سیدمهدی موسویتبار، خبرنگارگروه فرهنگ: عطا پناهی، تهیهکننده جوان «مستوران» قبلا دو فیلم مستند داستانی «نامههای کارستن» و «پرش بلند» را ساخته و تهیهکننده سریال «محرمانه» هم بوده است. پناهی تهیهکننده بیش از 100 فیلم مستند و برنامه تلویزیونی بوده و درکنار این فعالیتها مدیریت انتشارات «دوچرخه» و نیز مدیریت استودیو فیلم و سریال «بادبان» را عهدهدار است. با او درباره انتخاب کارگردانها، نقش زبان در سریالهای تاریخی و همچنین همکاری با اوج و رقابت با شبکه نمایش خانگی صحبت کردیم.
شما کار نشر انجام میدهید که بهتنهایی کار سختی است و سریالسازی هم درکنار این قرار بگیرد این سختی مضاعف میشود. کار تاریخی ساختن هم سختیهای خاص خودش را دارد.
بله.
حتما دغدغهای در ذهن خود داشتید که سراغ این کار سخت آمدید. فکر اولیه از کجا آمد؟ مستوران محصول کدام دوره فکری و دغدغه شماست؟
چندسال پیش که با میثم محمد حسنی، مدیر اوج جلسهای داشتم. ایشان ایدهای مطرح کردند درباره اینکه چطور به ادبیات کهن و افسانههای کهن ایران بپردازیم و از دغدغههای خود گفتند که میخواهند در این حوزه کار شود. من خیلی خوشحال شدم، هر تهیهکنندهای شاید قلقلکش بیاید از اینکه بخواهد برای قصههای کهن ایران کاری تولید کند و چقدر میتوان سعادتمند بود که در فرم سریال و سریال داستانی باشد. سریال بودن نورعلینور است برای همین این انگیزهای شد تا برای جمعآوری و تالیف این قصهها سراغ محمد حنیف رفتم. ایشان سابقه طولانی در بحث ادبیات کهن دارند، کتابهای مختلفی را در این زمینه نوشتهاند، مثلا کتاب «بومیسازی رئالیسم جادویی در ایران» دقیقا کتابی بود که وقتی آن را خواندم خیلی بومیسازی ایرانی دیدم که از فرهنگ و زیست ایرانی میآمد، همینطور در رمانهای «کلاه جادویی و مجسمه مسی» یا کتاب «این مرد از همان موقع بوی مرگ میداد». مجموعه اینها مرا به این نتیجه رساند که حتما باید از حنیف دعوت کنم در این پروژه کمک کند. ایشان داستانهای زیادی را از منابع مختلف مثل کتابهای سعدی، شاهنامه، هزار و یکشب، هزار و یکروز، کشکول و حتی مجموعه قصههای ظهر جمعه سرشار و... دنیایی خلق شد به نام مستوران. مستوران شهری لازمان و لامکان است و فقط میدانیم جایی در ایران بعد از اسلام است.
داستان مستوران متعلق به دوره صفویان و غزنویانی که میگویند نیست؟
هیچ تاریخ خاصی برای مستوران قائل نیستیم. شاید در اتاق فکر برای اینکه به معماری خاصی برسیم یا به یک نوع طراحی خاصی گریم، لباس، صحنه و... برسیم، یک دوره خاص تاریخی را مدنظر داشتیم که بافت آن یک نوع باشد اما بههیچعنوان منحصر به یک دوره تاریخی یا زمان خاص نیست. شهری در جایی در ایران است که دقیقا نمیدانیم کجاست و به آن مستوران میگوییم که در آن کلی اتفاق و اعجاز رخ میدهد، در آن کلی افسانههای مختلف وجود دارد و آدمها هریک رازهایی دارند که پنهانشده است و این داستانها به همدیگر گره میخورند.
