میلاد جلیل‌زاده

به‌واقع سیاست حذف قهرمان از قصه‌های سینمای ایران که در دهه ۸۰شمسی پس از مدت‌ها تلاش بالاخره جا افتاد و ادامه پیدا کرد، تحت‌تاثیر نوعی سیاستگذاری رخ داد که از بالا انجام شد.

  • ۱۴۰۱-۰۴-۱۶ - ۰۱:۵۵
  • 00
میلاد جلیل‌زاده

قهرمان‌ها نمرده‌اند سینمای ما نیمه‌جان شده است

قهرمان‌ها نمرده‌اند سینمای ما  نیمه‌جان شده است
میلاد جلیل زادهمیلاد جلیل زادهخبرنگار

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگارگروه فرهنگ: چرا قهرمان در سینمای ایران رفته‌رفته محو شد؟ درحالی‌که چندسال است یکی از پرتکرارترین گزاره‌های انتقادی نسبت به سینمای ایران عدم حضور قهرمان در داستان‌هاست، وضعیت فرق چندانی نکرده است؟ اگر مخاطبان ایرانی به‌واقع چنین چیزی می‌خواهند، چرا سینماگران ما سراغ آن نمی‌روند و چه چیزی باعث شده آنها به‌طور دسته‌جمعی از برطرف کردن این نیاز قطعی و مسلم رویگردان شوند؟ کمی اگر دقت کنیم، این نمی‌تواند اتفاقی باشد که خودبه‌خود رخ داده است. در سینمای ایران نظام عرضه و تقاضا به‌هم‌خورده و نوعی اقتصاد سیاسی جای آن را گرفته که یکی از تبعاتش همین حذف قهرمان از داستان‌ها بود. به‌واقع سیاست حذف قهرمان از قصه‌های سینمای ایران که در دهه 80شمسی پس از مدت‌ها تلاش بالاخره جا افتاد و ادامه پیدا کرد، تحت‌تاثیر نوعی سیاستگذاری رخ داد که از بالا انجام شد و حالا هم اگر سینما را رها کنند و به‌حال خودش بسپارند، خودبه‌خود به حالت اولیه‌اش برنمی‌گردد، چون زمین بازی تغییراتی کرده که آنها هم باید به حالت اول برگردند. داستان از این قرار است که سینمای امروز ایران سینمای طبقه متوسط جدید و شهری است نه سینما برای همه. این‌ همان وضعیتی است که بر اثر یک اقتصاد سیاسی مشخص ایجاد شد و چندین دولت پس از جنگ در ریل‌گذاری‌اش سهیم بودند. علی‌اصغر شادروان، کارگردان فیلم خاطره‌ساز تیرباران درباره شهید اندرزگو، در گفت‌وگویی که شهریورماه ۱۴۰۰ با «فرهیختگان» داشت، گفت: «خاطرم است سال ۷۴ بود که فیلم پاتک را ساخته بودم و اگر آن فیلم را هم دیده باشید درباره ارتش است و جنس این فیلم هم به‌گونه‌ای بود که جنبه تبلیغی اینکه جنگ خوب یا بد بوده نداشت. همان زمان مرحوم سیف‌الله داد من را در خانه سینما دید و گفت: «اکشن بی‌اکشن و دیگر سراغ ساخت فیلم اکشن نرو. ما می‌خواهیم سینمای جدیدی تحت‌عنوان سینمای اجتماعی ارائه دهیم.» به او گفتم: «نه! همه خوراک‌ها باید سر سفره باشد. هم جنگ، هم اکشن، هم خانواده و هم کمدی باید باشد.» گفتم این کار را نکنید. آن زمان ایشان معاون سینمایی بود. علت این بود که من قدری کنار کشیدم و تهیه‌کننده‌ها هم سراغ کارهای اینچنینی نرفتند.»
