ایمن الظواهری کشته شد. خبر کشته شدن رهبر گروه القاعده را روز گذشته نخست رسانههای آمریکایی اعلام کردند و سپس این موضوع توسط جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا تایید شد.
بایدن که بهدلیل ابتلای دوباره به بیماری کووید-۱۹ در قرنطینه به سر میبرد، در سخنانی از کاخسفید در اینباره گفت: «ایمن الظواهری رهبر گروه القاعده را که موجب کشته شدن بسیاری از آمریکاییها در حملات مختلف شده بود، در افغانستان کشتیم.» رئیسجمهور آمریکا در این سخنرانی بهانه این حمله را نفوذ تروریسم در افغانستان عنوان کرد و گفت: «ما مطمئن میشویم اتفاق دیگری نمیافتد و افغانستان سکوی پرتاب تروریسم نیست.»
خانهای که پهپادهای سازمان سیا به دستور بایدن روز یکشنبه آن را برای کشتن الظواهری مورد هدف قرار دادهاند، متعلق به نزدیکان سراجالدین حقانی، وزیر کشور دولت طالبان است. حقانی خود رهبر گروهی با نام «شبکه حقانی» است که ازجمله مخوفترین گروههای موجود در طالبان به شمار میروند، بهگونهایکه در انفجارهای انتحاری خونینی دست داشتهاند.
هنوز مشخص نیست آیا در این خانه که رهبر القاعده در آن سکونت داشته چه کسان دیگری حضور داشته و چه تعداد از آنها کشته یا زخمی شدهاند.
خبر کشته شدن الظواهری در روز 9 مرداد، درحالی روز 11 مرداد تایید شده که فاصله چندانی تا نخستین سالگرد سقوط کابل باقی نمانده است.
در روز 24 مرداد 1400 بهدنبال فرار اشرفغنی، رئیسجمهور وقت افغانستان از این کشور، نیروهای گروه طالبان بهویژه شاخه حقانی وارد کابل پایتخت این کشور شده و تمام مراکز دولتی را تصرف کردند. پس از آن نیروهای آمریکایی به مدت دو هفته صرفا فرودگاه کابل را در دست داشتند و درنهایت آن را نیز در 8 شهریور تخلیه کردند تا روند خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان تکمیل شود.
خروج آخرین سرباز آمریکایی از فرودگاه کابل از اهمیت بالایی در تاریخ تحولات برخوردار است؛ اما به نظر میرسد سقوط کابل ضربهای وحشتناکتر به واشنگتن و وجههاش بوده است. ازاینرو آنان در آستانه نخستین سالگرد، سقوط کابل و خروج کامل نیروهایشان از افغانستان، نخستین واقعه را برگزیدهاند.
کاخسفید و ساکنانش در اقدامی که هم برای این کاخ و هم حاضران در آن مهم تلقی میشود با ترور القاعده سعی کرد وجهه دولت آمریکا در جهان و نیز وجهه تخریبشده دموکراتها را که ناشی از فرارشان از افغانستان است، اندکی ترمیم کند.
چه کسی الظواهری را لو داد؟
الظواهری که مدتها در فضای امنیتی دشوارتری در زمان اشغال افغانستان و همکاری گسترده پاکستان با آمریکا زنده مانده بود، در شرایطی که نفوذ امنیتی واشنگتن در افغانستان تضعیف شده بود، ترور شد.
این موضوع قدری غیرطبیعی است مگر آنکه دست طالبان را در آن دخیل بدانیم. هرچند در این میان احتمال دارد الظواهری صرفا معامله آمریکا با بخشی از گروه طالبان بوده باشد.
برخی میگویند نشست هفته گذشته تاشکند که با موضوع افغانستان برگزار شد، همزمان به پوششی نیز برای دیدار مقامات طالبان و آمریکا بدل شد؛ دیداری که آخرین هماهنگیها و توافقات برای کشتن رهبر القاعده در آن نهایی شد.
با این حال بعضی دیگر نیز مخالف چنین نظری هستند و معتقدند ترور رهبر القاعده تهدیدی سنگین علیه طالبان بوده است. با وجود این اما این مساله که چگونه این تهدید سنگین پیشتر اعمال نشده بود، اندکی تردیدبرانگیز است.
اهداف آمریکا از ترور الظواهری
کشتهشدن ایمن الظواهری، چشمپزشک مصری که رهبری طالبان را در سالهای اخیر برعهده داشت، با توجه به سوابق این گروه و درگیریهایش با طرفهای مختلف بسیار مهم است، اما نه به اندازه اهدافی که آمریکا از این ترور در سر داشته است. در ادامه تلاش شده برخی از این اهداف احتمالی موردبررسی قرار گیرند.
1. تاکید بر ادامه «مبارزه با تروریسم» برای کمرنگتر ساختن ایده «گسترش دموکراسی»
آمریکا بهبهانه مبارزه با تروریسم به افغانستان حمله کرده و این کشور را اشغال کرد اما پس از آن، براساس این ایده که دموکراسی میتواند زمینههای بروز تروریسم را از بین ببرد، اعلام کرد قصد گسترش دموکراسی را نیز در افغانستان دارد. بهعبارت دیگر آمریکا دو هدف خود از حمله به افغانستان را برای افکار عمومی «مبارزه با تروریسم» و «گسترش دموکراسی» عنوان کرد.
با خروج آمریکا از افغانستان دیگر عملا امکان گسترش دموکراسی وجود ندارد. واشنگتن برای آنکه شکست در رسیدن به این سیاست را که بارها آن را تبلیغ کرده و در افکار عمومی جا انداخته بود، کمرنگ سازد باید بر شدت پیگیری هدف نخست بیفزاید.
از اینرو آمریکا با ترور فردی در سطح الظواهری قصد دارد بگوید همچنان درحال پیگیری مبارزه با تروریسم است. واشنگتن با بایکوت موضوع گسترش دموکراسی در افغانستان و پیگیری شدید موضوع نخست که کماکان قابلاجراست، بهدنبال بزرگنمایی موفقیت و کمرنگسازی ناکامیاش است.
2. ایجاد موفقیت در بحبوحه رسوایی تایوان
تحولات جهانی هماکنون بهطور شدیدی تحتتاثیر حمله روسیه به ناتو در خاک اوکراین هستند. این تهاجم که امروز موفقیت آن تا حدودی مشخص شده است، باعث شده هرگونه تحولی در جهان علیه آمریکا بهگونه دیگری دیده شود. چین و آمریکا دههها بر سر تایوان با یکدیگر درگیر بودهاند اما هیچگاه در این درگیری واشنگتن تا این اندازه کوچک و پکن تا این سطح قدرتمند به نظر نرسیده بود؛ چیزی که ناشی از جنگ اوکراین است.
از اینرو درحالیکه اعلام احتمال سفر نانسی پلوسی رئیسمجلس نمایندگان آمریکا به تایوان، به چین فرصت افزایش تنشها و عرضاندام را داده، واشنگتن تلاش دارد برای بهبود وجهه خود در افکار عمومی به یک پیروزی برسد. آمریکا در این حوزه باید در شرق اروپا علیه روسیه، در شرق آسیا علیه چین یا در غرب آسیا علیه محور مقاومت به رهبری ایران دست به اقدام میزد که چنین اقداماتی بهدلیل پاسخ متقابل قطعی، نتیجه موردنظر واشنگتن را تامین نمیکرد. به همین جهت آنها دست به اقدام ممکن، یعنی کشتن الظواهری زدند.
3. موفقیت در انتخابات کنگره
ضعف جهانی آمریکا، شکافهای داخلی و بحران اقتصادی وضعیت سختی را برای این کشور رقم زده است. از اینرو دموکراتها میدانند اگر در وضعیت بغرنج فعلی بخواهند انتخابات کنگره را نیز ببازند، از فضای مانور محدود فعلیشان بیش از پیش کاسته خواهد شد. به همین دلیل آنها بهدنبال دستزدن به اقدامی برای ارائه آن بهعنوان دستاورد به مردم آمریکا هستند.
4. زدودن خاطره فرار از افغانستان
فرار آمریکا از افغانستان به یک سرشکستگی برای واشنگتن تبدیل شده، بهگونهای که این اتفاق دستمایه تحلیلهایی برای اثبات افول این کشور شده است.
دست آمریکا برای زدودن چنین اتفاقی از خاطره افکار عمومی و کارشناسان تا اندازه زیادی بسته است، مگر آنکه واقعا واشنگتن توان و تمایلی برای اشغال کشور دیگری داشته باشد؛ چیزی که احتمال آن با گرفتاریهای واشنگتن نزدیک به صفر است. بهدلیل مسدود بودن مسیر اقدامات کلان برای کمرنگ ساختن خاطره شکست، واشنگتن اقدامات کوچکتر را برگزیده است.
5. تاکید بر همکاری با طالبان برای ایجاد هراس در رقبا
طالبان در ماههای اخیر تلاش کرده از طریق انجام اقدامات نظامی علیه کشورهای همسایه خود ازجمله تاجیکستان، ازبکستان و ایران بهنوعی به رسمیت شناختهشدنش توسط این دولتها را باجخواهی کند.
از اینرو زمینهای برای تخاصم میان این کشورها و طالبان به وجود آمده است؛ در چنین پسزمینهای، احتمال دارد واشنگتن در مذاکره با این گروه نظرشان را برای همکاری جهت ترور الظواهری جلب کرده باشد. این همکاری برای رقبای آمریکا که در ماههای اخیر مورد کینهتوزی طالبان قرار گرفتهاند، هراسانگیز است و آنها را از ایجاد ائتلافی هرچند تاکتیکی و موقت میان واشنگتن و کابل نگران میسازد.
6. تهدید سران طالبان
هرچند به نظر میرسد مقامات آمریکایی در مذاکره با طالبان درقبال ارائه امتیاز مالی به این گروه، نظرش را برای ترور الظواهری جلب کردند، اما این اقدام ضمن هراسافکنی در میان رقبای آمریکا، بهطرز عجیبی یک قدرتنمایی درمقابل طالبان که در ترور الظواهری شریک بوده است نیز به حساب میآید.
