گفت‌وگو با سیدحسین شهرستانی، مدیرگروه حکمت هنر پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی
بی‌شک ظرفیت‌هایی در فلسفه فارابی وجود دارد که از آن می‌توان در مواجهه با علوم انسانی مدرن بهره گرفت،
  • ۱۴۰۱-۰۴-۰۱ - ۰۱:۰۰
  • 00
گفت‌وگو با سیدحسین شهرستانی، مدیرگروه حکمت هنر پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی
بعد از فارابی فلاسفه از فرهنگ و سیاست غافل شده‌اند
بعد از فارابی فلاسفه از فرهنگ و سیاست غافل شده‌اند

بی‌شک ظرفیت‌هایی در فلسفه فارابی وجود دارد که از آن می‌توان در مواجهه با علوم انسانی مدرن بهره گرفت، اما این بهره‌گیری با چه شرایطی و با چه ملاحظاتی ممکن است؟ با سیدحسین شهرستانی، مدیرگروه حکمت هنر پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی درباره ظرفیت‌های فلسفه فارابی برای علوم‌انسانی گفت‌وگو کردیم. او معتقد است برای اینکه به نقطه‌ای برسیم که بتوانیم با علوم انسانی غربی گفت‌وگو کنیم، نیازمند این هستیم که از فلسفه محض به فلسفه اجتماعی و فلسفه فرهنگی که به حوزه علوم انسانی نزدیک است، دست پیدا کنیم و از نقطه فلسفه فرهنگ با علوم انسانی غربی گفت‌وگو کنیم. متن این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید. 

برخی دائما در این کار هستند که از آثار قدما و متفکران سلف دستور و راهنمای عملی برای زمانه‌ خود بجویند. اولا آیا چاره‌جویی به این نحو ممکن است؟ ثانیا مطلوب و مفید است؟ یا باید با تفکر فیلسوف از در انس در آمد و حرف او را فهمید؟
اگر بخواهیم تفکری فلسفی را صرفا به‌مثابه فکر فلسفی یا اندیشه حکمی که در دوره‌ای تاریخی بیان شده و در همان دوره تاریخی باقی مانده، ببینیم، مواجهه ما با متن فلسفی مواجهه‌ای متفکرانه و فیلسوفانه نیست و بیشتر کاری تاریخی و مورخانه است و ما تاریخ فلسفه را روایت می‌کنیم و می‌گوییم در فلان تاریخ فلان فیلسوف این حرف را زد و از آن عبور می‌کنیم. 
بنابراین اگر کاری جدی و مواجهه‌ای جدی و رویارویی جدی و رویکردی جدی به فلسفه‌های بزرگ و اندیشه‌های متفکران بزرگ داشته باشیم، باید به این فکر کنیم که در سخن متفکران بزرگ چه نکاتی وجود دارد که با امروز ما نسبتی دارد. اما اینکه توقع داشته باشیم به‌صورت مستقیم و بی‌واسطه و بدون تاویل و تفسیر اندیشه‌های متفکران بزرگ تاریخی قابل‌استفاده در زمان امروز باشد و فکر کنیم مستقیما می‌توانیم آن را به کاربرد‌های عملی تبدیل کنیم، این هم اشتباه است به این جهت که اندیشه‌های فلسفی محدودیت و نسبیت تاریخی و زمانمند دارند و برای اوضاع و احوال تاریخی خودشان مناسب بودند. 
برای اینکه ما بخواهیم از آنها در زمان خودمان استفاده کنیم، نیازمند این هستیم که با این متون کلنجار برویم و درمورد آنها فکر کنیم و از درون آن متون به‌عنوان ماده‌ای خام، امر جدیدی استحصال کنیم و آن امر جدید به کار ما می‌آید. این متون بالفعل این قابلیت را ندارند که در زمان ما به آن شکلی که از آنها می‌خواهیم، کارایی داشته باشند، چون متون صامتی نیستند که هر کاری بخواهیم انجام بدهند و ابزار بی‌طرفی نیستند. ما باید با این متون دمخور شویم، دانشگاه‌های ما باید به این متون رجوع کنند و نهایتا با کلنجار رفتن بین مساله انسان معاصر با آن متون قدیم به سنتز و ترکیبی برسد که آن ترکیب برای مسائل امروز ما احتمالا راهگشا خواهد بود. 

