حسین می‌آید و خیلی‌ها را نجات می‌دهد. می‌خواستم بگویم این ائمه که نور واحد هستند و در یک مقام هستند و افضلیتی بر دیگری ندارند، ولی با این حال چطور می‌شود با اینکه همه در یک رتبه هستند و همه یک جایگاه و اثر دارند و نور واحد هستند، یکی از این بزرگواران دستگیری و شفاعت بیشتری خواهد داشت. مگر نه اینکه شفاعت رابطه مستقیم با جایگاه شخص دارد؟ یعنی اگر همه اینها امام هستند طبیعتا باید میزان یکسانی شفاعت وجود داشته باشد، با توجه به اینکه همه آنها نور واحدند و در یک جایگاه هستند.
به‌نظر من این سوال مقداری پیچیدگی دارد ولی چیزی که به‌نظر من می‌آید این است که درست است همه نور واحد هستند، اما نکته این است که اولا وجود مقدس نبی‌اکرم طرحی دارند که هر امامی که می‌آید در یک‌جایی از آن طرح قرار می‌گیرند و آن را کامل می‌کنند. امام‌حسن(ع) باید صلح کنند و زمینه‌هایی ایجاد شود برای عاشورا. سیدالشهدا باید چنین بلایی را تحمل کنند و امام‌سجاد باید 30سال برای چنین بلایی گریه کنند و آن را درطول تاریخ ادامه‌دار کنند و به همه یاد دهند که چطور می‌شود با این بلا درگیر شد و نباید فراموش شود. این چیزی نیست که یک روز اتفاق افتاده باشد و تمام شده باشد، هریک از ائمه گوشه‌ای از آن طرح بزرگ نبی‌اکرم را جلو می‌برند.
اینکه همه ائمه نوری واحد هستند و اینکه امام در اوج مقامات است و همه ائمه بسط ید برای شفاعت دارند یک معناست و یک‌طرف قضیه قرار می‌گیرد و طرف دیگر این است که بالاخره شیعیان چگونه متصل می‌شوند به امام؟
اگر کسی با امیرالمومنین متصل شد، حضرت او را شفاعت می‌کند، ولی محوری که قرار دادند که نقطه کانونی درگیری بین حق و کفر است، جریان عاشوراست که انگار خیلی از جامعه شیعه با این متصل شدند. ممکن است خیلی از جامعه شیعه به کاری که امام‌حسن(ع) انجام دادند متصل نشدند. لذا نمی‌خواهم بگویم شفاعت ایشان شامل حال آنها نمی‌شود و اگر بخواهیم وارد آن شویم مسیر سختی است ولی این اتفاق افتاده است که مردم با این بلای عاشورا درگیر شدند.
اجازه دهید ادامه بحث را پی بگیریم. ما به این نقطه رسیدیم که بلایی در عالم نازل شده و وجود نازنینی آن را تحمل کرده که ظرفیت این بلا، ظرفیت هدایت کل عوالم و کل تاریخ بشریت است. حالا ما چگونه می‌توانیم با این بلا رشد پیدا کنیم؟ آیا همین که امام‌حسین آن را تحمل کرد کار تمام می‌شود؟ دیگر لازم نیست کاری کنیم یا نه ما هم باید اینجا فعلی انجام دهیم که شفاعت شامل حال ما شود؟
در مسیحیت می‌گفتند حضرت‌عیسی رنجی را تحمل کرد و ما شفاعت شدیم. اگر مسیحیت گناه کنند دیگر شفاعت شدند و اشکالی ندارد. یعنی حضرت‌مسیح بلا را تحمل کرده که شما راحت باشید هر کاری انجام دهید. اما ما هرگز چنین حرفی نمی‌زنیم. ما نمی‌گوییم امام‌حسین(ع) که چنین بلایی را تحمل کردند، حالا شیعیان آزادند که هر کاری دل‌شان خواست انجام دهند. خیر، ما باید با این بلا خودمان را درگیر کنیم و خودمان را وارد مصیبت امام‌حسین کنیم. اگر بخواهم سوالم را به‌صورت دیگری عرض کنم، آیا راهی هست که ما به نهضت بزرگ امام‌حسین وارد شویم؟ آیا نهضت امام‌حسین محدود به سال ۶۱هجری است یا خیر، حضرت سفره‌ای پهن کردند و دعوت از کل تاریخ کردند و ما می‌توانیم این دعوت را لبیک بگوییم.
 در زیارت اول رجب این‌گونه خدمت حضرت عرض می‌کنیم: «لبیک داعی‌الله» یعنی به دعوت حضرت لبیک می‌گوییم. «إِنْ کَانَ لَمْ یُجِبْکَ بَدَنِی فَقَدْ أَجَابَکَ قَلْبِی وَ شَعْرِی وَ بَشَرِی وَ رَأْیِی وَ هَوَایَ» اگر بدنم تو را اجابت نکند پس قطعا قلب و موى و پوست و فکر و خواست نفسم بر تسلیم شدن و اطاعت کردن از فرزند نبى مرسل اجابت مى‌‏کنند.