اسم مستوران اشارهای به ایران و توران ندارد؟
من در آینده مستوران شاید، بهسمت تاریخ ایران و توران بروم ولی در فصل یک، دو و سه این مسیر نیست. ایدهای که شما مطرح کردید از ذهن من عبور کرده و خیلی جذاب است و میتوان جدیتر به آن فکر کرد. الان در این خط نیست.
درباره لامکان و لازمان بودن این سریال صحبت کردید، ولی نوع پوششهایی که میبینیم ما را یاد دورههایی میاندازد که در سریالهای تاریخی پخششده دیدهایم.
در طراحی لباس که خانم ژاله زکیزاده زحمت طراحی لباس را کشیدهاند، قاعدتا از رفرنسهایی اعم از نسخ خطی، نقاشیهایی که موجود بود، تابلوهای قبلترو مجسمهها الهام گرفتیم ولی لزوما ایشان خود را منحصر به یک دوره تاریخی نکردند. مثلا نوع برشهایی که در آستینهای لباس مستوران میبینیم، در عباها، کتها، دامنها و... میبینیم هارمونی وجود دارد که این طراحی مخصوصا مستوران شکل گرفته است. مخصوصا در برشهای لباسها و طلاها و زیورآلات و... خیلی بحث شده و خانم زکیزاده با پژوهش و وسواس خاصی به این مدل طراحی رسیدهاند، شاید هم به چشم آشنا بوده و نمیتوان دقیق گفت صفر تا صد این طراحیها بدیع بوده و تصویر آن آشنا نیست.
نکته مهمی که در مورد این سریال مطرح میشود، حضور دو کارگردان حین کار مستوران است؛ از قسمت یک تا قسمت هشتم سیدجمال سیدحاتمی است، از قسمت 8 تا قسمت 26 را آبپرور کارگردانی کرده است.
بله.
برای ما و مخاطب سوال پیش میآید که دلیل این تغییر چیست؟ دلیل و استدلال تغییر کارگردان چیست؟ چقدر ارادی و چقدر از سر اجبار بود؟ با توجه به اینکه ممکن بود کار دو دست شود یا تفاوت نگاه این دو کارگردان در کار تاریخی تاثیرگذار باشد.
پیشتولید خود را با سیدحاتمی جلو بردیم و ایشان در ایجاد دنیای مستوران و خلق آن تاثیر زیادی داشتند. شروع قسمتها با حاتمی بود و خیلی هم خوب و با ریتم خوبی جلو میرفتیم اما تعطیلیهای مکرر بهخاطر قطعی برق تهران، تعطیلات رسمی عمومی بهخاطر کرونا و درگیری مکرر بازیگران اصلی با کرونا، فاصله بین ضبط زیاد میشد و سرعت کار و ریتم کار افت میکرد و از سوی دیگر سید حاتمی تعهدات دیگری داشتند و باید به پروژههای دیگر هم میرسیدند و ما نیز از نظر زمانی وقت کم داشتیم، فاصلهای که بین ضبط میافتاد باعث شد سیدحاتمی برای تعهدات دیگر و پروژههای دیگر دچار مشکل شود. درنهایت با توافقی که با سیدحاتمی داشتیم به این نتیجه رسیدیم که شاید به صلاح باشد کارگردان دیگری بیاید و کار را ادامه دهد. اما در خروجی کار چیزی که الان در پخش شاهد هستیم، این است که در بیننده عام تلویزیون و بینندههای وفادار سریالهای تلویزیون چنین بازخوردی نگرفتم که کارگردان عوض شد و خروجی کار دو دست شد. فیلمنامه را هر دو کارگردان دنبال کردند و جلو رفتند، آسیبی به خروجی کار وارد نشده و به نظرم دو دستی خاصی به چشم مخاطب تلویزیون نمیآید. مهم در تعریف قصه ایرانی این است که آن قصه شیرین و جذاب تعریف شود و هم سیدحاتمی و هم آبپرور تلاش داشتند قصه را خیلی خوب و واضح برای بیننده تعریف کنند.
