نگاهی به آثار روانشناختی سوگواری عاشورا
دل سپردن به مناسک عاشورا، روان ما را می گشاید، آن را سامان و تاحدی آرامش می بخشد.
  • ۱۴۰۱-۰۵-۱۲ - ۰۱:۴۷
  • 00
نگاهی به آثار روانشناختی سوگواری عاشورا
تزکیه روان پای روضه رضوان
تزکیه روان پای روضه رضوان
آراز مطلب‌زادهخبرنگار

آراز مطلب زاده، خبرنگار:تاریخ معاصر ما، گواه دِین و تعلق ما در مقام یک ملت به حماسه کربلاست. از دوران مشروطه شروع می‌کنیم. یحیی دولت‌آبادی در جلد دوم کتاب «حیات یحیی» می‌نویسد: «در روز سوم محرم، مجلس روضه در منزل «آقا سیدعبدالله بهبهانی» از مجتهدان طراز اول، برگزار شد. منزل ایشان در آن زمان پایگاه مبارزه علیه دولت بود و در این مجلس جمعیت زیادی حضور یافتند. شرکت‌کنندگان که بیشتر از طلاب مدارس بودند ماجرای اهانت «مسیو نوز» به لباس روحانیت را مطرح و شروع به عزاداری و گریه‌ و زاری کرده و از اقدام‌های خلاف شرع دولت، به‌شدت انتقاد کردند. آنها در این مجلس مصمم شدند که «مسیو نوز» را از منصبش عزل کنند. ادامه‌ یافتن ‌مجالس عزاداری، موجب تشدید مبارزه میان مردم و دولت شد و فضای ضددولتی خاصی حکمفرما گشت.» در واکاوی ریشه‌های پیروزی انقلاب اسلامی و مبارزات انقلابی علیه شاه، شاهد سویه‌های دیگری از این تعلق و تاثیر هستیم. 
 اگر ادامه این تعلق و تاثیر را ردیابی کنیم در نخستین مواجهه به قیام 15 خرداد خواهیم رسید که اتفاقا مصادف است با مراسم عزاداری محرم ۱۳۸۳ قمری. بعدتر و در طول 15 سال آتی، شمایل دیگری از این تعلق و تاثیر در زمینه‌های گوناگون فکری، مناسکی و مبارزاتی، ظهور می‌کند.  دکتر علی شریعتی در کتاب «حسین وارث آدم» با اتکا به مفاهیمی از قبیل شهید، قرائت‌هایی روزآمدتر از حماسه کربلا ارائه می‌دهد و با این قرائت‌ها قدم‌های مهمی در مسیر ترسیم بنیان‌های نظری انقلاب برمی‌دارد: «شهید، قلب تاریخ است؛ هم چنان که قلب به رگ‌های خشک‌اندام، خون، حیات و زندگی می‌دهد. جامعه‌ای که رو به مردن می‌رود، جامعه‌ای که فرزندانش ایمان خویش را به خویش، از دست داده‌اند و جامعه‌ای که به مرگ تدریجی گرفتار است، جامعه‌ای که تسلیم را تمکین کرده است، جامعه‌ای که احساس مسئولیت را از یاد برده است و جامعه‌ای که اعتقاد به انسان بودن را در خود باخته است و تاریخی که از حیات و جنبش و حرکت و زایش بازمانده است؛ شهید همچون قلبی، به اندام‌های خشک مرده بی‌رمق این جامعه، خون خویش را می‌رساند و بزرگ‌ترین معجزه شهادتش این است که به یک نسل، ایمان جدید به خویشتن را می‌بخشد. شهید حاضر است و همیشه جاوید؛ کی غایب است؟» در ادامه تاریخ معاصر، سویه‌های دیگری از بازنمایی حماسه کربلا در زیست اجتماعی/تاریخی ما، قابل مشاهده است. 
