میراحمدرضا مشرف، پژوهشگر سیاست خارجی: نشست بزرگی که با عنوان نشست علمای افغانستان طی روزهای اخیر در کابل برگزار شد، سرانجام با تصویب و اعلام یک قطعنامه نهایی به کار خود پایان داد. با توجه به اینکه از چند ماه قبل زمزمه لزوم برگزاری یک نشست بزرگ بینالافغانی مطرح شده و طالبان نیز حداقل در یکی، دو ماه اخیر تدارکات و تبلیغات نسبتا وسیعی برای آن به راه انداخته بودند؛ احتمالا بسیاری در داخل و خارج از افغانستان حساب ویژهای روی این نشست باز کرده و حتی آن را نقطهعطفی در تحولات این کشور در دوران پساجمهوری تلقی میکردند. اما اکنون که نشست بزرگ در کابل خاتمه یافته میتوان به وضوح مشاهده کرد تا چه حد میان توقعات و انتظارات داخلی و خارجی و آنچه در عمل واقع شد، فاصله و اختلاف وجود داشته است. اینکه چرا و چگونه میان انتظارات از این نشست و نتایج عینی آن چنین تفاوت و فاصلهای رقم خورد، نکتهای درخور تامل و تعمق است. شاید نگاهی دقیقتر به روند برگزاری این نشست از یکسو و تامل بیشتر بر اهداف و برنامههای طالبان در برگزاری این نشست و البته درکنار آن بررسی توقعات و انتظارات داخلی و جهانی از سوی دیگر، بتواند پاسخگوی بخشی از این سوالات و ابهامات باشد.
لویه جرگه؛ مجمع افغانها یا نشست علما؟
شاید نخستین جرقه درک چرایی فاصلهها و تفاوتها میان انتظارات و نتایج عینی نشست اخیر کابل را بتوان از اختلافنظرها بر سر نام این نشست شروع کرد. درحالیکه مدتها بود جامعه جهانی بر طالبان برای تشکیل یک حکومت فراگیر فشار وارد میکردند، اکثر شخصیتهای برجسته داخلی و حتی تحلیلگران و سیاستمداران خارجی، برگزاری لویه جرگه (مجلس بزرگ افغانها) را تنها راه دستیابی به این مقصد ارزیابی میکردند. درنتیجه این فشارها و عدمشناسایی رسمی طالبان از سوی جامعه جهانی بود که درنهایت زمزمههایی درمورد برگزاری یک نشست بینالافغانی از سوی مقامات طالبان به گوش رسید. در این راستا حدود دوماه قبل ذبیحالله مجاهد، سخنگوی طالبان از احتمال برگزاری یک مجمع افغانها برای بحث روی مسائل افغانستان خبر داد. البته او تاکید کرد طالبان فعلا نامی روی این نشست نمیگذارند. مدتی پس از آن، یکبار دیگر شهابالدین دلاور یکی از وزرای طالبان از برگزاری یک اجلاس بزرگ بینالافغانی خبر داد، آن هم با این تفاوت که برخلاف ذبیحالله مجاهد وی صراحتا نام لویه جرگه را برای این اجلاس بهکار برد. ناصر غروال، دیپلمات طالبان در مسکو هم از دیگر افرادی بود که از دایرشدن یک نشست بزرگ در کابل خبر داد؛ نشستی که او نام مجمع بزرگ افغانها را برای آن انتخاب میکند. بدینترتیب درحالیکه به نظر میرسید برنامهریزیها برای برگزاری یک اجلاس بزرگ در کابل جریان دارد، طالبان همچنان بر سر نام این اجلاس دچار اختلافنظر بودند. اما نکته مهم این بود که موضوع صرفا به اختلافنظر بر سر یک لفظ یا کلمه خلاصه نمیشد، بلکه اختلافات ریشه بنیادین داشت. درواقع بهکارگیری لفظ «لویه جرگه» برای چنین نشستی از سوی طالبان میتوانست بار حقوقی خاصی برای آنها داشته باشد؛ چراکه براساس فرهنگی جاافتاده در افغانستان، این لویه جرگهها بودند که به نظامهای سیاسی و پادشاهان مشروعیت میبخشیدند. دقیقا در راستای چنین درکی بود که در قانون اساسی