در باب نسبت حکمت نظری و عملی
نکته‌ مهم در رابطه‌ تمدن اسلامی و دولت متعالیه آن است که تحقق دولت متعالیه شرط تحقق تمدن اسلامی است.
  • ۱۴۰۱-۰۵-۰۲ - ۰۳:۱۵
  • 00
در باب نسبت حکمت نظری و عملی
ارتباط با تمدن گذشته را فراموش کرده‌ایم

مهدی مشکی، عضو هیات‌علمی و استادیار موسسه آموزشی و پژوهشی امام‌خمینی(ره): یک بحث کلی‌ و جدی راجع‌به ارتباط مباحث حکمت نظری و حکمت علمی، بحث تولید نظریه است و نه صرفا بیان و کشف سخنانی که فلاسفه گذشته راجع‌به دولت و حکومت گفته‌اند. در فرآیند تولید است که با استفاده از کار فیلسوف که قوانین عالم را کشف می‌کند و به‌عنوان مبنا دراختیار ما قرار می‌دهد، کشفیات را تبدیل به فرآورده‌های قابل‌استفاده برای رفع نیازهای زندگی انسان می‌کنیم. ابتدا باید مبانی را از آثار فلسفی بازشناسایی کنیم، بعد نوبت به این می‌رسد که چگونه می‌توان این مبانی را تبدیل به یک فرآورده‌ قابل‌مصرف کرد؟ دغدغه ما فعلا این نیست که صدرالمتالهین یا ابن‌سینا در آثار خود راجع‌به حکومت چه گفته‌اند. روشن است که بسیاری از مسائل امروز ما در آثار پیشینیان نیامده است. مهم آن است که آن قواعد ثابتی که ملاصدرا به‌عنوان مبانی در حوزه حکمت نظری کشف و ضبط کرده است، چگونه می‌تواند تبدیل به فرآورده‌ای شود که مشکلات ما در حوزه دولت را حل کند. این نکته را هم بگویم که انسان در کشف مبانی و قواعد عالَم می‌تواند خطا کند که در آن صورت فرآورده‌ای هم که براساس آن تولید می‌شود، همواره برای شما مفسده و ضرر به‌دنبال دارد. مثلا اگر شما در تعریف انسان، انسان را به‌عنوان یک حیوان تعریف کردید، درآن صورت در تربیت انسان و تدبیر زندگی او تمام آن ویژگی‌هایی که حیوان دارد را برای انسان پیاده خواهید کرد. این به ضرر انسان تمام می‌شود و نتیجه‌ عکس می‌دهد. زیرا قاعده، قانون یا آن مبنایی که در عالم بوده است را شما اشتباه فهمیدید و براساس همین فهم اشتباه فرآورده‌ها را فراهم کردید. لذا در فرآیند تولید اولا باید مبانی و قواعد عالم را درست کشف کرد و درثانی آنها را به فرآورده‌ای درست تبدیل کرد.
اما در تمدن و دولت‌های متدانیه چه نسبتی میان حکمت نظری و عملی مفروض است؟
متفکران و اندیشمندان دولت‌های متدانیه و غرب جدید قوانین مربوط به جهان و انسان را اشتباه فهمیدند و همان فهم اشتباه را تبدیل به فرآورده کردند. این فهم و اقدام در تمدن غرب مدرن دقیقا نقطه مقابل تمدن اسلامی بود. در تمدن اسلامی قوانین مربوط به عالَم و آدم به درستی کشف شد و متفکران اسلامی توانستند آن را به فرآورده تبدیل کنند. الان مشکل اصلی ما این است، که ارتباط‌مان را با تمدن گذشته‌ اسلامی فراموش کرده‌ایم و نمی‌دانیم فرآورده‌های آنها مثلا ساختمان، معماری و آموزش و پرورشی که داشتند، چه ارتباطی با مبانی داشته است. ما امروزه این ارتباط را نمی‌دانیم و فکر می‌کنیم یک چیزی در گذشته افتاده است و رابطه فرآورده‌های خود را با مبانی اسلامی نمی‌دانیم. علاوه‌بر این متوجه ارتباط علم جدید و ساختارهای مدرن با مبانی غرب مدرن هم نیستیم. توجه نداریم غرب مدرن مبانی خود را از فهم اشتباه قواعد عالَم به دست آورده و آنها را تبدیل به فرآورده کرده است. پیامدهای منفی پیروی از علم و ساختارهای مدرن که به ضرر انسان‌ها تمام می‌شود هم ما را نگران نمی‌سازد. اینها همه نشان از گسست ما از سنت‌های دینی و اسلامی و پیوند با مبانی و فرآورده‌های غرب جدید است، بی‌آنکه متوجه پیامدهای این امر باشیم.
