میلاد جلیلزاده، خبرنگارگروه فرهنگ: انیمیشن پسر دلفینی هنوز در ایران به نمایش درنیامده اما با اکران در روسیه توانست از پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران هم سودآورتر باشد. فعالان اصلی در صحنه سینمای ایران اگر هزار سال دیگر هم فکر میکردند و دورهم افکارشان را به شور میگذاشتند، ذهنشان بهسمت چنین ظرفیتهایی نمیرفت اما بودند کسانی که از سالها بیشترین چشماندازهایی را طرح میکردند و در بهترین حالت بایکوت یا در بدترین حالت حتی تمسخر میشدند. حالا خیلیها ناچارند انیمیشن ایرانی را جدی بگیرند و البته در پی آن خیلی چیزهای دیگر هم باید جدی گرفته شود که تا امروز در قالبهای کلیشهای نگاه راهبردی و اقتصادی به سینمای ایران وجود نداشتند. در ادامه به چند مورد از این ظرفیتهای مغفولمانده و به راهی که انیمیشن ایران از ابتدا تابهحال پیموده و همینطور ظرفیتهای ذاتی آن پرداخته شده است.
طناز و حکیمانه و جهانروا
از اولین روزهایی که سینما به معنی واقعیاش در ایران به وجود آمد، تلاشهایی برای تولید انیمیشن ایرانی هم انجام شد. سینمای ایران از سال ۱۳۲۸ بهطور جدی و واقعی آغاز بهکار کرد و اولین کوششها برای تولید انیمیشن در سال ۱۳۳۵ صورت گرفتند. خود فیلمسازی به معنای عام آن کاری گران است و ابتدا باید بازار هدف محصولی که تولید خواهد شد، مشخص باشد تا بتوان سرمایهگذاری را معقول دانست و دستبهکار شد و حالا در این میان انیمیشن اساسا شاخهای گرانتر و دشوارتر است. این بهخصوص در زمانهای که نرمافزارهای جورواجور طراحی و انیمیت هنوز تولید نشده بودند یا به این مرحله از تکامل نرسیده بودند، خیلی موضوع جدیتری بود. در چنین شرایطی ایرانیها اولین انیمیشن خودشان را سال ۱۳۳۶ ساختند. به کارگردانی اسفندیار احمدیه و با عنوان ملانصرالدین. همین عنوان خودش بخش جالبتوجهی از فضای داستانگویی و حتی طراحیهای پویانمایی در ایران را توضیح میدهد. ایرانیها ملتی هستند که بهطور همزمان به حکمت و طنازی علاقه دارند. همین امروز هم هر اتفاقی میافتد، خوب یا بد، همه برایش لطیفه میسازند؛ مگر اینکه بسیار تلخ باشد و شوخی با آن بیحرمتی محسوب شود. در همین لطیفهها هم میشود به شکلی حکمتآمیز، زوایای دقیق و موشکافانهای از هر رویداد را دید. اساسا زبان فارسی پر از کنایه است و این شاید مهمترین خصوصیت آن باشد. این خصلت ایرانیها با قصهگویی در فضای انیمیشن بسیار همخوان و همساز است. بهعلاوه، ایران از دیرباز در چهارراه مبادلات فرهنگی و اقتصادی دنیا قرار داشته و فرهنگش معجونی است که هرکدام از ملل مختلف دنیا، گوشهای از رنگوبوی خودشان را در آن میبینند. مثلا همین ملانصرالدین در افغانستان، قفقاز، هندوستان و پاکستان، کشورهای عربی و حتی بوسنی و بلغارستان و یونان شناختهشده و محبوب است. بهعبارت دقیقتر، ایرانی بودن تا حدود زیادی بهصورت خودبهخود معادل جهانیبودن است؛ حال آنکه بسیاری از فرهنگهای دیگر بهرغم غنای بالایشان، در برقراری ارتباط اولیه با سایر فرهنگها، با دشواریهایی مواجه هستند. اینها همه ظرفیتهایی بودند که ما در بستر آن کارمان را شروع کردیم اما طی این ۶۶ سال، انیمیشن ایران برای اینکه اولین اکران جدیاش در سایر کشورهای دنیا را تجربه کند، راه همواری را طی نکرد. راستش این است که اکران اولین انیمیشن ایرانی در خود ایران هم از مسیر صعب و دشواری عبور کرد و زمان زیادی از آن نمیگذرد.