در هشت سال دفاع مقدس و در تلاطم مقاومت ملت ایران در برابر تجاوز دشمن خارجی، بار دیگر سرچشمه عقیدتی ملت ایران از عمق تاریخ به روی زمین می‌آید و به‌مثابه آبی زلال و خروشان، تمام سنگرهای جنگی را برای هشت سال آغشته به رنگ و عطر عاشورا می‌کند. یکی از خواندنی‌ترین توصیفات از این تعلق را شهید مرتضی آوینی دارد: «اینها فرزندان قرن پانزدهم هجری قمری هستند؛ هم آنان که کره زمین قرن‌هاست انتظار آنان را می‌کشد تا بر خاک مبتلای این سیاره قدم گذارند و عصر ظلمت و بی‌خبری جاهلیت ثانی را به پایان برسانند. عصر بعثت دیگر باره انسان آغاز شده است و اینان، این رزمندگان، منادیان انسان تازه‌ای هستند که متولد خواهد شد: انسانی که خداوند توبه‌اش را پذیرفته و بار دیگر او را برگزیده است. بگذار آمریکا با مانورهای «ستاره دریایی» و «جنگ ستاره‌ها» خوش باشد؛ دریا، دل مطمئن این بچه‌هاست و ستاره‌ها نور از ایمان این بچه ‌مسجدی‌ها می‌گیرند. صحرای کربلا به وسعت تاریخ است و کار به یک «یالیتنی کنت معکم» ختم نمی‌شود. اگر مرد میدان صداقتی، نیک در خویش بنگر که تو را نیز با مرگ انسی این‌گونه است یا خیر! آنان را که از مرگ می‌ترسند از کربلا می‌رانند و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند تا در مقتل کربلای عشق آسان‌تر بریده شوند؟ و مگر نه آنکه از پسر آدم عهدی ازلی ستانده‌اند که حسین را از سر خویش بیشتر دوست داشته باشند؟ هر کس می‌خواهد ما را بشناسد، داستان کربلا را بخواند. اگر چه خواندن داستان را سودی نیست، اگر دل کربلایی نباشد، از باب استعاره نیست. اگر عاشورا را قلب تاریخ گفته‌اند، زمان هر سال در محرم تجدید می‌شود و حیات انسان هر بار در سیدالشهدا(ع) حُب حسین(ع) سرّالاسرار شهداست.» 
مجموع این شواهد و بررسی‌های اجمالی در موضوع «بازنمود عاشورا امر تاریخی/اجتماعی» حاکی از این است که نخستین و اصلی‌ترین مستمسک ما در مقام یک ملت به جهت عبور از هر گذرگاه تاریخی و مقاوم ساخته شدن‌مان در برابر استبداد، استعمار و تجاوز، بدون تردید فرهنگ عاشورا بوده است. اکنون سوال مهمی پیش می‌آید. آیا توجه به این واقعیت تاریخی ملت ما، به معنای نادیده‌انگاری بازنمود عاشورا در زیست شخصی ماست؟ به عبارت ساده‌تر باید پرسید آیا می‌توان به موهبات برآمده از عاشورا در زندگی شخصی، بی‌توجه بود؟ مسلما خیر!

    عاشورا و رنجی که می‌بریم
 اگرچه ما در قامت یک ملت با سویه‌هایی اجتماعی/تاریخی در زیست خود مواجه هستیم، اما نباید فراموش کنیم که در زیست شخصی خود هم با اقتضائات و مختصاتی به مراتب متفاوت روبه‌رو هستیم که شاید حتی در بعضی جنبه‌ها پیچیده‌تر از زیست جمعی‌مان باشد. لذا ماه محرم و مافیها دارای تاثیر و نقشی برجسته در زیست شخصی ما نیز هست. مقصود نوشتار پیش رو واکاوی این تاثیر در جوانب روانی انسان از منظر روانشناسی و علوم رفتاری است. 