اما به‌منظور برکنار ماندن از پیامدهای منفی تمدن غرب مدرن چه راهکار‌هایی فراروی دولت متعالیه است؟
برای رهایی از این وضعیت و استفاده از میراث سنتی و مبانی فکری درجهت رسیدن به تمدن نوین اسلامی دو کار می‌توانیم انجام دهیم.
 یک؛ بازتولید تمدنی که قبل از ورود مدرنیته در عالم اسلام حاکم بوده است به این معنا که علوم و ساختارهای گذشته را فهم کنیم و سپس همین‌ها را مهندسی معکوس کنیم و با مبانی آنها ارتباط بدهیم. مثلا میدان چهارباغ اصفهان به‌عنوان یک معماری اصیل اسلامی را مهندسی معکوس کنیم و ببینیم این سبک معماری با چه مبنایی در مباحث فلسفه اسلامی ارتباط دارد. بعد از این از طریق مهندسی معکوس از سازه و فرآورده به مبانی دقیق و صحیحی که فیلسوفان ما در گذشته داشتند دست پیدا کردیم، می‌توانیم آن را پیاده کنیم. کار هم قوی می‌شود و فقط صرف این نخواهد بود که همین شکل را پیاده کنیم، بدون اینکه متوجه شویم چه ربطی با مبانی داشته است.
دو؛ کار دوم برای ایجاد تمدن اسلامی این است که با استفاده از مبانی فلسفی که در کتب فیلسوفان ما وجود دارد، فرآورده‌هایی را که مربوط به زندگی انسان‌هاست تولید کنیم. این کار دوم ماست. یکی از ضروریات برای ایجاد تمدن اسلامی، حکومت اسلامی است. اگر حکومت اسلامی و به‌عبارتی دولت متعالیه پابرجا بشود می‌تواند تمدن ایجاد کند. قبل از حکومت اسلامی نمی‌توانیم حرفی از تمدن بزنیم.
منظورم از ایجاد تمدن در اینجا، احیای تمدن است. اگر احیا کردیم می‌توانیم همان را شروع به بسط دادن کنیم. ما تمدن اسلامی داشتیم. باید آن را احیا کنیم. احیا هم گفتم که دو راه دارد؛ یا همان ساختارها را مهندسی معکوس کنیم یا اینکه با توجه به مباحث نظری غنی که در فلسفه‌ اسلامی وجود دارد فرآورده تولید کنیم. البته در مسیر تولید ممکن است بعضی از ساختارهایی که در تمدن قدیم نبوده است و اکنون جای آن خالی است، از مباحث فلاسفه‌ اسلامی گرفته شود.
نکته‌ مهم در رابطه‌ تمدن اسلامی و دولت متعالیه آن است که تحقق دولت متعالیه شرط تحقق تمدن اسلامی است. اینکه مقام‌معظم‌رهبری فرمودند که بعد از انقلاب و نظام اسلامی باید دولت اسلامی و سپس جامعه اسلامی را شکل دهیم، برای این است که تا حکومت تشکیل ندهیم نمی‌توانیم جامعه‌ اسلامی داشته باشیم و تا جامعه‌ اسلامی نداشته باشیم نمی‌توانیم تمدن اسلامی داشته باشیم. چرا؟ چون در جامعه‌ اسلامی انسان‌هایی تربیت می‌شوند که می‌توانند تمدن تولید کنند و تا جامعه اسلامی نشود ما چنین انسان‌هایی نمی‌توانیم تربیت کنیم و تا حکومت درست نشود ما نمی‌توانیم چنین انسان‌هایی و چنین جامعه‌ای را ایجاد کنیم. کار حکومت سامان‌دادن به آموزش، پرورش و تربیت انسان‌ها از دوران کودکی و رسیدگی به هر کاری است که در رشد قوای فکری و نظری انسان موثر باشد. تا دولت متعالیه با این کارکردهای خاص تشکیل نشود ما نمی‌توانیم جامعه‌ انسانی قوی و اسلامی ایجاد کنیم و تا جامعه‌ انسانی اسلامی ایجاد نکنیم نمی‌توانیم انتظار تمدن داشته باشیم.
برای همین اولین مرحله برای ایجاد تمدن متعالی، دولت متعالیه است. برای ایجاد دولت متعالیه چاره‌ای جز رجوع به آن مبانی که فلاسفه‌ اسلامی راجع‌به قوانین حاکم بر انسان و بر جهان کشف کردند، نیست. بعد از کشف مبانی و تشکیل دولت متعالیه، وظیفه‌ این دولت این است که اموری که برای تربیت انسان‌ها ضروری است، در اختیار آنها قرار دهد. بعد که این انسان‌ها تربیت شدند اینها خود تولید تمدن متعالی می‌کنند.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