فارابی با تسلط به تراث فلسفی پیش از خود که غالبا فلسفه یونان بود و همچنین اشراف بر مبانی و آموزه‌های دینی توانست یک نظام فلسفی تاسیس کند. آیا امروز هم می‌توان با اشراف بر علوم انسانی و همچنین مبانی و آموزه‌های دینی یک نظام تازه علمی تاسیس کرد؟ مثلا چیزهایی که درباره علوم انسانی اسلامی می‌گویند. اگر فلسفه اسلامی با آن نحوه مواجهه ممکن شد، آیا تاسیس علوم انسانی اسلامی ممکن نیست؟
امکان آن قابل‌نفی نیست ولی چیزی که بیشتر به چشم می‌خورد ادعاهای توخالی و پوشالی است. مثل کسی که هنوز کاری نکرده ولی سروصدا و تبلیغ می‌کند. درطول تاریخ ابتدا اتفاقی در عالم علم و تفکر می‌افتاده و بعد اسمی پیدا می‌کرده و بعد مدرسه‌ای حول آن شکل می‌گرفته و یک سنت آموزشی و تبلیغی و سیاسی پیرامون آن به وجود می‌آمده است. ما امروز در برخی موارد مشاهده می‌کنیم که بوق سروته گرفته شده است. یعنی اول سروصدا می‌کنند و حرفش را می‌زنند و اسمش را می‌آورند و بعد اسم چیزی را که هنوز وجود ندارد علم جدید و علم دینی و علم بومی و علوم انسانی جدید می‌گذارند. بیشتر ادعا و نامگذاری و تشریفات و تفاخر و ادعاکردن است. ادعا فایده‌ای ندارد. میدان علم و جهان اجتماعی و سیاست خود نقطه آزمون این ادعا‌هاست. وقتی می‌گوییم علوم انسانی اسلامی و بعد هیچ طرحی برای اداره سیاست و برای اقتصاد خود نداریم و درنهایت نسخه‌های دست‌چندم غربی‌ها را به‌صورت غلط پیاده می‌کنیم، پس مشخص می‌شود که این ادعاها گزاف است. 
ولی امکان آن وجود دارد و نه‌تنها این امکان وجود دارد بلکه این ضروری و واجب است که ما به تراث و میراث خود رجوع کنیم و آن را در برابر پرسش‌های انسان جدید قرار بدهیم و درمقابله با متون علوم انسانی جدید یا فلسفه جدید قرار بدهیم و در این مواجهه دیالکتیک و جدالی که بین اینها برقرار می‌شود، کم‌کم وارد مرحله‌ای جدید شویم و به ایده و اندیشه‌ای جدید برسیم که آن اندیشه جدید تکرار و بازگویی و تقریر اندیشه‌های فیلسوفان اسلامی قدیم نیست و حتما امری نو خواهد بود که البته منبع الهام آن متفکران اسلامی خواهند بود. آن حرف‌ها همان‌طور که بود به کار امروز ما نمی‌آید. آنها به زبان انسان جدید و با پرسش‌ها و مسائل پیچیده و عجیبی که ما در جهان امروز با آن روبه‌رو هستیم، تبدیل می‌شود و نو می‌شوند و شکل سابق فلسفه و اندیشه‌های اسلامی ما این قابلیت را ندارند که آنها را به همین شکل برداریم و به علوم انسانی بیاوریم و صرفا تطبیق بدهیم و مسائل جدید علوم انسانی به‌صورت شبهه و مصداق و موضوع و مساله به آن عرضه شود و با همان منطق قبلی به آنها نگاه کنیم. کل سیستم فلسفی و ساختار فکری باید تحولاتی را تجربه کند تا بتواند به مسائل امروز ما پاسخ بدهد. 

