محمدابراهیم یزدانی، پژوهشگر: بحث علومانسانی اسلامی با پیروزی انقلاب اسلامی و شکلگیری انقلاب فرهنگی توفیقها و ظرفیتهایی را برای تبدیلشدن به یک گفتمان در مجامع علمی کشورمان یافت و ما از تعریف تقلیدی علومانسانی به یک تعریف مختار رسیدیم و این تعاریف در مجامع علمی جهان مورد بررسی قرار میگیرند. مساله اسلامیسازی علوم در کشور ما در چندسال اخیر با شتاب بیشتری درحال حرکت است و نظریات متفکران، اندیشمندان و عالمان علومانسانی پیرامون این موضوع بیشتر مورد بررسی و توجه پژوهشگران علومانسانی قرار میگیرد، از اینرو با هدف شناخت هرچه بهتر ادبیات عالمان علومانسانیاسلامی، دیدگاه سه اندیشمند این حوزه را مورد بحث و بررسی قرار دادهایم.
اول: نظریه جهتدهی به مبانی و اهداف علومانسانی براساس آموزههای دینی و فلسفه اسلامی از آیتالله مصباحیزدی
آیتالله مصباحیزدی در تبیین نظریه خود میگوید: «طبعا علومی که در دانشگاهها تدریس میشوند در دو بخش علومطبیعی و انسانی است که علومطبیعی خطر کمتری دارد و نمیتواند مستقیما درجهت استحاله فرهنگی نقش داشته باشد، اما آنچه خطرناک است علومانسانی است که بهصورت مستقیم در تغییر فرهنگها نقش دارد.»
ایشان با اشاره به اینکه همه علومانسانی، آگاهانه یا ناآگاهانه مبتنیبر فلسفههای خاص هستند و اختلاف فلسفههاست که تضاد بین نظریات علومانسانی را بهوجود میآورد، به ذکر مثالهایی میپردازند و میگویند: «بهعنوان نمونه، کسی که فلسفه پوچگرایی را پذیرفته، بهایی به ارزشهای انسانی نمیدهد و درجهت استفاده از فرصتها برای لذتها برمیآید و کسی که فلسفه ماتریالیستی را پذیرفته برای ارزشهای ماورایی بهایی قائل نیست.» وی با اشاره به اینکه فلسفههای الهی، بسترهای خوبی برای رشد ارزشهای اسلامی و الهی هستند، میگوید: «با توجه به این تحلیل، باید اهتمام خود را بر عرضه فلسفههای صحیح بگذاریم، چون زیرساخت شخصیت علمی، فکری و فرهنگی انسانها را تشکیل میدهد. هرچند مسائل فلسفی، انتزاعی و دور از زندگی انسانها جلوه میکنند، اما زیربنای زندگی انسان را تشکیل میدهند و تلاش در این جهت به راههای مختلف، مانند همکاری دانشگاهها در زمینه فلسفه، تبادل استاد و دانشجو در این جهت، ایجاد نشریات، مجلات و کتابهایی که بتوانند افکار را برای دیگران روشن کنند، امکانپذیر است.»
آیتالله مصباحیزدی سالها در زمینه اسلامیسازی علومانسانی تلاش کرد و کتابهای متعددی در این حوزه از ایشان منتشر شده است، ازجمله: کتاب «رابطه علم و دین»که با هدف تبیین رابطه میان علم و دین و بررسی جوانب مختلف در 8فصل توسط علی مصباح تحقیق و تدوین شده است؛ کتاب «جامعه و تاریخ از نگاه قرآن» و «حقوق و سیاست در قرآن» که در این دو کتاب به جهتدهی دانشهای سیاست و علوماجتماعی براساس قرآنکریم توجه شده است.