کودک به‌مثابه موجودی پویا، فعال و جست‌وجوگر با مسائل و موضوعات متعددی سروکار دارد و در هر دوره سنی خود به واسطه تجربه رخدادهای گوناگون، در زیست روانی خود دگرگونی‌های آسیب‌زایی را از سر می‌گذراند. تجربه این دگرگونی‌ها می‌تواند تبعات تعیین‌کننده‌ای در زندگی آینده او به بار بیاورند. ما بارها در مواجهه با بعضی موضوعات، علت رفتارخود را تشخیص نداده‌ایم یا در موارد متعددی احساس کرده‌ایم که از مشکلاتی از قبیل اضطراب، اندوه، ترس و... رنج می‌بریم. اگرچه احتمالا غلظت این مشکلات تا به آن حد نبوده است که کلیت زندگی ما را مخدوش و متلاشی سازد اما یقینا بحران‌ها و لحظات مهمی بوده‌اند که ما را متوجه یک ناکارآمدی در روان‌مان کرده باشند. من از اختلالات روانی صحبت نمی‌کنم. بلکه از رنج انسانی سخن به میان می‌آورم. اگرچه ما در قیاس با بیماران روانی، یقینا وضعیت بهتری داریم، اما هرگز نباید فراموش کنیم همه ما، آمیزه‌ای از رنج انسانی را در خود داریم و آنچه ما را از بیماران نوروتیک و سایکوتیک متمایز می‌سازد شدت این رنج و کثرت و غلظت تبعاتی است که بار می‌آورد. رنج‌هایی که ریشه در سال‌های نخستین زندگی، روان‌زخم‌های برآمده از وقایع تلخ و نابسامانی‌های روحی‌مان دارد. لذا در یک کلام می‌توان نتیجه گرفت ما انسان‌ها همگی در زیست شخصی خود وارث رنج‌های متعدد هستیم. رنج‌هایی که اگرچه به فراخور تجربیات متعدد، شمایل متفاوتی دارند اما حضوری همه‌گیر در زندگی تمام انسان‌ها دارند. 
 در قرآن کریم درباره رنج آیات فراوانی وجود دارد اما به جهت تبیین نسبت انسان با رنج به یک مورد آن اشاره می‌شود که حاکی از زیست تنگاتنگ انسان با رنج است. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کبَدٍ؛ که ما انسان را در رنج آفریدیم.» آیه چهارم سوره بلد تفاسیر متعددی دارد که یقینا خارج از سواد نگارنده است. اما مجموع تفاسیر بزرگان در راستای تایید این امر است که آیه مذکور به زیست زمینی به‌مثابه بستری به جهت تحمل سختی، مشقت و رنج توسط انسان، اشاره دارد. 
 نقطه اتصال عاشورا با انسان از حیث روانی هم دقیقا همین مساله است: رنج! عاشورا به‌عنوان رخدادی تاریخی و جان‌سوز سراسر رنج است. ما وقتی از عاشورا می‌شنویم با انواع و اقسام رنج‌های انسانی روبه‌رو می‌شویم که دل ما را می‌لرزاند. ادبیات شفاهی ما و روایت‌های تاریخی موجود از عاشورا مملو از رنج است. احساس‌های برآمده از فداکاری، ندامت، جبران، عطوفت، وداع و تمام روابط خانوادگی که از عاشورا و واقعه کربلا می‌شنویم همگی حاوی رنج هستند. این رنج‌ها ماهیتی کاملا انسانی دارند و از آنجایی که برخاسته از عمق جان انسان هستند، فراتر از جغرافیا و تاریخ عمل می‌کنند. لذا حماسه کربلا قادر است از دین و جغرافیا فراتر رود و مخاطب جهانی پیدا کند. حال اگر واقعه عاشورا را به‌عنوان عظیم‌ترین و مهم‌ترین تراژدی تاریخ بشر درنظر بگیریم نسبت ما به‌عنوان مخاطب در برابر این تراژدی چیست؟ روان ما در مواجهه با آن چگونه عمل می‌کند؟ در اینجا باید از منظر روانکاوی و آرای «زیگموند فروید» نگاهی به موضوع بیفکنیم. اما برای این امر، نخست باید گریزی به آرای «ارسطو» بزنیم و مفهوم «کاتارسیس» را بشکافیم. از منظر ارسطو، کاتارسیس درواقع ایجاد نوعی تخلیه هیجانی در مخاطب به واسطه تماشای تراژدی است که منجر به تطهیریا تزکیه مخاطب می‌شود. زیگموند فروید (1939_1856) در تشریح و تبیین کارکرد کاتارسیس از «ناخودآگاه» شروع می‌کند. او معتقد بود که همه انسان‌ها به درجات مختلفی تحت فشار عواطفی هستند که همگی حاصل از وقایع زندگی روزمره و تجارب زیسته‌اند. 
