علیرضا قبادی، فرمانده شجاع و گمنام تخریب در منطقه حمای سوریه بود که با نام جهادی «سلیمان» معروف شده بود. شهید قبادی متولد ۵ اردیبهشت سال ۶۷ و ساکن کرج، از شهدای تخریبچی مدافع حرم بود که داوطلبانه عازم سوریه شد و 27 اردیبهشت ۹۶ در راه دفاع از حرم عقیله بنیهاشم توسط تروریستهای تکفیری در حومه دمشق به فیض شهادت نائل شد. این فرمانده مدافع حرم وظیفه آموزش تخریب به بخشی از نیروهای ارتش سوریه را برعهده داشت که شهادت او تاثیر عمیقی بر سربازان و افسران سوری گذاشت.
همرزم شهید نیز در خاطرهای اینگونه روایت میکند: «هیچ نیرویی چه ایرانی و چه سوری را جلوتر از خودش نمیفرستاد. در ماموریتها خودش نفر اول میرفت. آن هم در کار تخریب که خیلی احتمال خطر بالاست. در کار تخریب احتمال شهادت و مجروح شدن واقعا بالاست. حتی در کارهای جزئی، نمیتوانست در خطر بودن نیرو را ببیند و همیشه نیرو پشت سرش میآمد. برای جان نیرو ارزش قائل بود. زمانی بود که ما دو کیلومتر جلوتر از خط خودمان و داعش مین میکاشتیم. یکدفعه دیدیم نور خیلی زیاد شد. من فکر کردم دشمن با دوربین حرارتی ما را دیده و میخواهد بیاید بهسمت ما. هیچسلاحی با خودمان نبرده بودیم. من گفتم علیرضا شرایط خطرناک شده است بهتر است برگردیم. به من گفت تو برگرد. گفتم نه بابا با هم برمیگردیم. قبول نکرد، خلاصه من برگشتم و اسلحه گرفتم بهسمت او بازگشتم. کار را تمام کرده بود و داشت برمیگشت. من را که دید گفت چرا برگشتی؟ مگه نگفتم برو. یعنی روحیهاش اینطوری بود. وقتی خطری پیش میآمد به بقیه میگفت شماها برگردید، ولی خودش میماند. برای نیروهای سوری هم به همین شکل، اینکه بگوید این کشور خودشان است، بذار اینها بجنگند، اصلا اینگونه فکر نمیکرد و نگاهش این بود که برای اسلام و ناموس مسلمانها میجنگد و تلاش میکند، میدانست که تمام اسلام یک مجموعه است و مرزها فقط یک حدود بینالمللی.» کتاب من میمانم تو برگرد درخصوص آخرین لحظات شهید اینگونه روایت کرده است: «درگیری شروع شد. باید حواسمان را جمع میکردیم که تلفات ندهیم. بعد از چند ساعت درگیری و خالی کردن خشابها، وقت آن رسید که محاصره را تنگ کنیم و برویم سراغشان تا کار یکسره شود. جلوی ساختمان که رسیدیم، درگیری همچنان ادامه داشت. علیرضا خم شد و رفت سمت ورودی ساختمان. هرچه مین و تله گذاشته بودند که پایمان به پلهها باز نشود، خنثی کرد و اشاره کرد برویم داخل. خودش قبل از همه ما حرکت کرد. نیمساعت بعد دیگر صدای شلیک به گوش نمیرسید.» این شهید والامقام در وصیتنامه خود آورده است: «سلامعلیکم، سلام بر ارواح طیبه شهدا، سلام بر روح ملکوتی رهبر انقلاب و سلام بر علمدار انقلاب امام خامنهای(مدظلهالعالی)، اکنون که دارم این نامه را مینویسم، عازم دفاع از حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) میباشم. از خدا سپاسگزارم که با اینکه رویی سیاه دارم و هنوز لیاقت پوشیدن لباس سبز سپاه را دارم و هنوز لیاقت دفاع کردن از این حرم را دارا میباشم. زبان از تشکر عاجز است و عمل اندک، چراکه تشکر واقعی با عمل صحیح است. یا حضرت زینب(س) یا حضرت رقیه(س) اگر بارها در راه شما تکهتکه شوم یا جانباز شوم، هرگز از دفاع کردن از شما دست بر نخواهم داشت و امیدوارم که این روح پرگناه لیاقت شهادت را داشته باشد. میدانم که عدم حضور من برای خانواده و دوستانم خیلی سخت است اما آرزوی بنده شهادت بوده و هست، چراکه وعده خداست که میفرماید: «شهدا همیشه زندهاند.»؛ برادران و خواهرانم همیشه پشتیبان امام خامنهای(مدظلهالعالی) باشید، فریب دشمن را نخورید؛ چراکه اعتقاد قلبی و باور ایمانی بنده این است که ایشان نایب بر حق امام زمان(ع) میباشد. دست از حمایت مظلومان برندارید و همواره به فقرا و نیازمندان کمک کنید. مادر عزیزم از زحمات زیادی که برایم کشیدی متشکرم، حلالم کنید که نتوانستم کمکحالتان باشم.»