فکر می‌کنید ظرفیت‌های مسائلی که فارابی در آثار مختلف خود به آنها پرداخته است برای دستگاه فکری و علوم انسانی امروز چیست و ما چه استفاده‌هایی از آن می‌توانیم داشته باشیم؟
ما به‌دنبال چه هستیم؟ به‌دنبال گفت‌وگویی با علوم انسانی جدید هستیم و احیانا به‌دنبال علمی که مابه‌ازای علوم انسانی غربی باشد. من نمی‌گویم علوم انسانی اسلامی و این تعابیر را به کار نمی‌برم و آنها را تعابیری درست نمی‌دانم. ما به هرحال به‌دنبال یک دانش یا مجموعه دانش‌هایی هستیم که مابه‌ازای علوم انسانی مدرن باشد. برای رسیدن به این امر یکی از مبدا‌ها و منابع الهام ما سنت فلسفه اسلامی است که قبلا درباره آن صحبت کردیم. بین فیلسوفان اسلامی باید به سراغ چه کسی برویم؟ این خود سوالی است. البته باید کل سنت فلسفه اسلامی را بازخوانی کنیم. اما فارابی در راستای این پرسش ما برای رسیدن به چیزی معادل علوم انسانی، برجستگی فوق‌العاده و مضاعفی نسبت به باقی فلاسفه اسلامی دارد. آنچه فارابی دارد فلسفه سیاسی فارابی است یا چیزی که دکتر داوری از آن به فلسفه فرهنگ تعبیر می‌کند. داوری بیش از سایر فلاسفه اسلامی به مسائل حوزه سیاست و جامعه و فرهنگ و اموری که به علوم انسانی مربوط می‌شود، اندیشیده است. سایر فیلسوفان ما همگی سرجمع به اندازه فارابی در این حوزه‌ها تولید اندیشه نکرده‌اند و این خود نقدی به تاریخ فلسفه اسلامی است که بعد از فارابی که موسس فلسفه اسلامی است، فلاسفه ما از اندیشیدن و تولید فکر در حوزه مسائل فرهنگ و سیاست و اجتماع و فلسفه سیاسی و فلسفه اجتماعی و فلسفه فرهنگ غافل شده‌اند و بیشتر به سمت الهیات و مباحث انتزاعی محض و درواقع مجرد و نوعی تخیلات بی‌سروته رفته‌اند. در برخی موارد حتی وارد قلمرو‌هایی شدند که فایده‌ای برای دین و دنیای امت اسلامی نداشته است. اما فارابی بیش از متفکران دیگر به این امر و مساله سیاست مدنی و زندگی مدنی و اجتماعی ایران و مسائلی که در حوزه فرهنگ وجود دارد، مثل سیاست و هنر و اخلاق و ادبیات و قلمرو‌هایی نظیر این و زبان و حوزه‌های زبان‌شناسی تامل کرده است. این خود باعث می‌شود فارابی دستمایه‌های بیشتری برای رجوع داشته باشد چون ما برای اینکه به نقطه‌ای برسیم که بتوانیم با علوم انسانی غربی گفت‌وگو کنیم، نیازمند این هستیم که از فلسفه محض به فلسفه اجتماعی و فلسفه فرهنگی که به حوزه علوم انسانی نزدیک است دست پیدا کنیم و از نقطه فلسفه فرهنگ با علوم انسانی غربی گفت‌وگو کنیم و علوم انسانی غربی را نقد کنیم. اینجا دست فارابی از همه متفکران اسلامی پر‌تر است و بیش از بقیه می‌تواند به ما کمک کند. 