دوم: نظریه اسلامیبودن همه علوم از آیتالله جوادیآملی
آیتالله جوادیآملی در تعریف خود از علم میگوید: «نه ما علم غیراسلامی داریم و نه علم سکولار، زیرا علم عبارت است از مجموعه مسائلی که در آن مسائل محصولات برای موضوعات ثابت میشود. این مجموعه را «علم» گویند. علم مجموعه مسائلی است که در آن محصولات برای موضوعات ثابت میشود. همه علوم، چه دریاشناسی، چه صحراشناسی و چه سپهرشناسی معلوماتی دارند و علمی دارد و عالمی. معلومات از دریا و صحرا و زمین و آسمان مخلوقات الهی هستند، ما چیزی بهعنوان طبیعت نداریم، قهرا علومطبیعی هم نخواهیم داشت، ما خلقتشناسی و مخلوقشناسی داریم. پس حوزه معلوم، حوزه دین است. علم هم گاهی با تجربه است، گاهی با تجرید، گاهی با آزمایش و کمکگیری از حس و تجربه است، گاهی با علوممتعارفه و تجریدهای عقلی است که در فلسفه و کلام مطرح است. عقل و علم چه تجربی و چه تجریدیاش چراغ الهی است. این را «الله» داده است.» انسان در زادروز فاقد همه علومتجربی و تجریدی بود، فرمود: «وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً؛ وقتی بهدنیا آمدی چیزی نمیدانستی.» و «عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ» از یکسو «وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ» که ابزار علمند ازسوی دیگر، این علوم را که چراغ کشف واقع است را خدا داد، پس «معلوم» مخلوق خداست. معلومشناس که همان انسان است هم مخلوق خداست. ما در حوزه معلوم، علم و عالم چیزی غیر از مخلوق خدا نداریم؛ پس وقتی با چراغ علم، کار خدا را کشف میکنیم، علم دینی میشود.
آیتالله جوادیآملی در تبیین بحث خود میگوید: «منشأ توهم تعارض علم و دین آن است که حوزه دین را به نقل محدود کرده و عقل را از چهارچوب معرفتی دین خارج بدانیم. در این صورت تنها آنچه از ادله نقلی فهمیده میشود، داخل در هندسه معرفت دینی بوده و آنچه توسط عقل حسی و تجربی یا عقل تجریدی بهدست میآید، معرفت علمی و فلسفی و بیارتباط با حوزه دین محسوب میشود. این تصور ناصواب است که مرز دین را میشکافد و عقل را از هندسه معرفت دینی جدا کرده و آن را بیرون آن قرار میدهد و نقل را درون آن میگذارد.»1 در نظر آیتالله جوادیآملی، عقل اعم از عقل تجریدی محض [که در فلسفه و کلام (و منطق) براهین خود را نشان میدهد] بوده و عقل نیمهتجریدی (که عهدهدار ریاضیات است) و عقل تجربی (استقرا) و عقل شهودی (منشأ عرفان) را نیز دربر میگیرد و طبق نظر ایشان، عقل مقابل نقل است، نه مقابل دین (شرع). و همان خداوندی که ادله نقلی را منبع معرفت دینی قرار داده، عقل را نیز حجت شرعی و منبع شناخت دین و رهاورد آن قرار داده است. عقل اگر کشف کرد خدایی هست و اراده و علم ازلی دارد و چنین فرمود، میشود اسلام. نقل هم اگر گفت: خدای سبحان چنین فرمود، میشود اسلام، منتها همانطور که برای نصاب نقل، شرایط و موانع زیادی است، برای نصاب عقل هم همینطور است. بر این اساس، در مواردی ناسازگاری مفاد یک دلیل نقلی با یک معرفت علمی یا فلسفی، باید از تعارض علم یا فلسفه و نقل سخن راند؛ نه آنکه آن را شاهدی بر تعارض علم و دین قلمداد کرد. نتیجه اینکه عقل مقابل نقل و سمع است، نه مقابل شرع، منتها عقل هم شرایط فراوانی دارد تا بشود حجت و اگر چیزی را کشف کرد، میشود اسلام.