جمهوری، لویه جرگه بهعنوان «مظهر عالی اراده مردم» افغانستان توصیف شده بود. بدینترتیب پذیرش این اجلاس بهعنوان لویه جرگه از سوی طالبان دقیقا بدینمعنا بود که طالبان هم مشروعیت این ساختار را پذیرفته و اعتبار حکومت خود را از این طریق بهدست آوردهاند. این در شرایطی است که بنا بر عقاید علما و صاحبنظران دینی طالبان، حکومت آنها منشأ و ماهیتی الهی داشته و حاکم نماینده خدا در روی زمین است و از این جهت قدرت و مشروعیتشان هیچگونه وابستگی به خواست و اراده مردم ندارد. در سایه چنین تحلیلی بود که برخی مقامات طالبان نسبت به بهکارگیری کلمه لویه جرگه حساسیت نشان دادند. درنهایت با انتخاب نام «نشست علمای افغانستان» برای اجلاس کابل از سوی طالبان این نکته کاملا روشن شد که آنها به لزوم تایید و کسب مشروعیت از جانب مردم هیچگونه اعتقادی ندارند. در قطعنامه پایانی نشست علما نیز میتوان رگههایی قوی از این اعتقاد را مشاهده کرد؛ بهویژه در جایی که طالبان رهبر خود را بهعنوان حاکم شرع معرفی کرده و از لزوم بیعت مردم با وی سخن میگویند.
ترکیب نامشخص شرکتکنندگان در نشست کابل
به نظر میرسد به همان میزان که طالبان بر سر نام نشست اختلافنظر داشتند، بر سر ترکیب شرکتکنندگان در این نشست هم توافق چندانی میان آنها وجود نداشت. درحالیکه طالبان از سوی جامعه جهانی برای فراگیر ساختن حاکمیت دولت و سهیمساختن گروههایی چون اقلیتها و زنان در ساختار اجتماعی و سیاسی تحتفشار قرار داشتند، بسیاری تصمیم طالبان برای برگزاری این نشست را نوعی واکنش طالبان به این فشارها برآورد میکردند. با چنین استدلالی آنها توقع داشتند طالبان نه از گروههای مخالف، بلکه حداقل از شخصیتهای سیاسی برجسته و ظاهرا بیطرفی چون کرزی و عبدالله عبدالله در این اجلاس دعوت به عمل آورند. راهاندازی کمیسیونی برای تسهیل شرایط بازگشت مقامات سابق، آن هم در آستانه نشست کابل این فکر را تقویت کرد که طالبان بهدنبال مشارکت دادن این افراد در اجلاس اخیر هستند. در این میان اظهارات برخی مقامات طالبان نیز نشان میداد که چنین ذهنیتی حتی در میان خود افراد طالبان هم وجود داشته است. اظهارنظر شهابالدین دلاور درمورد حضور چهرههای تاثیرگذار صلح در نشست اخیر و همچنین گفتوگوی ناصر غروال با رسانه در رابطه با دعوت به مشارکت در اجلاس از سیاسیونی که افغانستان را ترک کردهاند، خود گواه این است که حتی اعضای برجسته طالبان هم از چندوچون حضار و مدعوین نشست کابل اطلاع دقیقی نداشتهاند. درنهایت پس از حدود دوماه تعامل درونی، گویا رهبران ارشد طالبان به این نتیجه رسیدند که نشست بزرگ را به حضور علما دینی حامی طالبان محدود کنند. اینگونه شد که نهتنها خبری از حضور زنان، اقلیتها و سیاستمداران و شخصیتهای برجسته در نشست نشد؛ بلکه حتی برخی علما و شخصیتهای تقریبا موردتایید آنها (مانند گلبدین حکمتیار) نیز به خیل جاماندهها بپیوندند. نکته جالبتر اعلام این نکته از سوی طالبان بود که علما بهصورتی خودجوش درخواست برگزاری چنین نشستی را مطرح کرده و طالبان صرفا در سازماندهی آن نقش داشتهاند. در سایه چنین ادعایی است که شاهد خطاب قراردادن طالبان از سوی علما و حمایت همهجانبه آنها از طالبان و فرامین رهبری آنها در قطعنامه پایانی هستیم.