برخی معتقدند فارابی را موسس فلسفه اسلامی می‌خوانند، چون او پاسخی متمایز از سایر نظام‌های فلسفی پیش از خود، به پرسش از وجود داد و این پاسخ متمایز هم برآمده از فهم زبانی فارابی بود که از دل سگالیدن با زبان [فارسی] پیدا شد. (مثلا تفکیک قاطع میان ماهیت و وجود که پیش از او سابقه ندارد) با عنایت به این نظرگاه، آیا بازهم می‌توان از ظرفیت‌های زبان فارسی برای تاسیس یک نظام تازه مثلا در حوزه علوم انسانی استفاده کرد؟ آیا این مواجهه‌ فارابی با زبان و خصوصا زبان فارسی می‌تواند چنین پیامی داشته باشد؟
تمام آثار فارابی عربی است، یعنی اولین رسائل فارسی در فلسفه توسط ابن‌سینا نوشته شده است و بعد سهروردی و فیلسوفان دیگر. کار بزرگ فارابی تاسیس فلسفه به زبان عربی است که زبان علم است و زبان قومی نیست و ایرانی‌ها بیشترین کسانی هستند که زبان عربی را به‌مثابه زبان علمی به وجود آوردند و حتی نحویون بزرگ ادبیات عرب، ایرانی هستند. درمورد زبان، فارابی در آثار مختلف خود توجه به مساله زبان و تفکر داشته است و مهم‌ترین آن کتاب الحروف است که آنجا این نسبت‌ها را بررسی کرده است. درخصوص زبان فارسی هم در نقاط و در لحظات تعیین‌کننده‌ای از زبان فارسی به‌مثابه میانجی انتقال فلسفه به زبان عربی کمک گرفته است. مهم‌ترین آن، مساله وجود است که در فهم مساله وجود و طرح آن در فلسفه اسلامی از زبان فارسی به‌مثابه میانجی استفاده کرده است. زبان فارسی در اینجا نقش بسترساز برای فهم فلسفه اسلامی و بسط فلسفه اسلامی و تکوین فلسفه اسلامی ایجاد کرده است. فارابی در برخی آثار خود از تعبیر فارسی هستی و هست و است استفاده کرده است تا مساله وجود به‌عنوان مهم‌ترین مساله در فلسفه را قابل‌فهم کند. 
اما اینکه زبان فارسی به‌طور خاص چه ظرفیت‌هایی در بسط فلسفه دارد بعد‌ها در آثار ابن‌سینا و دانشنامه علایی و به‌خصوص در رسائل فارسی سهروردی و برخی آثار فارسی خواجه‌نصیر و ملاصدرا و دیگران قابل‌مشاهده است. امروز هم ما به اینها نیازمندیم. ما از قرن بیستم به بعد فهمیدیم نسبت اندیشه و زبان نسبت ظرف و مظروف نیست و زبان صرفا ظرف بیان اندیشه‌ها نیست بلکه زبان بستر تکوین اندیشه‌هاست و این‌طور نیست که اندیشه‌ای ناب و بی‌زبان وجود داشته باشد و بشود این را در زبان‌های مختلف مثل قالب‌هایی بی‌جان ریخت. خود زبان است که به اندیشه‌ای امکان می‌دهد و ایجاب می‌کند و به آن پروبال و جهت‌گیری می‌دهد. به‌خصوص غربی‌ها و توجهات فلسفه غرب و چرخش زبانی قرن بیستم به این‌سو ما را متوجه کردند که ما بفهمیم نسبت زبان و اندیشه نسبت ظرف و مظروف نیست. زبان صرفا ظرف بیان و ظرف انتقال مفاهیم و ادراکات نیست. زبان بستری است که در آن بستر اندیشه‌ها شکل می‌گیرند و به وجود می‌آیند. از این‌رو ما باید امروز به این مساله بیشتر بیندیشیم. 