آبپرور ابتدا بهعنوان بازیگر حضور داشت و بعد بهعنوان کارگردان اضافه شد؟
خیر.
در فهرست کاری آبپرور کارهایی مانند «هوش سیاه» و «قتل آنلاین» دیده میشود و کار تاریخی نساخته است.
سوال را اینطور میتوان جواب داد که کلا ما چند کار تاریخی ساختهایم؟ نسبت به این حجم از کارگردانانی که داریم.
حتما تعداد کارهای تاریخی ساختهشده تلویزیون کم است.
بله، تعداد سریالهای تاریخی خیلیکم است. از این تعدادی که ساختهشده چند کارگردان کار کردهاند که آن هم خیلی کم است، مثلا کارگردانی داریم که پنجسریال تاریخی ایران را کار کرده است، دو، سه کار تاریخی مهم را یک کارگردان دیگر کار کرده است. برای همین فرصت و مجال برای خیلی از کارگردانهای خوب ایجاد نشده که بخواهند در این آزمون شرکت کنند تا نتیجه مشخص شود. من هم به سیدحاتمی و هم به آبپرور اعتماد کردم. آبپرور را از این جهت انتخاب کردم که با توجه به رزومه ایشان، جوانها را میفهمید و میفهمید به چه ریتم و تمی نیاز دارند، آدم بهروزی است و جلوههای ویژه را کامل میشناسد، در مدل میزانسن و بازی گرفتن از بازیگران فکر میکنم سلیقه مخاطب را در دست دارد و میداند چه میکند. الان هم که خروجی پخش میشود و بازخوردهایی که در فضای مجازی و توئیتر و اینستاگرام میبینم این است که شاید خیلی از آنهایی که حالشان با تلویزیون خوب نبود و اهل سریال دیدن از تلویزیون نبودند، الان بهواسطه مستوران ساعت 10 شب، شبکه یک را میبینند و خستگی مرا این اتفاق در میبرد و فکر میکنم اتفاق خوبی است.
در مواجهه مخاطبان با مستوران دیدهام که میگویند این سبک سریال تاریخی برایشان آشنا نیست، چون قبلا یک سبک تاریخی ثابت دیدهاند و با این شکل کار فانتزی یا رئالیسم جادویی آشنا نیستند و گاهی ممکن است در برخی سکانسها بگویند «چطور شد؟» انگار روالی که قبلا میدیدند و توقعی که از کار تاریخی داشتند، اینجا برآورده نمیشود چون جنس کار متفاوت است. این یک ریسک بود برای مخاطبی که عادت کرده به یکی بود و یکی نبودی که همهچیز عادی و طبق روال جلو میرود. حالا کاری آمده که شبیه قصه پریا یا قصههای جادویی است که در ادبیات ما نیز وجود داشته و امر وارداتی نیست. همان چیزی است که در شاهنامه و کتب دیگر داشتیم. ریسک این کارها بالاست چون مخاطب باید آشنازدایی کند از آنچه قبلا دیده و حالا با دنیای جدیدی ارتباط برقرار کند. این ریسکپذیری از کجا میآید، چطور اعتماد کردید و پذیرفتید؟
در این ایام هیچ خبرنگاری این سوال را نپرسیده بود و تشکر میکنم که چنین سوال ظریفی را پرسیدید. من فکر میکنم قصهگویی و قصه شنیدن در ژن ما ایرانیها وجود دارد. از پدربزرگها و مادربزرگها از بچگی این ماجرا شروع شده و همچنان نیز ادامه دارد. ما ایرانیها یک خاطره را بامزه تعریف میکنیم، یک اتفاقی که در روز میافتد را برای همدیگر تعریف میکنیم، با قصه شنیدن و قصه گفتن بیگانه نیستیم. بهقول شما عقبهای داریم که