ابهام در موضوعات و مباحث نشست کابل
اینکه طالبان در انتخاب نام اجلاس و مدعوین آن دچار مشکل شده بودند احتمالا از یک مشکل بزرگتر سرمنشأ میگرفت؛ طالبان از همان ابتدای امر تفکر و برنامه روشن و دقیقی در زمینه موضوعات و مباحث قابلطرح در نشست نداشتند. درواقع طالبان اساسا به برگزاری چنین نشستی رغبت نداشته و برخی فشارهای داخلی و بهخصوص عدممشروعیت بینالمللی آنها را به چنین مسیری سوق داده بود.
با این همه پذیرش برگزاری یک نشست بزرگ بینالافغانی از سوی طالبان این گمانهزنی را بهوجود آورد که شاید آنها برای بهبود وجهه و کسب مشروعیت داخلی و بینالمللی به فکر تعدیل نسبی برخی مواضع خود باشند. رهبران و مقامات طالبان در برابر این توقعات ایجادشده رویکرد سکوت و در ابهام نگاهداشتن مسائل را پیش گرفتند. قضاوت درمورد اینکه چنین واکنشی متاثر از سردرگمی یا اختلافنظرهای درونی آنها بوده یا نتیجه اتخاذ یک تاکتیک سیاسی زیرکانه و مبتنی بر دفعالوقت، تا حدی دشوار است. اما نتایج نشست اخیر شاید ما را بیشتر بهسوی پذیرش این نظر سوق دهد که طالبان واقعا هنوز نسبت به ابعاد و زوایای تشکیل حکومت موردنظر خود دچار ابهام یا اختلافنظر هستند؛ چراکه اگر غیر از این بود، نشست اخیر علما فرصت بسیار خوبی تلقی میشد تا آینده نظام و ساختار سیاسی موردنظر یا حتی برخی جنبههای آن را به تایید علمای حامی خود برسانند. برمبنای چنین تصوری بود که برخی علمای دعوتشده مانند مولوی عبدالهادی حماد، قبل از آغاز نشست باور داشتند خارج ساختن نظام از حالت سرپرستی به دائمی و پیشنهادهایی در راستای بهبود و اصلاح آن یکی از برنامهها و اهداف اصلی نشست خواهد بود. اما در نشست علما به هیچ یک از این جزئیات پرداخته نشد و صرفا در قطعنامه پایانی بهصورت کلی بر استقرار یک نظام اسلامی و بیعت با امیرالمومنین و لزوم اطاعت بیچون و چرا از وی تاکید شد. در این رابطه حتی به موضوع مهم و جنجالی بازگشایی مدارس دخترانه هم اشارهای نشد، حال آنکه این فرصت خوبی برای مقامات طالبان بود تا هر تصمیمی را که در این زمینه گرفتهاند، به تایید علمای مطیع خود رسانده و به یک غائله بزرگ در همین جا خاتمه دهند.