این عواطف که در ساحت ناخودآگاه انسان انباشته شده و ابژه واضحی ندارند، مهم‌ترین چیزهایی هستند که یک تراژدی در لحظه اجرا با آن سروکار دارد. تراژدی بستری را ایجاد می‌کند که مخاطب به واسطه آن بتواند با قهرمان تراژیک همزاد‌پنداری کرده و خود را با آن یکی فرض کند. به زبان دیگر، قهرمان تراژیک به‌مثابه یک میانجی، مخاطب را به ساحت مواجهه با احساسات و امیالی می‌کشاند که او در جهان خارج از نمایش، آنها را واپس رانده است. در طول این فرآیند، عواطف سرکوب شده مخاطب، ابژه‌ای را پیدا می‌کند که با توسل به آن می‌تواند خود را ابراز کند.  به زبان ساده‌تر همه ما واجد رنج‌هایی هستیم که این رنج‌ها در طول عمر خود به واسطه کارکرد روان آدمی، به عقب رانده شده و سرکوب شده‌اند و چه‌بسا ما از ماهیت و وجود آنها اطلاع و تصویر دقیقی نداریم. اما به محض شنیدن یا دیدن یک واقعه تراژیک بی‌آنکه اختیاری از خود داشته باشیم، متاثر شده و احتمالا از خود احساساتی بروز می‌دهیم. درواقع رنج‌های سرکوب شده ما، رنج‌های روایت شده در دل یک قصه را بازشناسی می‌کنند و این بازشناسی منجر به گشوده شدن روان‌زخم‌های ما می‌شود. از همین روی ما متاثر می‌شویم و گریه می‌کنیم. برای فهم بهتر این موضوع کافی است به یاد آورید چندبار با تماشای تعزیه از خود‌بی‌خود شده‌اید و گریسته‌اید. اگر در آن لحظه از شما بپرسند چرا گریه می‌کنید احتمالا پاسخ واضح و دقیقی نخواهید داد، چون خودتان هم فهم دقیقی از علت احساس خود ندارید. مساله تماما در ساحت ناخودآگاه درحال وقوع است. عاشورا پر است از قصه‌ شخصیت‌های متعدد که ما به‌طور ناخودآگاه با آنها هم‌قصه می‌شویم. در طول مرور عاشورا یا تماشای تعزیه، گویی رنج‌های ما احیا می‌شوند. رنج اسارت، رنج آزاده نبودن، رنج حقارت در برابر عظمت اهل بیت، رنج بی‌سعادتی و رنج زیست آغشته به ذلت روزمرگی و... تماما ما را می‌لرزانند و متاثر می‌کنند. ما آگاه هستیم که درحال تماشای یک نمایش هستیم. پس چرا غالبا در حین نمایش، تماشاگران به سمت بازیگر نقش شمر حمله‌ور می‌شوند و او را کتک می‌زنند؟ عاشورا، روی ناکامی‌های ما دست می‌گذارد. آن کسی که به سمت شمر حمله می‌کند، در تقلای جبران ناکامی خود است. گویی تاریخ به عقب بازگشته و به ما فرصت جبران داده شده است تا در رکاب امام حسین(ع) باشیم و ذلتی را که به وسعت یک تاریخ بر پیشانی خود داریم پاک کنیم و دمی بیاساییم. عاشورا برای لحظاتی، محال را بدل به ممکن می‌کند و ما با توسل به همان ممکن موقتی، آرامش می‌یابیم و زخم‌هایمان را تیمار می‌کنیم.  روزهای محرم، بزنگاه‌های مهمی برای ما هستند. از اجر معنوی که بگذریم، مساله به سلامت روان ما بازمی‌گردد. روان ما در طول سال زیر فشار معضلات زندگی، آسیب می‌بیند و از رنج متراکم می‌شود. از منظر روانشناسی این رنج‌ها به دنبال بستری هستند که تخلیه شوند. وگرنه در بلندمدت آسیب‌زا خواهند بود. عزاداری‌های سالانه محرم، در کنار خیل عظیمی از موهبت‌هایی که دارد، گشایشی مهم در ممانعت از تحقق این آسیب را نیز در پی دارد. ما در پایان عزاداری‌ها احساس سبکی می‌کنیم. حال خوبی در خود احساس می‌کنیم؛ چراکه با کاتارسیس، روان‌مان به آرامش می‌رسد. از همین روی است که در وصایا و روایات به کرات به اهمیت عزاداری اشاره شده است. دل سپردن به مناسک عاشورا، روان ما را می‌گشاید، آن را سامان می‌بخشد و تاحدی آرامش می‌بخشد. با عاشورا رنج‌های ما رفع نمی‌شوند اما تسکین چرا. 

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