سیف‌الله داد مدتی بعد در دولت دوم خرداد میدان عمل بیشتری پیدا کرد و به یکی از ریل‌گذران اصلی سینمای ایران تبدیل شد. سیاست‌ها به شکلی پیاده شدند که سال ۷۶ وقتی دولت دوم خرداد سرکار آمد، تنها ۲۷ درصد از مخاطبان سینمای ایران تهرانی بودند اما در اواخر دولت دوازدهم این نسبت به حدود ۸۰ درصد رسید. سالن‌های سینما در تهران متمرکز شدند و آن هم بیشتر در شمال شهر. فیلم‌ها هم مطابق با ذائقه مردمی که در این مناطق زندگی می‌کردند ساخته شدند. کم‌کم پای بخش قابل‌توجهی از مردم ایران از سالن‌های سینما بریده شد و یک بخش محدود و عادت‌واره‌های فرهنگی به‌خصوص‌شان باقی ماندند. طبیعتا تعداد مخاطبان سینما هم مرتب کمتر شد و صرفه اقتصادی فیلمسازی در ایران از بین رفت. از همین‌جا بود که «فیلم ساختن و پول درآوردن» دیگر تقریبا به امری ناممکن تبدیل شد. به‌عبارتی هم می‌شد فیلم ساخت هم می‌شد پول درآورد ولی از فیلم ساختن نمی‌شد پولی به‌دست آورد، چون زیرساخت و چرخه عرضه و تقاضا به‌هم‌خورده بود. از اینجا به بعد کم‌کم پای پول‌های مشکوک به سینما باز شد. طبیعتا سینمایی که مخاطبانش فقط یک طیف فکری و طبقه اجتماعی به‌خصوص هستند، فیلمسازانی شبیه خودش را هم انتخاب خواهد کرد و پرورش خواهد داد. دو، سه‌دهه از شروع این جریان گذاشته و همه‌چیز را به‌راحتی نمی‌شود تغییر داد. این وضعیتی است که نیاز به معماری مجدد سینمای ایران دارد و با عوض کردن چند پیچ و مهره ساده، تمام ایرادات چنین دم‌ودستگاه بزرگی برطرف نخواهد شد. هم به سالن‌سازی در شهرستان و ایجاد بستر عرضه در آن مناطق نیاز هست، هم به تولید فیلم‌هایی که در چنین مناطقی عرضه شوند و البته صبوری برای اینکه مردم آن مناطق مشتری این آثار شوند و هم به تربیت فیلمسازان و هنرپیشه‌هایی نیاز داریم که این نوع فیلم‌ها را تولید کنند.
قهرمان به‌همان معنای متعارف سینمایی‌اش که همه می‌شناسند، در سینمای طبقه متوسط شهری به‌وجود نمی‌آید. در آپارتمان، در تردید برای ماندن و رفتن، در کشمکش‌های عجیب سر حقوق زن و مرد و در جدال با مسائلی که اساسا جنس آنها برساخته یک محیط آکواریومی است، نمی‌توان قهرمان داشت. قهرمان اساسا فراهنجار عمل می‌کند و از محیط میانمایگی و از منطق سودمحور می‌گذرد. سینمای قهرمان‌پرور اگرچه با هدف قرار دادن مخاطبانی از طبقات پایین‌تر اجتماع ساخته می‌شود، اما سینمای ثروتمندی است و اگرچه جشنواره‌ای نیست، در عوض به‌شدت پرمخاطب است. در نقطه مقابل، سینمای طبقه متوسط عموما نمی‌تواند به سود مالی برسد و به فرمول‌های دیده شدن در جشنواره‌ها چشم دوخته و در گیشه هم با تمام مهندسی‌های پیچیده اکران، نهایتا می‌تواند برای خودش رتبه‌سازی کند، نه اینکه به سود واقعی برسد. داستان‌های قهرمانانه هم می‌توانند در روز و روزگار فعلی روایت شوند و هم می‌توانند عطف به گذشته‌های نزدیک یا دور برای امروزی‌ها الگو بسازند. در سینمایی که چرخه عرضه و تقاضا و مخاطبان آن را طبقه متوسط شهری شکل داده و سالن‌هایش در اطراف محل زندگی همان‌ها ساخته شده است، در سینمایی که فیلمسازی راجع‌به قهرمانان یک کار استثنایی و غریب است، شاید کمتر بشود تصویر مردان طلایی را بر پرده نقره‌ای دید اما اگر دایره مخاطبان بالقوه سینمای ایران را وسیع‌تر ببینیم، باید گفت که سینمای ایران تشنه حضور قهرمانان است و هنوز چشم شوق به چهارچوب دوخته تا وقتی غبار صحنه می‌خوابد، آنها را ببیند که ایستاده‌اند.

در این باره بیشتر بخوانید:

در انتظار احمد (لینک)

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران