سیدمهدی فخرنبی: «همهچیز، همهجا به یکباره» (Everything Everywhere All At Once) در مدت کوتاهی پس از انتشارش توانست نظر عمده مخاطبان را به خود جلب کند. از عادیترین مخاطبان تا منتقدان حرفهای که برای این فیلم امتیاز 8/3 از 10 را درنظر گرفتند. همین امتیاز جایگاه همهچیز، همهجا به یکباره را به جمع 250 فیلم برتر تاریخ سینما در سایت رسمی imdb رساند. این اتفاقات نوید آن را میداد که بهرغم کمدی بودن فیلم، قرار نیست با یک داستان فوقتخیلی، غیرقابلباور و دمدستی طرف باشیم. این فیلم درام و کمدی، با محوریت جهانهای موازی و چندگانه روی بند باریکی قدم نهاده است که چندسالی میشود مارول و دیسی روی آن راه میروند. اما نکته قابلتامل این است که همهچیز همهجا بهیکباره» توانسته در نوع روایت، داستانپردازی و حتی فرم، گلیم خود را از آب بیرون بکشد و مخاطبان را راضی نگه دارد. کاری که خیلی از آثار مارول و دیسی از انجام آن عاجز بودهاند. نگارش فیلمنامه و کارگردانی این فیلم بهصورت مشترک توسط دانیل کوان و دانیل شاینرت انجام شده است. کوان و شاینرت از سال 2010 میلادی شروع به تحقیق درباره مفهوم چندجهانی کردند و از سال 2016 بهطور رسمی نگارش فیلمنامه آغاز شد. در ابتدا جکی چان، بازیگر مشهور چینی برای ایفای نقش اصلی این فیلم درنظر گرفته شده بود اما در میانه راه، این مسئولیت به یک بازیگر نامآشنای دیگر واگذار شد. اما نکته قابلتامل این بود که بازیگر جدید، یک زن میانسال است. این شاید یکی از مهمترین فیلمهای میشل یئو در کارنامهاش بود و او هم توانست مسئولیتش را به نحو احسن به دوش بکشد و یکی از بهترین بازیهای خود را در ژانری متفاوت انجام دهد.
داستان فیلم راجعبه ایولین است؛ یک زن میانسال چینی-آمریکایی که با همسرش یک خشکشویی را در کالیفرنیا اداره میکند. ایولین در بحبوحه درگیریهای شخصی و خانوادگی، به یکسری مشکلات مالیاتی که با کارش در رختشویخانه ارتباط دارد، برمیخورد. شوهرش وایموند درخواست طلاق داده و دخترش جوی بهدلیل گرایشهای جنسی متفاوتی که دارد، از ایولین دوری میکند. ایولین وقتی دارد به اداره مالیات میرود، در آسانسور با نسخهای دیگر از وایموند برخورد میکند که از یک جهان موازی دیگر آمده است. او از ایولین تقاضای کمک دارد و به او میفهماند کلید رهایی از شر هرجومرجهای بهوجودآمده در جهانهای چندگانه، خود ایولین است. این نقطهعطف داستان است اما پیش از آن، فیلم با نزدیک شدن به یک آینه دایرهایشکل آغاز میشود. درون آینه ایولین بههمراه همسر و دخترش درحالیکه بسیار خوشحال و سرزنده هستند، دیده میشوند. موسیقی ملایم و خوشایند است. یکی از نمادهای مهم فیلم، دایره زمان است که کارگردان به نحو احسن از آن بهره میبرد. گویا قرار نیست زمان این سرخوشی خیلی پایدار باشد. هرچه به آینه نزدیکتر میشویم، وجهه گوشخراش موسیقی نمایانتر میشود. به موازات موسیقی، آینه هم با یک مچکات سریع، از تصویر آن خانواده سرخوش و سرزنده تهی میشود. کارگردان با بهره بردن از شکل دایره به مخاطب میفهماند که قرار نیست زندگی همیشه روی خوشش را نشان ایولین دهد و زمان میتواند همهچیز را مدام تغییر دهد. ایولین که برخلاف خواست