از ظاهر کلام استاد جوادیآملی بهدست میآید که اگر از عقل هم استفاده نکنیم و بهسراغ نقل برویم، ریشههای این علوم (علومتجربی) در آن موجود است. ایشان میفرمایند: «نباید گمان برد که منابع نقلی دین (قرآن و روایات) هیچ سهمی در ساحت علوم ندارند. منشأ توهم فقدان ربط، آن است که در قرآن و کلام معصومان، درباره جهان و طبیعت بهتفصیلی که عالمان علومطبیعی بحث میکنند، مطالبی مشاهده نمیکنیم. این روایات از کشف مادهای جدید یا سیارهای جدید یا سازوکار گردش خون و سلسلهاعصاب و امثال آن سخن نمیگویند، تا با رجوع به آنها بتوان بر دانش تجربی خود افزود. کسانی که چنین میاندیشند از این نکته غافلند که در حوزه علوم نقلی نیز چنین نیست که تفصیل مسائل نقلی بهوضوح و روشنی بیان شده باشد، بلکه ادراک معارف دینی در حوزه اخلاق، اعتقادات و فقه نیز محتاج تدقیق و پیگیری عالمانه است و چنین نیست که منابع نقلی زحمات عالمان را نیز برعهده داشته باشند... کار قرآن و روایات القای اصول و روشنکردن خطوط اصلی و افقهاست، برعهده عالمان شاخههای مختلف علوماسلامی است که در تکاپوی علمی خویش زوایای نهفته مطلب و فروعات را از این اصول استنباط کنند.»2 طبق دیدگاه آیتالله جوادیآملی، دین (قرآن و روایات) بسیاری از مسائل را بهصورت قانون کلی بیان کرده و تشریع و تبیین آن را به اجتهاد کارشناسان واگذار کرده اند. از نظر ایشان، اگر عالمان علومطبیعی مانند فقها (که در روایات فقهی تامل میکنند) در روایات و آیات کیهانشناختی و مربوط به طبیعت تامل کنند، برکات زیادی نصیب علمتجربی خواهد شد، بنابراین سخن از نبودن موارد و منابع استخراج مطالب علمی در روایات اسلامی نیست، سخن در پیگیرینکردن عالمان است. از سخن ایشان استفاده میشود که علم، زیرمجموعه عقل و عقل جزء منابع دین است، پس علم و دین تداخل دارند؛ اما لازم به یادآوری است که ظواهر نقل (قرآن و سنت) هرچند دارای مطالب مفید و فراوان علمی است؛ اما این بدان معنا نیست که استخراج تمام علوم بشری (با تمام فرمولها و جزئیات آن) از ظاهر آیات و روایات بهدست میآید. البته در مطالب نقلشده از استاد «منبع دین» و «جزء دین» بودن از هم جدا نشده است، چون اگر هرچیزی زیرمجموعه منبع دین یعنی عقل قرار گرفت، حتما جزئی از دین نمیشود، چنانکه ریاضیات از مطالب عقلی است، اما جزء دین نیست.
سوم: نظریه وحدت علم و دین از دکتر مهدی گلشنی
دکتر گلشنی در معرفی بحث خود اینگونه میگوید: «منشأ تعارضات بهنظر من دخالتهای نابجاست که این دو طرف در کار هم کردهاند؛ البته با توجه به آن چیزی که من میبینم، دوتا چیز نیست، یک چیز است، منتها بخشی از فعالیتهای علم را من دین حساب میکنم.» طبق نظر دکتر گلشنی علم و دین نهتنها متعارض نیستند، بلکه معارف دینی همان قوانین و سنن ثابتی را تبیین میکنند که علوم مختلف در جستوجوی آنها هستند. در نظر ایشان، علم وسیلهای است که انسان را به خدا نزدیک میکند و هدف اصلی علم شناخت آثار صنع خداوندی است و این، همانگونه که در ادیان توحیدی آمده خود عبادت است.3 بهعبارت دیگر، فعالیت علمی با ابزارهای خودش یک فعالیت دینی است و تلقی کار علمی بهعنوان یک کار دینی اختصاصی به اسلام ندارد، بلکه این موضوع هم در جهان اسلام و هم در جهان مسیحیت سابقه دیرینه دارد. همچنین از نظر گلشنی علم درطول دین است، نه در عرض آن. وی در کتابش به این نکته تصریح کرده و مینویسد: «ما درباره علم و دین معتقدیم که علم درطول دین قرار دارد نه در عرض آن.»4 به اعتقاد گلشنی، دین و علم به ابعاد مختلفی از یک واقعیت اشاره دارند. علم به چگونگی میپردازد و دین به چراها؛ مثل این نقشههای مختلف یک ساختمان، نظیر سیمکشی و لولهکشی و غیره، به ابعاد مختلف آن نظر دارد. از مباحث آقای گلشنی میتوان نتیجه گرفت در نظر ایشان، علم و دین یک چیز بیشتر نیست و این سخن به این معناست که رابطه آن دو، رابطه تداخل است زیرا از نظر ایشان، فعالیت علمی در عین حال یک فعالیت دینی نیز قلمداد میشود. ولی در اینجا هم نوعی خلط وجود دارد؛ چراکه اگر دین تشویق به علمآموزی کرد (مثلا پزشکی) لازم آن این نیست که آن علم حتما جزئی از دین باشد؛ هرچند بهعنوان اطاعت از دین ثواب هم بر آن مترتب باشد.
