سوره برایم کلاس درس بود. هم از آن منظر که پای گفت‌وگوی تلفنی با اساتید می‌نشستم و هم از منظر کلی گفت‌وگو و تضارب آرا.
  • ۱۴۰۱-۰۵-۱۸ - ۰۲:۳۰
  • 30
کلاس درس «سوره»

زینب مرزوقی، خبرنگار: بعضی شب‌های ماه رمضان1400 پای برنامه می‌نشستم. اغلب تنها و گاهی هم پیش می‌آمد با اعضای خانواده‌ام. 15تیر1400 موضوع برنامه «سوره» گفت‌وگویی درباره ضرورت سلاح هسته‌ای بود. با بابا نشستیم و تمامش را دیدیم. از آن موقع سه‌شنبه هر هفته اگر سوره برنامه داشت، منتظرش بودیم. یادم نمی‌آید قبل از ماه محرم همان سال بود یا بعدش اما در توئیترم نوشتم به‌عنوان یک دانشجوی فلسفه دین که سرتا پا سوال است و میل به شنیدن دارد از دیدن برنامه سوره کیف می‌کنم. کاش می‌شد یک شب کنار تیم سوره باشم. فردا شد. دایرکتی از شیخ‌مسعود دیانی به من رسید با این مضمون که سوره متعلق به شماست.
از خوشحالی چندبار پیام را خواندم، پر از ذوق بودم و خوشحالی. وقتی فهمید که خبرنگارم و ازقضا شاگرد همیشگی فلسفه؛ شماره تماسم را گرفت تا به گروه تحریریه سوره اضافه‌ام کند. آن روزها تنها یک خبرنگار اجتماعی در خوزستان بودم که تمام دردش بی‌آبی هورالعظیم، خشکی زمین‌های کشاورزی سرزمین مادری و غمش آبادی‌ای که برایش دور از انتظار بود. به گروه تحریریه اضافه شدم اما به‌دلیل قطعی و ذره‌ذره وصل کردن اینترنت؛ فرصت شادی از من گرفته شد.
کم‌کم کارها و وظایفم را شناختم. حالا دیگر به‌طور رسمی به بچه‌های پژوهش فصل بنی‌امیه ملحق شده بودم. کارم گفت‌وگوهای موازی و گرفتن نکات از اساتید حوزه تاریخ اسلام و تشیع بود. نظرشان درباره برنامه‌های قبلی، نکات علمی، نقدهایشان و انتقال به سردبیر سوره یعنی شیخ‌مسعود دیانی بود. دهه اول محرم پارسال صبح و ظهر پای تلفن، تماس و ویس پیاده‌کردن بودم و شب‌ها هم همراه با بابا مشغول دیدن و شنیدن سوره. قبل از پخش اسم میهمان را به بابا می‌گفتم. صحبت‌های موازی اساتید درباره برنامه و میهمان‌ها را هم با ذوق برایش تعریف می‌کردم.
ماه محرم تمام شد. برنامه‌های دین‌پژوهی و کلامی هفتگی سوره آغاز شد. این‌بار اما همکاری‌ام شدت گرفت. بعضی آیتم‌های معرکه آرا را می‌نوشتم. گاهی هم پیش می‌آمد که معرکه آرا واقعا معرکه به‌پا می‌کرد و جمع‌کردن نقطه‌نظرات مختلف و متقابل برایم سخت می‌شد؛ چراکه هنوز هم آن موقع معتقد بودم من یک خبرنگار اجتماعی‌نویس خوزستانی‌ام که از سر کنجکاوی در حوزه اندیشه سرک کشیده‌ام.
چند هفته از تابستان سال گذشته و زمستانش نتوانستم با سوره همکاری کنم. حتی دیگر حال دیدن برنامه را هم نداشتم. یک پایم در خانه بود و پای دیگر پی درمان بابا. لذت سوره دیدن در خانه به بحث‌های بعدش با بابا بود. با شرمندگی به شیخ اطلاع دادم که فلان هفته را نیستم. نمی‌توانم بنویسم. خیلی جدی گفت از هر چیزی برای بودن کنار پدر بزنید. اصلا شرمندگی و عذرخواهی کردن نیاز ندارد.
زمان گذشت. برای الهیات عملی، الهیات سایبر و چند قسمت دیگر از سوره نوشتم. دوباره گذشت تا همین چند هفته پیش یعنی صبح دوشنبه 7مردادماه. شیخ‌مسعود دیانی پیام داد که محرم امسال قرار است فصل کوفه را روی آنتن ببریم. من هم در تیم پژوهش فصل جدید هستم. البته با چند کار جانبی دیگر به‌جز پژوهش. خبر داد که خودش دوباره روی آنتن می‌رود. چقدر آن لحظه خدا را شاکر شدم. خوشحال شدم. به شیخ گفتم می‌خواهیم همین خبر را در اینستاگرام و توئیترم منتشر کنم و به خانواده‌ام اطلاع دهم. رضایت داد.
اجازه دهید از کلیشه دست تقدیر استفاده کنم چون واژه مناسب جایگزین ندارم. دست تقدیر و صدالبته مشیت الهی بر آن شد که کمتر از سه‌ساعت بعدش دردهای بابا تمام شود و برای همیشه تنهای‌مان بگذارد. آنجا من ماندم و ذوق خاموش‌شده حضور بیشترم در این فصل از سوره.
سوره برایم کلاس درس بود. هم از آن منظر که پای گفت‌وگوی تلفنی با اساتید می‌نشستم و هم از منظر کلی گفت‌وگو و تضارب آرا. شاید بعضی از اساتید به‌دلیل کهولت سن یا دلخوری از توجه رسانه‌ها به حوزه اندیشه کمتر حوصله پاسخ دادن داشتند و با تشر جوابم را می‌دادند اما همین هم برایم موضوعی برای اندیشیدن می‌شد.
سوره جسارت بود در حوزه اندیشه. جسارت گفت‌وگو. جسارت شفاف صحبت‌کردن در جعبه جادویی. جسارت نقد کردن و گاهی حتی به صلابه کشیدن عقاید و حقایق تاریخی. جسارت در تولید محتوایی فاخر میان انبوه کارهای فیک. نسبت سوره با من جسارت اعتماد به نوشتن خبرنگاری شهرستانی است که درد آب و خاک داشت و ممکن بود کلمه‌هایش را در حوزه اندیشه گم کند.

در این رابطه بیشتر بخوانید:

طالع مسعود «سوره» (لینک)

تاریخ را در سوره کاربردی و به‌روز می‌کنیم (لینک)

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