خانوادهاش در جوانی با مرد موردعلاقهاش ازدواج کرده، حالا دچار مشکلات عدیدهای است. همسرش میخواهد از او جدا شود. مامور حسابرسی او را گیر انداخته و از همه بدتر ایولین و دخترش یکدیگر را درک نمیکنند و همیشه دچار چالش هستند. این چالش آنقدر عمیق میشود که تعادل جهانهای دیگر را هم بر هم میزند. مخاطب در طول فیلم مدام منتظر یک گسست عمیق در این خانواده است. گسستی که تا مرز ازهمپاشیدگی میرود. ذهن مشوش ایولین بهعنوان همسر و مادر، مخاطب را در طول فیلم درگیر خود میکند. بهطوریکه هرکس خودش را در این جهان شلوغ با آن همه مشغولیت ذهنی، میتواند به جای ایولینی بگذارد که مدام درحال مرور خاطرات خوب و بد زندگیاش است. در بخش ابتدایی فیلم، همسر ایولین که خارج از قاب تصویر ایستاده، برای لحظهای درون آینه دیده میشود که از ایولین سوال میکند به چه چیزی فکر میکند. در همان لحظه فیلم وارد بخش دوم میشود و همزمان روی تصویر «همهچیز» نوشته میشود. سازندگان این فیلم تلاش کردهاند با ریتم بالای فیلم، شلوغی و استرس و اضطراب و انزجار جاری در این خانواده و بهطور اخص ذهن شلوغ ایولین را نشان دهند. در این میان، جوی خواهان استقلال و رهایی از بند قوانین و ارزشهاست. او در جهان ما گرایشهای جنسی متضادی با عرف اجتماعی دارد و در جهانهای دیگر بارها دیدگاههای ضدارزش خود را بهتصویر میکشد. جوی در این جهان با سرخوردگی و بیاعتنایی از سمت مادرش روبهرو است و همین اتفاق، دلیلی میشود بر کینهتوزی و کدورتی که سرچشمهاش از تفکرات پوچانگاری میآید.
نقطه مرکزی فیلم، ایولین و جوی هستند، مادر و دختری که روابط سردشان با یکدیگر، باعث بهوجود آمدن هرجومرج و درگیری در جهانهای موازی شده و حال قرار است سیاهچاله دوناتی جوبو همهچیز را نابود کند. جوبو برای پایان دادن به رابطه شکسته خود با مادرش قصد دارد همهچیز را به ویرانی بکشاند. در طول فیلم بهتر میتوان دلیل انتخاب دقیق شکل هندسی دایره را توسط کارگردانان کار درک کرد. این شکل علاوهبر زمان، نشانی از احساس و مبین زنانگی و عنصر مونث است. از آینه مدور گرفته تا در ماشین لباسشویی، علامت روی کاغذها و دونات بزرگی که همهچیز به آن چسبیده است. اینها همه تلاش دارند زمان و احساس پرشور یک زن در مقام همسر و مادری نگران و دختری سرکش را به مخاطب القا کنند. همسری که بهخاطر زندگیاش از خواستها و آرزوهایش عبور کرده است. آرزوهایی که در جهانهای دیگر به وقوع پیوستهاند و ایولین میتواند تکتک آنها را حالا رویت کند. او در طول فیلم درک میکند هرکدام از آرزوهایش زاییده یک توانایی درونی بوده و حالا برای حل مشکلاتش میتواند از تمام آن استعدادهای نهفته در درونش بهره ببرد و زندگیاش را به تعادل برساند. او در طول این سفر عجیب و هیجانانگیز درک میکند به جای چشمپوشی و فرار از اتفاقات باید با واقعیت، هرچند دردآور باشد روبهرو شود و آن را حل کند.
درنهایت ایولین با همهچیز، در همهجا و بهیکباره روبهرو میشود؛ با تمام مشکلات و دغدغههایش. با خواستههایی که تا قبل از این تلاش در نپذیرفتنشان داشت. او با خود نابالغ و نپختهاش روبهرو میشود و میفهمد بعضیوقتها راهحل در پذیرفتن است تا فرار... .