در اینجا باید تاکید داشت، همکاری طالبان با آمریکا در زمینه کشتن رهبر القاعده قطعی و قابلتایید نیست. حتی اگر اینگونه نیز باشد، مساله تهدید سران طالبان از طریق ترور الظواهری صادق است.
درحقیقت آمریکا برای تهدید سران طالبان قادر نبود مستقیما یکی از سران آن را ترور کند، زیرا بیم تخریب بیشتر روابط وجود داشت اما آن را از طریق کشتن یک رهبر غیرطالبانی پیگیری کرد.
7. تاکید بر بازگشت آمریکا به پاکستان
پس از فرار آمریکا از افغانستان، واشنگتن متوجه شد برای حضور بلندمدت در منطقه آسیای میانه و شمال شبه قارههند نیاز به کشوری دارد که از امنیت مناسبی برخوردار باشد. حضور در افغانستان بیثبات باعث میشد آمریکا تحتفشار گروههای فرودولتی ازجمله طالبان باشد. به همین جهت واشنگتن تلاش کرد نظر کشورهایی مانند قزاقستان و ازبکستان را برای استقرار نظامیانش جلب کند. پس از عدمتوفیق در این حوزه، واشنگتن با ساقطکردن دولت عمرانخان نخستوزیر سابق پاکستان که روی خوشی به حضور نظامی آمریکا در کشورش نشان نمیداد، بر میزان حضور نظامیاش در پاکستان افزود. در دوران عمرانخان هرچند آمریکاییها با وجود عدماطلاعرسانی اسلامآباد، در خاک پاکستان حضور داشتند اما حضورشان بیقیدوشرط نبود و محدودیتهایی بر آن اعمال میشد. پس از سقوط عمرانخان اما مجددا بر نفوذ آمریکا در منطقه آسیای میانه و شبهقاره هند افزوده شده است؛ از همینرو بود که بلافاصله پس از سقوط عمرانخان که رابطهای خوب با طالبان داشته و مانع حمله آمریکا به این گروه در افغانستان میشد، ناگهان نیروی هوایی پاکستان به مواضع طالبان در چند نقطه از جنوب افغانستان حمله کرد؛ اقدامی که پیامی جدی درباره تغییر سیاست اسلامآباد در قبال طالبان و همچنین استقرار گسترده آمریکا در پاکستان بهشمار میرفت.
آمریکا که به حضور در این منطقه برای نظارت بر چهار قدرت بزرگ شرقی یعنی چین، هند، روسیه و ایران نیاز دارد، با ترور الظواهری که اقدامی اطلاعاتی-عملیاتی بود بر دستان گسترده اطلاعاتی و تواناییهای عملیاتی خود در منطقه تاکید کرد. این درحالی بود که پس از فرار آمریکا از افغانستان به نظر میرسید دستان واشنگتن از آسیای میانه و شبهقاره هند کوتاه شده است. کاخ سفید با ترور اخیر قصد داشت بهنوعی چنین دیدگاهی را نیز کمرنگ کند.
غیاب استراتژیک آمریکا در منطقه برای چیست؟
آمریکا در سال 2001 به بهانه مبارزه با تروریسم وارد خاک افغانستان شد. هرچند هدف اصلی واشنگتن از این تهاجم حضور در آسیای میانه بهعنوان یک منطقه استراتژیک بین ایران، چین، هند و روسیه بود تا بتواند بر آنها نظارت کند. با این حال آمریکا پس از مواجهه با حملات گروههای افغانستانی به خود متوجه شد نبض جریانات افغانستان را در دست ندارد و بهعبارتی دیگر قاعدهگذاری در این کشور توسط واشنگتن صورت نمیگیرد.
آمریکا از همینرو پس از تلاشهای بسیار برای قاعدهسازی در افغانستان، هنگامیکه افزایش پیدرپی نیروهایش سودی نبخشید اقدام برای خروج را آغاز کرد.
براساس راهبرد آمریکا، این کشور بهگونهای از افغانستان خارج میشد که غیابش باعث ایجاد یک خلأ بزرگ در منطقه شود. این اقدام که آن را غیاب استراتژیک میدانند، تلاشی بود تا حتی عدم حضور آمریکا در منطقه نیز از نیرویی برای پیگیری منافع این کشور برخوردار شود.
آمریکا بر این اساس با تخریب ساختارهای داخلی افغانستان این کشور را در دستان طالبان قرار میداد تا پس از آن بر اثر بیثباتی و حضور گروههای تروریستی در خاک این کشور، کشورهای منطقه با مشکلات امنیتی بزرگی مواجه شوند.
آمریکا پس از بروز چنین درگیریای میتوانست پس از آنکه همه طرفها به اندازه کافی با یکدیگر جنگیده و ضعیف شدند، بار دیگر با شکلی نوین به منطقه بازگردد.
در این رابطه بیشتر بخوانید:
طالبان هنوز نتوانسته مشروعیت و مقبولیت لازم برای حفظ کابل را بهدست بیاورد (لینک)
فصل نو در روابط طالبان و آمریکا (لینک)