چکیده اندیشه عاشورایی رهبر انقلاب-۳
منطق رهبری در مقابل فروکاستن انگیزه قیام به نیت یا تکلیف شخصی امام‌حسین(ع)، دعوت مردم به شناخت مفهوم امامت است.
  • ۱۴۰۱-۰۵-۱۳ - ۰۳:۲۵
  • 00
چکیده اندیشه عاشورایی رهبر انقلاب-۳
کربلا نه تاریخ است نه سرگذشت قهرمانانه
کربلا نه تاریخ است  نه سرگذشت قهرمانانه

جعفر علیان‌نژادی، دانش آموخته علوم سیاسی:اجازه دهید، یادداشت سوم را از جایی شروع کنیم که نوشتار قبلی پایان یافت. در قسمت قبلی گفته شد، حکومت دینی به‌عنوان نتیجه دیگر قیام حسینی، شهادت را به‌عنوان نتیجه اول نهضت عاشورا، تثبیت و تحکیم کرد. توضیح داده شد، با پیروزی انقلاب اسلامی و سپس استقرار حکومت اسلامی، زمینه لازم برای معنایابی «شهادت» به‌عنوان نتیجه احیای اسلام ایجاد شد. به بیان دیگر تجربه حکومت اسلامی، غلط بودن فهم شهادت به‌عنوان هدف یا نتیجه‌ای غیرالهی را نشان داد. نشان داده شد، «شهادت به‌مثابه شکست در سیمای پیروزی» نوعی صورت‌بندی جدید از همان مبنای غلط فهم شهادت به‌عنوان هدف است. همان‌طور که «شهادت به‌مثابه اوج خشونت عشق» نیز صورت‌بندی سکولار از شهادت به‌عنوان نتیجه‌ای غیرالهی بود. اکنون جای این سوال باقی است که اگر شهادت، نتیجه اول هدف امام‌حسین(ع) یعنی احیای دین یا نجات اسلام است، در حکومت دینی که خود نتیجه دیگر قیام حسینی(ع) است، چه معنایی دارد؟ به بیان بهتر اگر حکومت دینی، «زمینه» معنایابی «شهادت به‌مثابه نتیجه هدفی الهی» را ایجاد کرد، خود شهادت چه کارکردی دارد؟ پاسخ اجمالی آن است که شهادت موتور حرکت سیاست حسینی در مسیر ایجاد جامعه اسلامی است. در دوره استقرار نظام دینی، هر حرکتی که به قصد الهی شروع شود و حرکت‌کننده حاضر باشد، برای ایجاد یک تغییر مثبت، مجاهدانه به مانع‌زدایی پرداخته و ابایی از دادن جان خود در این راه نداشته باشد، این حرکت، ثمره بسط معنایی مفهوم شهادت است. تغییری که رخ داد این بود که در جمهوری اسلامی، تجربه شهادت، از میدان حرکت‌های نظامی به میدان حرکت‌های اجتماعی وارد شد. طبیعی است این شهادت به‌عنوان یکی از بایدها یا درس‌های قیام عاشورا که چنین انرژی اجتماعی تولید کرده، مورد پرسش و سوال قرار گیرد. در یادداشت قبلی تلاش شد به برخی از این پرسش‌ها در حد توان پاسخ داده شود.

