• تقویم روزنامه فرهیختگان ۱۴۰۱-۰۴-۲۸ - ۰۴:۵۸
  • نظرات روزنامه فرهیختگان۰
  • 0
  • 0

«گچ‌پژ»؛ طنزنامه‌ای از مسائل امروز

کتاب «گچ‌پژ» همانند نامش -عصفور، به‌معنای گنجشک- مدام از این شاخه به آن شاخه می‌پرد و در 51یادداشت خود مسائل متنوعی را بررسی می‌کند، از لایک‌های فیس‌بوک و گوشی‌های چراغ‌قوه‌ای می‌گوید و عشق را میان سیگنال‌های ماهواره جاری می‌کند.

طاهره راهی، خبرنگار: «شب قدری مصحفت را چارطاق باز کردم روبه‌روی صورت. روضه‌خوان یک‌دقیقه آنتراکت داد هرچه حاجت داریم جاری کنیم روی زبان. ورپریده -از خجالت یا هرچیز دیگری- بند آمده بود. از آنجاکه می‌دانستم کتابم را می‌خوانی، همه آنچه بنا بود آنجا به زبان بیاورم اینجا برایت می‌نویسم. قربانک انی کنت من الچاکرین.» شب قدر که نه، اما یکی از شب‌های بلند تابستان بود که کتاب «گچ‌پژ» نوشته‌ محسن رضوانی از نشر سوره مهر را خواندم. کتابی که با لهجه قدیم تهران و اصطلاحات دوره قاجار، به مسائل روز اجتماعی می‌پردازد و به مشکلات جامعه و مردم گریزی می‌زند؛ لهجه‌ دوره قاجار تهران که همیشه مورد استقبال مخاطبان تصویری و کتاب‌های قدیمی بوده است. از سریال‌های تلویزیونی به‌یادماندنی مانند «شب دهم» تا کتاب‌هایی مانند «پریدخت» که به زبان آن زمان نوشته شده است.
هنگامی که شروع به خواندن می‌کنید، عاشق‌های باحیای قدیمی را می‌بینید که در کوچه‌پس‌کوچه‌های تهران قدیم با شازده‌هایشان نامه‌نگاری می‌کنند و از دلتنگی‌ می‌گویند. «سابق بر این، هر فقره که والده‌جان‌مان طاس‌کباب بار می‌گذاشت، از قضا چارشنبه بود و در این جعبه‌ جادو، ارتش سری رژه می‌رفت... از عهد همان سریال دوریالی تا همین حالیه، هر وعده بوی طاس‌کباب از مطبخ همایونی سرریز می‌شود و پر می‌کند
من حیث‌المجوع خانه را، مِن عندی و سرخود، گوش ما ریتم ارتش سری ضرب می‌گیرد. حکایت شماست شازده! فقره‌ اولی که دیدم‌تان قلب‌مان می‌تپید... هنوز هم می‌تپد... .»
کتاب «گچ‌پژ» همانند نامش -عصفور، به‌معنای گنجشک- مدام از این شاخه به آن شاخه می‌پرد و در 51یادداشت خود مسائل متنوعی را بررسی می‌کند، از لایک‌های فیس‌بوک و گوشی‌های چراغ‌قوه‌ای می‌گوید و عشق را میان سیگنال‌های ماهواره جاری می‌کند، عشقی که دریافت‌کننده‌اش باید اهل باشد: «دست‌کم، شبیه آن دیش فلزی باش؛ دریافت کن این همه سیگنالی که تا حالا فرستاده‌ایم.»
نویسنده کتاب، مخاطب را با قلم شیرین خود و دیالوگ‌های نه‌چندان بلند، به‌دنبال خود می‌کشاند. با زبان طنز به دانشگاه رفتن دختران اشاره کرده «دختر، خوب است هنر یاد بگیرد. علی سبیل المثال، خوب آشپزی کند. نه اینکه مدرک را قاب بگیرد بالای طاق، آن‌وقت از همه میراث خانه‌داری، بُنشن انبارکردن بلد باشد و بس.» و در روزهایی شیرین، محله را خالی از سلسله جلیله نسوان می‌کند و همه را سوار بر اتول به مشهدالرضا می‌فرستد. «این عیال میرزاجعفر، نذر هرساله‌اش است که زیارت مخصوصه برود خراسان. هر فقره، حاج‌خانوم‌های ختم‌انعان را به انضمام صبیه‌های ریز و درشت‌شان، قطار می‌کند می‌کشاند پی خودش، پابوس امام غریب... خدا گوا ست
که روا نیست شازده، توی مسافرخانه‌های سرشور، پنجره رو به حرم را باز کند تخم‌مرغ عسلی و کره حلوا چاشت کند، ما اینجا، شام و ناهار یک گالینابلانکا را با انگشت شست پهن کنیم روی یک کف دست بربری.»
 این کتاب که توسط محسن رضوانی به‌صورت مجموعه یادداشت‌های کوتاه و طنزآمیز نوشته شده، با قلمی متفاوت مخاطب را با مسائل و مشکلات سیاسی و اجتماعی روزمره جامعه و کوچه‌های شهر آشنا می‌کند.  نوشته‌هایی کوتاه که در قالب عریضه و نامه‌نگاری نوشته شده است، نامه‌هایی که درباره مسائل عصر حاضر نوشته شده، اما با ادبیات و اصطلاحات قدیمی، حس گذشته را به مخاطب منتقل می‌کند و تضادی شیرین را پیش‌روی خواننده قرار می‌دهد. نوشته‌هایی که نه‌تنها به مسائل اجتماعی که به مشکلات فضای مجازی هم کنایه زده است: «قصدم معارضه با مظاهر مدرنیته نیست جان شازده! ولی باور کن آن فیس‌بوکی که دوست داری درش اسم‌نویسی کنی، از روی همین مستراح مسجدشاه ساخته‌اند. یک عده که مبتلا به لینت قلمی‌اند نشسته‌اند دور هم، مطلب می‌نویسند یا به هم حاشیه می‌زنند. به یکی هم که ابراز علاقه می‌کنند با
شست نشانش می‌دهند که یعنی لایک. از ما گفتن بود، خودت می‌دانی.»
نویسنده در این کتاب نشان می‌دهد واژه‌ها و اصطلاحات را به‌خوبی می‌شناسد و از آنها به‌خوبی استفاده کرده است. رضوانی به مشکلات اجتماعی چون اعتیاد نیز سرکی کشیده و آن را با زبان طنازانه‌اش نقد کرده است: «به پیر، به پیغمبر، به این شیرین‌کام، به همین رد قمه، به کی قسم بخورم شازده! به خدا این وصله‌‍‌ها به ما نمی‌چسبد. چاکرت اساسا میانه‌ای با دودی‌جات و دخانیات ندارد. کلاف‌پیچ شد دوره‌ای که چپق چاق کردن و دود کشیدن برای خودش قدر و قربی داشت. حالیه، کانه آبنبات‌قیچی، شده است ملعبه دست اطفال و متاع جماعت بچه‌سال. شیره کجا و شیشه کجا!»
 اگر در این روزها به‌دنبال کتابی برای گذراندن وقت و سرریز شدن لبخند بر لبان‌تان هستید، کتاب گچ‌پژ گزینه‌ خوبی است که می‌تواند همراه با خنده، مسائل روز را با زبانی متفاوت و به‌صورت طنزی اجتماعی به شما نشان دهد، کتابی که با آن بسیار خواهید خندید.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰

یادداشتهای روزنامه فرهیختگانیادداشت

سهم طبقۀ متوسط از صنعت سریال‌سازی؛

«افعی تهران» از چه کسی انتقام گرفت؟

فرصتی برای تجدید ظهور «خوبی مردم ایران»؛

مفهوم ملت را زنده کردند

فیلم پرحاشیه «بیبدن» با قصه‌‌ای به‌اندازه از ایده‌ای مهم دفاع کرد؛

سینمای اجتماعی زنده است

درباره فیلم «بی‌بدن»؛

قصه‌گویی شرافتمندانه درباره قصاص

مصطفی قاسمیان، خبرنگار:

یک درامدی خوب و تماشاگرپسند

اهل ملت عشق باش؛

عشق و دیگر هیچ...

آقای کارگردان! چه داری می‌کنی با خودت؟!

آنتی ‌کانسپچوآل آرت ترک و کُرک و پَر ریخته حسن فتحی

مریم فضائلی، خبرنگار:

چشم‌هایمان گناه داشتند!

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:

رویاهای شخصی‌ات را نفروش!

سریال پرطرفدار «حشاشین» چه می‌گوید؛

علیه شیعه یا علیه اخوان؟

راضیه مهرابی‌کوشکی، عضو هیات‌‌علمی پژوهشکده مطالعات فناوری:

فیلم «اوپنهایمر» به مثابه یک متن سیاستی

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:

از شما بعید بود آقای جیرانی

ایمان‌ عظیمی، خبرنگار:

دیکته نانوشته غلط ندارد

درباره هزینه‌ای که می‌شد صرف «هفت سر اژدها» نشود؛

چرخ را از نو اختراع نکنیم

فرزاد حسنی بعد از سال‌ها، به قاب تلویزیون آمد؛

بازگشت امیدوارکننده

در نقد بهره کشی «علی ضیا» از شهرت؛

از موج ابتذال پیاده شو

محمد زعیم‌زاده، سردبیر فرهیختگان:

در عصر پساواقعیت به احمد خطر حرجی نیست اما...

سیامک خاجی، دبیر گروه ورزش:

برای خداحافظی زود بود آقای جملات قصار!

محمدرضا ولی‌زاده، فرهیختگان آنلاین:

عجایب آماری دیدم در این دشت!

محمدامین نوروزی، مستندساز:

از این طرف که منم راه کاروان باز است...

فاطمه دیندار، خبرنگار:

برای درخشش سیمرغ‌های بلورین

محمد زعیم‌زاده، سردبیر؛

کدام سینما؟کدام نقد؟

حامد عسکری، شاعر و نویسنده:

فیلم دیدن با چشم‌های تار...

چهل و دومین جشنواره فیلم فجر؛

چند نقد بر فیلم سینمایی «آپاراتچی»

«صبحانه با زرافه‌ها»؛

یک وس اندرسون ایرانی تمام‌عیار

ویژه‌نامه جشنواره فیلم فجر؛

«صبحانه با زرافه‌ها»؛ معنازدایی از جهان

«صبحانه با زرافه‌‌ها»؛

تهش هیچی نیست، پس لذت ببر!

درباره فیلم جدید سروش صحت؛

قرار صبحانه با خودمان

هومن جعفری، خبرنگار:

مردی که سازش نمی‌کرد

در روزگار بی‌مایگی حضور قاف غنیمتی است؛

برای «قاف» و عمو اکبر

تولد قاف به میزبانی اکبر نبوی با همکاری «فرهیختگان»؛

«قاف» نمی‌خواهد متکلم‌ وحده باشد

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ؛

هنوزم نقش بازی می کنی آقای فرخ نژاد؟