مهدیه جاهد، خبرنگار: آمریکاییها تصمیم گرفتهاند تمام افرادی که با آنها مخالفند را در ایران از بین ببرند. مومنان و انقلابیها باید به هر ترتیبی که هست از سر راه برداشته شوند. چه با گرگهای ساواک چه با گرگهای آدمخوار واقعی.
آنها در دامنههای سبلان و دشت مغان دست به اصلاح نژاد گرگ زدهاند و گرگهای آدمخواری را تربیت کردهاند تا حتی در دورترین روستاهای کوهستانی ایران هم کسی مخالفشان نباشد.
(_شنیدم اون جوونی رو که امروز ختمش بود گرگ خورده؟
_چند روز پیش خورد. این چندمیش بود تا حالا. میشناختمش؛ بهتر از شما نباشه, خیلی خوب بود؛ مومن.
_من مثل غربتیا و آوارهها به خاطر یه لقمه نون تو این بیابونا. هرجا که رفتم باز برگشتم اینجا. من بچه مغانم. نمیتونم زیاد دور بشم.
_خب... نرین... شنیدم مغان خیلی حاصلخیزه.
_درست شنیدی حاصلخیزه... اما برای خودشون... آمریکاییا... اسرائیلییا... دربار. نه برای من... نه برای تو...
کامیون کامیون میوه بار میزنن و مفت میبرن. ما باید نگاه کنیم... غارت باغامونو تماشا کنیم... اونا گرگا رو آوردن اینجا ول کردن به جون مردم... کسی جرأت اعتراض هم نداره.)
«گرگسالی» آخرین رمان مرحوم امیرحسین فردی است که توسط سوره مهر منتشر شده است. نکته جالب این است که اسماعیل شخصیت اصلی رمان داستانش از «رمان اسماعیل» شروع شده است. اسماعیل پسرک چشم زاغی است که فرازوفرودهایش در زندگی او را به سمت و سوی انقلاب میکشد و از او آدم دیگری میسازد. او پس از اینکه طی ماجراهای رمان اسماعیل از گرگهای ساواک فرار میکند به دامنه سبلان پناه میبرد، به روستای پدریاش بنفشهدره و نزد مادربزرگش آنا؛ تن به تبعیدی خودخواسته میدهد. اما در راه و در گردنههای برفگیر و سخت زمستان سبلان متوجه میشد آنجا نیز در سیطره گرگهاست، گرگهایی که آمریکاییها به بهانه اصلاحنژاد به آنجا آوردهاند و از آنها نژاد آدمخوار ساختهاند. در رمان کشمکشی عجیب بین اسماعیل و این گرگهاست. گرگهایی که انگار انقلابیها را بو میکنند و نشان کرده آنها را از پس و بیغولهها و مخفی گاهشان بیرون میکشند و به دست جلادان میسپارند.
(شبهای دیگر هم این ماجرا ادامه داشت، گرگ خودش را به روی بام میرساند و سروصدای سگها را درمیآورد. به دنبال آن مردها بیرون میآمدند و مقصد همه آنها خانه آنا بود... .
آنا در مقابل سوالهای درو همسایه و حتی بالادهیها وامانده بود. به او گفته بودند: «تو که تو خونت فقط یک گاو لاغر و پیر داری پس برای چی گرگ از اونجا دست نمیکشه؟ از اون گذشته این گرگ مثل جنه، هر وقت بخواد دیده میشه هروقت هم بخواد کسی نمیتونه ببیندش. راستی خونه تو چه خبره که گرگ رو میکشه اونجا؟» اسماعیل به حرفهای آنا گوش میداد، اما نمیتوانست دلیل آمدن شبانه گرگ را به او بگوید. یقین داشت آنا متوجه نمیشد و بدتر بههم میریخت.)