 مساله نبایدهای عاشورا در سیاست حسینی 
در کنار درس‌ها یا بایدهای عاشورا، عبرت‌ها یا نبایدهای عاشورا وجود دارد. برخی سوالات ناظر به درس‌ها یا بایدهایی است که هنگام مسجل شدن قیام و هنگام مبارزه مطرح می‌شود؟ همان‌طور که گفته شد، یکی از این آموزه‌ها، ایثار تا پای جان برای رسیدن به هدفی است که امام(ره) به همان منظور قیام کرده است. شهادت در همین حوزه مساله‌گون و سوال‌برانگیز شده و زمینه بروز برخی خطاهای تحلیلی یا شبهات پیدا می‌شود. خلط بین هدف و نتیجه، یکی از همین خطاها بود. اما مسائل حوزه نبایدهای عاشورا، بیشتر روی انگیزه، زمینه و علت قیام حسینی سوار شده است. مسائلی که انکار وضعیت موجود توسط امام‌حسین(ع) را به پرسش کشیده‌اند. یعنی اولا انگیزه‌ای که موجب نفی شرایط موجود توسط امام‌حسین(ع) شد، مورد سوال واقع شده است. ثانیا زمینه‌ای که موجب انکار وضعیت موجود توسط امام‌حسین(ع)، مورد پرسش واقع شده و ثالثا درخصوص علت جهاد امام‌حسین(ع) نیز شبهاتی مطرح شده است.
فروکاست قیام حسینی به انگیزه‌ای شخصی: یکی از سوالات مهم و قابل اعتنا که ضرورت شناخت فلسفه قیام حسینی را صدچندان می‌کند، ایجاد این ذهنیت یا تفکر است که شاید انگیزه‌هایی موجب این حرکت و قیام امام‌حسین(ع) شده که آن انگیزه‌ها، موجب‌ها و علل در زندگی ما مطرح نیست. این تصور خود زمینه ایجاد دو پاسخ غیرمعتبر را به وجود آورده است. پاسخ اول فهم این حرکت، ناشی از حکمی اختصاصی است که از جانب خداوند بر امام‌حسین(ع) تکلیف شده است. به بیان دیگر این حکم اختصاصی، تنها برای امام‌حسین(ع) تکلیف ایجاد کرده و این موضوع بار را از روی دوش دیگر شیعیان در طول تاریخ برمی‌دارد و تکلیف را از آنان ساقط می‌کند. پاسخ دیگر، روایتی است که انگیزه قیام حسینی را به جوشش غیرت علوی در ایشان مربوط ساخته و مطرح شده غیرت امام‌حسین(ع) اجازه نداد که ایشان زیر بار بیعت با یزید بروند. داستان‌سرایی‌هایی نیز در این خصوص شده است. مثلا گفته شده رد این غیرت را حتی در دوران کودکی امام‌حسین(ع) می‌توان پیدا کرد. غیرت ایشان هیچ‌گاه اجازه نمی‌داد در بازی با کودکان، متحمل شکست شود و به همین دلیل اگر در بازی‌ای شکست می‌خورد، نعوذبالله جرزنی کرده و حاضر نبود عقوبت یا تنبیهی را که برای آن درنظر گرفته بودند، بپذیرد. درمقابل اگر پیروز می‌شد، ایشان با همین غیرت، کودک شکست‌خورده را تنبیه می‌کرد. فارغ از اشکالات مبرهن و واضح به شکل این روایت‌سازی‌ها، دلیل ایجاد این نوع تصورات، ناشی از عدم شناخت رابطه امام و ماموم بود. جهلی که نتیجه مانع‌سازی‌های جریان تحریف در شناخت امام بوده و هست.
  کربلا نه تاریخ است، نه سرگذشت قهرمان
دو مانع اصلی در شناخت این بعد از امامت عبارتنداز: اول تبدیل قیام حسینی به تاریخ عاشورا، دوم تبدیل امام‌حسین(ع) به قهرمان حادثه کربلا. کارکردی که تبدیل کردن قیام حسینی به تاریخ عاشورا دارد آن است که حوادث تاریخی تحت شرایط خاصی اتفاق می‌افتد که در هیچ دوره‌ای قابل تکرار نیست. درعین‌حال برخی حوادث اهمیت بسیار بالایی دارد و لازم است مورد احترام قرار گیرد. چه‌بسا در سالگرد آن اتفاق لازم باشد مراسم بزرگداشتی گرفته، اشکی ریخته و ثوابی برای آن دنیا جمع‌آوری شود. یکی از اقتضائات مدرنیته همین تاریخی‌گری است، یعنی چون امکان تجربی بازسازی حوادث تاریخی در عصر کنونی ممکن نیست، اعتبار آن حادثه یا ماجرا کمتر از امور تجربه‌پذیر است. درعین‌حال می‌تواند به‌عنوان تاریخ مورد احترام باشد. کارکرد تبدیل امام‌حسین(ع) به قهرمان حادثه کربلا نیز احترام قائل شدن برای شخصیتی است که در دوره‌ای از تاریخ برای نجات بشر، حاضر شده از تمام سرمایه وجودی خویش، یعنی جسم و جانش بگذرد. قهرمانی که غیرقابل دسترس است و باید تبدیل به اسطوره‌ای مقدس شود. اسطوره‌ای که با نام و یادش باید برای مظلومیتش اشک ریخت؛ البته اشکی افتخارآمیز. باید روی سلحشوری وی و یارانش تاکید شود و روایت‌های اسطوره‌ای از صحنه‌های نبردشان ارائه شود. زمینه بروز و ظهور برخی تحریفات عاشورا وجود همین دو مانع در شناخت مفهوم امامت است.