بهصورت کلاسیک قصه میشنویم. مثل سریال «روزیروزگاری»، «سلطانوشبان» و غیره! اما وقتی این کار مطرح شد من با خودم فکر کردم بهعنوان تهیهکننده جوانتر نسبت به تهیهکنندههایی که زحمت میکشند، باید یک کاری کنم به کسانی که همنسل من و کوچکتر از من هستند، یک انرژی خوبی بدهم و آنها را بتوانم پای تلویزیون نگه دارم. بهقول شما ریسک بالایی بود که ما افسانه را از چه جنسی و با چه اجرایی وارد قصه کنیم که بیننده پای تلویزیون بنشیند و درگیر شود. خیلی اتاقفکر تشکیل دادیم، خیلی فکر کردیم، خیلی ایدهپردازی کردیم، ولی تصمیم بر این شد حتما افسانه را وارد قصه کنیم و اصرار داشتم که دنیای فانتزی مستوران را با بیننده قرارداد کنم. برای همین سیمرغ را در قسمت یک میبینند و لطفعلی قصه ما سیمرغ را در قسمت یک میبیند و اهالی شهر سیمرغ را پذیرفتهاند، درباره آن حرف میزنند، دنبال آن میروند و چیز پیچیده و عجیبی برای آنها نیست یا درباره لوح سفید خیلی روان و عادی نقش عمهنسا و لیث در قسمت دو، سه و... صحبت میشود. برای همین وقتی تصمیم گرفتیم این قرارداد را با بیننده بگذاریم تکلیف خود را روشن کردیم و به بیننده میگوییم قرار است داستانی بشنود که در آن افسانه وجود دارد و افسانه از این جنسی است که میبینید، سیمرغی دارد و در قسمتهای آینده
پر سیمرغی میافتد. فکر میکنم اگر میخواستیم با ترس و لرز وارد این ماجرا شویم قطعا ریسک بالایی کرده بودیم و شاید منجر به شکست میشد اما این تهدید را بهنوعی بههمراه تیم تولید به فرصت تبدیل کردیم که مبنا را روی قسمت یک گذاشتیم و گفتیم بیننده ما را از قسمت یک قبول کند که جنس فانتزی که قرار است ببیند این است و مستوران یک دنیای اینچنینی است. از آنسو در سریالهای خارج از ایران که قدری به ژانر ما نزدیکتر است، میبینید خیلی خوب و قوی و شیرین قصه تعریف میکنند، رقیبهای جدی و گردنکلفتی هستند و بیننده با این جنس سریالها آشناست و آنها را دیده و در انتهای ذهن خودش آنها را دارد. بههرحال بیگانه با این مدل از روایت نیست. فقط با این تفاوت که ما لبریز قصه هستیم یعنی قصه کهن ایرانی تمامشدنی نیست، یعنی هیچوقت نمیتوان گفت مستوران قصه برای تعریفکردن ندارد. این داستانها بینهایت هستند و گنجی است که فعلا 26سکه از روی آن برداشتم و حالاحالاها میتواند ادامه یابد.
تمامشدنی هم نیست. من اگر اشتباه نکنم حدود 12-10 ثانیه در تیتراژ منبع میدیدم.
دقیقا.
نکتهای که همواره بیان میکنیم اینکه میگویند مشکل سینما و تلویزیون ما فیلمنامه است، خیلی حرف علمی و درستی نیست چون صرفا «بوستان» و «گلستان» و «تاریخ بیهقی» کفایت میکند. سندبادنامه و تذکرهالاولیا و کارهای دیگر بهکنار.
خیلی خوب تیتراژ را دیدهاید، ما حدود 40منبع معرفی میکنیم که آقای حنیف این منابع را با هم ترکیب و برای کاراکترهای مستوران بومی کردند و این داستانها را که انتخاب کردند دراختیار تیم نویسندگان قرار دادند.