یکی از نقاطی که به ما کمک می‌کند زبان فارسی را به‌مثابه زبان علم و تفکر و فلسفه احیا کنیم، ترجمه است. هرچه در ترجمه‌ها جدی باشیم مهم است. در ترجمه آثار غربی به زبان فارسی به زبان مقصد و به زبان فارسی بی‌توجه هستیم. بیشتر مترجمان فکر می‌کنند که باید زبان مبدا را بلد باشند و اهمیتی برایشان ندارد که در زبان مقصد چه کاری می‌کنند، درحالی که در یک ترجمه زبان مقصد حتی از جهت اشراف مهم‌تر از زبان مبدا است. هرکسی که اندکی زبان‌های اروپایی بداند فکر می‌کند می‌تواند ترجمه انجام بدهد، درحالی‌که کسی می‌تواند مترجم باشد که فهم عمیقی از زبان فارسی داشته باشد. دلیل نمی‌شود هرکسی که در ایران به دنیا آمده و فارسی حرف می‌زند، می‌تواند زبان فارسی را به خوبی بفهمد و به زبان فارسی بیندیشد و به زبان فارسی متن فلسفی بنویسد. این خود کار بزرگی است. در غرب هم فیلسوفی مثل هگل می‌گوید من تلاش کردم فلسفه را به فلسفه آلمانی بیاموزم و فلسفه را به زبان آلمانی بنویسم. اینکه زبان آلمانی به زبان علم تبدیل می‌شود، خود تاریخی دارد. از مارتین لوتر که کتاب مقدس را به زبان آلمانی ترجمه می‌کند تا فیلسوفی مثل کانت که آثار مهم خود را به زبان آلمانی می‌نویسد و تا هگل و هایدگر مورد توجه است. 
این اتفاقی تاریخی است که از ترجمه متون مقدس شروع می‌شود. در زبان فارسی هم همین‌طور است و اولین آثار زبان فارسی به مفهوم فارسی جدید بعد از دوره اسلامی ترجمه‌های قرآن است و با ترجمه‌های قرآن، فارسی جدید به وجود می‌آید و بعد با آثار شاعران بزرگی مثل فردوسی، زبان فارسی به زبان فرهنگ و تمدن تبدیل می‌شود. بعد با آثار ابن‌سینا و سهروردی به زبان فلسفه تبدیل می‌شود. از طرفی زبان فارسی زبان عرفان است و بعد از سنایی و عطار و مولانا و حافظ و دیگران زبان عرفان است و عرفان اسلامی مأمن خود را در زبان فارسی پیدا کرده است. ولی اینکه بخواهد زبان فلسفه شود کمابیش همیشه در حاشیه بوده و حتی مهم‌ترین آثار سهروردی مثل حکمه‌الاشراق باز به زبان عربی نوشته شده است. 
سیری وجود دارد که از ترجمه به سمت تالیف طی می‌شود. ما در ترجمه‌ها به زبان فارسی ظلم می‌کنیم. ما هنوز آثار فلسفی قدیم خود را به درستی به زبان فارسی برنگردانده‌ایم، کتاب‌هایی مثل اشارات بوعلی و اسفار ملاصدرا و آثار فارابی و... از این دست است. البته اندیشمندان و مترجمان ارزشمندی کارهایی در ترجمه آثار فلسفه اسلامی به زبان فارسی کرده‌اند. 
بعد قلمروی تالیف است؛ تالیف مقالات و متون فلسفی و حکمی که امروز با جریان ضوابطی که دانشگاه‌ها برای ارتقای علمی گذاشته‌اند، امکان رشد زبان فارسی گرفته شده است و به وجوه صوری مقاله‌نویسی بیشتر توجه می‌کنند. این ضوابط، زبان فارسی را تهی‌تر می‌کند. این ضوابط صوری و بی‌ارزش است و مرجع اعتبار علمی آنها مجلات ISI غربی است. به نظر من با این مسیر که پیش می‌رویم و با وضعی که وزارت علوم دارد و با قوانین وزارت علومی و مصوب شورای انقلاب فرهنگی و قوانین جمهوری اسلامی، ما در خلاف مسیر رسیدن به زبان علمی در حوزه فرهنگ فارسی پیش می‌رویم و بیشتر مقاله‌بازی می‌کنیم. متاسفانه می‌بینیم اساتید ما یک جمله صحیح نمی‌توانند بنویسند اما رزومه‌های آنها پروپیمان است. مقالاتی که انشای فارسی آنها اشکال دارد نمرات بالایی می‌آورد چون ضوابط تنها ضوابطی صوری است و به امور کیفی توجهی نمی‌شود. 

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