یعنی ندای «هل من ناصر» که اباعبدالله در روز عاشورا سر دادند یک ندایی نبود که فقط مربوط به روز عاشورای سال ۶۱ باشد. ندایی بود که طول تاریخ را شامل می‌شد. اینکه امام‌رضا(ع) در حدیث ابن‌شبیب راه سلوک با بلا را این‌گونه نشان می‌دهند «إِنْ سَرَّکَ أَنْ یَکُونَ لَکَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلُ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَیْنِ» اى پسر شبیب! اگر شاد می‌شوی که ثوابی مانند ثواب کسانی که با حسین(ع) شهید شدند برای تو باشد، هروقت به یادش افتادى بگو: «یا لَیتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً» ای کاش با آنها بودم تا به فوز عظیمى مى‌رسیدم.
یعنی حداقل حسرت و غصه این را داشته باشید که نبودید تا شهید شوید یا اسیر شوید. این جریان حضرت‌زکریا هم همین‌طور است. یعنی می‌خواستند فرزندی داشته باشند که محبت زیادی نسبت به او داشته باشند و شهید شود تا در مصیبت عاشورا شرکت کنند.
 در زیارت جامعه ائمه‌المومنین هم همین توضیح آمده و روایت آن مفصل است. به هر حال کاری که ما باید انجام دهیم این است که وارد مصیبت شویم. همان که امام‌زمان می‌فرمایند صبح و شب بر آن گریه کنیم و غصه بخوریم، که در زیارت عاشورا می‌گوییم: «یا اباعبدالله لقد عظمت الرزیة و جلت المصیبة بک علینا و على جمیع اهل الاسلام» یعنی مصیبتی که شما کشیدید بر ما بسیار سنگین آمده است. این نقطه آغاز این سلوک است.  درواقع ما به‌عبارت خیلی ساده اگر بخواهیم بگوییم با گریه برای امام‌حسین که برای حضرت غصه می‌خوریم به‌نوعی درگیر این بلا شدیم و این بلا دامن ما را هم گرفته و چون این بلا ظرفیتش، ظرفیت بزرگی است و ظرفیت تاریخی است و هدایت کل بشریت است، با مقداری وارد این بلاشدن، انسان بسیار رشد پیدا می‌کند، لذا روایاتی که می‌گویند اگر شخصی به‌اندازه بال مگسی اشک برای اباعبدالله بریزد، گناهانش بخشیده می‌شود، اینجا معنا پیدا می‌کند. یعنی این بلا آن‌قدر ظرفیت زیاد و بزرگی دارد که اگر مقداری به آن نزدیک و وصل شوید پاک و طاهر می‌شوید. البته درجاتی دارد و شاید کسی فقط ادای گریه برای امام‌حسین را دربیاورد. چیز عجیبی است که همین هم نشان می‌دهد بلایی است که شما حتی ادای گریه داشته باشید، بالا می‌روید.  نکته‌ای که می‌خواهم عرض کنم این است که آن چیزی که باعث می‌شود ما با این بلا پیوند بخوریم و این بلا به جان ما بنشیند، معرفت و محبتی است که نسبت به سیدالشهدا داریم. یعنی اگر محبت سیدالشهدا در دل ما بسیار سنگین باشد باعث می‌شود این بلا برای ما بسیار سخت شود و اینجاست که فرمایش امام‌زمان که می‌فرمایند صبح و شب می‌گریستم و امام‌رضا می‌فرمایند «یوم الحسین اقرح جفوننا واسبل دموعنا واذل عزیزنا بارض کرب وبلاء» شهادت حسین(ع) پلک‌های دیدگان ما را مجروح و اشک‌های ما را ریزان و عزیز و ارجمند ما را ذلیل ساخت و امام‌سجاد ۳۰سال گریه می‌کنند و پیامبر خدا فرمودند «مَا أُوذِی نَبِی مِثْلَ مَا أُوذِیتُ» هیچ پیامبری به‌اندازه من اذیت نشد! معنا می‌شود. یعنی شدت محبتی که اینجا قرار دارد باعث می‌شود مصیبت واقعا بسیار سنگین به‌نظر بیاید. لذا افرادی را می‌بینیم که مثلا اگر یک‌بار جلوی آنها اسم امام‌حسین را ببریم اشک‌شان جاری می‌شود به‌علت شدت محبت به سیدالشهدا است. راه اتصال ما با بلای سیدالشهدا محبت او است. اما این گریه برای اباعبدالله و درگیرشدن با مصیبت هم درجاتی دارد. کسی یک قطره اشک می‌ریزد ولی یک نفر دائم با این مصیبت همراه است و نقطه پایانی برای شرکت در این مصیبت نیست.
بعضی چیزها یک حدی دارد مثلا غذا خوردن و خوابیدن و حتی نماز خواندن. انسان نباید کل عمرش نماز بخواند، ولی بعضی چیزها حد ندارد. مثل خوب بودن که هرچقدر خوب باشید بازهم باید خوب باشید و بیشتر خوب باشید. گریه و حزن برای اباعبدالله و امام‌حسین و محبت او چیزی نیست که حدی داشته باشد. اینجا هرچقدر بیشتر بتوانیم متصل شویم بهره بالاتری می‌بریم. بحث دیگر مراتب این سلوک است که در زیارت عاشورا هم بیان شده که خود بحث جدایی است.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۱