برعکس کارهای دیگر در مستوران، کتاب از روی فیلم ساخته شد؟
ماجرا از این قرار است وقتی در خدمت آقای حنیف بودم یک دغدغهای داشتند که این ایده مستوران خیلی خوب است و رمان هم برای ایشان مساله بود که رمانی نوشته شود و پایهای برای قصههای بعدی مستوران باشد. حنیف از این منابعی که میبینید استفاده کرد و رمان مستوران هم نوشته شد اما لزوما آنچه در تلویزیون میبینید به برداشت و اقتباس عینبهعین از آن رمان نیست.
مستوران کار اقتباسی هست و نیست!
دقیقا همینطور است. تخیل نویسندهها بخش زیادی را شامل میشد، یعنی قصهها و افسانههای ایرانی را مبنا قرار دادیم و قطعا تخیل نویسنده در آن دخیل بود.
میخواهم درباره زبان و دیالوگنویسی مستوران صحبت کنیم. اینکه منابع مختلفی داشته باشید حتما فرصت است اما در حوزه دیالوگ با یک فضای مشوشی طرف هستیم. زبان مساله مهمی بهطور کلی و بهطور خاص در آثار تاریخی است. متوجه هستم که لازمان و لامکان هستید اما لازبانبودن خوب نیست. در مستوران انگار لازبان هم هستیم و این خوب نیست و همان مشوشبودن در آن وجود دارد. شاید بخواهد حد وسط باشد ولی دیالوگها حد واسط بین مختارنامه و فلان کار تاریخی نیست.
حقیقت این است ابتدا که شروع به نوشتن کردیم تیم نویسندهها مدلهای مختلفی را برای قسمت یک نوشتند، با زبانها و لحنهای مختلف، ترکیب کلمات مختلف بود. به این چیزی که الان میبینید رسیدیم. اما آن زمان از قسمت یک، یک نمایشنامه رادیویی تولید کردیم و یک تیم رصد و پژوهش و افکارسنجی تشکیل شد که در مناطق مختلف تهران آن فایل صوتی که حدود 15دقیقه بود، از شنوندهها خواستند بشنوند و بعد پرسشنامهای را پر کردند. جامعه آماری زیادی شرکت کردند که از نوجوانان، میانسالان، جوانان و... بودند. آن جامعه آماری ما را به این نتیجه رساند شنوندههایی که این نمایشنامه رادیویی را گوش کردند، زبان را متوجه شدند، داستان را متوجه شدند و چیزی نامفهوم نبود و تصمیم بر این شد از این زبان استفاده کنیم. در مستوران دو به بعد زبان را سادهتر در نظر گرفتیم طوری که همه اهالی شهر به این زبان صحبت نمیکنند و شاید آن کسی که از نظر فرهنگی و سواد قدری در جامعه باسوادتر باشد دایره کلمات گستردهتری دارد و در اصطلاح ادیبانهتر صحبت میکند ولی آن قشر از اهالی شهر که شاید سواد کمتری دارند از دایره کلمات محدودتری استفاده خواهند کرد.
مستوران اولین سریال تلویزیونی است که بیلبورد شهری دارد.
بله.
این خوششانسی شماست که با اوج کار کردید.
نمیدانم، هم نقد مثبت و هم نقد منفی دراینباره وجود دارد.
برخی میگویند رانت است و برخی میگویند این حمایت و کار خوبی است.
برای من بهعنوان یک تهیهکننده اتفاق خیلی خوبی است، یعنی اتفاق خوبی است که تصویر بازیگران خود را روی بیلبورد میبینم، مردم شهر و کشورم بیلبوردها و لوگوی مستوران را در اتوبانها و خیابانهای اصلی شهر میبینند و ترغیب میشوند سریال را ببینند. برای من آورده خیلی زیادی دارد؛ اما از زاویه دید مخاطب. یعنی فرض کنید «مستوران یک»، سریال من نبود و بزرگوار دیگری تهیهکننده آن بود، قطعا باز خوشحال میشدم چون چه اشکالی دارد صداوسیما سریالی که مهم است اطلاعرسانی شهری کند. این اطلاعرسانی شهری اتفاق خوبی است.