 دعوت به شناخت امام قائم
منطق رهبری در مقابل فروکاستن انگیزه قیام به نیت یا تکلیف شخصی امام‌حسین(ع)، دعوت مردم به شناخت مفهوم امامت است. درواقع همان‌طور که در یادداشت اول گفته شد، در ایجاد جامعه اسلامی به‌عنوان هدف سیاست حسینی، بین مردم و امام دو نوع ارتباط وجود دارد. دو نوع ارتباط محکم و خلل‌ناپذیر، یعنی دو نوع ولایت؛ ولایت مومنین بر یکدیگر و ولایت بین مومنین و امام. قوام و دوام ارتباط محکم مومنین با یکدیگر، بستگی به چنگ زدن مومنین به یک ریسمان واحد یا اتحاد روی یک نقطه وحدت‌بخش است. امام یا ولی همان ریسمان یا نقطه مهم است. استحکام ولایت مومنین و امام و پایداری آن با مقدس دانستن یا افتخار یا قول به امام بودن امام حاصل نمی‌شود. این ارتباط باید ارتباط فکری، کلامی، رفتاری و کرداری باشد. حفظ قوام جامعه اسلامی بستگی به قوام ارتباط فکری، کلامی، رفتاری و کرداری مومنین با امام دارد. این‌گونه نیست که اندیشه و گفتار و رفتار و کردار امام مختص خود او بوده و هیج ارتباطی با مومنین نداشته باشد. چه در این‌صورت نقض غرض حاصل می‌شود، سیاست‌ورزی امام به‌عنوان پیشوا و راهبر عملی مربوط به خود ایشان بوده و جامعه مومنین در جهات دیگر به‌دنبال تشریک مساعی باشند. چه اتفاقی می‌افتد؟ اولا جامعه مومنین دلیل برای وحدت یا تداوم ولایت بین خودشان نمی‌یابند، هر گروه می‌تواند دنبال دلیلی باشد. و ثانیا امکان ولایت غیرمومنین با ولایت مومنین به وجود می‌آید. موجد این سیاست هم تفرقه است هم نفوذ بیگانه. به‌زعم نگارنده، دلیل مهم تنها ماندن امام‌حسین(ع) و قلت یاران ایشان، دقیقا همین عدم شناخت یا معرفت به مفهوم امامت است. البته نه به معنای دانایی از ارج و قرب و اهمیت فرزند رسول‌الله بودن امام‌حسین(ع)، که این معنا نزد مردم آن زمان روشن بود. بلکه به معنای عدم معرفت به مفهوم امامت. عدم شناختی که به قعود می‌انجامد، به ترک صحنه می‌انجامد. درمقابل شناخت امامت، به تبعیت از قول و عمل معصوم و به بیان بهتر برقراری ارتباط محکم و ولایی با قول و عمل معصوم(ع) منجر می‌شود.
از این نظر، به بیان رهبری طبیعی است عمل امام‌حسین(ع) هم مانند گفتارش برای ما حجت است، و ایشان به‌عنوان یک امام، نمی‌تواند در اسلام حکم اختصاصی داشته باشد. بنابراین هر حکمی که درباره امام براساس قوانین اسلام جاری است، در حق ماموم هم همان حکم جاری است. یک تفاوت امام با نبی در همین موضوع است. پیامبر به شأن نبوت خود دارای قوانین اختصاصی است که بر ایشان واجب است، اما بر مردم مستحب است درعین‌حال قوانین مشمول حال پیامبر به شأن امامت خود، شامل همه مامومین می‌شود. بنابراین مساله امام‌حسین(ع) این است که می‌خواهد تکلیف شرعی‌اش را انجام بدهد، مساله غیرت‌مندی یا تکلیف شخصی نیست. بنابراین اگر از لسان روایات به دست می‌آید که تکلیف امام‌حسین(ع) معین و مقرر شده که جهاد و قیام کند، به آن معنا نیست که این تکلیف اختصاصی باشد، اگر چنین شرایطی در زمان امام عسکری(ع) هم به وجود می‌آمد، شهید واقعه امام عسکری بود. همان‌طور که اگر امام‌حسین(ع) به جای امام حسن(ع) بود، حتما صلح می‌کرد. به همین مناسبت و همان‌طور که در یادداشت‌های قبلی گفته شد، اگر زمینه و شرایطی مشابه دوران امام‌حسین(ع) به وجود آمد، که میزان تهدیدات داخلی و خارجی اسلام تا حدی بود که بیم اضمحلال اسلام می‌رفت، تکلیف قیام معین و مقرر می‌شود هم برای جامعه مومنین، هم علمای دین؛ یعنی شرایط انقلاب اسلامی. در یادداشت بعدی به سوالات حوزه زمینه و علت قیام خواهیم پرداخت.

در این رابطه بیشتر بخوانیم:

معنایابی شهادت در سیاست حسینی(لینک)

سیاست حسینی(لینک)

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