رمان گرگسالی پر است از توصیف. توصیف دقیق جزئیات. وقتی رمان را میخوانید بیشتر از اینکه قصهای را دنبال کنید محو طبیعت میشوید. تجسم تمام اماکن و مناظر و لحظهها کار دشواری برایتان نخواهد بود. امیرحسین فردی با استادی تمام همه چیز را به تصویر کشیده است و شما حتی ارتعاش پر پروانهای که خود را به چراغ میکوبد را در ذهن به روشنی تصور خواهید کرد. در عین حال گرگسالی رمانی آرمانی و اعتقادی است؛ رمانی سراسر مبارزه و کشمکش. فردی این رمان را با مضمونی ضداستعمار و استبداد نوشته است. تمام اعضا و ارکان و شخصیتها روحیهای جنگنده دارند و تا آخرین توان در برابر زور ایستادهاند و زیر بار هیچ ستمینمیروند. تمام داستان نماد است. از آن سیدی که از اتوبوس به علت نحسی و بدقدمی پیاده میشود تا گرگهای پرورده اسرائیل و آمریکا در اطراف مجتمع اقتصادی کشتوصنعت مغان. از دامنههای پربرف تا نیزارها و باتلاقها در خدمت کلمات فردی تبدیل به نمادهای استعمار و ضداستعمارند و در این میان اسماعیل در پی شکست سرما و نفوذ گرگها.
(گرگ با کنجکاوی نگاهش میکرد. شاخه درخت برایش قوت قلب شده بود. مثل رفیق راه. با اطمینان بیشتری قدم برمیداشت و از خانههای حاشیه ده دور میشد. پیش خود فکر کرد اهالی ده حتما او را میبینند و اگر بخواهد فریاد بزند صدایش را میشنوند. در همین فکر بود که احساس کرد عقاب بزرگی از پشت روی شانههایش نشست. مثل فنر از جا جهید و کنار کشید. گرگ از چند قدمیاش در جای خالی فرود آمد. گرگ برگشت حالا هردو رخ به رخ و چشم در چشم ایستاده بودند.)
رمان در 9 فصل نوشته شده است. در کنار جزئیات زیبا و دقیق در هر فصل به خاطر اتفاقات مختلف و هیجانی که قلم نویسنده دارد باید منتظر حادثهای باشیم. تمام حوادث در لابهلای جزئیات خوابیدهاند و ناگهان اوج میگیرند. همانطور که تکاپو و تعقیبوگریزها شکل میگیرند عشقها و محبتها نیز سرریز میشوند. آدمهای بیخیال جای خود را به مبارزان سختکوش میدهند تا نحسی سیطره گرگهای دستنشانده را از منطقه بزدایند.
امیرحسین فردی این رمان را در آخرین زوهای عمر خود نوشته است و رمان پس از فوت او رونمایی شده است. امیرحسین فردی فعال عرصه ادبیات داستانی بود. او به مدت 31 سال سردبیر و مدیرمسئول «کیهانبچهها» بود و موسس و مدیرمسئول کیهان علمی و بسیاری عناوین و فعالیتهای درخشان دیگر در عرصه ادبیات داشت.
از سری رمانهای فردی میتوان به «آشیانه در مه»، «اسماعیل»، «سیاه چمن»، «کوچک جنگلی» و «تختی افسانه نبود» اشاره کرد.
رمان گرگسالی آخرین رمان اوست که انتشارات سوره مهر در400 صفحه آن را منتشر کرده است. قطعا پس از خواندن رمان تا مدتها سرما و سایه و هیبت گرگها را احساس خواهید کرد.
(گرگها دستهجمعی روی باربند پریده بودند و راه میرفتند. اسماعیل گفت: «مثل اینکه خواب میبینم!»
راننده در تاریکی گفت: «شایدم تازه بیدار شدی و دیگه خواب نیستی!»
در همین وقت شیشه سمت راست شکست و تکههای آن پاشید توی اتاقک و به دنبال آن دستی از بیرون دراز شد و در را باز کرد. راننده با عجله خم شد تا میلهاش را از زیر صندلی بیرون بکشد، اما همان دست یقه او را گرفت و به کمک چند گرگ دیگر از ماشین بیرون کشید و انداخت روی برفها. توفان حجوم آورد توی اتاقک. زوزه گرگها درهم آمیخته بود. صدای خنده و خرناسه شنیده شد. کسی فریاد کشید و گفت: «یا اباالفضل» صدایش بلندتر از همه بود؛ بلندتر از زوزه؛ بلندتر از خرناسه؛ بلندتر از خنده و بلندتر از هیاهوی توفان.