اما صداوسیما این کار را نکرده، بلکه اوج کرده است.
سازمان اوج هم با هماهنگی صداوسیما و بقیه ارگانهای مرتبط با تبلیغات شهری این کار را کرده است. درمجموع اینکه اطلاعرسانی شود که فلان برنامه، فلان ساعت، فلان شبکه پخش میشود اتفاق بدی نیست بلکه اتفاق خوبی است. هر چیزی که باعث شود بیننده یک برنامهای در تلویزیون بیشتر شود بهنظرم خوب است. یک بخشی تبلیغات است و یک بخشی اطلاعرسانی که من جنس بیلبوردهایی که سازمان اوج طراحی کرده را اطلاعرسانی میدانم، چون بیشتر بهنظر میآید اطلاعرسانی باشد. با توجه به زمان کوتاهی که برای تبلیغات داشتیم و تیزر زیادی از مستوران در آن ایام پخش نشد، یعنی از اولین تیزر تا لحظه پخش یکهفته وقت برای اطلاعرسانی داشتیم. من اتفاق مبارکی میدانم و میخواهم بارهاوبارها برای برنامههای مختلف تلویزیونی و رئالیتیشو و سریالها تکرار شود، هم برای من و هم برای بقیه همکاران.
سراغ بازیگری رفتید که بهخاطر بحث مالی به توافق نرسید؟
در مستوران خیر، لزوما نبوده ولی خودمان سراغ بازیگرانی که میدانستیم دستمزد آنها با بودجه ما همخوانی ندارد نرفتیم اما شاید بوده است. قصه برای دوسال پیش است و شاید دقیق بهیاد نداشته باشم ولی مشکل اصلی برای جذب بازیگر در سریالهای تلویزیونی این است که خیلی از بازیگران ترجیح میدهند دستمزدهای بیشتری را خارج از تلویزیون دریافت کنند.
شبکه نمایش خانگی؟
بله. شبکه خانگی و سینما دستمزدهای بهتر و مناسبتری برای بازیگران در نظر میگیرند که رقابت را ناجوانمردانه جلو میبرد، یعنی برای ما که تهیهکننده سریال تلویزیونی هستیم با نمایش خانگی و سینما رقابتکردن در جذب بازیگر و دستمزد دادن، خیلی عادلانه نیست.
حتی اگر اوج پشت آن باشد؟
اوج از نظر مردم سازمان خیلی ثروتمندی است که هیچوقت پول آن تمام نمیشود، ولی من در این سالها که با سازمان اوج کار میکنم همانقدر که بقیه سازمانها دچار چالشهایی میشوند، سازمان اوج هم چالشهای خود را دارد که کم نیست، اما بهترین لطف و امکانی که سازمان اوج برای من فراهم کرد بحث همراهی، همدلی و ایدهپردازی بود. حمایتهای فکری و حمایتهایی که از کار و عوامل تولید مراقبت میکرد و منشهایی که دوستان در اوج دارند بیشترین کمک را به مستوران کرد. لزوما بحث مالی بحثی نبود که مشکلساز باشد. مثل همه تهیهکنندههایی که برای تلویزیون سریال میسازند مشکلات مالی داشتم و کم هم نبود و در ایام کرونا 100برابر هم شد، یعنی اصلا اینطور نیست چون اسم سازمان اوج بوده هیچ مشکلی برای ساخت نبوده است. من هم مثل همه تهیهکنندهها مشکلاتی داشتم مخصوصا در ایام کرونا، ولی لطف اوج برای من این است که خیلی همراه و همدل هستند و همه کاری که از دست آنها برمیآید انجام میدهند تا کار بهنحو احسن جلو برود.
در این رابطه بیشتر بخوانید:
مستوری تاریخ مهجوری زبان (لینک)
تفاوتهایی بین فیلمنامه و آنچه پخش شد، وجود دارد (لینک)
«مستوران» مَودت را بین مردم ترویج میکند (لینک)