درختی خودرو که میوهاش را میچینیم
خیلی از فیلمسازان ایرانی مثل ابراهیم حاتمیکیا، مسعود جعفریجوزانی و شهریار بحرانی ابتدا کارشان را با انیمیشن شروع کردند اما ظاهرا زمینه فعالیت برایشان بهقدری مهیا نبود که در این وادی بمانند. حتی قبل از آن هم افرادی مثل علی حاتمی در دورهای به این وادی ورود کردند و چون جای کار چندانی ندیدند، رها کردند و رفتند. آنچه در این سالها انیمیشن ایرانی را زنده نگه داشته و با قدمهای سنگین و طاقتفرسا، ذرهذره جلو برده، فقط عشق است. این عبارت را میشود در مدح انیمیشنسازان ایرانی بهکار برد اما برای سیاستگذاران فرهنگی ما پر از ذم و ملامت است. علاقه فردی و سرسختی امیدوارانه چند نسل از کسانی که در گوشهوکنار ایران عمرشان را روی این کار گذاشتند، باعث شده ما امروز تا همین جایی که هستیم، برسیم؛ اما هیچ سیاستگذاری کلانی را صرفا به علاقه کسانی که پیگیر آن موضوع هستند، نمیسپارد. انیمیشن ایران نهتنها خودبهخود به وجود آمد، بلکه بهزور توانست خود را بقبولاند. حالا اما لااقل به جایی رسیدیم که با اشاره به فروش بسیار بالای پسر دلفینی در روسیه، میشود به اینهمه سال بیتوجهی و ظرفیتسوزی، با سند و مدرک عینی و غیرقابلانکار تاخت. همین حالا پسر دلفینی از پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران بیشتر فروخته است و اکران آن در روسیه همچنان ادامه دارد. فیلم قرار است اواخر تابستان در ایران به نمایش دربیاید اما تصورش را بکنید اگر چنین رکوردشکنی بزرگی برایش در روسیه رخ نمیداد، آیا میشد مافیای اکران در سینمای ایران را قانع کرد که موقعیتی حداقلی در همینجا به آن اختصاص بدهند؟ از آنسو باید از سوداگران سینمای جشنوارهای هم پرسید معنای واقعی جهانیشدن چیست؟ آیا کف و سوت و احیانا جایزهای که در یک آکواریوم روشنفکرانه و محدود نصیب یک فیلم کممخاطب ما میشود و شائبه سیاسی بودن هم از سر و رویش پیداست، معنای واقعی جهانیشدن میدهد یا میلیونها مخاطبی که در روسیه پسر دلفینی را دیدند و از کودکی با نام و با فرهنگ ایران آشنا شدند؟ این موفقیت مقداری به همان چیزی برمیگردد که میشد از نامگذاری اولین انیمیشن ایرانی فهمید؛ ملانصرالدین. قطعا طنازی و حکمت توأمان ایرانیها و فرهنگی که معجونی عجیب است و با بسیاری از فرهنگهای دیگر دارای نقاط اشتراک فراوان به نظر میرسد، ظرفیت مهمتری برای جهانیشدن است تا تصویری که به ما سفارش دادهاند برای نمایش در یک آکواریوم سیاسی از خود نشان دهیم.
راه فرار از ورشکستگی
درمورد اینکه با عوض کردن پلتفرمهای ذهنی و کلیشههای مالوف در نگاه راهبردی و اقتصادی به سینمای ایران، میشود این صنعت سابقا پررونق را از ورشکستگی نجات داد، قبلا زیاد سخن گفتهاند و حالا فروش پسر دلفینی اثباتی بر این مدعاست. یکی از مسائل مهمی که امروز به آن مبتلا هستیم، حذف شهرستانها از دایره محاسبات فرهنگی است.ما نهتنها آنها را از سبد مخاطبان حذف کردیم و اصلا برایشان سالن نمایش هم نساختیم، بلکه از دایره تولید هم بیرون ماندهاند و اساسا صدایشان در آنچه اکنون داخل ویترین فرهنگ ایرانی است، شنیده نمیشود. منحصر شدن سینمای ایران در دایره مخاطبان طبقه متوسط تهرانی، به فربه شدن یک سینمای آپارتمانی بیقصه و روزمره که تمام دغدغهاش انواع تردیدهای انسان تنهاست، منجر شده و روی دیگر سکه، جنبه لمپنی همین طبقه است که با کمدیهای مبتذل و متلکپراکنی به آدمهای سنتی و مذهبی و چند لودهبازی و عشقبازی با اسم شهرهای آمریکایی مثل تگزاس، آنجلس-تهران، میامی و... قابل رصد است. همین موضوع تنوع ژانر را در ایران کاملا از بین برده، درحالیکه نوع تقاضا و سفارشهای مخاطب شهرستانی، وضع را عوض میکرد. ژانر انیمیشن هم اگرچه در خود تهران و میان همین طبقه کمطرفدار نیست، اما صرفا با تکیه بر همین مخاطبان محدود نمیتواند بهصرفه اقتصادی برسد. در سمت تولید هم تهران بهتنهایی توانایی برآمدن از پس چنین ماموریت بزرگی را ندارد. در دوران پاندمی کرونا یکی از صنایع سینمایی که زمین نخورد، انیمهسازی ژاپنی بود؛ چون عوامل آن میتوانستند دورکار باشند. این ویژگی در پروسه تولید انیمیشن، بسیار کمککننده است و میتوان با استفاده از آن، هنرمندان را از نقاط مختلف ایران پای کار آورد. در ضمن، از آنجا که ایران زیر قانون کپیرایت نیست، کسانی که در اینجا کارهای فنی انیمیشن را انجام میدهند، در چندین و چند نرمافزار مهارت دارند؛ حال آنکه پیدا کردن تخصص در هرکدام از آنها برای کاربران در سایر نقاط دنیا بسیار سخت است. میشود امیدوار بود که موفقیت پسر دلفینی، راه را برای استفاده از این ظرفیتهای بزرگ هموار کرده باشد.
در این رابطه بیشتر بخوانید:
توصیه مادران روس برای دیدن یک انیمیشن ایرانی (لینک)
پسر دلفینی چگونه میلیون دلاری شد (لینک)