جمعبندی
بررسی بحث علومانسانیاسلامی در لابهلای نظریات مختلف اندیشمندان، یک نکته مهم را برای ما به ارمغان میآورد و آن کارآمدی نظام فکری و علمی به نام دین است که در این 40سال توانسته به آبشخور ادبیات علومانسانی ورود کند. این تلاش در امتداد هدفی با عنوان حکومت اسلامی و یک نظام فکری جامع شکل گرفته است. تلاش متفکران و اندیشمندان اسلامی که برخی نظریات آنها در اینجا ذکر شد درمقابل تفکر کسانی است که علومانسانی را غربی میدانستند و هنوز هم میدانند. تعدد آرا و همچنین تقریرهای مختلف از بحث انسانیسازی علوم برای رشد علوم در مجامع علمی و تولید جریانهای فکری مختلف مفید است؛ اما این جریان تا وقتی که به بلوغ نرسد و حرکت از مبانی و اصول را بهسمت مصادیق زندگی اجتماعی و روزمره انسان نبرد، برای اصل علومانسانی خطرناک است و تنها به اسلامیسازی واژگانی دچار خواهیم شد، وضعیتی که خیلی از نهادهای پژوهشی فعلی ما با عناوین مختلف به آن دچار هستند. مثلا روانشناسی اسلامی، اقتصاد اسلامی و... .
متاسفانه این ناتوانی جریان اسلامیسازی علوم برای عبور از مبانی و امکان و امتناعها، منجر شده جریان مخالف بر رای خود مبنیبر نفی اصل علومانسانیاسلامی تاکید بیشتری کنند. ناتوانی در حل مشکلات جامعه توسط عالمان علومانسانیاسلامی باعث شده بدنه فکری جوان کشور در بدو ورود به این مبانی اسلامی علوم با دامنه وسیع بحثهای اصول و امکان و عدم امکان روبهرو شود که متعدد طی سالهای اخیر قرائتهای مختلف از آن منتشر شده است. عرصهای که راهحلی پیشپای پژوهشگر میدانی علومانسانی قرار نمیدهد و او را روزبهروز سردرگمتر میسازد. مهم این است که در این فضا ضمن بحثهای مبنایی سودمندی که میشود، به بررسی مسائل و نیازهای اجتماعی و فکری حال حاضر جامعه هم بپردازیم. همچنین ذکر این نکته لازم است که علومانسانیاسلامی با بودجههای رسمی و حمایتهای سیاسی شکل نمیگیرد و کار علم را خود علم باید حل کند. این چیزی است که در میان ما نیست و شاید شرایط فرهنگی و اقتصادی، چنین وضعی را بر ما تحمیل کرده است. بهنظر میرسد ما در مسیر اسلامیسازی نیازمند تامل و تنقیح مناط بیشتری هستیم تا بتوانیم جنبههای مختلف این بحث را تفکیک کرده و در برخی مبانی به جمعبندی و توافق آرا برسیم.
پینوشت
1. منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، عبدالله جوادیآملی، ص109
2. منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، صص148و149
3. علم و دین در آستانه قرن بیستویکم، مهدی گلشنی، ص42
4. از علم سکولار تا علم دینی، مهدی گلشنی، ص3