پایان افسانه تغییر طالبان
تا پیش از برگزاری نشست اخیر در کابل و بهرغم همه نگرشهای منفی که نسبت به کارآمدی برگزاری یک نشست بزرگ بینالافغانی از سوی طالبان وجود داشت، باز هم برخی بودند که برپایی همین نشست نصفهونیمه و پرنقص و ایراد را هم به فال نیک گرفته و آن را گامی رو به جلو ارزیابی میکردند. آندریاس وانبرانت، سفیر اتحادیه اروپایی در افغانستان در زمره همین افراد بود که هرچند برگزاری چنین نشستهایی توسط طالبان را کافی نمیدانست، اما آنها را یک نقطه شروع و سرآغاز فرآیند بهبود اوضاع تلقی میکرد. احمدخان اندر یک کارشناس سیاسی افغانستانی نیز نفس پذیرش برگزاری چنین نشستی از سوی طالبان را بااهمیت دانسته و آن را نتیجه فشار بر طالبان برای کسب مشروعیت بینالمللی میدید. با این حال تصور نمیشود در پایان نشست کابل، هیچ یک از این افراد بر سر مواضع خوشبینانه خود درقبال این نشست استوار باقی مانده باشند. درواقع روند برگزاری نشست علما در کابل همان امیدهای کمرنگی را هم که نسبت به انعطافپذیری طالبان در برابر خواستههای داخلی و جهانی وجود داشت، از میان برد؛ چه در بطن سخنرانی رهبر طالبان که مردم را به اطاعت محض از رهبری خود فرا میخواند و چه در متن قطعنامه پایانی نشست که بر بیعت با امیرالمومنین و اطاعت از وی تاکید داشته و مخالفان را دعوت به سکوت یا تهدید به سرکوب میکند؛ در هیچ یک خبر یا نشانهای از انعطاف طالبان دربرابر خواستههای داخلی و بینالمللی به چشم نمیخورد. درواقع همهچیز گویای آن است که دیگر امید چندانی به تشکیل حکومت فراگیر از سوی طالبان یا تغییر مواضع آنها در مسائلی مانند حقوق زنان و اقلیتها وجود نخواهد داشت. اما این اجلاس فقط مخالفان و منتقدان طالبان را ناامید نکرد، بلکه حتی برخی هواداران و حامیان این گروه را هم نسبت به آینده دچار تردید و نگرانی کرد. در این راستا روند برگزاری نشست علما و عملکرد آن حتی صدای اعتراض شدید گلبدین حکمتیار را هم بلند کرد. حکمتیار که از ابتدای سلطه مجدد طالبان بر کابل روابط نزدیکی با آنها برقرار کرده و امارت اسلامی هم امامت جمعه یکی از مساجد مهم شهر کابل را به او سپرده است؛ ضمن گلایه از سازماندهی و نامشخص بودن دستورکار اجلاس، عدمدعوت از سیاستمداران و زنان در این نشست را موردانتقاد قرار میدهد. درعینحال وی نسبت به انفعال و سکوت نشست علما در قبال بسیاری از مسائل سیاسی و حکومتی همچون تشکیل پارلمان، قانون اساسی، چگونگی برخورد با احزاب سیاسی و حق تحصیل زنان و دختران معترض شده و از لزوم برخورداری مردم از حق آزادی بیان، ولو در چهارچوب انتقاد از امیرالمومنین، صحبت به میان میآورد. به نظر میرسد ماده هشتم قطعنامه پایانی نشست علما نوعی پاسخ به انتقادهای حکمتیار بود؛ چراکه در آن از علمایی که به موضوعات اختلافی دامن میزنند خواسته شده بود تا از اظهاراتی که باعث تشویش و اختلافات بین مردم میشود خودداری کنند. درنهایت باید گفت اجلاسی که طالبان با عنوان نشست علمای افغانستان برگزار کردند علاوه براینکه فاصله عمیق میان توقعات و انتظارات داخلی و بینالمللی از طالبان و عملکرد آنها را آشکار ساخت، این نکته را هم روشن کرد که طالبان نسبت به 20 سال قبل تغییر چندانی نکردهاند و بهتبع آن ساختار حکمرانی فعلی آنها هم با همان گرهها و نقاط کوری روبهرو است که 20 سال قبل آن را تجربه کرده بودند. دقیقا بر همین اساس است که وقتی تحلیل 20 سال قبل احمد رشید نویسنده و تحلیلگر معروف پاکستانی را میخوانیم، تصور میکنیم که آن را برای شرایط فعلی طالبان گفته است: «آنان درعینحال از معرفی دولتی که ناگزیر باید برای حکومت کردن آن را تشکیل دهند، امتناع میورزند، بیشتر به این دلیل که از خواستههایشان تصویر روشنی ندارند.»